محمد
به یاد برادرم محمد
اکبر ایل بیگی
•
دیروز تو را دیدم
شانه به شانه قدم می زدی
با زنی در خیابان وان گوگ
زیر باران، نرسیده به برج مارتینی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۹ شهريور ۱٣٨٨ -
۲۰ سپتامبر ۲۰۰۹
دیروز تو را دیدم
شانه به شانه قدم می زدی
با زنی در خیابان وان گوگ
زیر باران، نرسیده به برج مارتینی
بیست سال گذشته بود
- از آخرین دیدار -
تو هنوز بیست ساله بودی
و پیراهن تنت نیز
همان بود که به یادگار دارم.
صدا زدم: محمد، محمد!
جواب ندادی
نزدیک که شدم، خندیدی
گفتم: محمد!
گفتی: محمد؟
زن گفت: دیوانه است
پیامبرش را صدا می زند.
|