سبز جامگان سبزاندیش
یاشار خیابانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۹ شهريور ۱٣٨٨ -
۲۰ سپتامبر ۲۰۰۹
از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان لاله خمیده اینک نه سرخ جامگان و قزلباشان و بابکیان که زمانی سوار بر اسبان تیز تک در گردنه های کوهها در پی تاراندان صفوف متجاوزین و دشمنان نوامیس مردم ایران، بلکه نسل میلیونی جوانانی از فرزندان بابک و قره العین های اندیشه ورز و سبز نهادند که بر آنند بساط متجاوزین دینفروش را از ملک و مال مردم ایران پاک کنند. تاریخ ورق می خورد و مردم ایران صفحات نوینی بر دفتر ایام می نگارند؛ صفحاتی نورانی و سبز. سبزینه زندگی بر تاریکی مرگ غلبه کرده، روح و روان مردم را انرژی زندگی بخش سبز فرا گرفته است. فرامش شدگان تاریخ، این نسل زنان قره العینی با دلی سبز و آگنده از مهر ایران موجودیت انسانی و ایرانی خود را می ستانند و صمیمانه و شجاعانه با احترام به فکر و اندیشه همدیگر از هودج آزادی وطن و حرمت انسانی خویش مدافعه می کنند. با اتدکی تعمیق در مفهوم نمادین رنگ سبز و کلیت یافتن آن در سراسرایران میشود درک کرد که این رنگ نوعی گویای روانشناسی نوین حرکت مردم ایران در هزاره سوم است. از حلقوم سبزپوشان خرد و کلان فریاد میلیونها دانشجوی خفه شده در منگنه استبداد و هزاران معلم و آموزگار بیگناه و محرومی که مجبورند در کلاسها زیر سانسور شدید کار کنند و بعد از اتمام تدریس در خیابانهای شهرها مسافرکشی نمایند تا نانی به کف آرند و روزگار بگذرانند به گوش می رسد. از حلقوم "الله اکبر " گویان ایران فریاد کودکانی بلند است که در مواقعی والدینشان مجبور شده اند کلیه های خود را بفروشند و یا صدای کارگرانی به گوش می رسد که عاجزند تا شکم فرزندانشان را سیر نمایند. این واژه "الله اکبر" چه پرمعناست. میگویند پس از غرق شدن صمد بهرنگی وقتی آل احمد به مجلس ترحیم امد فقط الله اکبر" می گفت. این ورد زبان امروزی مردم در واقع فریاد اعتراض میلیونها انسانی است که نسلها از موجودیت خویش تهی شده و با قالب حاکمان قالب ریزی شده است. جنبش سبز اعاده کننده این هویت گمشده ایرانی است. در فریادهای شبانه مردم صدای برای دکتر فاطمی این رزمنده فناناپذیر دژ آزادی هم به گوش می رسد. مردم ایران با این نهضت سبز دژ آزاداندیشی دکتر حسین فاطمی را باز خواهند ستاند. خونهای جوانان مملک درخت آزادی را بارور خواهد کرد. این بار سیمای تاریخ ایران را نسلی از زنان و مردان جوانی نمایندگی می کند که بر حضور فعال خویش در صحنه سیاسی رنگ و روی تازه ای بخشیده اند. در واقع فوران جمعیت جوان ایران در خیابانهای تهران و شهرستانها، و نفس گرم آنان طوری شکوهمند و پرمفهوم بود که قدر و اعتبار عظیمی به موجودیت ملی ما ایرانیان بخشید. این حضور سبز از سوئی اپوزیسیون خارج را که همواره در برابر مردم و جهانیان سرافکنده بوده و عاجز از آن بوده که حمایت مردم را جلب نماید و همواره بخشی از آن در پی دریوزگی از بیگانگان بود، حیاتی نو بخشید و از سوئی چهره شنیع حاکمان و سیمای خون آشام استبداد دینی را نمایان تر ساخت. هر چه حضور سبز دختران و پسران و مردم ایران در خیابانها ادامه پیدا کرده، چهره نظام متجاوز حاکم بر ایران عریان تر شده است. تاریخ امروزین ایران پارادوکس عجیب و غریبی را در سرفصلهای مکتوب خویش ثبت می کند. مردمی که از همه حقوق تهی شده اند، مردمی که با خون جوانانشان جنگ هشت ساله را به فرجام رسانده اند، مردمی که در برابر تهدیدات استعمار بیگانه و استیلای آنان ایستاده اند، اینک حاکمانی را که بر آنها مسلط شده می خواهند با حضور سبز خویش از اریکه قدرت به زیر بکشند و این را خود غاصبان دین و دولت خوب درک کرده اند و دلیل نظامی کردن ارکان جامعه هم به همین خاطر بوده است. جنبش سبز بر آن است که ایران را با چهره واقعی خویش تببین کرده و بربریت حاکمان دروغ و توحش را پایان دهند. آن که بر این جنبش و نماد سبز آن بیشتر معنا می دهد خصلت عدالت جوئی، غیرمکتبی بودن و فارغ از هر گونه وابستگی به قدرت بیگانه بودن آن است. تنها خواست مردم آزادی است. آزادی سر فصل محوری جنبش سبز است. این همان کلمه ای اسب که حدود ۱۰۷ سال پیش، از سبزاندیشان اوان مشروطه، فردی به نام عبدالرحیم تبریزی رساله ای نوشت و آن را در برابر روحانیون و علما گذاشت. او در شماره ۴٣ روزنامه انجمن تبریز نوشت: "ایرانی تاکنون اسیر یک گاو دو شاخه استبداد بود، اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود به گاو هزار شاخه رجاله دچار می گردد، فاش می گویم من این مسئله بی چون و چرا می بینم". امروز این ملت کبیر ایران است که با تمام اندام خویش در برابر این "گاو هزار شاخه رجاله" ایستاده است. و پر معناست که امروز هنرمندان، نویسندگان و روحانیون آزاده و خدادوست تشنه همان کیفیتی از آزادی هستند که در اوان مشروطه با تاسیس عدالتخانه مطرح گردیده بود. در ادامه همین سفر آزادی است که جنبش سبز ایران، کشور جان به لب رسیده را محاصره کرده و لرزه در اندام نظامی انداخته که سه دهه تمام خون مردم را به شیشه کرده و دارائی او را به یغما برده است. سفره محرومان و زحمتکشان بی رنگ و خوان یغمای مفسدان و حاکمان پر رونق است. حساب کنید که مردم ایران در برابر رژیمی ایستاده اند که پس از ٣۰ سال هنوز آذوقه ابتدائی آنان را کوپنی نگه داشته است؛ چرا که عسکراولادیهای ضدمسلمان و محصولی ها، از قبل همین آذوقه ابتدائی مردم خود را پروار کنند. شرم بر همچو نظامی که با ملت خویش چنین کند. بی جهت نیست که شور و شوق سبزجامگان در اقصا نقاط جهان نه تنها میلیونها ایرانی بلکه ملیتهای دیگر را نیز به شور و شوق واداشته است، و برخی از چهره های شاخص جهانی با نماد سبز در ملاعام حاضر می شوند. از سوئی، حضور سبز مردم سیمای نوینی به شناسنامه ایرانیان بخشیده است. نی نوازان جنبش سبز اینک با دستان خالی در سه ماه گذشته سرودهای ماندگاری سروده اند و توانسته اند تمام خبرگزاریهای جهان را تسخیر کنند و سرخط این رسانه ها را با گزارشات تصویری- خبری خویش آذین ببندند. سروده های این نوازندگان ارکستر سبز ایران، اینک دهان به دهان در سراسر جهان پخش می گردد. برای اولین بار است که در تاریخ جهان سبزجامگان ایران و دانشجویان سبزاندیش بیش از هزار گزارش تصویری از حرکات زنده خویش را منتشر کرده اند. این کوشندگان راه آزادی با حرکت خودجوش خویش صفای تازه ای به ایران بخشیده اند. سبز اندیشان نه توپ دارند نه سپاه، نه ارگان رسمی به آنها می دهند و نه دفتر تجمع. اینان نه رهبری خاص دارند و نه تشکیلات حزبی. سبز جامگان ایران نه خبرگزاری دارند و نه امکان مالی. خصلت نگاری جنبش سبز نشان می دهد که تنها جانهای به لب رسیده مردم، کمرهای شکسته زیر بار گرانی، زبانهای دوخته، بدنهای سوخته، مادران آه دیده، پدران خسته از کارهای چند شیفته برای امرار معاش و دانشجویان زبان بسته و زیر سایه سنگین یک نظام کودتائی، تنها با ابزار اطلاع رسانی محدود و تحت کنترل متجاوزین توانسته اند با دلهائی امیدوار و جسورانه این حرکت مدنی و صلح جویانه را پیش ببرند. آنان همواره به استعمار بیگانه نه گفته با حمله و تحریم امریکا مخالفت کرده و همواره از حقوق مردم فلسطین مدافعه کرده اند.آنان هوشمندانه و صادقانه با مخالفت خویش با چین و روسیه و هر نظامی که بر غارت مردم ایران می پردازد، از کودتاچیان حمایت می کند و دریای خزر سبز را از ایران می خواهد جدا نماید، حقانیت خود را نشان می دهند. بنابراین تلاش برای به اعتراف کشاندن آنها در زندان "ابوقریب کهریزک" یا "کوانتانامای اوین" هم آب به آسیاب کوتاچیان از خدا بی خبر نیاورد. ناریخ مصور نشان داد که حضور سبز روزه داران خانواده های زندانیان در برابر زندان "کوانتاناموی ایران اوین" چه با صفا و با نشاط این ملت شریف به واکنش صلخ جویانه پرداختند و افطارهای خودشان را در حالیکه صف نیروهای مسلح خشن آدم کش آنان را محاصره کرده بودند، بر کف خیابانهای شهر محل زیست خود برگزار کردند و حقانیت اندیشه سبز خویش را به جهانیان نشان دادند. زندان اوین همان محبسی است که سه دهه پیش توسط مردم ایران فتح گردید و قرار بود این زندان مخوف از حالت زندان در آید اما اینک بیش از دوران ستمشاهی سلولهای این زندان مملو از جوانان مرز و بوم ایران است. جنبش سبز بر آن است که این "زندان کوانتاناموی ایران بار دیگر توسط مردم فتح گردد و داستانهای" تجاوز، شکنجه و اقرارگیریها" باز گفته شود تا نسل آینده ایران بدانند که اجداد آنان چسان از ناموس و استقلال وطنشان پاسداری نمودند و چه بهای سنگینی پرداختند. روزی فرا خواهد رسید که تندیس سهرابها و نداها و طالقلنی ها و گلسرخیها بر چهارراههای ایران بر پا گردد ودر ایران بزرگ و آزاد کسی شکنجه نبیند و بر ملیت و شناسنامه خویش افتخار نماید و میلیونها ایرانی سرگردان در اقصا نقاط جهان به مام وطن بازگردند و دیگر مجبور نشوند شعار "نترسیدنترسید ما همه با هم هستید بدهند" بلکه از کهریزکها کتابخانه بسازند و نام شریف ترانه موسوی و یاران آنان را بر این کتابخانه ها حک کنند تا داغ دل مادران خاوران و بهشت زهرا اندکی التیام گیرد و پرنده آزادی بر بام ایران پروار نماید. اما امروز زنان و کودکان و خردسالان ایران با هر گونه استیلای بیگانه مخالفند و تنها با زبان خویش "الله اکبر" می گویند و ننگ بر دیکتاتور" می سرایند به طور همزبان از دل همین سبزجامگان جوان که نسل همین انقلابند و دل در سودای آزادی دارند و میهن خود را پر نشاط می خواهند خود گزارش تهیه میکنند خود مخابره می کنند و هرگز با رسانه های بیگانه کاری ندارند مگر اینکه خود آنان اقدام به بازپخش گزارشات آنان شوند.اگر زمانی صفرخانها فاتحان زندان اوین و رسوا کننده چهره استبداد بیگانه پرست بودند، اینک نسل جدیدی از ره پویان سبز و در راس آنان جوانان صحنه اجتماعی ایران را فتح کرده اند.تاریخ مذکر عمرش به پایان رسیده و سبزی این جنبش و اقتدار آن طوری شکوهمند است که اینک تندیس پیکر به خون غلطیده ندا ، با آن چشمان تیزبین استبداد ستیز به سمبل مبارزه مدنی مردم بدل شده است. زمانی که گزارشگران خیابانی بی نام و نشان گزارش تکان دهنده این عروس به خون خفته را به جهان مخابره می کردند، هر گز مسند نشینان غاصب حقوق مردم، این متجاوزین به نوامیس فرزندان ایران و این مستبدین دین فروش فکر نمی کردند که سبزجامگان ایران نه تنها متوحش نمی شوند بلکه بر اقتدار صفوف سبز و عدالت اندیش خود مصر می شوند. این جنبش ادامه همان حرکاتیست که در اوان مشروطیت با شعار " بنای عدلتخانه" آغاز شده و همچنان به حرکت خود ادامه میدهد. جوخه قاتلان سهراب ها، و شکنجه گران کهریزکها و جانیان دهها محبس بی نام و نشان در برابر سبز جامگان صف آرائی کرده اند. اما نبض تاریخ ایران در قلبهای سبز سبزجامگان می تپد. این حکم زمانه ماست. اگر در صفحات تاریخ با سرخ جامگان روبرو می شویم ویا قزلباشان و بابکیان که در برابر متجاوزان رشادتها کردند و اسب تازاندند و سنگرها فتح نمودند و چهره مستبدین را با ننگ آلوده کردند، اینک در عصر اطلاعات و در کشور ما ایران که آزادی در بند است " و زبانت را می بویند" و بر " سر چهاراهها قاتلانند که ایستاده اند" نسل میلیونی دختران و پسران این آب و خاک پیشقراولان جنبشی هستند که قره العینها آن را آبیاری کردند، ابیاتی از شعر منتسب به این بانوی مبارز ایرانی را از اثر یحیی آرین پور بخوانید: میرود از فراق تو خون دل از دو دیده ام------دجله به دجله یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو مهر ترا دل حزین بافته بر قماش جان-------رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار ، مو به مو" این خون دل قره العینها اینک نورافکن راه نسلی شده که دیگر از بار ستم جباران دین فروش به ستوه آمده اند، حاکمانی که در حق مردم خویش فجایعی مرتکب شده اند که هرگز در تاریخ پراستبداد دیرین ایران نمونه نداشته است. چگونه ممکن است نظامی دختر جوان و بیگناهی را بی آن که مرتکب جرمی باشد در خیابان دستگیر کرده؛ به دست جلادان بیرحمی سپارد که پس از تجاوز جنسی و هتک ناموس و حرمتش جسدش را برای پوشاندن نشانه های جنایت بسوزانند و آن گاه پیکر سوخته اش را در بیابانها رها کنند؟ و آن گاه از عدل علی سخن گویند. علی در بربر قاتلش به شعر شاعر بزرگ ایرانی این چنین فرمان داد: به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من---چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا. علی را شاعر "همای رحمت" نام داد حال آن که به سخن اساتید دانشگاههای ایران" حکومت ولائی شما بر دروغ، تقلب و خیانت در امانت مردم و تزویر و عوام فریبی و ارعاب و تهدید و سرکوب مردم بی گناه استوار شده است" روشن است که مردم مسلمان ایران از همه روحانیون ، عالمان فاضل و مراجع عظام تقلید که خواهان اعاده حقوق مردم و بازستاندن امانت انها هستند همانند تمام مقاطع تاریخی پشتیبانی کرده و تاریخ نیز از آنان همانند ثقه الاسلامها و شیخ احمد روحی ها در اوراق زرین خود نام خواهد برد. اما جنبش سبز در مسیر سازندگی، بیداری؛ آزادی و نشاط و شادی و عدالت در حرکت است. غارتگران نام جان و مال و ناموس مردم ایران دیگر در برابر موج قدرتمند سبزی قرار دارند که هیچ چاره ای جز تسلیم برای آنان نمانده است. آه شبانه مادران نداها و سهرابها، اشک چشمان پدرانی که به فرزندان بی گناهشان تجاوز شده و صف عظیم محرومان و زحمتکشانی که از برکت کار و تلاش آنان این جانیان و متجاوزان به ثروتهای نجومی رسیده اند بساط این متجاوزین اشغالگر را در هم خواهد نوردید. تاریخ ایران این سبزجامگان هوشمند و خردگرا و صلح دوست را همواره در دفتر ایام و تاریخ مصور خود با افتجار یاد خواهد کرد. هنوز اول راه است.از تاریخ آزاداندیشی مشروطه گفتیم بگذارید پایان سخنرا هم از همان نویسنده عبدا لرحیم تبریزی فرزند علیمراد نجار محله سرخاب تمام کنم که درست ۱۰۱ سال پیش در نامه ای به علامه علی اکبر خان دهخدا پس از بمبارن مجلس چنین نوشت: ....امیدوارم به زودی تمام پراکندگان وطن باز به ایران برگردند و در عوض ( به جای) مجادله و قتال در خط اعتدال کار کنند، یعنی خار بخورند و بار ببرند و کشتی مشرف به غرق وطن را به ساحل نجات بکشند. تا پریشان نشود کار به سامان نرسد. عجیب این است که در ایران بر سر آزادی عقاید جنگ می کنند، ولی هیچ کسی به عقیده دیگری وقعی نمی گذارد سهل است اگر کسی اظهار رای و عقیده نماید، متهم و واجب القتل میشود......این کار را کسی می کند که نه علم دارد ، نه تجربه، نه روح، فقط ششلول دارد.
سبز باشید.
*اسناد این نوشته از جلد اول کتاب " از صبا تا نیما" نوشته یحیی آرین پور ص ۲۹۱ و .. نقل شده
یاشار خیابانی (سبزپوش محله ی امیرخیز تبریز)
|