از رایش رانیسکی بپرسید (بخش دوم)
برشت بزرگترین نویسنده ی قرن بیستم
رایش رانیسکی
- مترجم: علی صیامی
•
پیروان برشت تئاتری را می خواستند که با آن جامعه ی کمونیستی را ممکن سازند. برشت جامعه ی کمونیستی را می خواست( در مدت زمان مشخصی) تا در آن اجرای تئاترش را ممکن سازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣ مهر ۱٣٨٨ -
۲۵ سپتامبر ۲۰۰۹
پرسش یکم: با کمال تاسف می بایست تاکیدکنم که خانم نویسنده "کلارا ویبیگ" [1] ، که در زمان خود به " زولای آلمان" مشهوربود، به فراموشی سپرده شده است. امروزه، به جز در سمینارهای دانشگاهی، صحبت هایی بیرنگ و دوپهلو در مورد کارها و شخصیتش می شود. آیا حق او نبود و نیست که به عنوان نماینده ی ناتورالیسمِ آلمان و همچنین یکی از منتقدین جسور اجتماعی جایگاهی درخورِ توجه در آلمان داشته باشد؟ آیا شخصیت قویِ زنانه اش در مطرح شدن مشکل زنان سهم نداشته است؟
رایش رانیسکی: باز هم صحبت از کسی است که به فراموشی سپرده است. آری، "ویبیگ" فراموش شده است- خدارا شکر. بله او از شصت هفتاد سالِ پیش فراموش شده است. نماینده ی ناتورالیسم، منتقد جسور اجتماعی؟! یقینا- او می بایست جایگاهش را در تاریخ ادبیات داشته باشد و همچنین در تاریخ فمینیسم !
نمی بایست خود را با خواندن چنین کتاب هایی کسالت آور، رمان هایی که سال ها کهنه شده اند آزارداد. نباید فراموش کرد که اکثر این کتاب ها به بیش از صدسالِ پیش تعلق دارند.
پرسش دوم: با برملا شدن گذشته ی "گونتر گراس" به عنوان یکی از اعضای "اس اس" او را خودخواهی ریاکار می دانم. آیا شما هم بر این باور نیستید که آثار گراس – که هنوز هم جزو مواد درسیِ دبیرستانی است- بخاطر بی اعتبار شدنش، می بایست از نو بازنگری، یا حتا از متون درسی حذف شوند؟
رایش رانیسکی: بله، درست است: گراس خودخواه است. این امر برای "کلایست" [2] ، ریلکه، توماس مان و شاید هم برای شکسپیر صادق است. این که کارهای گراس به عنوان مواد درسی مصرف می شوند جای خوشحالی است و باید همچنان بمانند. می بایست کارهایش بازنگری شوند؟ مسلما، همه ی آثار مهم و باارزش ادبی می بایست مدام بازنگری شوند.
پرسش سوم: آیا برخورد با برشت و کارهایش شبیه برخورد با "یونگر" نیست، هرچند از نظر ایدئولوژی رنگ و لعاب متفاوتی دارند؟ امروزه دیگر کسی با شوروهیجان برشت را نمی خواند.
رایش رانیسکی: نه، فکر نمی کنم که بشود برشت را با "یونگر" [3] سنجید. می بایست در نخست تفاوت بین کمونیسم و ناسیونال سوسیالیسم را دانست. در این که امروزه هنوز برشت با شوروهیجان خوانده می شود، اطمینان کامل دارم. به باورِ من او بزرگترین نویسنده ی قرن بیستم است.
گهگاه تلاش می شود که ریلکه را در مقابل برشت به بازی بگیرند. در اصل این یک بازی است، بازی ای سطحی. من پرهیز می کنم از این که بگویم کدام نویسنده ی آلمانیِ قرن گذشته در این قرن ماندگار خواهد ماند. اما بخودم اجازه می دهم که در این پرهیز استثنایی هم ببینم. فقط یک استثنا: برشت.
پرسش چهارم: کارهای ادبی"اشتفان تسوایگ" [4] را چگونه ارزیابی می کنید، بویژه داستان های کوتاهش را؟
رایش رانیسکی: یک هفته ی پیش در همین جا درباره ی "اشتفان تسوایگ" نوشتم و در پایان تصریح کردم که دوباره به سراغ او خواهم رفت، و از همه بیشتر به داستان های نیمه بلندش خواهم پرداخت. یعنی همان بخش از کارهایش که خوانندگان ما بیشتر از همه به آن ها علاقه نشان می دهند. پیش از هرچیز: جالبترین، گویا وزنده ترین کارش، که همچنان به مانند گذشته ارزش خواندن دارد، کتابِ اتوبیوگرافیِ" دنیای دیروز" [5] است که در خلال جنگ نوشته و پس از مرگش منتشر شده است.
همچنین آخرین کتابش- مونوگرافی درباره ی بالزاک- که آن را به پایان نرساند، ارزش خواندن دارد. متاسفانه کارشناس های ادبیات فرانسه این کتاب را جدی نمی گیرند، که حتما دلایل خودشان را هم دارند. عیب این کتاب، به مانند دیگر کتاب هایش، در داشتن نثر تفننیِ بیشتر نسبت به نثرجدی است.
قهرمان بیشتر کتاب های تسوایگ یک انسانی است با ظاهرِ سلامت روان. اما با رخداد حادثه ای- اکثرا یک دیدار غیرمنتظره- کمپلکس های روانی خفه شده اش رو می شوند و در روندش تغییرات رفتاری قهرمان داستان شکل می گیرند و آشکار می شوند.
در تعداد زیادی از داستان های تسوایگ بطورکاملا روشن با کمپلکسی جنسی روبرو می شویم- مثل کتاب "قاتل های بی هدف" [6] ، داستانِ پزشکی که پس از رسواییِ یک اختلاس مالی به هندو چین فرار می کند و در آنجا به دام زنی بسیار جسور و شجاع می افتد. تسوایگ از زبان این پزشک می گوید: " چیزی معماوار در روانم مولدِ نیروی ناآرامی هایم است، وقتی آن نیرو در خونم جاری شد، باعثِ پیگیری ام برای کشف رابطه های متقابل بین اشیاء می شود. انسان های معمولی و ساده ی دوروبَرَم مسببِ جرقه های شورمندانه ای برای شناختِ شان می شود، چیزی در حد تمایل به تصاحب یک زن." هرچند این حرف ها از زبانِ فیگور داستان است، اما شکی در آن نیست که ما با شخصیت خودِ تسوایگ سروکار داریم.
در داستان" 24 ساعت از زندگی یک زن" جنون جنسی زنی متشخص نشان داده می شود، زنی که مادری نمونه است. " نامه ای از یک ناشناس" [7] ، داستان زنی است، زنی که از دوران جوانی عاشق همسایه اش- یک نویسنده ی معروف- بوده. این عشق زن را به وضعیتی بیمارگون و در نهایت به خودکشی می کشاند.
در کنار انگیزه های جنسی، عقده ی خودکوچک بینی - در داستان هایی مانند „Leporella“ و یا "سقوط یک قلب" [8] - و علاقه ی ویژه ی تسوایگ به آدم های یکسویه و اغلب با استعدادِ قوی(" مجموعه ی نامرئی" [9] و " داستان های موضوعی" [10] ) نقش بزرگی در آثار تسوایگ دارد. داستان های تسوایگ بیشتر از هر چیز دارای یک شخصیتِ داستانیِ مرکزی است. هدف و منظور این داستان ها آنالیزِ روانشناسانه ی این شخصیتِ مرکزی است.
بسیاری از داستان ها پایانی دارند که باعث سرخوردگی خواننده می شوند تا خواننده از خود بپرسد:» خُب که چی«. حتا در داستانِ " داستان های موضوعی"، با نثر زیبایی که دارد، همین پرسشِ :» خُب که چی« به خواننده القا می شود.
بعضی ازداستان ها فاقد تولید هیجانِ لازم شک برانگیزاننده هستند، که این کاستی امکانِ تفکر را از خواننده می گیرد.
نمی توان گفت که تسوایگ در تمامی طول زندگی اش زیر نفوذ توهمات خطرناک بوده است: او عقیده داشت؛> سرسپردن به یک تصویر، فقط یک تصویر از جهان، مختصرکردنِ جهان است.<
کژفهمی است اگر فکر شود که داستان های تسوایگ برخاسته ازخاستگاهی مشخص است.
در بسیاری از کارهای تسوایگ مهارت درخشان ادبیت کارهایش کاملا مشخص است. درباره ی زبانش می توان خوبی های زیادی گفت، اما نمی توان سکوت کرد و نگفت که در زبان ِآلمانیِ اش کمی پرچانگی و گهگاه وراجیِ زیادی یافت می شود. البته به روشنی می توان تلاش نویسنده را در ارائه ی نثری زیبا- در بعضی از آثارش- دید.
بوی عطر کاغذ، در کارهای نخستین اش، چنان که خودش گفته، اذیتش می کرده است. اما این بوی عطر با گذشت زمان فرارتر و با فاصله تر شد. او خود را آزاد گذاشت تا به عطرهای اصیلتر فکرکند، اما فقط به عطر.
پرسش پنجم: چگونه توماس مان توانست رمانِ "یوسف و برادرهایش" [11] را، با پژوهش های گسترده وپایه ای اش بر اساس موضوعی از انجیل، بنویسد؟ طبق اطلاعات و دانش من، این چیزی نیست که آدمی غیرمذهبی قادر به نوشتنش باشد. از خلال این رمان می توان دید که نماینده ی خدا بر زمین تصویرپردازی شده است، چیزی که تنها می تواند انگیزه ی یک فردِ مذهبی برای نوشتن باشد.
رایش رانیسکی: تاکید و تائیدِ نهفته در این پرسش> فقط یک فرد مذهبی قادر به نوشتن درباره ی انجیل استد< شگفتزده و یا بهتر بگویم فلجم کرد. انجیل کار بزرگی است که توسط انسان برای انسان خلق شده. مسلم است که می بایست انجیل را منتقدانه خواند. کسی که مطالعه ی منتقدانه ی انجیل را برای افراد مذهبی محدود می کند، کسی است که علیه آزادی بیان و عقیده می جنگد. رمان"یوسف و برادرهایش" را فقط توماس مان می توانست بنویسد، کسی که توسط هیچ مذهبی تاریک بین و محدود نشده بود.
پرسش ششم: آیا نویسنده ای هست که داستانِ کوتاه های بهتری از " گی دو موپاسان" نوشته باشد؟ شما بهترین داستان نویس را چه کسی می دانید؟
رایش رانیسکی: این درست است که موپاسان پیش کسوتِ داستانِ کوتاه نویسی است. اما داستانِ کوتاه نویس های دیگری هم در جایگاه های بالا و والا هم هستند- به مَثَل چخوف. این طرحِ پرسش> چه کسی بهترین رمان نویس، نمایشنامه نویس و یا داستان کوتاه نویس است؟< چیز زیادی بدست نمی دهد، چون نمی توان نویسنده ها را از دوران های مختلف و جهان زبانیِ متفاوت با هم مقایسه کرد. این کار بسیار مشکل و پیچیده ای است. چه کسی بهترین نمایشنامه نویس بوده: سوفوکلس یا شکسپیر، اُوید [12] یا ریلکه؟
پرسش هفتم: می توان "هاینریش بول" را به داستان کوتاه نویس دوران جوانی اش و سیاسی نویس دوران سپسترش بخشبندی کرد؟ آیا هاینریش بول در کلیتش به فراموشی سپرده خواهدشد؟
رایش رانیسکی: آری، می توان این بخشبندی را کرد، اگر که اجباری در این کار باشد، البته با احتیاط زیاد. اما برای چه؟ بهتر آن است که چنین کاری انجام نگیرد. این که کلیتِ بول به فراموشی سپرده خواهد شد را باورندارم. رمان هایش ماندگاری نخواهند داشت، اما چند داستان کوتاهش. پیش خودمان بماند: شما نگرانی دیگری ندارید؟
پرسش هشتم: تعلق برشت به خانواده ای ثروتمند چه نقشی در شیفتگی او به کمونیسم داشته است؟ آیا او در تمامی دوران زندگی اش وجدان درد داشت؟
رایش رانیسکی: خاستگاه خانواده ای برشت در کمونیست شدنش هیچ نقشی نداشته است. و همچنین اصطلاح " وجدان درد" در اینجا جایی برای جولان ندارد. اما وقتی با چنین پرسشی روبروهستم، بنظرم می رسد که بگویم، و واجب است که بگویم، می بایست بین برشت و پیروانش فرق گذاشت. پیروان برشت تئاتری را می خواستند که با آن جامعه ی کمونیستی را ممکن سازند. برشت جامعه ی کمونیستی را می خواست( در مدت زمان مشخصی) تا در آن اجرای تئاترش را ممکن سازد.
پرسش نهم: شما یکبار و با ژستی مستحکم و " بدون هیچ اندوه" با "هاینریش مان " و کارهایش خداحافظی کردید. اما بعضی از کارهای او مثلِ " زیردست" [13] و "هنری چهارم" [14] هنوز هم پرُخواننده هستند. آیا در گذشته اشتباه کردید؟
رایش رانیسکی: نه، فکر نمی کنم که من در گذشته- سال 1987 بود- اشتباه کرده باشم. اما شما از من ماخذ غلط بدست می دهید: دو رمان از هاینریش مان(در گذشته "زیردست" و " پروفسور اونرات" [15] را نام برده بودم) مرا در جوانی > به لذت آورد و بر من تاثیر دیرپایی گذاشت< این نقل قول از آن نوشته ی 1987 باید به تنهایی کافی و روشن باشد. دورتر نوشتم که:> این شجاعت، واگیرانه است، این برآشفتگی از بین نمی رود. کسی که چنین کتاب هایی نوشته، می بایست مرد رشیدی باشد . امروز پس از گدشت نیم سده از آن روزها، آن آتش خاموش شده است، هرچند اینجا و آنجا از زیر خاکستر سرخی ای نمایان می شود. من این دو رمان را در حال حاضر به عنوان مدرکی مهم و باارزش در آرشیو تاریخ ادبیات آلمان سده ی ما خواهم خواند.<
"مهم و باارزش" - این دو مفهوم را ندیدید؟ > بله وقتِ آن است که با هاینریش مان خداحافظی کرد- با احترام و فهمِ درخور، و با سپاس.< ( زیرخط دارها نقل از نوشته های قبلی رانیسکی درباره ی هاینریش مان هستند.م)
این ادعا که امروزه داستان های "زیردست" و "هنری چهارم" پرخواننده هستند درست نیست. اگرهم چنین چیزی باشد، پرخواننده بودن یک کتاب چیزی را اثبات نمی کند. کتاب های پرخواننده ی زیادی هستند، که ارزش ادبی شان پرسش برانگیز است، از "کارل مای" [16] گرفته تا " کورتز-مالر" [17]
پرسش دهم: چگونه می توانید این همه کتاب را بخوانید؟ آیا روش مشخصی دارید، هیچگاه حواستان پرت نمی شود؟
رایش رانیسکی: این چیزی است که خودم هم می خواهم بدانم. به هرحال روش مشخصی ندارم. درضمن بارها از من پرسیده شده: آیا هنگام مطالعه حواسم پرت می شود؟ بله، حتما. اما چه عیبی دارد؟ برشت در جایی گفت، او می تواند بنویسد، وقتی که گهگاه تلفن رویِ میز تحریرش زنگ بزند. حاضران فکر کردند که برشت شوخی می کند و می خواهد آن ها را دست بیندازد. اما چنین نبود، او کاملا جدی می گفت. وقتی او به سرودن شعری مشغول بود، می شد پیش بیاید- توضیح داد- که مات بشود و نتواند نوشتن را ادامه دهد. بخود فشار می آورد، اما چیزی تراوش نمی کند. ناگهان تلفن زنگ می خورد. با خوشحال گوشی تلفن را برمی دارد. با کسی پنج دقیقه ای صحبت می کند و دوباره برمی گردد به سرِ کارش. و می بیند: حالا همه چیز روشن است، حالا او دقیقا می داند که که شعر چگونه ادامه خواهدیافت. برای من هم چندین مورد مشابه پیش آمده است. تلفن مرا اذیت نکرد، بلکه نجات داد.
علی صیامی/هامبورگ/سپتامبر 2009
alisiami1332@yahoo.de
[1] - Clara Viebig(1850-1952)
[2] - Bernd Heinrich Wilhelm von Kleist ( 1777 in Frankfurt, 1811 Berlin)
احتمالا منطور پرسشگر Friedrich Georg Jünger (1898 n; † 1977) نویسنده ی آلمانی است که مدتی هوادار هیتلر بود7-
[4] - Stefan Zweig
[5] - „Die Welt von gestern“
[6] - „Amokläufer“
[7] - „Brief einer Unbekannten“
[8] „Untergang eines Herzens“
[9] - Die unsichtbare Sammlung
[10] - „Schachnovelle“
[11] - „Joseph und seine Brüder“
[12] - Ovid oder Rilke
[13] - wie „Der Untertan“
[14] - „Henri Quatre“
[15] - „Professor Unrat“)
[16] - Karl May
[17] - Courths-Mahler
|