آیندهی احزاب سیاسی ایرانی
بخش یک- اپوزیسیون غیررسمی خارج از ایران
ب. بی نیاز (داریوش)
•
آن چه که در این پروسهی ۲۵ سالهی تبعید رخ داده یک کیفیت جدید از فعالیت این سازمانهای سیاسی را بوجود آورده است. در حقیقت این سازمانها، فعالیت سیاسی حزبی نمیکنند و نمیتوانند هم بکنند. زیرا فعالیت حزبی میطلبد که حزب در پراتیک بلاواسطه سیاسی باشد. به زبان دیگر، فعالیت حزبی این سازمانهای سیاسی به یک فعالیت ژورنالیستی با ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۷ مهر ۱٣٨٨ -
۲۹ سپتامبر ۲۰۰۹
احزاب اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور کلاً به آن دسته گروهها، سازمانها و احزاب سیاسی گفته میشود که طی یک پروسهی پاکسازی سیاسی در جامعهی ایران، پس از حذف فیزیکی بخشی از سران و بدنهی آنها، مجبور شدند راه تبعید را در پیش بگیرند. حکومت اسلامی توانست تا سال ۱٣۶۵ تقربیاً کلیهی رقبای سیاسی خود را که از کیفیت اسلام ناب محمدی برخوردار نبودند، از صحنهی سیاست خارج کند. مابقی اعضا و هواداران این سازمانهای سیاسی نیز در سال ۱٣۶۷ طی یک رشته اعدامهای دستهجمعی حذف شدند. از سوی دیگر حکومت اسلامی موفق شد به طور هدفمند افراد و شخصیتهای سیاسی را که قابلیت رهبری یا وحدت بخشیدن به اپوزیسیون را داشتند، نیز ترور کند.
بیش از بیست سال است که اپوزیسیون کلاسیک ایران در خارج از کشور بسر میبرد. پروسهای که هم دارای جوانب مثبت است و هم دارای جوانب منفی غیرقابل بازسازی. مهمترین جنبهی مثبت این تبعید یا دقیقتر گفته شود، فرار، آشنایی بخش نسبتاً بزرگی از ایرانیان است با شیوهی زندگی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی) در دموکراسیهای جهان به ویژه اروپا و آمریکای شمالی. ما در تاریخ کشور خود هیچ گاه با یک چنین موجی به خارج از ایران مواجه نبودیم. فرآیند یادگیری و کسب تجربه این بخش از ایرانیان از طریق زندگی بلاواسطه در این کشورها صورت گرفته و میگیرد. مستقل از شعور و ارادهی تک تک ما که در خارج از ایران زندگی میکنیم، ما همواره در حال کسب و یادگیری شیوهی زندگی در دموکراسیهای متعارف هستیم، هر کسی به سهم خود و بنا به موقعیت اجتماعی و شغلیاش. و این فراگیری نمیتواند در مراودهی انسانی بین ما که در خارج از ایران زیست میکنیم و آنهایی که در داخل ایران هستند، بیتأثیر باشد.
معمولاً پس از هر شکستِ نظامی یا سیاسی از یک سو افسردگی شیوع پیدا میکند و از سوی دیگر اختلاف و انشعاب. این کیفیت اصلی دوران بحران است. زیرا هر کس و یا هر گروهی به زعم خود برای برون رفت از این وضعیت، «نقشهی راه» خود را ارایه میدهد. هر چه مسیر بحران طولانیتر باشد، به همان اندازه نیز اختلافات و انشعابات نیز بیشتر خواهند بود. به عبارتی طول مدت بحران با تجزیه (انشعاب) رابطهی مستقیم دارد.
ما کلاً دارای ۶۵ حزب یا سازمان سیاسی هستیم که به عنوان اپوزیسیون غیررسمی در خارج از ایران بسر میبرند. این سازمانها از یک سو بقایای تجزیهشدهی سازمانهای کلاسیک سرکوب شده در ایران هستند و از سوی دیگر در ۱۰ سال اخیر طی همین تجزیهها یک بخش از افراد همین سازمانهای سیاسی دست به تشکیل سازمانهای سیاسی با خصلت ملی- قومی زدند. کلاً میتوان ناتوانی سیاسی این ۶۵ سازمان را در چند جمله خلاصه کرد: این سازمانهای سیاسی به علت قرار نگرفتن در متن مبارزات مردم ایران یعنی به واسطهی فقدان پراتیک سیاسی، برای جامعهی کنونی و جوان ایران ناشناخته هستند. در واقع نیروهای این سازمانهای سیاسی فقط منحصر به همان نیروهایی میشود که در خارج از ایران دارند. به عبارتی آنها در مقایسه با جامعهی کنونی ایران به یک «جامعه بسته»ی خارج از ایران تبدیل شدهاند. از سوی دیگر این سازمانهای سیاسی، فاقد کادرهای مجرب و کارشناس در حوزههای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تشکیلاتی هستند و عمدتاً از افراد غیرحرفهای ساخته شدهاند. از سوی دیگر همین رقم ۶۵ سازمان سیاسی نشان میدهد که جامعهی ایران تحت چه شرایط دشوار دیکتاتوری به سر میبرد، زیرا در شرایط عادی سیاسی که احزاب حرفهای میتوانند با یکدیگر رقابت نمایند، عملاً ما با تعداد بسیار کمتری از این سازمانها مواجه خواهیم بود. یعنی هر کس نمیتوانست خودسرانه برای خود یک حزب یا سازمان سیاسی بوجود آورد، و اگر هم چنین میکرد عملاً طی یک انتخاب طبیعی حذف میشد.
ولی آن چه که در این پروسهی ۲۵ سالهی تبعید رخ داده یک کیفیت جدید از فعالیت این سازمانهای سیاسی را بوجود آورده است. در حقیقت این سازمانها، فعالیت سیاسی حزبی نمیکنند و نمیتوانند هم بکنند. زیرا فعالیت حزبی میطلبد که حزب در پراتیک بلاواسطه سیاسی باشد. به زبان دیگر، فعالیت حزبی این سازمانهای سیاسی به یک فعالیت ژورنالیستی با ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است. در واقع افراد وابسته به این سازمانها، دیگر نه در پراتیک عمومی و عملی مردم که در پراتیک ذهنی و مجازی مردم سهیم هستند. حتا زمانی که آنها مبادرت به نوشتن برنامه و اساسنامهی حزبی میکنند بیشتر جنبهی سمبلیک یا تأثیرگذاری روی احزاب داخل ایران را دارند تا راهکاری باشد برای آن سازمان مربوطه. در این میان نیز یک عامل مهم دیگر وجود دارد که عملاً حزبیت ایرانی این سازمانها را زیر علامت سوآل میبرد. اکثر اعضا و یا هواداران این سازمانها طی یک نسل زندگی در کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی دیگر عملاً نمیتوانند بخاطر فعالیت حزبی در ایران (در آینده) دست از زندگی ساخته شدهی خود در این جا بردارند. در این جا باید به یک نکتهی ظریف دیگر اشاره کنم: اینترنت. این فناوری جدید که از اواخر دههی ۹۰ قرن بیستم نقش بسیار بزرگی در زندگی مردم عادی ایفاء میکند، در تلاطمهای سیاسی اخیر ایران نیز نشان داد که تا چه حد میتواند موثر باشد. ولی متأسفانه علیرغم تمامی جنبههای مثبت این فناوری مدرن لازم است که به یکی از جنبههای منفی آن که به این بحث برمیگردد، نیز اشاره کنم. اینترنت جهان مجازی است، بازتاب ریاضی صفر و یک از جهان واقعی یا غیرواقعی (خیالی یا توهمی) ماست. آینهای است که توسط بیت و بایت، جهان واقعی یا غیرواقعی ما را منعکس میکند. اینترنت جهان واقعی نیست، حتا اگر بتواند جهان واقعی را یک به یک منعکس یا بازتولید نماید. ساختار ما انسانها چنین است که هرگاه چیزی را از دست میدهیم، باید چیز دیگری به جای آن بنشانیم وگرنه با مشکلات وخیم روحی مواجه میشویم. امروزه اینترنت به همین ابزار جانشینی تبدیل شده است. ۵ نفر دور هم جمع میشوند، یک حزب بوجود میآورند و در کنار آن یک سایت اینترنتی میسازند و این احساس تسکیندهنده را دارند که «واقعاً» به یک حزب تبدیل شدهاند. از همه بدتر زمانی است که طراحی و خبررسانی سایت خوب باشد و مراجعهکننده زیاد داشته باشد. در این جا باورِ موسسین حزب جدید به یقین تبدیل میشود. طبعاً این مثال افراطی است. ولی اصل موضوع غلط نیست! تقریباً تمام این ۶۵ سازمان سیاسی در خارج از ایران دارای این امکانات مجازی هستند. بسیاری از این سازمانهای سیاسی واقعاً کار حزبی را این میدانند که دارای یک برنامه و اساسنامه و سایت اینترنتی هستند که میتوانند بدینوسیله مردم را بسیج و سازماندهی نمایند. حتا اگر ذرهای از حقیقت در این ادعا نهفته باشد، میتوان استدلال کرد که این سازمانهای سیاسی اساساً از ظرافتهای زندگی مردم در ایران مطلع نیستند و حتا میتوان گفت که یک نسل کامل از مردم ایران را ندیدهاند: جمعیت ایران در سال ۱٣۶۵ تقریباً برابر با ۵۰ میلیون بوده و در سال ۱٣٨۵ یعنی ۲۰ سال بعد ۷۱ میلیون. این رشد جمعیت به معنای این است که عملاً این سازمانهای سیاسی در خارج کشور با ۲۰ میلیون نفر دختر و پسر جوان هیچ گونه ارتباط فرهنگی، احساسی، سیاسی و غیره نداشتهاند. این بیست میلیون که شدیداً تحت تأثیر جنبش اخیر بوده، مبنای مادی و فکری احزاب آینده ایران است.
این واقعیت سازمانهای سیاسی اپوزیسیونِ غیررسمی و کلاسیک در خارج از ایران است. حال اگر چنین باشد پس آیندهی این انسانهای وابسته به این سازمانها چه خواهد شد؟ در آینده فعالیتهای ژورنالیستی اُس اساس افراد وابسته به این گروهها را تشکیل خواهد داد. آشنایی بلاواسطهی این افراد با شیوهی زندگی در دموکراسیهای متعارف بزرگترین سرمایه آنهاست که در کارهای ژورنالیستی آنها بازتاب خواهد یافت. از سوی دیگر روند تجزیه و انشعاب از یک سو و اتحادهای ناپایدار از سوی دیگر مانند گذشته ادامه خواهد یافت ولی در آینده بخش حرفهای و کارشناس این مجموعه به احزاب داخل ایران که خود در مسیر یک استحاله قرار دارند خواهند پیوست.
www.biniaz.net
|