سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ایران- مرحله ی بعد از "انقلاب اسلامی"


برهان غلیون - مترجم: حسین حردان


• همانطور که انقلاب اسلامی ایران در دو جهان عرب و اسلامی به مثابه اعلام آغاز مرحله نوین توانسته بود، ایدئولوژی دینی را بر زندگی سیاسی تسلط دهد و حتا کشورهایی که زیر نفوذ حاکمیت اسلامی نبودند را هم در بر بگیرد، تکان شدیدی که اکنون جمهوری اسلامی ایران را می لرزاند، سرآغاز مرحله جدیدی است که می توان آنرا دوران بعد از "اسلامیت" نام داد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ مهر ۱٣٨٨ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۹


برهان غلیون استاد علوم اجتماعی و سیاسی و مدیر مرکز پژوهش شرقِ معاصر در دانشگاهِ "السوریون" پاریس است. مقاله ها، پژوهش ها و کتاب های بسیاری پیرامون مسائل سیاسی و جامعه شناسی در کشورهای عربی و اسلامی از او به زبانهای مختلف، منتشر شده است.


همانطور که انقلاب اسلامی ایران در دو جهان عرب و اسلامی به مثابه اعلام آغاز مرحله نوین توانسته بود، ایدئولوژی دینی را بر زندگی سیاسی تسلط دهد و حتا کشورهایی که زیر نفوذ حاکمیت اسلامی نبودند را هم در بر بگیرد، تکان شدیدی که اکنون جمهوری اسلامی ایران را می لرزاند، سرآغاز مرحله جدیدی است که می توان آنرا دوران بعد از "اسلامیت" نام داد.
منظور از بعد از "اسلامیت"، در اینجا عدول از دستاوردهای مثبت مرحله اول نیست، بلکه گذار از آن مرحله و حفظ و افزودن عناصر جدید بر آن است.
از جمله این عناصر جدید و مهمترین آنها، مطرح شدن جدی لزوم تجدید نظر در جایگاه روحانیت و نقش آنان بر زندگی سیاسی ایران است. حصول این تجربه ی بسیار غنی و اساسی، معلول تأثیر سیاستگذاری دیرینه و معمول رهبری نظام جمهوری اسلامی است، که از سال ۱۹۷۹ تا کنون توسط ولی فقیه در تهران اِعمال می شود.
اما برخلاف آنچه در ظاهر نمایان است، جنبش اعتراضات اخیر، نفی جمهوری اسلامی را مطرح نمی کند، بلکه تعبیری از پیروزی آرزوی روبه رشد اندیشه ی رهایی آن از قید و بندها و بازسازی آن است.
از این منظر، اوضاع کنونی ایران، نمایانگر لحظه ی تاریخی پویایی است که در آن اهداف و خواست های متعددی مطرح می شود، که با خواست و اهداف جوامع کشورهای عربی که همواره در تلاش مطرح کردن آنها هستند شباهت دارد، ولی سرکوب سیاسی و فکری مانع از طرح آنها در آن جوامع می شود.
در حالیکه سلطه جابرانه غرب جنبش ملی ایران به رهبری محمد مصدق را در سال ۱۹۵٣ با شکست مواجه ساخت و در نطفه خفه کرد، در دو دهه ی ۵۰ و ۶۰ اعراب پیشتاز رهبری مبارزات جنبش های رهایی بخش ملی ملل جهان سوم بودند. اما ایران در دهه ی هشتاد بی آنکه مرحله رهایی بخش ملی را به پایان برساند، پیشتازی رهبری مبارزات مرحله ی جدید را به عهده گرفت.
پیش قدم شدن ایران در ورود به مرحله مابعد از ملی گرایی که به "اسلام گرایی" شناخته می شود، معلول ناتوانی آن کشور در تحقق استقلال و تأکید بر هویت فرهنگی در دوره شکوفایی جنبش های رهایی بخش ملی بود. زیرا تحقق هدف های پیشرفت فنی و پیشرفت اجتماعی در یک زمان و قبل از ابداع روش سیاسی و فکری متضاد با غرب، ناممکن به نظر می آمد.
همچنین پیشتازی ایران در آغاز نمودن مرحله مابعد از ملی گرایی، به ظاهر آن کشور را پرچم دار و گشایشگر افق جدیدی وانمود که در آن افق میلیون ها انسانِ به حاشیه رانده شده ی کشورهای درحال توسعه و به ویژه کشورهای اسلامی، فرصت می یابند به متن جامعه وارد شوند و با اتکاء بنفس حقوق انسانی خودرا باز می ستانند و از این راه با جوهر و تاریخ خویش به آشتی می رسند. و همین امر ایران را به الگوی نیروهای اعتراضی در منطقه بدل کرد و حتا بخش وسیعی از افکار عمومی در جهان، انقلاب آن کشور را لحظه ای تاریخی در راستای آزادی بشریت، ارزشگذاری کرد.
بر همگان روشن است که انقلاب ایران عکس العملی بود در برابر مدرنیت سلبی و سرکوبگری که عملکرد آن نه تنها بر تحقیر ذات انسان و نابودی هویت آن استوار بود، بلکه فقر و بیکاری و توهین را برای همیشه بر اکثریت مطلق مردم، تحمیل می کرد.
و حکومت شاه، که نگهبان منافع غرب و فاسدترین و سرکوبگرترین رژیم های منطقه بود، اجرای این سیاست را علیه اکثریت مردم به عهده داشت.
در همین راستا، نظام شاهنشاهی مردم عادی را کاملاً تحقیر کرده و به حاشیه رانده؛ حاضر نبود به عنوان شهروند توانایی های سیاسی آنان را به رسمیت بشناسد. از این رو "اعاده حیثیت" برای آنان حتا از کسب منافع مادی مهمتر به شمار می رفت. زیرا اعتبار اعتقادات که شامل هویت فرهنگی و هویت تاریخی است، فقط بعد از "اعاده حیثیت" احیا می شود و پس از آن در مقابل ایدئولژی متعصب ملی و تفکر نژاد پرستانه ی آریایی آن، توان ایستادگی خواهد یافت. و این همان هسته ی پیوندی است که میان اسلام و سیاست ایرانی بوجود آمد.
برخلاف ادعای رجال دین و تصویری که از اوضاع ارایه می دادند، آنچه اکثریت مردم ایران را بر ضد نظام ستمگر شاهنشاهی به خیزش وا داشت: نه احیای فرصت های بیشتر برای عبادت بود؛ نه آرایش ظواهر زندگی به مظاهر مذهبی و الهیِ ؛ نه تحمیل حجاب بر زنان و کنترل رفتار اخلاقی افراد؛ نه بنای دیوار جدایی به نام ملیت و مذهب میان ملت ایران و سایر ملل جهان؛ نه تسلیم در مقابل سلطانی به نام ولیِ فقیه و نه تحمیل نظارت استصوابی رجال دین بر حیات سیاسی!!
محرک واقعی جنبش مردمی که ورای ظاهر دینی انقلاب اسلامی مستور ماند و در حقیقت نیروی اصلی سرنگونی شاه و نظام او بود، همانا میل شدید مردم به رهایی از زندگی ذلت بار حاشیه نشینی است. همان مردمی که آرزوی رفع تبعیض اجتماعی و فرهنگی را داشتند، و برای ایفای حق تعیین سرنوشت خود و تحقق اصول آزادی و احترام به حقوق بشر و برابری سیاسی، مبارزه می کردند.
ولی نقشی که اسلام در رهبری و انفجار این انقلابِ آزادیبخش ایفا نمود، توجه انظار عمومی ایرانی و خارجی را از اهداف اصلی و منبع حقیقی مشروعیت آن منحرف کرد.
لذا از یک سو، روند تدریجی مصادره جنبش مردم، زیر پوشش ایدئولژی مذهبی تحقق پذیرفت زیرا نقش اول را در آگاهی مردم به خواسته های سیاسی و انسانی ایفا کرد. و از سوی دیگر، نقش محوری سازمانگری و هدایت و رهبری نیروهای انقلابی توسط حوزه علمیه شیعه ایرانی، تقدم حاکمیت روحانیون بر سیاسیون را مشروعیت بخشید.
و در این میان، شخصیت آیت الله خمینی هم به خاطر ویژگیِ بصیرت؛ شجاعت، نزاهت و دوری از منافع شخصی، در تشویق افراد به پذیرش رهبری ولی فقیه به عنوان قیم و امین در اِعمال صحیح قدرت، تأثیر ویژه ای داشت.
جنگ عراق و ایران به مثابه مقدمه ی مداخله طولانی خارجی در امور داخلی، شرایط تثبیت هرچه بیشتر حاکمیت ولی فقیه و رژیم مذهبی او را مناسب تر ساخت و در نتیجه حق تعیین سرنوشت مردم با محدودیت بیش از بیش مواجه شد.
این وضعیت مانع گام نهادن جمهوری اسلامی در مسیری که برای آن انتظار می رفت بود و آنرا مدام به بیراه های بسته ای کشاند. در نتیجه به تدریج همه امیدهایی که به آن جمهوری بسته شده بود، نقش بر آب شد.
پس از پایان مرحله اولِ پیروزی های بزرگ انقلاب، بلافاصله مرحله طولانی ناتوانی حکومت در وفا به وعده ها و سرخوردگی ها ی مردم آغاز شد. حاکمیّت جمهوری اسلامی به امید گریز از مشکلات این مرحله، خودرا درگیر تندروی های سیاسی فزاینده ملی و مذهبی و تقابل با کشورهای خارجی کرد.
انقلاب اسلامی که در این شرایط قدرت جهت یابی خودرا از دست داده بود، به زودی به جای کوشش برای آزادی و بهبود شرایط زندگی انسانی افراد، بر حفظ هویت مذهبی برای توجیه سیطره نخبگان حاکم، به هدف اساسی خود تبدیل کرد. و به جای تأمین حقوق شهروندی حقیقی، استراتژی جستجوی عظمت و قدرت را دنبال نمود و حفظ نظام انقلابی و تأمین امنیت آن را به اولویت وجودی و بدیل شکست خویش در تأمین شرایط مناسب برای رهایی فرد از وابستگی به سلطه بیگانه، تبدیل نمود.   
دیری نگذشت و هیرارشی جدید هرم قدرت نمایان شد و رابطه ی سیطره و تسلیم- مشارکت و حذفِ برخی از لایه های اجتماعی مختلف جا به جا و در اشکال دیگری بازسازی شدند.
محاصره ی اقتصادی، انقلاب ایران را همچون دیگر انقلاب های تاریخی، از تأمین شرایط رشد اقتصادی و اجتماعیِ ضروری برای پاسخگویی به نیازهای مردم محروم کرد. همچنین نابرابری فزاینده اقتصادی و نابرابری در استفاده مردم از حقوق و آزادی های وعده داده شده که به تفاوت های قومی و مذهبی آنان مربوط می شد، بحران ها و تناقضات متراکم داخلی را افزایش داد.
بدین ترتیب، دلیل واقعی انفجار جنبش اعتراضی وسیع مردمی در ایران، با ماهیتِ انقلابیِ قطعی که هم اکنون مشاهده می شود، نتایج انتخابات اخیر ریاست جمهوری نبود، بلکه آن نتایج فقط جرقه ی آن انفجار بزرگ را فراهم کرد.
پذیرش عدم وقوع تقلب، ماهیت آنچه رخ داده است را تغییر نمی دهد، بلکه با نمایان کردن میزان آسیب پذیری سیاسی و ایدئولوژیک نظام ملایان، آنرا تشدید کرد. و همچنین از افکار عمومی بخش وسیعی از ایرانیان که دیگر در توّهم وعده های جمهوری اسلامی نیستند، پرده برداشت و نشان داد که چگونه مردم با بی صبری شدیدی در آرزوی تغییر به سر می برند.
در سقوط این توّهم ها و رشد شناخت مردم در ارتباط با مصادره انقلابشان توسط گروه های با نفوذ و منفعت جو که دیگران را از ثمرات فداکاری هایشان محروم می کنند و جز برای تبلیغ و حفظ وضعیّت موجود، به رشوه دادن های جمعی می پردازند، عوامل بسیاری نقش داشتند.
از جمله این عوامل ریاست احمدی نژاد است. که (تندروی مذهبی و سیاسی داخلی، تلاش برای تحکیم کنترل نخبه های دینی و تقویت نقش و مواضع آنان در هدایت سیاست ملی داخلی و خارجی، از میان برداشتن تدریجی آزادی های به دست آمده، باز تولید آرام نظام سرکوبگر سنتی متکی بر سازمان امنیت و شبه نظامیان کمیسیون ویژه ی نخبگان حاکم) از مشخصه های آن است.
این وضع، نگرانی بسیاری از مخافل اجتماعی ایرانی طرفدار تولرانس و همکاری با مراکز تمدن جهانی و تعامل با ارزش های طبیعی زمان را، و همچنین نگرانی برخی از نخبه های مذهبی را که از تمرکز همه قدرت در دست ولی فقیه و رییس جمهور او هراس دارند، برانگیخت.
تغییر مثبتی که در سطح سیاست منطقه در نتیجه ی اتخاذ استراتژی تنش زدایی و دراز نمودن دست آشتی به دو جهان عرب و اسلامی و اعلام آمادگیِ باز کردن باب مذاکرات جدی با تهران، به منظور رسیدن به توافق در مورد مسئله تکنولوژی هسته ای، از سوی دولت جدید آمریکا که پس از شکست سخت استراتژی تجاوزکارانه جورج بوش رخ داد، از جمله ی دیگر آن عوامل به شمار می رود.
اما هرگز نمی توان آغاز دوران افول انقلاب اسلامی را به معنی پایان سیستم و حتا کمتر از آن، به معنی پایان نفوذ دولت ایران و تهدیدی برای وجودِ آن تلقی نمود. زیرا آن سیستم مجموعه ای از نیروهایِ با منافعِ مشترکی است که استقرار و پایداری آن دیگر به اصول انقلاب و شعارها و ارزش های الهام بخش دینی وملی وابستگی ندارد، و برای دفاع و حفظِ استمرار سیطره سیاسی خود ابزار فراوانِ دیگری در اختیار دارد.
این امر را باید به معنای عقب نشینی انقلاب از اصول خود در برابر دولت تلقی کرد، و دو معنا می دهد. اول: فرسایش اندوخته معنوی و اخلاقی و فکری انقلاب، و دوم: ظهور خواسته های آزادی؛ برابری و زندگی قانونیِ مسالمت آمیز که شاخصه های دولت های مدرن واقعی است. و به عبارتی دیگر این یعنی بازگشت به زندگی نمونه و طبیعی و عادیِ متکی بر قانون اساسی و قطع رابطه با شرایط ویژه مربوط به دوران انقلاب ها است.
در نتیجه ی فرسایش مشروعیت رژیم انقلابی که استمرار آن با مفهوم حقوق شهروندی دولتِ قانون در تضاد است، حفظ توازن قدرت و باز تولید آن در چنین وضعی برای صاحبان آن، بدون گسترش خشونت و سرکوب و محدودیت آزادی، دشوار به نظر می رسد.
و این در حالی است که باورمندی به انقلاب و به پاکی اهداف انسانی در آغاز آن، سرمایه ی معنوی نمادینی است که عموماً نیروی عظیم حرکت انقلاب ها را تأمین می کند، کاهش در میزان وفاداریِ داوطلبانه و وابستگی روحی به انقلاب، پرداخت بهای اجتناب ناپذیر کاهش مشروعیّت قدرت آن است.
و به موازات افزایش توسل جستن به خشونت برای حفظ وضع موجود و تضمین استمرار و جبران مشروعیت مفقود، "اسلامیسم حاکم" با تکیه ی هر چه بیشتر بر بنیاد گرایی، علیه ارزش های آزادی و برابری و برادریِ انسانی، به ترویج احساسات ابتدایی همبستگی بر ضد غیرخودی ها و بیگانگان، اقدام می کند.
هم اکنون انقلاب اسلامی ایران در همان وضعی قرار دارد، که همه جنبش ها و انقلاب های مردمی، سوسیالیستی و ملی در سال های دو دهه ی ۵۰ و ۶۰، در آن قرار گرفته بودند.این انقلاب اکنون در معرض بازنگری بنیادین و محکم غیر قابل اجتناب خود قرار دارد.
اما برخلاف آنچه در کشورهای عربی رخ داد و در اثر آن نخبگان ناسیونالیست و انقلابی عرب موفق به تحمیل مرگ سیاسی به جوامع خود شدند!، حاکمیّت ملاها قادر به ایستادگی دراز مدت در برابر جنبش مردمی ایران، نخواهد بود. و دیر یا زود، تسلیم خواسته های آزادی خواهانه آن خواهد شد. در غیر این صورت، هم خودرا در معرض خطر نابودی قرار خواهد داد و هم جامعه ی ایران را در اسارت انقلابی که از هدف هایش منحرف است، در می آورد و به وضعی می راند که جوامع عربی به خاطر پیوند ناگزیر با انقلاب های ناموفق "ملی"خویش، سال هاست دچار آنند و مجبور به پرداخت هزینه ی اسارت خود در آن هستند.
برای فرونشاندن انتفاضه های مردمی، نخبگان ناسیونالیست و انقلابی عرب، به نیم قرن از اعمال خشونت کور و عملیات ترور گرفته، تا پاکسازی سیاسی و حملات انتقام و تأدیب، و تداوم احکام عرفی و اعلام حالت های ویژه نیاز داشتند، تا اینکه امید برقراری آزادی، عدالت و برابری را که جنبش ها آنرا در دل مردم شکوفا کرده بودند، نابود کنند، و آنان را مجبور به خزیدن دوباره به لانه های خود کردند تا برای همیشه معنای حقوق مدنی وسیاسی را به فراموشی بسپارند.
این جنگ همچنان تا به امروز ادامه دارد!! و نظام دیکتاتوری به ماهیت اصلی سیاست در کشورهای ما تبدیل شده است. چرا ماهیت سیاست در کشورهای ما دچار چنین سرنوشتی است؟ غیر از این است که تنظیم وضعیت این جنگ و نهادینه کردنش برای ادامه ی نامشرع کنترل این شرایط برای مدتی بیشتر و افزایش اثر بخشی توان حکومت و قدرت بازدارندگی آن است؟.
اما با وجود این، در ایران برای موفقیت حکومت ملایان در قهر اراده ی میل به آزادی ملل ایرانی و انداختن آن کشور در خطر هرج ومرج و سرگردانی و جنگ داخلی که مشخصه ی منطقه عربی است، حتمیّتی در میان نیست.
و اگر ایران موفق به گشایش راه جدیدِ آینده ی خویش شود، بحران های فکری و سیاسی که منطقه ما دچار آن است و در حقیقت، انقلاب اسلامی ایران در شکل گیری آنها نقش کلیدی دارد، از آن منطقه رخت برخواهند بست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست