۱۳ مهر؛ سالگرد جاودانگی فریدون
صدای فریدون، خسته تر از همیشه
خسرو صادقی بروجنی
•
فریدون فروغی وقتی شروع به آواز خواندن کرد که اوضاع و احوال جامعه منتظر همچنین صدایی و بغضی بود. سالهای انقلاب در راه بود و بغض فروخورده و مشتی گره کرده. صدای دلنشین وی هم شور یک اعتراض شدید را داشت و هم اندوه یک ملت را
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۲ مهر ۱٣٨٨ -
۴ اکتبر ۲۰۰۹
صدای زخمی فریدون را خسته تر از همیشه، خسته تر از آن زمان که در کافه فیروزه با فرهاد بود در کار شاملو و گلسرخی و … ، در کافه ای در جزیره کیش شنیدیم. صدایی که یادآور رنجهای گذشتگان بود. صدایی گرم و شفاف. آوازی که واقعاً از روی احساس به نوا در می آمد، گویی که در عین خواندن سروده می شد.
صدای بغض آلودی که گاهی صدای هق هق گریه خفه شده را می توان در آن حس کرد، صدای کسی جز فروغی نمی توانست باشد. ملودیهای بسیار رسا که با ما حرف می زنند و گاه گداری به سوزناکی صدای آواز خوان متمایل می شود و پنجه در خاطرات و آرزوهای ما می اندازد و ترانه هایی ساده که برای هر کسی نمودی در دنیای خارج می یابد.
فروغی در اوایل دهه ۵۰ بواسطه صدای بم و در عین حال خوش نشین خود به سرعت از طریق برنامه های رادیو و تلویزیون به عنوان خواننده ای با سبک فرهاد معرفی شد و مانند سایر خواننده ها در سینما نیز به خوانندگی پرداخت. فریدون فروغی وقتی شروع به آواز خواندن کرد که اوضاع و احوال جامعه منتظر همچنین صدایی و بغضی بود. سالهای انقلاب در راه بود و بغض فروخورده و مشتی گره کرده. صدای دلنشین وی هم شور یک اعتراض شدید را داشت و هم اندوه یک ملت را.
«فریادرس» ترانه ای است که در سال ۱٣۵۲ متولد شد. سروده ای از «فرهاد شیبانی» با موسیقی «اسفندیار منفردزاده» «آدمک» و «پروانه ی من» با موسیقی تورج شعبانخانی را برای فیلم آدمک ساخته خسرو هریتاش خواند و بعد «فتنه چکمه پوش» را برای فیلمی بهمین نام از همایون بهادران.
فروغی در طی دوره هنری خود هیچگاه تن به ابتذال نداد و همواره نوعی خاص از متانت و اصالت را در آثارش می توان تعقیب کرد. بعد از انقلاب، ترانه معروف «یار دبستانی من» را در فیلم «از فریاد تا ترور» را به اجرا گذاشت و کم کم در عرصه عمومی حضوری کم رنگ پیدا کرد و اجازه انتشار آثارش به او داده نشد و این در حالی بود که دعوتنامه های بسیاری از آن سو برایش فرستاده می شد و تشویق به اجرای کنسرت می گشت اما فروغی عاشق بود: «نفسم این خاکه / خون گرمم پاکه / واسه رفتن دیگه دیره / تن من اینجا اسیره /خاک اینجا چه عزیزه».
ساخت فیلمی ۴۲ دقیقه ای بنام «قریه من» توسط «مهران زینت بخش» که به معرفی فریدون می پردازد به سوگنامه ای در هجرت او بدل گشت. چرا که فیلم برداری آن از ۲۰ مهر ماه سال ٨۰ یعنی از شب هفتم فریدون شروع شد و نهایتاً به روستای قرقرک منتهی شد. چرا که فریدون قرقرک را خیلی دوست داشت و اغلب به آنجا سر می زد و همیشه ترانه «قریه» را می خواند: «رویاهای من قریه ایست قدیمی / تو مشتی سایه، اما صمیمی …»
فیلم «قریه من» در اکران عمومی خود در چند فرهنگسرا در تهران با استقبال خوبی برخوردار شد. این فیلم در واقع یک نوع سفرنامه است. سفری به روستای قرقرک و آرامگاه فریدون فروغی صدای جاودانه ی موسیقی ملی ایران و از آنجا هم بازگشت به گذشته که سرگذشت زندگی و کار فریدون از زبان خانواده و اطرافیانش است.
آخرین کار سینمایی فریدون یک استثناء بزرگ است. از نظر اغلب تحلیل گران یکی از عوامل پرفروش شدن فیلم ضعیف «دختری بنام تندر» تیتراژ آن بوده است که فروغی پس از سالها سکوت شعر «می ترواد مهتاب» نیمایوشیج را بر آن اجرا کرده بود.
حمیدرضا آشتیانی پور کارگردان فیلم پس از عدم تمایل فریدون به خواندن از طریق خسرو شکیبایی فروغی را به خواندن برای فیلمش راضی می کند و فریدون هیچگاه نتوانست در اکران عمومی صدایش را بشنود چرا که یک هفته قبل از اکران در سینماها درگذشت.
قبل از آن هم کیومرث پوراحمد نتوانست برای فیلم «گل یخ» با داستانی پیرامون زندگی خواننده ای محکوم به سکوت (چیزی شبیه به زندگی خود فروغی) مجوز حضور فروغی را بعنوان بازیگر دریافت کند.
کارهای ساخته شده فریدون در دوران خاموشی، حتی آلبوم آماده ی «توحید» که تماماً در وصف حضرت علی (ع) بود با بی مهری مسئولان موسیقی کشور ترد شد.
جمعه ۱٣ مهرماه ٨۰ روز سیاهی بود که پرده های اتاق کوچک فریدون هرگز طلوع صبح را به خلوت او راه نداد، روزی که مقرر شد دیگر هرگز گیتارش به نوازش انگشتان هیچ دستی به لرزه درنیاید، روزی که دیگر قوزک پایش یارای رفتن که نه تاب ماندن هم نداشت.
مدت کوتاهی بعد از مرگش، مادر پیرش هم به او پیوست و بعد شوهر «پروانه» خواهرش که هر سه در کنار هم در روستای «قرقرک» اشتهارد کرج به خاک سپردند جایی دور در کنار برکه ای کوچک در آستانه کوهی بلند و در آرامشی که سالها انتظارش را می کشید.
مردن شاپرکا / کشتن قاصدکا …
|