شفتالو
بررسی مساله تجاوز جنسی در آینه خاطرات
فریدون احمدی
•
این پدیده از کجا و از چه فرهنگی ریشه گرفته است؟ یک پدیده آخوندی- اسلامی است؟ ناشی از حاکم شدن فرهنگ اقشار انگلی و حاشیه نشینان جامعه است؟ واکنش گروه های عقب مانده و محروم است در برابر حضور اجتماعی و فرهنگی اقشار متوسط و مدرن؟ کام جویی تجاوزگرانه جنسی است؟ و یا ...
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۷ مهر ۱٣٨٨ -
۹ اکتبر ۲۰۰۹
تجاوزات جنسی اخیر در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی این پرسش را وسیعا برانگیخت که چرا این شکل شکنجه و مجازات و به قول عاملان، "روکم کنی"، بدین سان رواج یافت؟ گستردگی و تداوم این تجاوزات و اینکه تمام دستگاه قدرت، از ارگانهای امنیتی و تبلیغی گرفته تا قضایی و نهادهای وابسته به رهبری و انتظامی و مجلس و ... در خدمت پوشاندن این جنایات و در پناه ماندن عاملین و آمرین، قرار گرفتند، آشکار کرد که این جنایات را باید در کارنامه دولت کودتا و حکومت اسلامی منظور کرد. بالاترین مقامات تصمیم گیرنده در این رویکرد و حداقل در مباشرت در اختفاء تجاوزات و سوزاندن قربانی و آثار و شواهد جرم نفش داشته اند. تجاوزگر و گناهکار اصلی را باید رهبر و رهبران نظام دانست. پرسش این است که چه عواملی باعث می شود که تجاوز جنسی به دختران و پسران این مرز و بوم، به عنوان یک واقعیت پذیرفته می شود، این پذیرش به سطح یک تصمیم حکومتی فرامی روید و بالاترین مقامات روحانی- نظامی در قبال این موضوع همچون یک "ید واحده" عمل می کنند.
این پدیده از کجا و از چه فرهنگی نشات گرفته است؟ آیا یک پدیده آخوندی- اسلامی است؟ آیا به جغرافیای فرهنگی مربوط می شود وامری ویژه خطه فرهنگی ماست؟ مردسالاری و سلطه طلبی مردانه در آن، چه جایگاهی دارد؟ آیا ناشی ازحاکم شدن فرهنگ اقشار انگلی و اخلاقیات ریشه گرفته از حاشیه نشینان جامعه و مطرودان است که پس از انقلاب در ارگانهای امنیتی و انتظامی ریشه دواند؟ همان اقشاری که بویژه اکنون با دست های گشاده، در سیمای نظامیان و امنیتی ها اداره کشور را در چنبره خود گرفته اند؟ آیا برزمینه نارسایی های موجود، واکنش گروهی از عقب مانده ترین و محروم ترین افراد است در برابر حضور اجتماعی و فرهنگی اقشار متوسط و مدرن؟ تا چه حد کام جویی تجاوزگرانه جنسی دخالت دارد و تا کجا گستاخی و پرخاشگری بازجویانه و شکنجه گرانه که تجلی آن را حتا در سیاست های کلان کشور نیز شاهد هستیم نقش بازی می کند؟ نقش عقده ها و تمایلات جنسی بیمارگونه سرکوب شده و در عین حال پرورش یافته در سایه مذهب وسنت و انباشته شده طی قرون و اعصار که پس از انقلاب اسلامی امکان بروز و برآمد یافت چیست؟
همه این ها، موارد و مسائلی اند که شاید هرکدام بخشی از پاسخ به پرسش منشا و علل وقوع تجاوزات جنسی اخیررا تشکیل دهند و ما با پاسخ واحدی سروکار نداشته باشیم. شاید همچون ساختار سیاسی حاکم که اکنون در چهره ولایت و روحانیت متکی بر نظامی- امنیتی ها تجلی یافته و به نوعی خصلت دو پایه گرفته است، این مسائل هم ریشه ای دوگانه وچندگانه دارند. به هر حال پاسخ همه جانبه و مدلل به پرسش طرح شده نیاز به تحقیقی جامعه شناسانه، ژرف و متکی بر داده های مشخص دارد که بر عهده کارشناسان امر است. از زمان وقوع این رویدادهای اسفبار همواره به این مساله و ریشه های آن اندیشیده و به خوانده ها و دیده ها وخاطرات خود مراجعه کرده ام. از مشاهدات مستقیم خود از رفتار چند آخوند خاطراتی را به یاد آوردم که بازگویی آن ها را خالی از فایده نمی بینم و تصور می کنم می تواند در زمینه مورد بحث مفید واقع شود. در زیر چهار خاطره را با هم مرور می کنیم.
بهره برداری
سال 1350 زندان موقت شهربانی که به دلیل شکل مدور آن، فلکه نیز خوانده می شد. در "بند" زندانیان عادی (غیر سیاسی) این زندان، که دو سال بعد به زندان کمیته (کمیته مشترک ضد خرابکاری) تبدیل شد، آخوندی بود به نام آل اسحاق. او سردفتر محضر اسناد رسمی بود وبه دلیل ثبت غیرقانونی عقد دختری خردسال (14 ساله)، به زندان افتاده بود. آل اسحاق از مسولین زندان درخواست کرده بود که به بند زندانیان سیاسی منتقل شود. درخواست او پذیرفته شد و او تنها آخوند آن بند و اولین تجربه بسیاری از ما از مشاهده نزدیک یک آخوند و زندگی اجباری درمحدوده زندان با او بود. بزرگترین ناراحتی آل اسحاق که مرتب نیز بیان می کرد این بود که قبل از"بهره برداری" ازهمسر سومش که 17 ساله بود، دستگیر شده است. واژه بهره برداری به نام وی ثبت شد. او از اینکه زودتر لباس آخوندی را در نیاورده نیز ابراز تاسف می کرد و می گفت دیگر این لباس فایده و آینده ای ندارد. طرف صحبت همیشگی آل اسحاق فردی بود که مدتی در آلمان زندگی کرده بود. نام و اتهامش خاطرم نیست. آن شخص از "زن هانس خیاط" برای آل اسحاق می گفت وآل اسحاق ازماجراهایش به هنگام طلبگی در عراق و اینکه مثلا برای جلب توجه زنان با دیگر "رفقای طلبه" لخت مادرزاد در رودخانه شنا می کردند. تداوم این گفتگو ها دیگر آزار دهنده شد به طوری که زنده یاد رضی تابان نیمه شوخی نیمه جدی و به عنوان اخطار در چای آل اسحاق، اندکی پودر رختشویی ریخت. تا مدتی دل پیچه وشکم روش اوموضوع را عوض کرد. آل اسحاق به هنگام آزادی با التماس از زندانیان سیاسی درخواست کرد، همانگونه که موقع انتقال دیگرزندانیان سیاسی، باآهنگی خاص دست زده می شد و سرود خوانده می شد، برای او هم دست به زنند. گروهی از دانشجویان نیز برای اودست می زدند و به جای سرود، دم گرفته بودند: "آل اسحاق آزاده، امشب تا صبح داماده". نمی دانم پس از انقلاب، در حکومت آخوندی آو چکاره شد اما مطمئنم به خاطر این"ایام محبس"، کارنامه درخشانی از "مبارزات سیاسی"، برای خود ساخته است.
گوینده اخبار تلویزیون
در سال 1353 درراهروهای بندهای 2 و 3 زندان قصر که به زندانیان سیاسی "زیر دادگاه" اختصاص داشت، تخت های سه طبقه ای قرار داده شده بود. در طبقه سوم تختی که درست مقابل تلویزیون بند قرار داشت طلبه ای می خوابید. معروف بود که او تعداد زیادی لباس زیر دارد. هرروز اورا می دیدیم که در حال شستن این لباس هاست و دائما شورتی در دست در تقلای آویزان کردن آن بر بلندترین شاخه در دسترس تنها درخت حیاط است. او جزو گروهی بود که سخت تلاش می کردند لباسشان بالاتراز دیگر لباس ها آویزان شود تا "ترشحی" بر آن نیفتد و "نجس" نشود. آنها درخت حیاط بند را به شبحی سفید پوش تبدیل کرده بودند.
با زنده یاد حمید منتظری بودم. حمید ازآن طلبه پرسید ماجرای لباس شستن هر روزه و چند بار در روز توچیست؟ گفت شما این زن گوینده اخبار تلویزیون را می بینید تحریک نمی شوید؟ در پاسخ به نگاه متعجب ما که این دیگر چه جانور بیماری است گفت: "یا دروغ می گوئید، یا مرد نیستید."
چند روز پیش اظهار نظری می خواندم از سردار مسعود قاسمی از فرماندهان سپاه و ازمسئولان سرکوب های اخیر. در "سلام نیوز" آمده بود:
"این سردار دفاع مقدس که در جمع بسیجیان دانشگاه امام صادق سخن می گفت با انتقاد از فضای فرهنگی کشور گفت: آدم وقتی برنامه های رادیو جوان را گوش می دهد، غسل واجب می شود و اگر از شنیدن آنها طوری اش نشود، مریض است" (1)
با خود اندیشیدم اگر آن آخوند بیماراز دیدن چهره یک خانم گوینده اخبار تحریک می شد، این سردار فرمانده سپاه که دیگر از شنیدن صدا، "غسل واجب" میشود. بر کشور ما و در زندان ها، چنین جانوران و بیماران جنسی ای حکم میرانند. بر صفات این حکومت، جهل و جنون و جنایت، جنابت را هم باید افزود.
نماینده امام در ترکمن صحرا
در زندان سیاسی شماره چهار قصر در سال 1354، آخوندی بود به نام شریعتی.
یکی از زندانیان، جوانی کم سن وسال، که در ارتباط با هواداران مجاهدین دستگیر شده بود با چند تن از معتمدین غیر مذهبی "کمون" مطرح کرد که شب، هنگام خواب، شریعتی کوشیده است به بدن او دست بکشد وهتک حرمت کند با این محاسبه که او در هراس از آبرو ریزی چیزی نخواهد گفت. موضوع به هواداران مجاهدین اطلاع داده شد. شب بعد به هنگام اقدام به تکرارماجرا، به گونه ای که نگهبانان متوجه نشوند، کتک مفصلی به شریعتی زده شد. روز بعد تا ساعت ده صبح، شریعتی پتوئی بر سرش کشیده بود و عمدتا مذهبی های بند می آمدند و هریک از روی پتو لگدی نثار او می کردند. او از کمون اخراج شد. شریعتی بلافاصله بعد از انقلاب"نماینده امام" در منطقه حساس ترکمن صحرا شد که پس از افشاگری های "کانون سیاسی فرهنگی خلق ترکمن" او را از آن سمت برداشتند و لابد ارتقاء درجه دادند.
شفتالو
این ماجرا را از زنده یاد احمد ثقلینی که در جریان اعدام های سال 67 جان باخت، شنیدم و مربوط به سال 55 است. در همان بندهای 2 و3 زندان قصر که توصیف آن آمد، و روی همان تخت های سه طبقه، آخوندی به طلبه ای جوان درس می داد که: روزی باغبانی به حضور حضرت محمد رسید و گفت یا رسول الله سوالی دارم. من باغبانم. همان طور که میوه باغ متعلق به باغبان است، دختری دارم مانند شفتالو. این میوه نیز به من می رسد و من باید بتوانم از او متمتع شوم. آن آخوند واژه شفتالو را آنچنان هیجان زده و شیفته وار و پرآب (شاید مانند هلوی احمدی نژاد) ادا کرده بود که احمد ثقلینی و یکی دیگر که در تخت مجاور کتاب می خواندند، با صدای بلند به خنده می افتند. آخوند مزبورکه متوجه می شود سخنانش شنیده می شود، دنباله ماجرا را تعریف نمی کند. احمد ناراحت بود که جواب محمد را نشنیده است اما از آن پس این آخوند در زندان به نام شفتالو خوانده می شد.
پس از انقلاب شفتالو رئیس سیاسی عقیدتی ژاندارمری کل کشور شد. از ماجراهای بعدی شفتالو از جمله این بود که دو روز پس از آنکه در خانه ای به شام میهمان بود، خواهر زاده صاحب خانه را که نزد دائیش بزرگ شده بود بدون حتا اطلاع سرپرستش با چندین ماشین و ده ها مامور مسلح، ربود و باخود برد.
موارد و رخداده هایی از این دست در هر جامعه ای ممکن است پیش آید اما فاجعه زمانی است که آن بیماران جنسی و صاحبان فرهنگ شفتالویی و "بهره برداری" و "جنابت" بر سرنوشت کشور و جوانان آن حاکم شوند. مشکل این است که شفتالوها و شریعتی ها و سردار قاسمی ها اینک بر ایران ما فرمان می رانند.
(1) سخنرانی این سردار سپاه را دراین آدرس می توانید بخوانید
tp://www.persiauk.com/article.php?id=42195
|