یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شماهم با ما همراه شوید
به بهانه ی حضور جوانان در سنای آمریکا


مهدی جلالی


• هرچند درگذشته تنی چند از فعالان سیاسی و حقوق بشری در کنگره سخن گفته بودند و این روند رو به تزاید است، این بار بحث وسیع تری در گرفت که تصویر کلی آن، تضارب دو دیدگاه و جهان بینی بنیادین بود نه قضاوت بر سر یک عمل. نگاه مخالف دریغ از نقد و نظر بر متن سخنرانی ها... اما گروهی که به پاسخ برخواست نوعا از میان جوانان و روزنامه نگاران بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ فروردين ۱٣٨۵ -  ۱۹ آوريل ۲۰۰۶


روز چهارشنبه ۱۵ مارچ کنگره ی آمريکا در يکی از با شکوه ترين جلسات خود که معمولا برای تشريفات سلطنتی دولت های مهمان و با حضور نمايندگان هر دو مجلس برگزار می شود، پذيرای خانم سرليف رييس جمهور منتخب کشور ليبريا بود. سخنرانی بياد ماندنی و شور انگيز او بار ها با ابراز احساسات سناتورها و نمايندگان کنگره قطع شد و هنگامی پايان يافت که حضار با ايستادن طولانی مدت و کف زدن ممتد و پر حرارت به اين اولين رئيس جمهور زن آفريقايی ادای احترام کردند. رئيس جمهوری که سه ماه پس از پيروزی در انتخاباتی آزاد و در پس ۱۴ سال جنگ داخلي، در کنگره ی آمريکا با سخنانی شمرده و طنين انداز، هم از غرور ملی اش سخن گفت و هم صميمانه از حضورش در مجلس آمريکا ابراز افتخار کرد. زنی که هرچند آمده بود تا برای ملتش کمک بگيرد، اما اين درخواست از غرورش نمی کاست و پشتوانه ی مردمی اش تحسين هر سياست مداری را بر می انگيخت. او نه از اين که به کنگره ی آمريکا آمده بود شرمسار بود و نه از اين که برای ملتش چانه می زد. در ديد هر بيننده نمود منافع ملی ليبريا بود و نويد صلح و دموکراسی تازه به بار نشسته در غرب آفريقا. آمده بود تا در بازار جهانی سهم بيشتری را برای مردمش به خانه ببرد و با تکيه بر منافع مشترک با آمريکا ميزان مشارکت اقتصادی کشورش را در جامعه ی جهانی افزايش دهد. سوابق تحقيقاتی خانم سرليف و کتاب هايش با تکيه بر امنيت و توسعه، دغدغه ی عميق وی درباره ی چشم انداز آفريقا و کشور ليبريا در روند گلوباليزيشن را نشان می دهد. بازتاب سخنان اش هم در رسانه های جهانی بسيار وسيع تر از حد انتظار و همگی با ستايش همراه شد. آمريکاييان، به عنوان اولين ميزبانش، از او استقبالی شکوهمند کردند و آفريقاييان به سخنانش افتخار کردند .
من اما به سخنان رييس جمهورم در سازمان ملل افتخار نکردم، هرچند با ادبيات او بزرگ شده ام. ادبياتی که بر خلاف آنان که امروز برائت می جويند، هميشه ادبيات محوری انقلاب بوده ست. روزها به مدرسه می رفتم، راديو جنايت های آمريکا و اسرائيل را برايم می گفت و عصرها به خانه برمی گشتم تلويزيون ميزگردی را ترتيب داده بود تا محققان چپ- مذهبی کشورم، برايم تاريخچه ی استعمار را مرور کنند. جمعه ها نيز در ميعادگاه عاشقان اله، ليستی از نام ملت های ديگر بود که با مشت های گره کرده برای شان آرزوی مرگ می شد. نسل من سخنان احمدی نژاد را در مدرسه از بر کرده است. من می توانم همه ی جنايت های آمريکا و شوروی و اسرائيل و انگليس و آلمان و فرانسه و صدام و فهد را با ذکر تاريخ يک به يک برايتان بشمارم. همگی از دوران کودکی از بر کرده ايم که تقريبا تمام کشورهای پيشرفته به رهبری آمريکا سياه روزی ما را آرزو دارند .
تفاوت دراين جاست نسل دوم انقلاب که امروز به سن اثر گزاری رسيده، با وجود تنوع سليقه از نرم های اجتماعی و اخلاقی متفاوتی بهره می برد. اين نسل با دسترسی وسيع به اطلاعات از استانداردهای زندگی در کشورهای توسعه يافته، مطلع و به آن چشم دوخته است. دنيای کوچک شده ی ارتباطات موقعيت های مقايسه با ديگر اعضای جامعه ی جهانی را بيشتر کرده و احساس دردناک عقب ماندگی هر چه عريان تر رخ نمايانده است. نسلی است که بر خلاف نسل اول انقلاب که آرمان خواه بود، "معيشت گرا" است. لذت زندگی را ارج می نهد و خط قرمزهای پيش از خود را هم ندارد. نگران آينده است ولی هيچ تصوير روشنی از جايگاه خود در خانواده ی جهانی نمی بيند. حالا که غبار ترکتازی های ايدئولوژيک و انقلابی دوران نسل اول فرو نشسته است، افق پيداست، ليکن افق عقب ماندگی است .
هنگامی که دنيا همه بسوی رقابت روی آورده، دوبی از ثروت ايرانيان تغذيه می کند و ترکيه برای عضويت در جامعه ی اروپا چانه می زند، کشور ثروتمند و متمدن من، منزوی ترين، غير قابل اعتمادترين حتا برای همسايگانش و – اگر نبود نفت – يکی از کشورهای فقير خانواده ی جهانی محسوب می شود. اکنون نيز در بی کسی خود نشسته و چاقوی اتمی اش را برای ديگران تيز می کند. رهبران کشور مرا نه تنها به کنگره ها دعوت نمی کنند بلکه ميهمانی هايشان را نيز به عذر شراب بهم می زنند. شايد اين احساس سرشکستگی برای هيچ دوره ای تا به اين حد محسوس نبوده است. به کشوری تعلق دارم که قافله ی جهانی را وانهاده، درست بر عکس آن حرکت می کند! رهبرانش هر بار خبر از توطئه ی جديد دشمن می دهند، رييس جمهورش نابودی اسرائيل را سرلوحه ی سياست فقر زدايی خود قرار داده، اصلاح طلبش هنوز نسخه ی روشن فکری دينی می پيچد و اپوزيسيون اش مرتب منشور می نويسد !
رييس جمهور پيشين را دنيا حرمت گذاشت و به سياست تنش زدايی وی دل بست، تا اين که پنهان کاری سياست خارجی حکومت در فعاليت های سوخت هسته ای فاش شد و او بارها از آن سياست حمايت کرد و مسئله ی ملی و صلح آميز ناميده شد. هيچ کس اما چيزی نگفت. سانتريفوژهای دست دوم پاکستانی را با طرح های ربوده شده، تکنولوژی افتخار انگيز هسته ای خواندند، کسی اعتراضی نکرد. چند بيانيه مصلحت انديشانه و نه منفعت انديشانه درآمد که می خواستند از نمد اتمی کلاهی برای خود بسازند، دولت را بی کفايت و خود را صاحب کفايت قلمداد کردند. اما هيچ کس نگفت که اگر سياست هسته ای مسئله ی ملی است، بگذاريد در مورد آن سمينارهای آزاد علمی و اقتصادی بگذاريم تا حداقل توجيه اقتصادی "سوخت سازي" را بفهميم چه رسد به توجيه سياسی آن. به باور من اگر نبود نگرانی ٣۵ کشور عضو آژانس و اگر نبود تهديد های شورای امنيت، بازهم سياست سوخت هسته ای جز انزوا ، فقر بيشتر و استبداد نظامی برای ما چيزی به ارمغان نمی آورد .
آن چه تاسف انگيز است قلم های خشکيده و بی تفاوتی عمومی در مورد سياستی ست که در بهترين حالت می رود تا سرنوشت ايران را برای حداقل يک نسل، پاکستانی کند: کشوری فقير و توسعه نيافته ولی اتمي. افزون بر آن بر خلاف وضع بسامان تر امروز پاکستان، ايران جنگ زده و منزوی هم خواهد بود. اين تصوير صريح آينده ی ايران در روی منحنی توسعه ی جهانی است. در مقابل با شگفتی شاهديم عده ای بنا به ضرورت حياتی حضور دشمن بيرونی و ديگرانی صرفا به عنوان ناقلان يک هنجار رواني- سياسي، می خواهند ميراث بی اعتمادی و بغض با کشورهای پيشرفته را برای دوره های بعد نيز بجا بگزارند و تحذير بدهند که مبادا با دشمنان گفت و گو کنی که می خواهند فقر تو را غارت کنند! گويا اين ديدگاه دفتر پارادايم «انقلاب ضد استعماري» را بسته شده نمی بيند و نمی خواهد بپذيرد که امروز پارادايم «پيوستن به جامعه ی جهاني» است که صرفا می تواند مارا در حفظ منافع ملی مان ياری دهد .
از ابتدا قابل درک بود که اين هنجار در برابر حضور ما جوانان در سنای آمريکا قرار خواهد گرفت. هرچند درگذشته تنی چند از فعالان سياسی و حقوق بشری در کنگره سخن گفته بودند و اين روند رو به تزايد است، اين بار بحث وسيع تری در گرفت که تصوير کلی آن، تضارب دو ديدگاه و جهان بينی بنيادين بود نه قضاوت بر سر يک عمل. نگاه مخالف دريغ از نقد و نظر بر متن سخنرانی ها، شيوه ی معمول را فال بينی سياسی و خواندن خط و ربط ها قرار داد. و اما گروهی که به پاسخ برخواست نوعا از ميان جوانان و روزنامه نگاران بود که سهم بزرگی از ديالوگ سياسی کشور را توسط وبلاگ ها جهت می دهند. بعضی از نظرات نشان می داد که تا چه حد سرنوشت امروزمان کشمکش ناشی از به دوش کشيدن هنجار نسلی ست که از ديوار سفارت بالا رفت. اکنون نسل دوم از پله های کنگره بالا می رود. آن چه تغيير کرده اعتبار تعريف دشمن در مختصات جديد جهانی است که آهسته آهسته بيشتر به پرسش کشيده شده است. بخشی از دوره ای که ريشه ی عقب ماندگی هايش را استعمار خواند، آشفته است که چرا اين لغت در زبان فرزندانش کمتر تکرار می شود .
اين برای من قابل فهم است که معدودی از اين نسل، آن قدر تلخ کام از سرنوشت خود است که بدون ريشه يابی آن در درون، هنوز الگوهای گذشته را مرور می کند و حضور فرزندانش را در کنگره ی کشوری که عمری آن را دشمن ناميده مشمئز کننده می نامد. اما احترام به انتخاب روش، ايجاب می کند که به ديدگاه های ديگر نيز فرصت دهند. آن ها به دنيا اعتماد نکردند، پيداست که نسل بعد بنای اعتماد بيشتری دارد. چرا که سياست، بر خلاف ديدگاه قبيله گرای پيشامدرنی که هنوز بر اذهان عده ای سياست ورزان حرفه ای (غير علمي) کشورمان غالب است، حوزه ای بنام "حوزه ی محرّّمات" ندارد. سياست علم حل تضادهاست. تضادی که طبيعت انسانی است. اين تضادها يا با گفت و گو و يا با جنگ حل می شود. مهم اين است که فعاليت سياسی به منظور پاسخ گويی به اين تضاد هاست، نه ادامه دادن آن ها و يا حتا تشديد آن ها. اما تاکنون سياست مداران ما اغلب در اين الفبا، کفايتی عرضه نکرده اند و از اين رهگذر آنی هستيم که امروز هستيم. ليکن تسری آن به نسل بعد، آرزوی فاجعه برای فرزندان است، و چيزی نيست جز خون خواهی قبيله گي .
با افتخار از پله های هر کنگره ای که دعوتم کنند بالا می روم، بدون هيچ تحقير شدگی پيشرفت های ملت شان را می ستايم، دست شان را می فشارم. از جنگ و دشمنی بر حذرشان می دارم. دوستی و رابطه ی برابرشان را می طلبم. به آن ها می گويم که کشورم بدون سلاح هسته ای و صرفا با موقعيت ژئوپلتيک اقتصادی و فرهنگی می تواند کشوری ثروتمند، هم پيمانی مقتدر و عامل ثبات در منطقه باشد و برای سهم فرزندانم در بازار گلوبال آينده چانه می زنم. اينک نيز هم نسل های خود را که هر روز الگوهای کهنه را بيشتر می درند و طرحی نو در می اندازند، تحسين می کنم .
 
www.mehdijalali.com
 
Senator Santorum, Senator Lieberman, Mr. Chairman, Members of Congress, distinguished guests in Washington and Tehran :
Thank you for allowing me to address you here today.   I am Mehdi Jalali, a native of Iran and a member of the Center for Research and Policy Review in Berkeley , California .   I come before you today to present my insights into the challenges of promoting democracy in Iran .   I bring you the perspective of someone who straddles both sides of Iranian society, namely the religious and the secular.   Having been raised in the household of my father the Ayatollah, I am intimately familiar with the traditional religious side of Iranian life and its discourse and internal dynamics.   At the same time, I was transformed by my exposure to the world of secular, logical modernism which provided much more satisfying answers to my never ending quest for answers. I am a student of globalization in the Middle East with a robust understanding of Iranian political and cultural dynamics.
Now let me present my analysis of the challenges facing modern Iran and those forces in the world community who genuinely seeks to promote democracy and stability in Iran .
 
Mahmoud Ahmadinejad was elected President of Iran in June ۲۰۰۵.   His victory represents the political coalition of an extremist group that espouses an ideologically charged Shiite neo-fundamentalist doctrine, united with the lowest elements of the Revolutionary Guards, who were denied any share of bounty after the Iran-Iraq war in the ۱۹٨۰s. We can see the trajectory of the Supreme Leader, encoded within the constitution of the Islamic Republic in the Taliban like police re-imposing restrictions on social behavior, the inflammatory rhetoric of Ahmadinejad as if he is the chosen warlord of the Islamic World, and in his obstinate nuclear ambitions.   These are all part of the agenda of the coalition that came to power last June.
Nevertheless, the organized hooligans who attack embassies or burn flags are a minority most of whom are hired hands.    In contrast, the thousands of Iranians who spontaneously streamed into the streets of Teheran in a candle light vigil for the victims of ۹/۱۱, show where the sympathy of much of the Iranian people lays.    Instead of stones, the majority of Iran 's urbanized youth have in their hand their computer mouse, struggling to stay connected with and informed about the outside world. Despite extensive filtering of the internet and the ban on Satellite dishes, more than six million people are connected to the world through the internet and Satellite Television.
Despite diversity in ethnicity and religion, Iranians have a longstanding tradition of serene coexistence throughout their history.   Sectarian division and strife rears its ugly head only when religious identity is emphasized and celebrated, a trend promoted by the Islamic Neo-fundamentalist ideology of the Ahmadinejad regime through its harsh words.   On the other hand, such propagation of Islamist xenophobic ideology itself causes a reaction, that of increased demands for a secular political system from the majority who do not want to be isolated.   Ahmadi-Nejad’s rhetoric has already caused many of his voters to regret their choice which was based on his promises of social justice and end to corruption; not a policy of confrontation.
The regime's nuclear program is leading to increased isolation for Iranians in the global community.   While the Ahmadi-Nejad administration tries to use its confrontational stance as its nationalist credentials, the youthful and thriving society of Iran has built an impressive and emancipated civil society that is functioning economically and culturally outside the confines of the regime. This young Iran is politically neutral.   It has not yet shown any affiliation or desire to identify either with the regime or with political groups opposing the regime.   This vibrant and dynamic world is populated by more than ten thousand NGO’s.   They have, against all odds, extensive intellectual and physical links to most cosmopolitan centers of the world, through their own activities as well as expatriate communities of Iranians.
Perhaps the international showdown with Islamic Republic is unavoidable.   However, while it does not serve Iran ’s national interest, a confrontation will serve Ahmadinejad.   His regime is struggling to win the hearts and minds of the population by appearing to defend Iran ’s sovereignty in a confrontation with the West. If he succeeds, Iran will move towards becoming a failed state - destabilized, poor and susceptible to terrorist penetration of this vital region of the world.
On the other hand, if the forces building civil society win the battle of public opinion in Iran , they will be an essential part of a stable, democratic, and prosperous Middle East as it   becomes more   integrated into the world community.
In today’s global village, security, stability, prosperity and freedom are not local affairs.   Support of democratic forces in Iran will enhance the security and prosperity and freedom in the Free World also.
Encouragement of and support for the grass roots and democratic opposition is more effective, less destabilizing, and will cost far less in blood and treasure than more military adventures in the Middle East.   The ultimate defeat of the regime and future stability of the region is only possible if Iranian civil society articulates its national interest as those of prosperity and freedom—and then receives help with the means to achieve these objectives.   This is only possible with very careful and comprehensive planning, and a commitment by the Free World to act to win the hearts and minds of Iran ’s youthful society.   Iranians have to see their future in a free and democratic society that is integrated with the rest of the world community.   All evidence indicates that they desire that very much, and we must not fail to come to their aid.
Thank you for your patience.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست