من گنگ رویا دیده ام
اسماعیل خویی
•
من گنگ رویا دیده ام ،
ای گوش هاتان کور
و چشم هاتان کر!
داناتر و زیباتراز پیری جوان رفتار،
یا از جوانی با روانی پیر،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۴ مهر ۱٣٨٨ -
۱۶ اکتبر ۲۰۰۹
"من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر:
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش."
مولوی
۱- با گوش ها تان کور
تقصیرمن نیست
این کُر اگر کر می کند گوش شما را.
تقصیرمن نیست
این خوش ترین رویا پر از خود گر نیارد کردن آغوش شما را.
من به نواهای شکفتن در کناره های باغستان دور کهکشان ها گوش می دارم:
آن هم به هنگامی که خوابِ خوشترینِ آفرینش های زیبا را می افشارم -
در خلوت تنهایی ی ناب خدای خود- در آغوشم؛
و،همزمان،هشیار و مدهوشم.
تقصیر من،پس، نیست
گر حال من،این گنگ رویا دیده،را در خود
-ای گوش هاتان کور
و چشم هاتان کر!- نمی یابید:
و در نمی یابید.
۲- با چشم هاتان کر
من گنگ رویا دیده ام ،
ای گوش هاتان کور
و چشم هاتان کر!
داناتر و زیباتراز پیری جوان رفتار،
یا از جوانی با روانی پیر،
با چهره ی او آسماندریایی از ژرفآبی ی شبگیر
و چشم هایش کهکشان ها کهکشان اختر
و آغوشش از گرما و از نرمای رویا هم پذیراتر،
دوشینه ،بر بالین من آمد خدا،
پرسید:
"با این همه شب در درونت باز بیداری،
ای اندرون از گیتیانه های هر گون شاد خواری داشته خالی
و زنده مانده به خورا نوشاک نابی از هشیواری؟!"
گفتم:
"-آری!"
-"آخر چرا؟"
پرسید با لبخند.
گفتم:
-"از بودن بیهوده وار خود به پیری سخت بستوه ام."
لبخنده اش پژمرد.
گفت:
-"من نیز از این،خود از همین،در رنج و اندوهم.
در آفرینش های من کمبوده ها باشند بسیاری:
پیری یکی زانها."
گفتم :
-"و رفتن از تنها ی ما جان ها ؟"
با گریه خندش آذرخشی تندر آگین،گفت:
-"من هستن خود را پس از هر نیستن ،از زنده ای بیدار چون تو باز می گیرم:
دانا ترک از پیش
وز آرزوواز امید،از شادی و اندوه
پالوده تر
و آزاد تر
در خویش.
آری،
با زادن هر زنده ی بیدار،
هر بار،
من نیز،
دیگر بار،
از خویش
در خویش می زایم؛
و آنگاه،
با مردن اش،
من نیز
در خویش می میرم."
یکم ژانویه ۲۰۰۷-بیدر کجای لندن
|