پروژه احمدی نژاد
علاءالدین فتح راضی
•
رژیم جمهوری اسلامی امروزه همه مشخصههای یک رژیم فاشیستی را دارد: از نظر طبقاتی حاکمیت عقبماندهترین اقشار و محافل سرمایه است۴ که ائتلافی از تشکیلات و احزاب شیعه نماینده سیاسی آنست و به حکومت اسلامی بدون شرکت واقعی مردم معتقد است. ازین نظر جمهوری اسلامی تاکنون این چنین یکپارچه نبوده ست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣۰ مهر ۱٣٨٨ -
۲۲ اکتبر ۲۰۰۹
تیر ماه سال ١۳٨٤ بود و گرماگرم انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری. خامنهای با شعار " تحریم همان سرنگونی " است مخالفین جمهوری اسلامی را به تحریم انتخابات ترغیب میکرد، چراکه خودیها نیازی به تشویق برای شرکت درآن نداشتند. بازی تحریم انتخابات ازسوی تمامیت خواهان باشکال دیگری پیگیری میشد. زندانیان سیاسی همچون گنجی و انصافعلی هدایت به مرخصی فرستاده میشدند تا منادی تحریم باشند.١حتی زندانیانی چون طبرزدی که حکم ٢٤ ساله داشت و شاکی بود که تا آن زمان مرخصی نگرفته ست اجازه یافت که با تلفـن دستی از داخل زندان با صدای آمریکا مصاحبه کند و مردم را به تحریم انتخابات تشویق نماید.
شکست حکومت خاتمی دربرآوردن خواستههای مردم در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی، موجب تشتت آراء درمیان صفوف اصلاح طلبان که اپوزیسیون داخلی بشمار میآیند گردیده بود بطوریکه نتوانستند کاندیدای مشترکی معرفی کنند و حتی برخی از سران آنها تا حد جدائی کامل از جریان اصلاح طلبی رادیکالیزه شدند و رودرروی رژیم قرارگرفتند. بازگرداندن کاندیدهای رد صلاحیت شده به صحنه انتخابات با حکم حکومتی توسط خامنهای آنها را در میان مردم و اصلاحطلبها بیاعتبار نمود و برجو بدبینی افزود.
اپوزیسیون خارج از کشور که با مخالفت مردم در اوآخر حکومت خاتمی اندک جسارتی یافته بود بامید سرنگونی رژیم به این بازی تحریم وارد گردید و پژواک جو برآمده از سوی تمامیت خواهان گردید و بمصداق مثل "خر برفت و خر برفت" بشادمانی مصیبتی پرداختند که داشت سرمیرسید.
انتخابات که بدور دوم کشید جمعی با دیدن حمایت وسیع سپاه از احمدینژاد یکباره بصرافت تقلبهائی که شده بود افتادند وسراسیمه بسوی صندوقهای رای شتافتند بحمایت از رفسنجانی،٢که دیگر دیر شده بود و در نبود کنترل مردمی بر صندوقهای رای احمدینژاد از آن بیرون آمد و دور اول پروژه احمدینژاد باتمام رسید.
با روی کار آمدن احمدینژاد، سپاه پاسداران که حرص و آز مالی خود را در جریان تسخیر فرودگاه امام خمینی در زمان خاتمی بروشنی نشان داده بود با دستی باز بتصاحب همه منابع مالی مملکت پرداخت و بصورت یک تشکیلات عظیم نظامی - مالی درآمد. این منابع هم درآمدهای علنی مانند درآمد نفت و گمرکات را شامل میشد وهم کنترل ورود و خروج اموال قاچاق را از بندرهائی که هیچ نشانی از آنها درنقشههای رسمی دیده نمیشود. این تصاحب و کنترل منابع مالی با لغو و امحاء همه ممیزیها و برنامهریزیها از جمله سازمان برنامه و بودجه صورت پذیرفت و بانکها را نیز بصورت اهرم های اجرائی خود درآورد. باین ترتیب سپاه پاسداران بصورت تعاونی بسیار بزرگ نظامی - اقتصادی درآمد که هرچند شباهت بسیاری به ماشین جنگی هیتلر دارد یادآور شرکتهای تعاون و توضیع اوایل انفلاب هم هست. با اجراء این مرحله از دستیابی ماشین جنگی سپاه به تمامی منابع مالی کشور، پروژه احمدینژاد کامل گردید.
شرکتهای تعاون و توزیع در اوایل انفلاب جهت پرکردن خلاء ناشی از خروج سرمایههای کلان انحصاری از کشور بوجود آمدند تا بتوانند اقتصاد مملکت را اداره کنند. سرمایهدار میانهحال و کوچک هرگز توانایی راه اندازی و اداره اقتصاد یک مملکت را ندارد. او در هجره کوچکش در بازار تنها میتواند امر توزیع را در محدوده کوچکی بانجام برساند. همکاری این صاحبکاران و تاجران کوچک بشکل تعاونیهائی که شکل گرفت تنها راه کنترل، پیشبرد وگردانیدن اقتصاد مملکت بود. تولیدکنندگان کوچک نیز ازین قاعده مستثناء نبودند، هرچند در اقتصاد نفتی که صادرات دست بالا را دارد ناگزیر از دنبالهروی گروه اول بودند که این را در بلاتکلیفی و ضعف لیبرالها در کسوت حکومت بازرگان دیدیم در برابر طبقهای که نمایندگان خود را در کسوت حزب جمهوری اسلامی داشت و خواستار جهتگیری اقتصاد ایران بنفع سرمایهداران تجاری بود.٣
سرمایهداران متوسط و کوچک در زمان شاه تحت کنترل سرمایهداران بزرگ و انحصارات وابسته به کشورهای پیشرفته و انحصارات مالی آنها بودند و از فشار و محدودیتهایی که از سوی آنها اعمال میشد رنج میبردند. ازینرو حامیان اقتصادی جنبش خمینی و انقلاب ١٣٥٧ گردیدند. با رفتن شاه سرمایهداران بزرگ و انحصاری نیز که همواره دست در دست دربار داشتند ایران را ترک گفتند. با بیرون رفتن انحصارات خلائی در ساختار اقتصادی کشور بوجود آمد که نمیتوانست توسط هیچ یک از سرمایهداران خردهپا بتنهائی پر شود و این امر ضرورت تجمع آنها را در شرکتهای تعاونی پیش آورد. اما با رشد سرمایه دراین تعاونی ها سرمایهداران خردهپا نیز بزرگ وبزرگتر شدند و پابپای رشد وفربهشدن عادی ومتداول سرمایهداران متوسط، عدهای با سوءاستفاده ازاهرمهای حکومتی توانستند به ثروتهای نجومی دست یابند و خود به انحصارات تبدیل شدند که این بنام بیمسمای اقتصاد رانتی٢شهرت یافت. این انحصارات که دیگر توانایی اداره اقتصاد کشور را در خود میدیدند درعرصه سیاسی به زبان گویای سرمایهدارن بزرگ تازهپا تبدیل شدند و سردمداران آنها نظیر رفسنجانی بصورت نمایندگان سیاسی أنها درآمدند. خواست نزدیکی و پیوند با سرمایه جهانی هم از سوی همین بخش از سرمایه مطرح شد که جهت ایجاد امنیت برای سرمایه در صدد از میان برداشتن همه قید و بندها و سدهای پیش روی آن برآمدند که مراکز چندگانه قدرت از آن جمله است.
این رشد سرمایه کوچک به سرمایه بزرگ و انحصاری در طول سی سال گذشته در ایران، در تاریخ معاصر پدیده تازهای نیست. همین فرآیند بود که مصر دوران عبدالناصر را به مصرانورالسادات تبدیل کرد که خود دست راست ناصر بود. و یا سوهارتو را از بطن رژیم سوکارنو پدید آورد. دعوای امروز میان سردمداران جمهوری اسلامی نیز برهمین اساس قابل تبیین است، هرچند سرنوشت نهایی آن را شرایط خاص جامعه ایران و نیروهای سیاسی - اقتصادی أن تعیین خواهند کرد.
در انتخابات سال ١۳٨٤ رفسنجانی بعنوان پیروزمند غائی پای به میدان مبارزات نهاد. غرب او را بعنوان رئیس جمهور آینده ایران میدید واو درمصاحبه با کرستیین امانپوردرمقام برنده حتمی انتخابات پیش رو گفت که برای برقراری ارتباط با سرمایه جهانی حاضر به حذف ولایت فقیه است. واین دیگر قابل تحمل نبود. تهدیدی که از سوی خردهپایان تازه بدوران رسیده بسیار جدی تلقی گردید که ولی فقیه را سنگری میدیدند برای حفظ رانت خواری خود. تاریخ اینبار بصورت وارونه تکرار میشد: خرده سرمایهدارانی که در تعاونی سپاه گرد آمده بودند با ایجاد ائتلافی ازهمه آنهائیکه اسلامیت نظام را برجمهوریت آن ترجیح میدادند و با مطرح کردن احمدی نژاد که چهرهای نه چندان شناخته بود به رویاروئی با مدعیان جدید کیان اسلام برخاستند که قرار بود سرنوشت محتوم أنها را رقم زنند. ولی نتیجه وقایع برعکس از آب درآمد. تمامی نیروها ومحافل عقب مانده سرمایه به کل نیروهای سهگانه نظام دست یافت و برآن حاکم گردید. چهارسال بعد که رفسنجانی و شرکائ اصلاح طلبش کوشیدند که با حمایت تودههای میلیونی حاکمیت نظامی خرده پاهای رانتخوار را از سرراه بردارند موفق نشدند ومعلوم گردید غولی که از شیشه بیرون آمده دیگر مهار کردنی نیست.
رژیم جمهوری اسلامی امروزه همه مشخصههای یک رژیم فاشیستی را دارد: از نظر طبقاتی حاکمیت عقبماندهترین اقشار و محافل سرمایه است٤ که ائتلافی از تشکیلات و احزاب شیعه نماینده سیاسی آنست و به حکومت اسلامی بدون شرکت واقعی مردم معتقد است. ازین نظر جمهوری اسلامی تاکنون این چنین یکپارچه نبوده ست.
در آغاز جـمـهوری اسلامی هرگز یکدست نبود و تنها موقعیت بلامنازع خـمینـی بعنوان رهبرانقلاب و جمهوری برآمده از آن بود که توانست برتضادهای درونی آن فائق آید و نوعی تعادل قدرت را پدید آورد. اوهرگزاجازه نداد که تضادهای اقتصادی که بصورت کشمکش میان بخش تجاری و صنعتی سرمایه وجود داشت ترجمان سیاسی خود را در گروههای مختلف دینی بیابد و در حین استفاده از گروه موتلفه ویا حجتیه، سعی در اعمال شعار "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم" را داشت. پس ازمرگ خـمینـی نیز قدرت سیاسی میان مدعیان بنوعی تقسیم گردید که این تعادل حفظ شود وهرچند مقام نخست وزیری از بین رفت ولی خامنهای در مقام امامت، در عمل ریاست جـمهوری اسلامی را عهده دار گردید و رفسنجـانی رئـیس حکومت شد.
اما با تبدیل سپاه پاسداران به تشکیلات نظامی - مالی حاکم برکشورو پشتیبانی آن ازخامنهای، تضاد تازه سرمایه بزرگ و کوچک پای گروههای مذهبی را بمیان کشید وبرای حاکمان سپاه ایدئولوژی حکومت اسلامی را فراهم آورد. جدائی اسلامیت رژیم از جمهورآن هرچند در تضعیف حمایت تودهای حاکمیت فاشیستی که خود رکنی از آنست تاثیرداشت ولی تمرکز قدرت مطلقه را در تشکیلات نظامی - مالی سپاه پیش آورد که پاسخگوی هیچ احدالناسی نیست و چنین است که یکباره ٥/١٨ میلیارد دلار پول مردم ایران در مرز ترکیه بیصاحب رها میشود. تضاد میان سرمایه صنعتی و تجاری نیز باردیگر سردرآورده ست ولی اینبار بشکل ورود کالاهای ارزان از چین وهندوستان وبه بهای ورشکستی تولیدات داخلی که این، بار دیگر به رویاروئی این دو بخش از سرمایهداران بزرگ انجامید وافرادی چون عسگراولادی مسلمان دربازار، جانب حاکمان سپاه را گرفتند که این بنوبه خود وضعیت شکنندهای برای رفسنجانی پدید آورد که نماینده آنهایی بشمار میآید که دربخش تولیدات داخلی سرمایهگذاری وسیعی انجام داده اند. ازینرو رفسنجانی بیشتر در صدد اتحاد با اوست تا مقابله و رودرروئی .
این عدم تجانس و یکپارچگی حاکمیت جمهوری درگذشته عکسالعملهای مختلفی را درمیان نیروهای مخالف باعث گردید وآنها سیاستهای مختلفی در قبال آن اتخاذ کردند. بلاتکلیفی درمیان پارهای ازین نیروها درنهایت به برخوردهای شدید درون تشکیلاتی انجامید و این چنین بود که بزرگترین سازمان چپ آنروزگار، یعنی فدائیان خلق ایران دو شقه گردید و بخش بزرگی از آن به دنبالهروی از سیاستهای حزب توده پرداخت که تائید کامل جناح حاکم وابسته به بازار بود و ضدیت با بخش صنعتی که آنها را لیبرال مینامید. لیبرالها نیزدرکسوت بازرگان و جبهه ملی دشمنی دیرینهای با حزب توده و وابستگی آن به بلوک شرق داشتند. مجاهدین نیزکه نیروی قدرتمند دیگری درمیان مخالفین رژیم بود پس از مماشات و کجدار و مریز بسیار سرانجام بهرویاروئی با خمینی کشیده شد.٥او نیزازین تشتت آراء درمیان مخالفین بیشترین سود را برد و با ایجاد تفرقه انداختن درمیانشان توانست آنها را یکی پس از دیگری سرکوب نماید. این میان راستروی حزب توده و چپروی سایرگروهها درمقابله با رژیم امکان پدید آمدن یک بلوک دمکراتیک اپوزیسیون را ازمیان برد که حتی درصورت شکست نیزمیتوانست پرچمدار مبارزات بعدی باشد و به بدیل رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شود.
هرچند در ابتدا همه این گروهها بنا بسائقه اتوریته خمینی درانقلاب به حمایت ازاو پرداختند ولی در چگونگی این حمایت به دو دسته کاملاًَ متفاوت تقسیم میشدند که کیانوری رهبرحزب توده ایران در یکی از پرسش و پاسخهایش نمونه بارزی از آنرا بدست داد. اودر پاسخ شخصی که پرسیده بود تاکتیک حمایت حزب توده از جمهوری اسلامی تا کی ادامه خواهد داشت گفت که حمایت حزب توده از جمهوری اسلامی نه تاکتیکی که حمایتی استراتژیک است. این دوگانگی در حمایت از کل رژیم یا بخشی از آن تا بامروز موضوعیت خود را حفظ کرده است بطوریکی حمایت استراتژیک ازاصلاح طلبها معنایی جزپذیرش خواست صمیمانه آنها در امر اصلاحات و توانایی آنها در انجام اصلاحات نداشته و ندارد، البته اگر بپذیریم که اساسا جمهوری اسلامی قابل اصلاح باشد. چنین حمایتی که به دنبالهروی از اصلاح طلبان میانجامد البته که هدف مبارزه را درحد خواستههای آنها پائین میآورد و بدان محدود میکند.
حمایت تاکتیکی، اما، حمایت از اصلاح طلبها را در جهت برآورده شدن اهداف گروهی یا ایجاد شرایط لازم برای آنرا توجیه میکند. چنین حمایتی اصلاحات را مرحله برای دستیابی به استراتژی خود ارزیابی میکند. درپارهای موارد این حمایت اساسا حمایت بشمار نمیآید بلکه نابودی کل رژیم را هدف خود قرارمیدهد که این نفی خود اصلاح طلبان نیزهست و ازین دست بود حمایت سلطنت طلبها و دیگر سرنگونی خواهان از جنبش سبز، که در آن رویاروئی جناحهای مختلف را بنفع رشد مبارزات مردم ارزیابی میکنند که به شقه شقه شدن حاکمیت و در نهایت به نابودی آن میانجامد.
قدرمسلم اینکه درهمه دیکتاتوریهای مطلقه که درآنها اجازه تشکیل اپوزیسیون داده نمیشود اپوزیسیون درون خود حاکمیت شکل میگیرد. مثالهای بسیاری در مورد این قانونمندی درشرایط و زمانهای مختلف، ودرکشورهایی با سیستمهای مختلف و حتی متضاد میتوان برشمرد. ولی همه این موارد در یک مسئله مشترک هستند شود و آن اینکه در شرایط خیزش تودهای در شرایط بحرانی جامعه، بخشی از حاکمیت که بدلایل مختلفی ناراضی است منادی و زبان گویای مردم کوچه و خیابان میشود. دلایل نارضایتی هرچقدرهم که بازتاب خواستههای آن بخش از حاکمیت باشد ولی در بیشترموارد نتیجه مبارزه درجهت خواستههای اپوزیسیون خارج پیش میرود و رهبری نیروهای خارج ازحاکمیت در آن تعیین کننده است. نمونه مخالفت نمایندگانی همچون احمد بنی احمد درآخرین مجلس زمان شاه از آن جمله بود. در شوروی نیز دیدیم که چگونه اعضای اصلی کمیته مرکزی حزب کمونیست همچون گورباچف و یلتسین از در مخالفت با حکومت در آمدند که در آخر کل سیستم فروپاشید. درینراه هردو حرکت از بالا و از پائین برای براندازی ضرورست و قیام تنها بخشی از جامعه مثلا کارگران کارساز نخواهد بود. هرچند در ایران کارگران شرکت نفت از موقعیت خاصی درمبارزه برخوردار هستند که زائیده تک محصولی بودن اقتصاد آنست.
در اپوزیسیون خارج البته سرنگونی طلبهائی هم بوده وهستند که هیچگونه حمایتی را تاُئید نمیکنند، همانهائی که مدام انتخابات را تحریم میکردند بهامید قیام مردمی. حال آنکه تاکتیک شرکت در انتخابات انگیزه قیام شد و منشاء تغییراتی که میرفت تا به سرنگونی رژیم جامه عمل بپوشاند. ولی چنین سرنگونیطلبهائی اساسا تاکتیک نمیشناسند واستراتژی آنها عین تاکتیک آنهاست، همان بینش "مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک" و تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل . . .
گذشته از عوامل داخلی، شرایط جهانی نیز در روی کار آمدن احمدی نژاد و ادامه رژیم فاشیستی کارساز بودهاند. غرب اصولاُ چهرههایی چون خمینی را بدو صورت مستقیم وغیرمستقیم تولید و باز تولید میکند. درگذشته نیزاین کشورهای استعمارگر و امپریالستی بودند که رهبرانی چون استالین و پولپوت را با رفتار مداخلهگرانه و توسعه طلبانه خود عملاً بر شوروی و کامبوج تحمیل کردند. مداخله نظامی غرب درابتدای برپائی کشور شوراها باعث روی کارآمدن افراطی ترین و مستبدترین اعضاء حزب کمونیست چون استالین و تروتسکی گردید و حمایت ازهیتلردر بدست گرفتن قدرت در آلمان وعقد اتحاد با او و چشم پوشی و مماشات بر مداخلات و اشغال نظامی کشورهایی چون چکسلواکی سبب تثبیت قدرت استالین و باز گذاردن دست وی در سرکوبهای بیرویه و بیرحمانهاش گردید.٥ رویکارآمدن پولپوت در کامبوج نیز با بمباران هوائی کامبوج که در مدت یک سال یک میلیون کشته برجای گذاشت رابطه مستقیم داشت. جالب توجه اینکه این بمبارانها که سراسر نقاط کامبوج را دربر میگرفت٦ نه تنها ازچشم جهانیان پوشیده ماند بلکه خلبانهائی هم که بمبها را فرومیریختند خبر نداشتند که بجای ویتنام شمالی کامبوج را بمباران میکنند و این توطئه سیا٧ با دادن اهداف ردیابی شده غلط به آنها صورت پذیرفت.
امروزه همگان میپذیرند که خیزش دوباره اسلام در خاورمیانه با کمکهای مستقیم امریکا و برای ایجاد کمربند سبز بدور شوروی انجام پذیرفت و کیست که نداند القاعده و طالبان محصول مشترک امریکا با ایادیاش در منطقه چون پاکستان هستند. ادامه وتشبیت آنها نیز چیزی نیست جز نتیجه حمایت بیدریغ امریکا از سرکوب وحشیانه مردم فلسطین توسط اسرائیل و اینست حمایت غیرمستقیم امریکا ازرادیکالیسم اسلامی درخاورمیانه که روزی با فتح سازش میکند وزمانی دیگر حماس را برآن ترجیح میدهد.
خمینی نیز بهمین صورت روی کار آمد و حکومتش تثبیت گردید. امریکا با انجام کودتای ٢٨مرداد درایران و بازگذاردن دست محمدرضا شاه در سرکوب بیامان همه مخالفین در حین مماشات با عناصر مذهبی زمینهای را فراهم آورد که خمینی بعنوان تنها بدیل رژیم شاه با چهرهای پدرانه و منجی ملت جلوه کند. حمایتهای غرب بصورت امدادهای غیبی نیز او را قادر ساخت تا همه مخالفانش را سرکوب کند و حکومت خود را تثبیت نماید.٨ ازین رو تاُثیر سیاستهای خارجی برروند سیاست داخلی جمهوری اسلامی چندان تعجب آور نیست. از دیرباز نیز وضع برهمین منوال بوده است: محمدرضا شاه با چراغ سبز آیزنهاور از حزب جمهوریخواه به کودتاچیان انگلیسی دوباره بر ایران حاکم شد. با روی کارآمدن کندی از حزب دمکرات حکومت شاه دچار تنشهای اساسی گردید. با حاکمیت دوباره جمهوریخواهان شاه باردیگر حاکم بلامنازع ایران شد تا زمان کارتر که تضاد در بالائیها تنشها را تا جائی بالا برد که پیروزی قیام مردم را امکانپذیرساخت و حکومت شاه سرنگون گردید.٩
پس از انقلاب نیز تاٌثیر دو حزب عمده امریکا بمثابه نمایندگان دو اولیگارشی مالی حاکم برآن جامعه برروند سیاست در ایران ادامه یافت. روی کار آمدن کلینتون در قطب مخالف، شخصی چون خاتمی را میطلبید و آمدن جرج بوش پسر، شخصی چون احمدی نژاد را طلب میکرد که رونوشتی ازخود او بود و بهمان زبان تهدید وعربدهجوئی سخن میگفت. با این حال و علیرغم لحن تهدیدآمیز جرج بوش مقدار قراردادهایی که در زمان او با ایران بسته شد بسیارپیش ازگذشته بود. اما با روی کار آمدن اوباما از حزب دمکرات که با زبانی نرم درارتباط با حکومت ایران سخن میگوید سطح این قراردادها تا حد چشمگیری پائین آمده است. بنظر میرسد که فاشیزم مالی- نظامی احمدی نژاد نیز ازین تاُثیر تغییر در حکومت امریکا و روی کار آمدن اوباما چندان مصون نخواهد ماند.
www.hamraahaan.com
پانویسها :
١. گنجی میگفت در زندان از او پرسیدند که آیا در نظر دارد که در انتخابات شرکت کند. او در پاسخ گفته بود که انتخابات را تحریم کرده است و برخلاف انتظارش به او اجازه مرخصی داده بودند. همین در مورد اشخاص دیگری همچون انصافعلی هدایت اتفاق افتاده بود.
٢. خاتمی با پشتیبانی رفستجانی به ریاست جمهری انتخاب شد. درآن زمان اصلاح طلبها ازین که زیرعبای اوباشند چندان راضی نبودند. در دوره نهم این امکان برای آنها فراهم آمده بود تا خود را از وابستگی او رها سازند ولی با تحریم انتخابات این فرصت را از دست دادند.
٣. اوج این تقابل را درخلع بنیصدرازریاست جمهوری شاهد بودیم که با زبان درازی وی به محتکران بازار آغازشد.
٤. این تعریف گئورگی دیمیترف ازفاشیسم بود که باعث اخراج وی از انترناسیونال سوم گردید چراکه با توجه به اقبال خردهبورژوائی از دولت فاشیستی تعبیردولت برومری را پذیرفته بودند.
٥. چمبرلین رئیس حکومت انگلیس یکسال پیش از استالین در١٩٣٨ با هیتلر پیمان صلح بست و دست او را در الحاق چکسلواکی به آلمان بازگذارد. چرچیل حمله به نورماندی برای آزادی فرانسه را ٤ سال به تعویق انداخت بامید توافقی با هیتلر یا دستکم برای ایجاد موازنه ای میان نفوذ استالین و هیتلر در اروپا. ولی همه این واقعییتها امروزه در رسانههای غربی بفراموشی سپرده شده وتنها معاهده مولوتوف و هیتلر نقل این رسانهها بویژه رسانههای انگلوساکسن است. دیگر بگذریم از ملاقاتهای چرچیل و استالین واهدای شمشیر کینگ جرج به وی، تو گویی نه محاکمات مسکویی وجود داشت و نه مجمع جزایرکولاک که بعدها آنهمه سر و صدا در باره اش براه انداختند و جایزه ادبی نوبل هم به نویسندهاش دادند.
٦. Carpet Bombardment
٧. C I A
٨. از تجهیز نظامی خمینی بهنگام جنگ ایران وعراق بگیرید تا خود جنگ که او آنرا رحمت الهی خواند. یا مبادله اطلاعات امنیتی بدست آمده از پناهنده سیاسی شوروی توسط دولت انگلیس که تمامی شبکه حزبی حزب توده درون حاکمیت را لو داد و لاس زدن سیاسی با دولت آمریکا که به ایرانگیت معروف گردید. دیگر بگذریم ازروابط اقتصادی جمهوری اسلامی با غرب که اگر نبود این جمهوری عمری نمیداشت.
٩. رابطه نزدیک شاه با حزب جمهوریخواه مستلزم خریدهایی بود که اوازانحصارات اسلحه سازی وابسته به آنها انجام میداد. البته دمکراتها نیز دارای صنایع اسلحه سازی هستند ولی این صنایع بیشتر حالت پیشگیرنده و دفاعی چون رادارهای پرندهAWACS دارند تا تهاجمی. پس از روی کار آمدن کارتر که یکی از شعارهای انتخاباتیاش مخالفت با نقض حقوق بشردرایران بود شاه توانست با خرید چندین فروند ازین رادارهای پرنده باب مذاکره با کارتر را باز کند. ازین رو فرح بدیدن ژیسکاردستن رئیس جمهوروقت فرانسه رفت و توانست با میانجیگری وی پانزده دقیقه برای ملاقات با کارتر وقت بگیرد. پس ازین دیدار اعلام گردید که ایران چندین فروند ازین رادارهای پرنده را بمبلغ ٢.١ میلیارد دلار از دولت امریکا خریداری میکند. پس ازین حادثه محمدرضاشاه شرف حضور یافت و برای دیدن کارتر به کاخ سفید رفت. ظاهراُ جرج بوشهای پدر و پسر همین سیاست را در مورد ایران ادامه دادند. رونالد ریگان که او نیزالتیماتوم حمله به ایران را در صورت آزاد نساختن گروگانهای سفارت امریکا در شعارهای انتخاباتیش گنجانده بود پس ازانتخابش به ریاست جمهوری با یک شبه ترور ازین خواسته خود کوتاه آمد و با جایگزینی جرج بوش بجای ویلیام هیگ همو بود که در اصل رئیس جمهورامریکا بشمار میآمد و نه هنر پیشه دست سوم فیلمهای وسترن بنام رونالد ریگان. بعدها معلوم گردید که شکست عملیات نافرجام طبس برای رهائی گروگانها نیزبه دلیل خرابکاری سیا یا بخشی از آن بوده که مخالف آزادی گروگانها واستفاده تبلیغاتی از آن برای روی کارآمدن جمهوری خواهان بودند. جمهوری اسلامی نیز بعنوان تبریک پیروزی آنها گروگانها را درست در لحظه تحلیف ریگان آزاد نمود. فاعتبروا یا اولوالابصار.
|