یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مردم ایران دربرابریک گزینش سرنوشت سازقرارگرفته اند


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۲۱ آوريل ۲۰۰۶


«خبرخوش» احمدی نژاد وچند فقره اشتباه لپي!
براساس برخی گزارش ها،مردم ايران دربرابر شعار"حق انرژی هسته اي" و دست يابی رژيم به "اکسير حيات جاودان" و توزيع کيک زرد و ياوه سرائی های احمدی نژاد،قريحه تاريخی اشان به ذوق آمده و طنزها و متلک های متعددی کوک می   کنند. براستی بين طنزووقوع فاجعه چه پيوندی می تواند وجود داشته باشد؟
شايد يکی ازکارکردهای طنز اين باشد که بخشی ازواکنش دفاعی ارگانيسم،بهنگام وقوع فاجعه را تشکيل می دهد. شايد هم درورای اين بی اعتنائی شگفت انگيز،بخشی ازملزومات تدارک   يک جنبش رهائی بخش را شاهديم:به سخره گرفتن دشمن بظاهرنيرومندی که با شمشيرآخته خودچرخ می زند و"هل من مبارز" می طلبد و بی اثرکردن شرايط مرعوب کننده ای که   نفس ها را درسينه حبس می کند.شايد هم بحران هسته ای و ابعادعواقب محتمل آن برسرنوشت تک تک ما ايرانيان آن چنان است که گاهی لازم می بينيم بجای انديشيدن برابعاد هولناک آن ودرشرايطی که قدرت مصاف رودررو را درخود نمی بينيم، به وادی طنز پناه بريم. درهرحال در واکاوی اين گونه طنزهامی توان رگه هائی از دل بستن به اصل اميد و حرکت را مشاهده کرد.البته طنزفقط دروجه مثبت خود بخشی ازوجود ما را تشکيل نمی دهد. بلکه درمعنای منفی آن، خود وجودجمهوری اسلامی هم –به تعبيري- يک طنز تلخ و گزنده تاريخ است. تاريخی که همواره هم چون جريان يک رود خانه آرام و صاف نيست. بلکه گاهی هم به خشم آمده وبا لاروبی خود لجن های کف رودخانه را به سطح می آورد.کشورما وجمهوری اسلامی اکنون درچنين برهه ای قراردارد.
حکومت اسلامی ازمدت ها پيش به موازات ازدست دادن تکيه گاه های مردمی   وبين المللی خود و لاجرم به وخامت گرائيدن بحران موجوديتش،به سلاح هسته ای هم چون حبل المتين نجات و يا چون اکسيرحيات نگريسته است.ازاين رودرخفا وبدورازانظار مردم ايران و جهان بخش عظيمی از سرمايه و امکانات ملت را صرف دست يابی به انرژی هسته ای کرده است.با اين وجود پروژه هسته ای متضمن چنان ابعاد گسترده ای ازمجموعه اقدامات بهم پيوسته ای است که نمی توانست برای هميشه پنهان ماند.آنهم درجهانی که دستگاه های کنترل و جاسوسی پيچيده دولت های بزرگ چهارگوشه آن را تحت نظارت خود دارند.ازاين روحکومت اسلامی باهمه پنهان کاری خود نتوانست دراين باره به آرزوی خود يعنی رسيدن تا دم آزمايش هسته ای وکشتن گربه در دم   ِحجله   دست يابد.دم خروس اززيرقبای آن برون افتاد وباين ترتيب ازاين پس دردسرهای نقدِ رؤيای دست يابی به سلاح هسته ای برمزايای نسيه آن فزونی گرفت. وفزونی گرفتن وجه نقد برنسيه،رژيم را دربرابردوراهی الگوی ليبی و نمونه"عراقيزه شدن" قرارداده است. گواين که خود حکومت ،تلاش می کند که الگوی کره شمالی را راهنمای حرکت خويش قراربدهد.
رژيم که دردوره دست بگريبانی با اصلاحاتِ درون حکومتي،تبحر لازم برای پيشبرد حاکميت چماق تحت لوای "قانون" را بدست آورده وباموفقيت"چماق قانون"را جايگزين"قانون چماق" کرد،برآن شد تاهمين تجربه را درعرصه چالش هسته ای نيز بکارگيرد.ازطريق بازی با مقررات و قوانين آژانس هسته اي،ازطريق استتارهدف های دست يابی به سلاح هسته ای درپشت ادعای دست يابی به انرژی هسته ای   با اهداف صلح آميز.هدف آن بود که توانائی ساختن سلاح هسته ای را تا   آن جا که ممکن است تحت لوای مقررات آژانس پی بگيرد تا لحظه فرخنده تبديل "سلاح قانون" به "قانون سلاح" فرابرسد.
والبته اين بازی باتورقانون که امروزه با فتوای رهبری مبنی برحرام بودن بمب اتمی نيزمزين شده،می توانست ومی تواند به سهولت بريدن يک کيک، دريک شب پرشکوه-يکی ازآن شب های قدراسلامي- و درتوفان يک "جشن ملي"، تحت عنوان مصلحت نظام به پايان رسيده وحلالِ حلال اعلام گردد.
بااين همه،آن چه که تارسيدن به آن لحظه "حيات بخش" دايما مچ رژيم را بازمی کند،تناقضات حل نشدنی موجود فی مابين ميان ادعا های ظاهری با اهداف واقعی است. رژيم بجای آن که اول چاه را بکند و سپس گلدسته را بربايد، ابتدا به دزديدن گلدسته مبادرت کرده واکنون جابجا درجستجوی يافتن چاهی است که يافت نمی شود. چنان که خود مدعی است، با صرف ميلياردها دلارهزينه اکنون به انرژی هسته ای دست يافته   است، اما کو آن نيروگاه هائی که اين انرژی فوق العاده گران قيمت را درآن بکارگيرد؟!.ازپروژه های مکمل برای دست يابی به موشک های حمل کننده کلاهک هسته ای   دربرملاکردن هرچه بيشتراين تناقضات بگذريم،اما دوگانگی اهداف واقعی و ادعاهای ظاهری چنان است که اعتراف به هدف های واقعی حتی درسخنان واظهارات خود سردمداران دست اول رژيم هم بکرات بازتاب يافته است.اگرچه شورای امنيت رژيم،خطاب به دست اندرکاران، بارها بخش نامه های محرمانه صادر کرده که دراظهارات خود حول اين مساله دقت لازم را بکارگيرند، واحتمالا چندين کلاس آموزشی بخصوص برای شخص احمدی نژاد که رياست اين شورا راهم يدک می کشد، تشکيل داده اند. اما تاکنون اين هيچ کدام ازاين تلاش ها افاقه نکرده است.يک نمونه درخشان ازاين باصطلاح خطاها –که البته خدامی داند که هرکدامشان به چه قيمت سنگينی برای کشور و مردم تمام می شود- اشتباه لپی ودسته گل تازه ای است که احمدی نژاد دربحبوحه اعلام "خبرهای خوش" به آب داده.جالب است که کشف اين "اشتباه لپي" ابتدا توسط منابع خارجی صورت گرفته است. آن ها   با ياد آوری عواقب آن به مقامات رژيم، خاطرنشان ساخته اند که بيش ازاين کار را برای خودشان و کشورهائی که می کوشند تا ازکشانيده شدن پرونده هسته ای ايران به مراحل تحريم و مداخله نظامی ممانعت به عمل آورند خراب تر نکنند. بديهی است که آن ها البته دلشان به حال ما شور نمی زند.بلکه نگران ميلياردها دلار سرمايه گذاری و قراردادهائی هستند که درصورت برافروخته شدن آتش جنگ می تواند دود شده و بهوا برود. حيات و ممات دست يابی به اين گونه رانت های گران بهای اقتصادی وسياسي، درگرو تداوم همين وضعيت نه جنگ و نه صلح است.
برای روشن شدن ماجرای اين اشتباه لپی ابتدا به اين خبرتوجه کنيد:"خبرگزاری روسی «ريانووستي» در گزارشی به نقل از کارشناسان اتمی اين کشور نوشت که احمدی نژاد درباره ورود کشورش در "باشگاه هسته اي" اشتباه لفظی کرده است. در اين باشگاه به طور رسمی روسيه، ايالات متحده آمريکا، بريتانيای کبير، فرانسه و جمهوری خلق چين عضويت دارند. اين خبرگرازی نوشت کارشناسان باور نمی کنند که ايران به تکنولوژی چرخه کامل هسته ای که محصول آن بتواند سوخت نيروگاه اتمی يا بمب اتم باشد، رسيده باشد. به نظر کارشناسان، متخصصين هسته ای ايران آزمايشاتی برای غنی سازی اورانيوم درمقادير بسيار ناچيز انجام داده اند و دستاورد اخير آن ها چيزی فراتر از آن چه پيش از اين نيز انجام می دادند، نيست".
  بعبارت ديگر آن ها فيل هواکرده اند که بقول اين خبرگزاری مصرف داخلی والبته بايد گفت هم چنين بين المللی دارد.دراين جا نمايش قدرت بيش ازخود قدرت اهميت دارد.
 
حالا که خبرفوق را خوانديد اين خبررا هم بخوانيد:
"به گزارش خبرگزاری ايرانيوز،دكتر سعيدی معاون بين‌الملل سازمان انرژی اتمی تأکيد كرد كه اصطلاح «باشگاه هسته‌اي» در دنيا برای كشورهای دارای سلاح هسته‌ای به كار مي‌رود و اين واژه نبايد در مورد ايران استفاده شود زيرا كه ايران سلاح هسته‌ای ندارد!" اين مقام هسته ای سعی دارد   که به مقامات کشور بياموزد که اصطلاح ورود به باشگاه کشورهای دارای غنی سازی را بکارگيرند
 
خبرخوش بعدي!
اين جنابِ مقام هسته ای در مصاحبه خود، نکات جالب ديگری را نيزمطرح ساخته است که اشاره کوتاه به آن ها خالی ازفايده نيست:
درتلاش برای يافتن چاهی جهت رهاشدن ازرسوائی مناربدوش بودن، ايشان گفته اند همانطور كه در توليد سوخت هسته‌ای به مرحله غير قابل بازگشت رسيديم،در ساخت نيروگاههای اتمی هم به اين مرحله خواهيم رسيد. خبر خوش بعدي، خبر ساختن نيروگاه اتمی بومی در داخل كشور است.وقتی چرخه سوخت هسته‌ای را ايجاد كرديم، قطعاً نيروگاه اتمی هم مي‌توانيم ايجاد كنيم .بنابراين ظرف چند سال ديگر در داخل كشور نيروگاه اتمی خواهيم ساخت.
باين ترتيب اگر چند سال(براستی چند سال؟) صبرکنيد،حفر چاه برای دفن اين گلدسته آماده خواهد شد. والبته طرح اين سؤال که سرنوشت عاطل وباطل ماندن اين همه سرمايه و تأسيسات درطی اين سال ها،وتا تهيه نيروگاه های بومی که بی شک، تهيه اشان برای "دانشمندان و سربازان گمنام امام زمان" به سادگی دست يابی به بازارسياه عبدالغديرخان ها نخواهد بود، چه خواهد شد، البته سؤال ناقابلی است که نبايد با پرداختن به آن کام شيرين شده ازخبرهای خوش و کيک های زرد را تلخ کرد.
 
نقطه عطف بی همتا!
معاون بين‌المللی نکته سنج سازمان انرژی اتمي، ايراد ديگری هم به نحوه طرح خبرخوش گرفته است:
او رسيدن به چرخه سوخت هسته‌ای را يك نقطه عطف در تاريخ علمی كشور دانست و ابراز داشت: مقايسه ملی شدن صنعت نفت با رسيدن به فناوری هسته‌ای نوعی كم لطفی است. زيرا برای فناوری هسته‌ای خودمان تلاش كرديم(ولابد برای ملی شدن صنعت نفت ديگران) و با كار شبانه‌روزی اين شرايط را به وجود آورديم در حالی كه قبل از ملی شدن صنعت نفت، ذخاير كشور توسط بيگانگان غصب مي‌شد و پول آن به جيب آنها ريخته مي‌شد.
نبايد کفران نعمت کرد. بدون اين که خودمان خبرداشته باشيم، به چنان نقطه عطف تاريخی رسيده ايم که هيچ رويدادی درتاريخ چندهزارساله خود برای مقايسه کردن با آن درچنته   نداريم. البته ازاين جناب کارشناس بايد بخاطراصلاح کردن اشتباه لپی سران رژيم درموردمقايسه اين دست آورد بی نظير باملی شدن صنعت نفت وآسان کردن کاراپوزيسيون دربه چالش کشاندن اين ادعای رژيم، تشکرکرد. اما نبايد ازحق گذشت که اوناخواسته حقيقتی را نيز بيان داشته است: راست است، ما درنقطه عطفِ سرنوشت سازی قرارگرفته ايم. درنقطه ای چنان بحرانی و باپتانسيلی چنان ويرانگرانه که تنها ازدست يک حکومت مطلقاانگل ومطلقا بيگانه با مردم   و منافع آن ها وازجانب   لجن های رويهم انباشته شده رودخانه تاريخ کشورمان برمی آيد. او راست می گويد. اين نقطه عطف ازآن گونه نقطه عطف ها نيست که با عروج مردم و فرارروئيدن يک جنبش رهائی بخش و يا مهاروفراری دادن ويا درهم کوفتن بساط استبداد يک ديکتاتوربطی داشته باشد.دراينجا برعکس ما با وضعيت بس ويرانگرانه ای مواجهيم که درتقابل با موجوديت کشور و مردم قرار دارد.دراينجا با معادله ای روبروئيم که درآن،حکومت اسلامی بعلاوه سلاح هسته اي=يک استبداد به مراتب مخوفتروخفه کننده تر.اگراين کارشناس هسته ای ما قدری به ذهنش فشارمی آورد، شايد می توانست نمونه هائی چون قرارداد ترکمن چای را بيابد،که اگرنه دراندازه و دامنه،لااقل درماهيت ويرانگرانه و تباه کننده اش با وضعيت کنونی قابل مقايسه باشد.
 
بدنبال سراب!
جناب کارشناس و مسؤل هسته ای در بخش ديگری ازسخنانش می گويد برنامه هسته‌ای يعنی گام برداشتن در ميدانی كه راه بازگشتی ندارد.راه بی سرانجام وراه بی بازگشت.دراين جا او براستی جان کلام را بزبان می آورد. چرا که دست يابی به اکسيرموهوم ونجات بخش برای بقاء وماندگاری هم چون دويدن بسوی سراب-سراب قدرت- است که پايانی جزمرگ و نيستی ندارد.نه فقط قدرت وامنيت بيشتربدست نمی آورد،بلکه با برانگيختن وفعال کردن جبهه ای جهانی و نيرومند برعليه خودکه بهيچ وجه نمی تواند بنيادگرائی مسلح به سلاح هسته ای را تحمل کند، بردامنه مخاطرات،بی امنيتی و فشارهای بين المللی می افزايد.توانائی اين قدرت های بين المللی اگرنه درساختن اما درويرانگری برکسی پوشيده نيست. خامنه ای پيش ازاو و بيش ازيک بار، ديگرسران نظام را جمع کرد و به آن ها اتمام حجت کرد که اگرکوتاه بيايند وعقب نشينی کنند، بدانند چنان دنبالشان خواهند کرد که نه ازتاک ماند نشان و نه ازتاک نشان.او گفت راه عقب نشينی بسته است، فقط بايد بجلورفت. اما او هم مثل هرديکتاتور ديگری که درمسيردست يابی به قدرت بيشتر درمقاطعی دچار خطاهای هولناک می شود،دچارچندين اشتباه محاسبه اشتراتژيک شده است: نخست درمقايسه شرايط خود با الگوی کره شمالی وامکان تحميل واقعيت هسته ای خود به قدرت های غربي.سپس درنديدن نقش سياست های تحريک آميز خود درفراهم کردن اجماع جهانی عليه خود و کمک به بيرون آمدن نومحافظه کاران آمريکا ازبحران موجود وايجاد فضای مناسب برای فراافکنی آن ها ودرنديدن توان ويرانگريشان. وسوم،داشتن توهم نسبت به مردم ايران-آری مردم بزخوکرده ايران-که گويا با ِسحرشعاراقتدارهسته ای به مردمی مسحورو متوهم تبديل شده   و يا خواهند شد که هم چون دوران تسخيرسفارت ويا جنگ با عراق کليدهای بهشت را بگردنشان بياويزند.وچهارم اين خطای استراتژيک که گويا می توان جنگ کنترل شده و محدودی را پيش برد.غافل ازآن که اگرجرقه های آن افروخته شود، با توجه به آن اصلی که می گويد جنگ ادامه سياست است درشکل ديگر،آنگاه دامنه آن را هدف های ژئو سياسی وژئواستراتژيک اربابان حاکم برجهان که درچهارچوب تغييرجغرافيای سياسی منطقه،سودای تغييررژيم و برگماری کارگزاران نوين وگوش بفرمان واين که برای چنين منطقه ای حساس و حياتی ايران کنونی بيش ازاندازه لازم بزرگ ودردسرساز است، درسردارند.
 
*****
اکنون تاريخ به فکر لاروبی مجددخود افتاده است.تکانه های بس خطيری درکمين است. تنها برآمد وعرض اندام يک   نيروی سوم وواقعا دمکراتيک می تواند نقش آفرينی اين ويران گری دوسويه را مهارکند. نبايد فراموش کنيم که هم نومحافظه کاران حاکم برکاخ سفيد و هم فقهای حاکم برکشورما هرکدام برای نجات خود ازمخصمه ای که درآن گرفتارامده اند نيازمند به فراافکنی هستند و هريک درجدال با ديگری راه نجاتی را برای خود جستجو می کنند.اما راه آن ها-همان گونه که ديده ايم- با مرگ و تباهی همراه است.بگذار به صدای سوم اميد به بنديم.به بيداری بزرگ وعروج جنبشی بيانديشيم که می تواند و ناگزيراست ازدل پاسخ گوئی به اين ضرورت سربرکشد.اکنون نبايد درعزم تاريخ برای لايروبی خود واجتناب ناپذيری آن درپهنه کشورمان ترديدی رواداشت.حالا ديگر مسأله نه در ضرورت وياعدم ضرورت اين لايروبي،بلکه درآنست که آن بدست کی و بچه قيمتی صورت خواهد گرفت.مسأله مبرم آنست که جامعه ما اکنون نيازبه قابله دارد واگرمردم ايران خود قابلگی نکنند،قدرت های امپرياليستی اين مهم را ودرانطباق با مطامع خود،به انجام خواهند رساند.بی شک اين قابلگی يک شبه فراهم نخواهد شد.اما درک اين ضرورت خود بخش مهمی ازفرايند آماده شدن را تشکيل می دهد.اکنون درشرايطی که همه عوامل برای يک زايش طبيعی فراهم نشده،به موازات تلاش دوچندان برای تکوين وبلوغ اين شرايط واجتناب اززايمان زودرس، بايد ازشتاب گرفتن گردونه های ويرانگرکاست.اولين واساسی ترين پيش شرط زايش طبيعی همانگونه که اشاره شد آنست که مردم ايران به اين آگاهی دست يابند که براستی برسرگزينش يک دوراهی تاريخی قرارگرفته اند.اکنون اصل موجوديت و حيات آن ها با اصل موجوديت وحيات جمهوری اسلامی درتقابل رودررو قرارگرفته است.دوم آن که برای زايش مجدد ونه هم چون زايمان نارس انقلاب بهمن ۵۷ نياز به قابله،آن هم يک قابلهِ قابل وجود دارد وسوم آن که ديگران،چه طبقات فرادست وچه قدرت های امپرياليستي،نمی توانند قابله های مورد اعتمادی باشند. تنها خود مردم هستند که می توانند قابلهِ قابلی برای زايش نوين خود باشند.
 
Taghi_roozbeh@yahoo.com
 
www.taghi-roozbeh.blogspot.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست