ایران با «جمهوری ایرانی» بر پا می خیزد (۱)
رضا ایرانی
•
«جمهوری ایرانی» یک "فرم" حکومتی وارداتی نیست. مفهوم «جمهوری ایرانی» بکلی با آنچه تاکنون از سوی بحثهای سطحی و ملالآور در باره شکل و فرم نظام سیاسی و یا اتحادهای فرقهای و حزبی، متفاوت بوده و نه تنها اصل حاکمیت و خرد انسان ایرانی را مطرح میکند بلکه همانند چترفراگیر و گستردهایست که همه ایرانیان را، جدا از هرگونه عقیده و دیدگاه و مرامی در برمیگیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۹ آبان ۱٣٨٨ -
٣۱ اکتبر ۲۰۰۹
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
«حافظ»
جنبش نوشوی ایران آرام آرام در پی سرپیچی و قیام دانشجویان در ۱٨ تیر چند سال پیش، اکنون با به زبان آوردن مهمترین خواست اساسیاش، رستاخیز ایرانی را با بانگ رسای «جمهوری ایرانی» به گوش همگان رسانید. بدین ترتیب به روشنی با قدرتمندترین فکر حاکم بر جامعه مرزبندی نمود و به شیوهای آشکار با آن گلاویز شد. هرچند اهمیت این رخداد از دید طیف وسیعی از روشنفکران خواسته یا ناخواسته پنهان ماند، اما اکنون وحشتی بزرگ نه تنها حکومتگران اسلامی و سرکوبگران درندهاش، بلکه همهی آنانی را که با چهرهای دروغین و چنگ واژگونه زدن همواره کوشش نمودهاند که در برابر این نوزایی فرهنگی ایران ایستاده و آن را از جنبش باز داشته و به راههای دیگر بکشانند، فرا گرفته است. نشانههای این وحشت چه درایران و چه در خارج از کشور آنقدر آشکار هستند که من در اینجا نیازی به اشاره به آنها نمیبینم چرا که خوانندهی ژرفبین بطور یقین از آن آگاه است. اکنون که میبایست بحث وگفتگو و سنجشگری در ابعاد گستـرده، بر محور این برآمد اراده ملت پدید آید و شعلهور گردد، باز هم بازار "انشاءنویسی" و آویزان شدن طیف باصطلاح سکولار جمهوریخواه! به این و آن آخوند خدعهگر، هم چنان گرم هست. این نیز نشان همان وحشتی است که از آن سخن رفت.
من در این نوشتار و نوشتارهایی که بدنبال خواهد آمد کوشش خواهم کرد تا ویژگیهای
این رستاخیز که در مفهوم «جمـهوری ایـرانی» عبارتبندی شده و پیکریابی به خود گرفته است را بررسی نمایم.
******
ایرانی دیگر به تجربه پی بردهاست که فرهنگ اصیل ایران و نه شریعت اسلام، هویت اوست.
از اینرو امروز ما با جنبشی روبرو هستیم که پایههایش بر چنین درکی استوار است. ایرانی در این نوشدن، در این رستاخیز فرهنگی، در پی آن نیست که همانند دیگری بشود و یا الگویی از پیش تعیین شده را دنبال کند، بلکه اکنون بخوبی با مفهوم رستاخیز آشناست و دریافته که باید «خود» شود و «خود» آیندهاش را معین سازد. «آینده»، راه از پیش ساخته شده و همواری نیست که تنها ما نیاز داشته باشیم آن را بپیماییم تا به مقصد برسیم! بلکه این ما هستیم که آینده را میبایست با خرد اندیشنده و سامانده خود بسازیم. هدف از پیش تعیین شده، چیزی جز سترونی نیست. به سخنی دیگر، ایرانی دیگر هیچ مرجعی، هیچ رهبری، هیچ آخوندی، هیچ حزبی و هیچ ایدئولوژی و مرامی را که قصد تعیین او را داشته باشد به رسمیت نمیشناسد. او خود را بالاترین مرجع میداند. اوست که با خرد جویندهی خود، معین سازندهی خویش است. اوست که هدف سیاسی و اجتماعی خود را تاسیس میکند. او خود موسس است، نوآور است، (یا به زبان آخوندی "بدعت"گذار است) ابتکار از اوست. ایرانی مسایل سیاسی، اجتماعی، حقوقی خود را باید با ابتکار خود حل نماید. مساله ما برخلاف آنچه گفته شده و هنوز از سوی مقلدین رنگارنگ تبلیغ میشود، همواره معین نمودن خویش بوده است و امروز از سر، ما گرانیگاه اندیشههای مردمی و جهانآرایی در گیتی را در همین فرهنگ اصیل ایرانی خودمان میدانیم و مییابیم. نه در اسلام، و نه در چند اندیشهی بریدهشده از غرب، تازه آن هم به شکل نجویده و نگواریده و هضم نشده، که تنها قورت داده شده است! درست سی سال پیش، کمبود چنین یقین به خود، قادسیهی دیگری را پدید آورد و سبب چیرگی اهریمن شد.
این اصل فرهنگ ایران است که مردمان با اندیشیدن و خرد ساماندهی خود به کردار، بالاترین مرجع اندازه گذار و اندازهگر هستند. انسان ایرانی خود اندازه و سرچشمهی بینش، حکومت و قانون است و نیازی به هیج کتابی هر چند "آسمانی"، به هیچ دین و شریعتی هر چند "مقدس"، به هیچ امام و رهبری ندارد. درست برخلاف آن دسته از روشنفکران مقلد ایرانی، که مراجع تقلیدشان غرب و اسلام و آخوند بوده و هست، رستاخیز ایران بر پاهای خود برمیخیزد و سرچشمهاش یقین به خود و فرهنگ مردمیاش است. هر انسان ایرانی با خرد ضد خشم بهمنی خود (بهمن اصل ضدخشم و ضدقهر است)، بخوبی این توانایی و نیرومندی را دارد که خود، جامعه و حکومتاش را معین نماید.
پرسش اساسی این است که چه کسی مرا معین میکند؟
هر که من را جز من معین نماید، هم اوست که بر من حکومت خواهد کرد. سراندیشهی کهن «حکومت و جامعه بر شالودهی خرد مردمان» زاییدهی فرهـــنگ اصـــیل ایران میباشد که در تاریـــخ ما، فرصت پیکریابی و تحقق یافتن، بخاطر دلایل گوناگونی که در بخشهای دیگر این نوشتار به آنها خواهم پرداخت، نیافت. از این رو ایدهآل انسان ایرانی همواره «جمشید» بوده و هست. در تصویر جمشید است که حکومت و جامعهای پدید میآید که خرداد (اصل خوش زیستی در گیتی، در زمان = سکولاریته) و امرداد (اصل دیرزیستی) به کردار تحقق میپذیرد.
جهــــــــان را بخوبی من آراستـــم
چنان گشت گیتی که من خواستم (شاهنامه از زبان جمشید)
اینستکه امروز، ایرانی همان تصویری را که در فرهنگش از «جمشید» دارد، بیان و پایهی نوزایی خود میداند. باید این را دانست که هر نوع حکومت و نظامی، هر قانون و فلسفهای و هر علم و اخلاق و دینی، تصویری نهفته از انسان در خود دارد که با برجسته ساختن و با آشکار نمودن آن، میتوان دید که انسان را به چه شکلی میخواهد درآورد و یا چه شکلی میخواهد به انسان بدهد.
گرچه این تصویر از دیدها پنهان میگردد، اما همواره کارگذار باقی میماند. تصویر آدم و حوا، معین کننده پیروان ادیان ابراهیمی است. با این تصویر، خرد مردمان پایمال و سرچشمه بودن حکومت و جامعه، از آنان گرفته میشود. اینستکه همه تبدیل به "امت" و "صغیر" میشوند و نیاز به "قیم"، از این راه هموار میگردد. پس باید برای رفع این مشکل با الله و پیغمبرش پیمان تابعیت و بندگی، با ایمان آوردن، بست و خود را زدود و "هبوط" کرد.
اما با «جمهوری ایرانی» تصویر دیگری از انسان ایرانی، که سرچشمه بینش است پیدایش مییابد که میخواهد نظم سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی خود را پدید آورد. اینستکه رستاخیز فرهنگی، همیشه از نو زاییدن خود از خود است.
«جمهوری ایرانی» آتش نهفته در زیر خاکستر اسلام و عقاید و ایدئولوژیهای خانمانسوز سد سال گذشته است که در حال زبانهکشی است. و دیری نخواهد پایید که پیکریابی سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی خود را بنا بر فرهنگ خرمدینی ایران، بر شالوده و سامان حکومت فراسوی عقاید، فراسوی کفر و دین، استوار و پدیدار خواهد نمود.
«جمهوری ایرانی» امکان واقعیت بخشی به ایدهی سرکوب گشتهی هزارهای ایرانیان است. مساله، "انتخابات" حکومت اسلامی نیست! صغیر که هیچــگاه قیم خود را تعیین نمیکند. ما زمانی میتوانیم انتخاب کنیم که حاکمیت داشته باشیم و "صغیر" نباشیم. زیرا آنکه انتخاب میکند، به "قیم" نیاز ندارد.
آنانی که هنوز در سودای خویشتنفریبی و بیحاصلی این "انتخابات" آخوندی حکومت اسلامی بسر میبرند و همه چیز را ناشی از "مشروعیت یا نداشتن مشروعیت" آن میدانند، بجاست که هرچه زودتر خود را از این فریب رها کرده و بیندیشند که ملت ایران بخوبی پی برده و میداند که "صغیر" نیست و اوست که حقانیت به قدرت را دارد. اوست که سرچشمهی حکومت و قانون است. از اینجاست که حکومت اسلامی نیز چارهای جز سرکوب و قساوت در خود نمیبیند.
با اشاره به یک کژفهمی این بخش را به پایان میرسانم. «جمهوری ایرانی» یک "فرم" حکومتی وارداتی نیست. مفهوم «جمهوری ایرانی» بکلی با آنچه تاکنون از سوی بحثهای سطحی و ملالآور در باره شکل و فرم نظام سیاسی و یا اتحادهای فرقهای و حزبی، دنبالهرو این و یا آن آخوند، که حتی خود را نیز بسختی "تحمل" میکنند، متفاوت بوده و نه تنها اصل حاکمیت و خرد انسان ایرانی را مطرح میکند بلکه همانند چترفراگیر و گستردهایست که همه ایرانیان را، جدا از هرگونه عقیده و دیدگاه و مرامی در برمیگیرد. پسوند "ایرانی" جمهوری، نه بیان "ملیگرایی" که محتوای این جمهوری را که بر اساس فرهنگ مردمی ایران است برجسته و روشن میسازد. فرهنگ سیمرغی- خرمدینی ایران، به برابری جانها، همهی جانها، اعتقاد دارد و همهی انسانها از هر قوم و قبیله و نژاد و ملتی با هر عقیده و مرامی، برایش ارجمند میباشند. این محتوایست که سخن «ایرج» در شاهنامه است: «مباشد بجز مردمی دین من».
«جمهوری ایرانی» همان ایده و تجربهی کهن «مردمشاهی» است که بار دیگر روان و ضمیر ایرانیان را تلنگر زده و از اینرو مورد وحشت و غضب آخوندها و سایر اسلامیستها قرار گرفته است.
Rezairani٣۰@yahoo.com
|