یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به مقاله‌ی
«جایگاه اسلام در رژیم جمهوری اسلامی» آقای حق‌شناس


ب. بی نیاز (داریوش)


• مبارزه کنونی مردم ایران برخلاف نظر آقای حق‌شناس در حال حاضر عمدتاً برای ایجاد شرایط سیاسی و اجتماعی لیبرالی و آزاد است. این هم اساساً به این معنا نیست که مشکلات جامعه‌ی ایران با ایجاد فضای دموکراتیک حل خواهند شد. با حل این معضل سیاسی، مردم ایران در مقابل مشکلات و مسایل نوینی قرار خواهند گرفت و این مبارزات و چالش‌ها با اشکال و مضامین جدیدی به نسل بعدی خواهند رسید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۹ آبان ۱٣٨٨ -  ٣۱ اکتبر ۲۰۰۹


مقاله‌ی «جایگاه اسلام در رژیم جمهوری اسلامی» نوشته‌ی تراب حق‌شناس حقیقتاً کارنامه‌ی فقر یک روشنفکر سوسیالیست به‌روز نشده است که هنوز قادر به تفکیک مناسبات سیاسی و مناسبات اقتصادی نیست. آقای حق‌شناس هنوز، یعنی بیش از چهل سال مبارزه‌ی سیاسی و «مطالعات مارکسیستی» نمی‌داند که هر گردی، گردو نیست. یعنی هر جا که مناسبات سرمایه‌داری حاکم است لزوماً مناسبات سیاسی یکسان و همانند به منصه‌ی ظهور نمی‌رسد. امروز هر بچه‌ی مدرسه‌ای می‌داند که مناسبات سیاسی، فرهنگی و مدنی در کشوری مانند ایالات متحد آمریکا با کشورهایی مانند فرانسه یا آلمان متفاوت است. سرمایه در برزیل حاکم است، در نپال هم حاکم است، در همان تبتِ بسیار بسیار عقب‌مانده هم سرمایه نفوذ کرده است. هر الماسی، الماس نیست، بسته به نوع ترکیب و قرار گرفتن اتم‌های کربن‌اش دارد. اساس الماس یکی است ولی اگر کسی ادعا کند که همه‌ی الماس‌ها یکی هستند از بی‌دانشی اوست. حال به استدلالات آقای حق‌شناس نگاهی بیندازیم:

۱- «برخی از «مبارزان» سیاسی سابق هم به این دلخوش اند که برای نشان دادن علل بدبختی های ایران، خیلی راحت و غیرمسوولانه به فحاشی به اسلام بپردازند، به تعصب ایرانی گری، شووینیسم ضدعربی پناه برند و گمان کنند که اگر اسلام را به عنوان مقصر اصلی دراز کنند و به شلاق بکشند یا مانند برخی به تصوف و عرفان و حتی دین دیگری رو بیاورند، شیطان را از جسم و جان «تمدن ایرانی» بیرون خواهند کرد و «مدرنیته» را به جای آن خواهند نشاند!»
تا آن جا که من اطلاع دارم (و می‌توانم ادعا کنم که اکثر مقالات و نوشته‌های جدی در این موضوع را مطالعه کرده‌ام) هیچ کس نخواسته که با «تصوف و عرفان»، «مدرنیته» را در ایران جا بیندازد. «مدرنیته»، محض اطلاع شما، هیچ چیز نیست مگر جانشینی فرهنگ سرمایه‌داری به جای فرهنگ دینی کلیسایی و آزادی فرد از قیود سنتی حاکم بر جوامع اروپایی. مدرنیته یعنی فردگرایی بورژوایی. این فرآیند با عصر روشنگری آغاز شد که در بُعد کلان سیاسی یعنی تفکیک دین از کشورداری می‌باشد. «مدرنیته» فرهنگ بورژوایی است که هم کارگر می‌تواند از آن بهره‌مند شود و هم همان سرمایه‌داری که صاحب ابزار تولید است. مدرنیته و آزادی فردی که ادیان آن را انکار می‌کنند دو روی یک سکه را تشکیل می‌دهند. کسانی که از مدرنیته سخن می‌گویند در پی حذفِ آن مناسبات سیاسی- دینی‌ای هستند که آزادی‌های فردی را، چه در بُعد سیاسی و چه در بُعد خصوصی، محدود می‌کند. بهتر است که آقای حق‌شناس درک خود را از مدرنیته با درک علمی و تاریخی آن جابجا نکند!

۲- «کشور ما در برابر وضع فاجعه آمیزی قرار دارد که پاسخ و راه حل می طلبد. مردم ایران طی یک قرن برای سومین بار پس از مشروطیت و جنبش ملی نفت به پا خاستند تا خود را از باتلاق سراپا استثمار و دیکتاتوری و تحقیر و فقر و فساد همه جانبه بیرون بکشند.»
آقای حق‌شناس می‌گوید که مردم ایران از زمان انقلاب مشروطیت همواره می‌خواستند که خود را از باتلاق «استثمار» بیرون بکشند! آقای حق‌شناس! «استثمار» یک مفهوم اقتصادی مشخص و معین است که از مناسبات کار و سرمایه حاصل می‌شود. لازم نیست که آدم حتماً «کاپیتال» مارکس را بخواند تا بداند که «استثمار» یک پدیده‌ی سرمایه‌داری است و با «غارت» تفاوت کیفی و تاریخی دارد. آخر دوست گرامی کجا مردم ایران در انقلاب مشروطیت می‌خواستند خود را از «استثمار» برهانند؟ شما بنا بر چه مدارک تاریخی چنین ادعایی را می‌کنید؟ مبارزه با استثمار، تا آنجا که به درک مارکسیستی مربوط می‌شود، مبارزه‌ی کار علیه سرمایه است و بس! مبارزه علیه دیکتاتوری یک مبارزه سیاسی است که می‌تواند اساساً ربطی هم به مبارزه‌ی کار با سرمایه نداشته باشد. اگر کسی اندکی با کارکردهای اقتصادی آشنا باشد می‌داند که نرخ استثمار در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری با نرخ استثمار در کشورهای غیرپیشرفته‌ی سرمایه‌داری مانند ایران قابل قیاس نیست. ارزش اضافی‌ای که یک کارگر در سوئد یا آلمان تولید می‌کند، به واسطه‌ی رشد بی‌سابقه‌ی ابزار تولید سر به فلک می‌زند. یعنی اگر از منظر صرفاً اقتصادی یا استثمار بنگریم کارگر اروپایی نسبت به کارگر ایرانی بسیار بیشتر اسثتمار می‌شود. ولی آیا وضعیت کارگران ایرانی بهتر از کارگران کشورهای سرمایه‌داری است؟ فکر کنم جوابتان منفی باشد. همین نشان می‌دهد که صرف عوامل اقتصادی و در این جا استثمار یا نرخ استثمار نقش تعیین‌کننده و اصلی را ندارد. بنابراین توصیه می‌کنم به عوامل دیگر نیز بیندیشید!

٣- «رژیم خود را «اسلامی» می داند و هر جنایتی را به ناف عقیدهء اسلامی می بندد، پس لابد همین است!
رژیم خود را اسلامی می داند پس، تباهی ها همه از اسلام است و در این باره می توان با کمترین اطلاع از اسلام و تاریخ و تحولات و شاخه ها و فراز و فرودهای آن با کینه توزی و نثار ناسزا خود را مترقی جا زد، راحت شد و «جواب» مسأله را یافت!»
آقای حق‌شناس می‌گوید چون رژیم خود را اسلامی را معرفی می‌کند، عده‌ای هم فریب این ادعا را خورده‌اند و تمام انرژی خود را صرف مبارزه با اسلام می‌کنند. اولاً کسی علیه اسلام به مثابه‌ی دین که هر فردی (با تأکید بر فرد) می‌تواند برداشت خود را داشته باشد، مبارزه نمی‌کند. مبارزه کنونی نه علیه اسلام بلکه علیه مناسبات سیاسی حاکم است که بر تلفیق دین و کشورداری استوار است. این که اسلام، ابزار حفظ قدرت است همه می‌دانند ولی همین ابزار قدرت باعث شده که ابتدائی‌ترین حقوق شهروندی بورژوایی (تأکید می‌کنم بورژوایی) لگدمال شوند. برای کسانی که می‌خواهند مبارزه‌ی کار علیه سرمایه را پیش ببرند وجود آزادی‌های فردی و مدنی مانند هوا برای تنفس ضروری است.

۴- «اسلام خمینی فقط یک نوع تفسیر آن است. ما که حاضر نبودیم و نیستیم برداشت پل پوت، برژنف و استالین... را با کمونیسم یکی بدانیم اسلام را هم نمی بایست به درک و عمل خمینی از آن محدود کنیم. اسلام که به عنوان یک دین و فرهنگ زنده مانده، علتش قابلیت رفرمی ست که داشته و دارد و خمینی هم در آن تغییرات و رفرم هایی متناسب با مصالح خود و طبقه ای که آن را نمایندگی می کرده داده است که در سطور بعد به آنها اشاره خواهیم کرد.»
در این جا آقای حق‌شناس خود را به جای همه می‌گذارد و اعلام می‌کند که همانگونه که «ما حاضر نبودیم و نیستیم (این ما چه کسانی هستند؟) «برداشت پل‌پوت، برژنف و استالین... را با کمونیسم یکی بدانیم اسلام را هم نمی‌بایست به درک و عمل خمینی» محدود کنیم. اتفاقاً باید هر تفکری را که به مقام رسمی ارتقاء می‌یابد و دیگران را مجبور به اطاعت از آن نظام فکری می‌کند، باید به عنوان یک ایدئولوژی دولتی یکسان‌ساز و اقتدارگرا مورد نقد قرار داد. حال می‌خواهد این ایدئولوژی کمونیسم باشد خواه دینی. آقای حق‌شناس وسط دعوا نرخ تعیین می‌کند و می‌خواهد به خواننده بقبولاند که آن چه تاکنون در جهان به عنوان کمونیسم عملی شده است فقط یک برداشت غلط بوده است ولی این بدان معنا نیست که کمونیسم «غلط» است. زیرا برداشت‌های درست هم از کمونیسم وجود دارد که حتماً ما را منزل عدالت و آزادی خواهد رساند. البته تا آن جا که به نگارنده برمی‌گردد امیدوارم که هم چون «کمونیسمی» که بتواند دنیا را به بهشت تبدیل نماید، وجود داشته باشد. ولی تاریخ نشان داده که درک تاکنونی از سوسیالیسم و کمونیسم که خود مارکس بنیانگذار آن بوده و لنین، استالین، مائو، فیدل کاسترو و انورخوجه مجریان آن بوده‌اند، مشکلات بشری را نه تنها حل نکردند بلکه از مسیر اصلی خود منحرف کرده‌اند. مشکل مردم ایران نه اسلام است بلکه اسلام سیاسی است که به مثابه‌ی یک ایدئولوژی دولتی قصد دارد فرآیند یکسان‌سازی فرهنگی، سیاسی و مدنی را به فرجام برساند.

۵- «بعضی چنان با به اصطلاح اسلام درگیر شده اند که حاکمیت را که در ایران طبقاتی ست و از منافع طبقات و اقشار معینی حمایت می کند و ماشین سرکوبش را با درک طبقاتی غریزی اش علیه مخالفان به راه می اندازد در عبا و عمامه و ریش و نماز جمعه خلاصه می کنند به طوری که حتی درکشان از «رژیم ولایت فقیه» آنقدر سطحی و محدود است که گویا اگر کت و شلواری ها بیایند دیگر مشکلی درکار نخواهد بود.»
منِ نمی‌دانم که چه کسی گفته اگر در آینده کسانی قدرت را درایران بگیرند که با «کت و شلوار» باشند، دیگر مشکلات ایران حل شده است؟ آقای حق‌شناس ابتدا برای خودش یک فرض می‌گذارد و بعد علیه آن فرض لشکرکشی می‌کند. در همین روسیه‌ی امروز که طی ده سال اول بعد از فروپاشی بزرگترین اولیگارش‌ها را خلق کرده است، که البته اکثر آنها از همان کمونیست‌های دوآتشه دیروزی هستند، همه‌ی «کت و شلوار»‌پوش هستند. در روسیه کمونیستی دیروزی کارگران و مردم طوری دیگر سرکوب و استثمار می‌شدند و امروز به گونه‌ای دیگر. مبارزه علیه بی‌عدالتی یک فرآیند بسیار پیچیده است که هزاران عامل عینی و ذهنی در آن سهیم هستند. مبارزه علیه بی‌عدالتی برخلاف نظر سوسیالیست‌های کلاسیک و متأسفانه باید بگویم بی‌سواد تنها جابجایی موقعیت کار و سرمایه نیست، مبارزه علیه بی‌عدالتی یک فرهنگ است که فقط و فقط انسانهای آزاد و داوطلب می‌توانند آگاهانه و اراده‌گرایانه علیه آن گام به گام آن هم با گامهای نانومتری به پیش ببرند. در جوامعی که آزادی فردی وجود ندارد، چگونه می‌توان مبارزه‌ی داوطلبانه و آگاهانه تک تک افراد را برای تحقق عدالت اقتصادی و مدنی پیش برد؟

۶- «می گویند رژیم ایران رژیم ایدئولوژیک است. گویا رژیم های دیگری می شناسیم که ایدئولوژیک نیستند. در «دموکراسی های» غرب مگر ایدئولوژی سرمایه داری و لیبرالیسم حاکم نیست؟ اگر بین احزاب راست میانه و سوسیال دموکرات که به تناوب، حکومت این کشورها را در دست دارند فرق ایدئولوژیک جستجو کنید چندان فرقی نمی یابید. بیهوده نیست که می گویند دیگر فرقی بین چپ و راست وجود ندارد و ایندو تعبیر بی معنا شده اند. کسانی حتی از «پایان ایدئولوژی ها» سخن می گویند. اگر اندکی این پوست و رویه را کنار بزنیم خواهیم دید که به هیچ وجه بدون ایدئولوژی نیستند. رژیم ایران هم حتماً ایدئولوژیک است، اما فرقش با رژیم های سرمایه داری غربی این است که در ایران توجیه منافع سرمایه داران و حاکمیت شان اساساً با دستگاه دین صورت می گیرد ولی در جاهای دیگر این توجیه را قانونی عرفی بر عهده دارد که مورد قبول طبقهء حاکم است.»
آقای حق‌شناس می‌گوید که در غرب «ایدئولوژی سرمایه‌داری و لیبرالیسم حاکم» است. یعنی چه؟ ایدئولوژی سرمایه‌داری یعنی چه؟ آیا منظور نویسنده از ایدئولوژی سرمایه‌داری همان لیبرالیسم است یا ایدئولوژی سرمایه‌داری یک چیز است و لیبرالیسم چیز دیگر؟ آقای حق‌شناس در این جا واقعاً مغلطه کرده است! حال این پرسش پیش می‌آید که آیا نویسنده مقاله ظرفیت ایدئولوژی لیبرالیسم غرب را با ظرفیت ایدئولوژی اسلامی حاکم بر ایران همسان می‌داند؟ متأسفانه باید بگویم، آری. آقای حق‌شناس می‌گوید تفاوت فقط در نوع «توجیه» است. واقعاً این دیگر بی‌انصافی است! یعنی وضعیت بسیار نابرابر زنان در اروپا با ایران اسلامی این قدر از نظر آقای حق‌شناس بی‌ارزش و ناچیز است؟ آیا هزاران هزار محدودیت دینی که بر مردم ایران تحمیل شده است، فقط «توجیه» است؟ آقای تراب حق‌شناس می‌گوید که سرمایه‌داری غرب ایدئولوژیک است، رژیم ایران هم ایدئولوژیک است، پس هر دو یکی هستند! دوباره رسیدیم به همان اصل معروف هر گردی گردو است! آقای حق‌شناس فراموش کرده است که از زمان آغاز سرمایه‌داری در اروپا مبارزه سیاسی با مسیحیت سیاسی نیز آغاز شده بود. مبارزه علیه قدرت کلیسا هیچگاه مبارزه علیه مسیحیت به عنوان یک دین نبود بلکه تبدیل کردن آن به یک امر خصوصی بوده است. امروزه هم از شانش خوب یا بد ما ایرانیان باید این مبارزه را که از انقلاب مشروطیت آغاز شده بود ولی هیچگاه به فرجام نرسید، به پایان برسانیم. از سوی دیگر شاید این هم از اقبال ما بوده که سرانجام روشنفکران جامعه‌ی ایرانی تحت حکومت اسلامی مجبور شدند به طور وسیع و همه‌جانبه به پدیده‌ی اسلام که در تار و پود فرهنگی ما رخنه کرده است، بپردازند. این نقدها و بازنگری‌‌ها از اسلام که پایه‌ی فرهنگی و رفتاری ماست، یکی از بزرگترین دست‌آوردهای انتقادی- فرهنگی دوران کنونی ماست که ثمره‌ی آن را نسل‌های بعدی خواهند برد.

۷- «آنها به دلیل همین توجیهات دینی، رژیم را «ماقبل سرمایه داری» معرفی میکنند و در پی آن، استراتژی مبارزهء کنونی را استقرار رژیمی سرمایه داری و لیبرالی متعارف تعیین می نمایند. حال آنکه بیش از۴۰ سال است سلطهء مناسبات سرمایه داری در ایران برقرار شده و امروز، تنها با مبارزه ای همه گیر و همه جانبه که جهتگیری ضدسرمایه داری داشته باشد و مصالح اکثریت عظیم جامعه را که زحمتکشان اند در نظر بگیرد می توان گامی به جلو برداشت، نه با بدیل هایی که هرکدام به نوعی درجا زدن، یا حتی بازگشت به عقب است.»
آقای حق‌شناس چه کسی مناسبات اقتصادی در ایران را «ماقبل سرمایه‌داری» تعریف کرده است؟ وقتی سرمایه‌داری تا نپال و تبت هم پیشروی کرده باشد، ایران که جای خود دارد! ولی سرمایه‌داری ایران با سرمایه‌داری آلمان و انگلیس و نپال و کره‌جنوبی متفاوت است، چون تاریخ ما، تاریخ ماست و تاریخ هیچ کس دیگر نیست. شما اگر با رنگ سروکار داشته باشید می‌دانید که هر رنگ سیاه، سیاه نیست. ظرافت‌ها و تفاوت‌های کوچک تعیین‌کننده هستند. به لحاظ بیولوژیکی ژن‌های شما با من یکی است، ولی بین من و شما ممکن است یک تفاوت یک هزارم درصدی وجود داشته باشد. همین تفاوت یک‌هزارم درصدی باعث شده که شما، آقای حق‌شناس بشوید و من، من! تفاوت ژنتیکی شامپانزده با انسان فقط یک و نیم درصد است، ولی شامپانزه میمون شده و ما انسان، به خاطر همین یک و نیم درصد! علم امروز، علم کلی و سیاه و سفید نیست، علم تشخیص تفاوت‌های ریز و ظریف است. اگر مسایل به همین سادگی بودند، تاکنون ما تمام مشکلات انسانی و غیرانسانی را حل کرده بودیم.

نتیجه:
مبارزه کنونی مردم ایران برخلاف نظر آقای حق‌شناس در حال حاضر عمدتاً برای ایجاد شرایط سیاسی و اجتماعی لیبرالی و آزاد است. این هم اساساً به این معنا نیست که مشکلات جامعه‌ی ایران با ایجاد فضای دموکراتیک حل خواهند شد. با حل این معضل سیاسی، مردم ایران در مقابل مشکلات و مسایل نوینی قرار خواهند گرفت و این مبارزات و چالش‌ها با اشکال و مضامین جدیدی به نسل بعدی خواهند رسید. این ذات زندگی است که هم جنبه‌های زیبا دارد و هم زشت. کارگران ایران هم، مانند هر قشر و طبقه‌ی اجتماعی، برای بهبود وضع زندگی خود نیاز به فضای آزاد و دموکراتیک دارند تا بتوانند سندیکاها و نهادهای صنفی خود را بوجود بیاورند و گام به گام برای مطالبات خود مبارزه کنند. این یک مسیر طولانی است که راه‌ها و چاره‌هایش از درون مبارزات خود کارگران پیدا خواهد شد و هیچ کس (که من و شما هم جزو همین هیچ کس هستیم) بهتر از خود آنها منافع خودشان را تشخیص نخواهند داد. کارگران ایران به سرپرست‌هایی مانند من و شما که در پروسه‌ی تولید و مبارزه ی آنها نیستیم نیازی ندارند.

www.biniaz.net


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست