یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

این تنها توهین به آخوند نیست، بنیاد شریعت دارد سُست می شود!


محمدعلی مهرآسا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ آبان ۱٣٨٨ -  ۲ نوامبر ۲۰۰۹


توفانی که در میان دریای قدرت سران انقلاب اسلامی ایران در گرفته، می رود که بنیانکن شود؛ و آتشی که بین حاکمان سابق و لاحق روشن شده است، لهیبش چنان سوزنده است که سرانجام نه تنها دودش به چشم دین و مذهب خواهد رفت، بل قبای شریعت را نیز به آتش خواهد کشید.
فیلم حمله به حجت الاسلام! کروبی را در نمایشگاه مطبوعات دیدیم؛ به زمین افتادن عمامه اش را مشاهده کردیم؛ پرتاب لنگه کفش به سوی او و زخمی شدن پوست سرش را هم نظاره گر بودیم. پیش از این واقعه، حمله به حجت الاسلام! سید محمد خاتمی و پرتاب عمامه اش برروی زمین را هم دیده بودیم... پیشترها حمله به حجت الاسلام! عبدالله نوری را بعد از نماز جمعه و فروافتادن عمامه ی آخوندی اش را در پیاده رو خیابان، جهانیان نیز مشاهده کردند. سخنان توهین آمیز و اتهامهای آقای احمدی نژاد را نسبت به آیت الله! هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام! ناطق نوری همه به یاد داریم و در آرشیو صدا و سیمای حکومت فقیهان هم ضبط است. در همین ارتباط مدتی است توهین و ناسزا، به زعمای سطح بالای فقاهت تشیع نیز سرایت کرده و عدم رعایت شرم و حیا در برابر رخت آخوندی سکه ی رایج میان مسلمانان شده است. به گونه ای که اسائه ی ادب نسبت به چند مرجع تقلید سطح بالای تشیع نظیر صانعی و دست غیب را به کرات در روزنامه ها خوانده ایم و می خوانیم... این وقایع از چه چیز خبر می دهند...؟ به صورت غیر مستقیم، سقوط قداست مذهب...
این گونه برخوردهای کم سابقه در تاریخ تشیع همه نشان از آن است که یونیفورم آخوندی - حتا در ظاهر نیز- عزت و منزلتش را از دست داده و در این راه متدینین و متعصبینی که برای کشته ی حسین قمه می زنند و خود را خونی می کنند، دیگر خرمن شریعتمداران را به جوی نمی خرند. در این راه آنچنان تند هم می روند که نوه ی امام خمینی! نیز از اهانت و بی حرمتی مبرا نیست.

سالهای ابتدای انقلاب، زمانی که آیت الله العظما! کاظم شریعتمداری مرجع تقلید میلیونها شیعه ی ترک و فارس، با آن خفت و حقارت در مقابل دوربینهای تلویزیون مورد اهانت قرار گرفت و به دستور خمینی او را در حبس خانگی دقمرگ کردند، آن عمل دستگاه حاکم تنها بی حرمتی به آیت الله شریعتمداری نبود، بلکه حکومت آخوندی نادانسته، حرمت شریعت و شریعتمداری را به لجن کشید. فقاهت را بی اعتبار کرد و نشان داد هرآنچه که دستگاه ساواک محمد رضا شاه در سال ۱٣۴۲ با خمینی کرد، دربرابر آنچه فقیه به هم کسوت خود می کند ناچیز است. اما آن هنگام حضرات معمم نه خود آگاه بودند و نه دیگر همکسوتان آخوندشان این فراست را داشتند که شتر را دم در خانه خویش ببینند. تا سرانجام در تابستان ۱٣۶٨ نوبت به آیت الله منتظری که چشم خمینی محسوب می شد رسید و با زبونی از جانشینی خلع شد و زمینه را برای حمله ی مخالفان به او فراهم ساخت. دیدیم دنباله ی این بی نزاکتی در حکومت ولائی آیت الله خامنه ای! نیز با شدت بیشتر پیگیری شد.

اینگونه برخوردها با متولیان دین و مبلغان مذهب شیعه که سرانجام به درگیری و رویاروئی با پایه ی حکومت و ساختار دین منجر شود، از همان ابتدای حکومت فقیهان قابل پیش بینی بود. زیرا فقیهانی که به سادگی و سهولت بر سلطنت چند هزار ساله پیروز شده و به حکومت و دولت رسیده بودند، نخستین واکنش را با حذف فیزیکی دیگر مشتاقان حکومت و طرد و هتک حرمت مخالفان از خود نشان دادند و زمینه را برای فرمانروائی مطلق آخوند فراهم کردند. اما آخوند جماعت که برسر مال وقف باهم نزاع داشتند، اکنون که به حکومت دست یافته بودند چگونه می توانستند رقیب قدرت را برتابند و پذیرای همدیگر باشند؟! مشخص بود چنین ائتلافی سرانجام خواهد شکست و جنگ قدرت درخواهدگرفت و تضاد نمودار خواهد شد.
مسلمانان دلسوز و نگران از شکست دین و تحقیر اسلام نظیر مهندس مهدی بازرگان درهمان ابتدا متوجه عاقبت کار شدند؛ و دیگر حامیان دین و مذهب -غیر معمم - نیز به راه های گوناگون این افق تیره را تذکر دادند که حکومتهای وابسته به ایدئولوژی، سقوطشان با نابودی ایدئولوژی توأم خواهد بود. تقریباً همه نگران از سرنوشت دین، این ندا را دردادند که حکومتهای وابسته به آرمان دین نیز - بویژه در سده بیست و بیست و یک- نمی توانند از این قاعده مستثنی شوند. اما جلوه ی مقام، و کسب شهرت و نام؛ همچنین حرص مال و تلاش در راه ثروت اندوزی، گوش حضرات را بر هر راهنمائی و تذکری بسته بود.
فقیهان پس از پیروزیشان بر سلطنت، در ذهنیت خودخواه و در عین حال متحجرشان، جهان - یا دستکم ایران- را به چهارده قرن پیش برگردانده بودند؛ و توفیق بانی و مبدع دین اسلام یعنی محمد را در حکومت برحجاز برای خود سرمشقی کرده بودند و پیروزی خود را بر تمام مشکلات محتوم می دانستند. اصولاً گمان نمی کردند مصیبتی بروز کند و مسئله ای پیش آید. به ویژه نسبت به مسائل اقتصادی و مالی، هم لاقید بودند و هم خالی الذهن. براین باور بودند که می توان روش زندگی و تأمین معاش را نیز به چهارده قرن پیش برگرداند و یا دستکم مردم را به همان طرز زندگی دوران پیش از صنعتی عادت داد. من خود در سال ۱٣۵٨ و چند ماه پس از پیروزی انقلاب، از دهان آیت الله منتظری شنیدم که گفت:«... مگر پدران ما یخچال و فریزر داشتند... مگر آنها در زمستان میوه می خوردند و شوفاژ داشتند... مگر با اتوموبیل رفت و آمد می کردند و...» تذکراتی چنین ناروا و سخنان و اندرزهائی چنین دور از تعقل نشان از انجماد ذهن فقیه عالیقدر در قرون قدیم و عدم توجه به گذشت زمان و نادیده گرفتن جذابیت و جلوه های پیشرفت صنعتی جهان می داد. با چنین اندیشه ای و ترویج چنان معیشتی، حکومت کردن البته ساده و ممکن است.

اندک اندک و با ادامه ی فرمانروائی، حضرات با آن ذهنیت عهد عتیق و طرز تفکر زمان علی و معاویه، همچنان که به فرموده ی خمینی برای خربزه انقلاب نکرده بودند و اقتصاد را مربوط به خر می دانستند، در مواجهه با مشکلات، دریافتند که برگشت زمان به عقب ممکن نیست و باید همراه جهان و پا به پای زمان راه رفت. اما مشکلی که درک و قبولش برایشان ممکن نبود، افول شوکت عمامه و نزول احترام عبا و سجاده در میان جامعه بود. هیچگاه براین گمان نبودند زمانی برسد که مردم در اکثریت، با دید منفی به علمای اعلام دین بنگرند و جاه و جلال آخوندی راه سقوط بپیماید.
اتفاقاتی که امروز در پهنه ی ایران نسبت به اهل عمامه به صورت توهین و هتک حرمت می بینیم، گرچه تازگی ندارد و ریشه در همان سالهای نخست انقلاب تنیده است، اما هیچگاه چون اکنون چنین بی پروا و علنی نبوده است. آن زمان گروه شیفتگان خمینی هر آخوند مخالف را - که تعدادشان محدود به یک دو نفر بود- بی دغدغه به زیر مهمیز توهین و افترا می کشیدند و او را به زعم خود سکه ی یک پول می کردند تا خفه شود و ساحت امام گزند نبیند. در این زمینه دیگران نیز با آگاهی از حال همکسوت به لجن کشیده، حساب کار دستشان می آمد و دم فرو می بستند؛ تا سرانجام بزرگانشان یک به یک قالب تهی کردند و مردند و میدان خالی شد. اما امروز دامنه ی افترا و اتهام و ناسزا بسیار گسترده شده و فقیه و شریعتمدار هیچ مصونیتی ندارد.

آخوند و آخوندیسم امروز با معضل بی حرمتی و تحقیر علنی رو به رو است. آنهم نه از سوی مخالفان مقولات آسمانی، بل از سوی مومنانی که تا چند سال پیش مقتدای امامی بودند که هم اکنون به سویش آب دهن پرت میکنند. این است که امروز تنها درسخوانده های دانشگاه دیده و صاحبان اندیشه های سکولار نیستند که مقام و منزلت آخوند را به چالش کشیده اند، این دینداران و نمازخوانان و سینه زنان و زنجیر کوبان روزهای تاسوعا و عاشورا، و مداحان روضه خوان هستند که رودرروی آخوند ایستاده اند و هر یک گروهی از ارباب عمامه را به نفع گروه دیگر، به زیر ناسزا و توهین و افترا می کشند. آری دینداران و متعصبان مذهبی هستند که عمامه آخوند را بر زمین می اندازند؛ به طرفش لنگه کفش پرتاب می کنند؛ و قداست رخت آخوندی را شکسته اند . همان کسانی که با پیشانی پینه بسته صفوف نمازهای جمعه را پر و پیمان کرده و می آرایند، امروز این پشنماز و امام جمعه را، به طرفداری از آن پیشنماز و امام، به تیغ کین می زنند.
به دید من، آنچه امروز در ایران آخوندی می گذرد، دیگر هتک حرمت آخوند نیست؛ این اتفاق دانسته و نادانسته توهین به خود دین و لگد بر قداست مذهب است. زیرا حرمت امامزاده با متولی است؛ و حرمت دین نیز به حرمت مبلغانش وابسته است. هنگامی که متولیان دین این چنین راحت و علنی هتک حرمت می شوند، یقین بدانید که ابهت و شوکت دین در حال نزول و افول است. چه حضرات آمران و عاملان متوجه باشند و چه خود را به نادانی زنند...

کالیفرنیا    ۱-۱۱-۲۰۰۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست