روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۲ آبان ۱٣٨٨ -
٣ نوامبر ۲۰۰۹
آیا همه راضی می شوند
روزنامه «همشهری» باعنوان: «آیا همه راضی میشوند» نوشته است: «نمایندگان مجلس شورای اسلامیبا تصویب ماده ٨ لایحه اصلاح یارانهها، ضمن تغییر مصوبه کمیسیون ویژه مبنی بر تعلق یارانه نقدی به ۵ دهک، مقرر کردند که همه اقشار مردم مشمول دریافت یارانه نقدی هستند. این مصوبه که با در نظرگرفتن روند بررسی و تصویب مواد قبلیاین لایحه و جدیت نمایندگان برای اصلاح نظام یارانهها قابل انتظار نبود، ناشی از بالاگرفتن نگرانیهای عمومینسبت به آثار و تبعات حذف یارانهها در طول چند هفته اخیر بود.
مصوبه دیروز که به نوعی بازگشت به لایحه دولت و حتی جلوتر از آن بود بیش از همه دولت را خوشحال کرد، زیرا دارای مزایا و معایبیاست. تنها مزیت این مصوبه باز بودن دست دولت برای توزیع یارانه نقدی بین همه اقشار با تعیین میزان آن با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور است. بنابراین نگرانی که دولت و بسیاری از مردم که ممکن است در دهکهای مورد نظر بهدلیل غفلت یا اشتباه قرار نگیرند از بین میرود. بهاین ترتیب همه مردم کم یا زیاد درصورتیکه بخواهند جزو دریافتکنندگان یارانه نقدی هستند.
امااین اختیار و اجازه دولت به ۲ دلیل با در نظر گرفتن مواد دیگر لایحه نامحدود نیست. دلیل اول اینکه زمان پرداخت یارانه نقدی نامحدود نیست یعنی بهمرور زمان دولت ناچار است از پرداخت نقدی یارانهها کاسته و بهتدریج آن را کاملاً حذف نماید.
دلیل دوم نیز به محدودیت منابع مالی ناشی از اصلاح یارانهها بازمیگردد که دولت مکلف است تنها ۵۰درصد منابع درآمدی کسب شده را بهصورت نقدی بین اقشار مختلف توزیع نماید.
اما معایباین مصوبه شاید بیشتر از مزیت آن باشد. بااین روند به اعتقاد بسیاری از کارشناسان اصل و هدف اصلی اصلاح نظام یارانهها از بین میرود و در عملاین طرح ماهیت و فلسفه وجودی خود را از دست میدهد، چرا که بهدلیل نگرانی از نحوه اجرای این طرح، شرایط کنونی نظام یارانهها به نام و شکل دیگری ادامه پیدا میکند و عملاً اقشار تهیدست موضوع یارانهها دراین راستا باز به حاشیه میروند.
نقطه ضعف بزرگ مصوبه دیروز بر همان اصلی سوار میشود که مزیت اصلی بر آن سوار است یعنی باز بودن دست دولت در توزیع یارانه. بهاین معنا که باز برخوردهای سلیقهای و شخصی و ملاحظات غیراقتصادی و سیاسی جای برنامهریزی و ملاحظات اقتصادی و منطقی را در اجرا بگیرد. انتظار این بود که مجلس شورای اسلامیبا توجه به عملکرد دولت در برنامهریزی اقتصادی، حداکثر سازوکارهای نظارتی و تحدیدی بر عملکرد دولت را در نظر میگرفت تا مانع از بهرهگیری از طرح در موارد غیرهدف میشد. از سوی دیگر میزان اتلاف منابع حاصل از اصلاح نظام یارانهها و فساد اقتصادی، به زیان دهکهای پایین جامعه بهعنوان دهکهای اصلی مورد نظر یارانهها، بهدلیل گستردگی اقشار هدف افزایش مییابد.
فارغ از مزایا یا معایب، بهنظر میرسد دولت اگر به اجرای واقعی اصلاح نظام یارانهها به سود اقشار تهیدست اعتقاد دارد، با مصوبه دیروز کار سختتری در شناسایی واقعی دهکهای جامعه و سهم هر دهک از منابع یارانه نقدی و مهمتر از همه راضی نگهداشتن همه مردم از عملکرد خود دارد. در چنین شرایطی به راستی آیا دولت میتواند همه را راضی کند؟»
ایجاد همگرایی منطقی بین نیروها
روزنامه «جمهوری اسلامی» با عنوان: «اوباما آب در هاون میکوبد» نوشته است: «پنتاگون هفته گذشته در لایحهای با عنوان «کمک به قربانیان سانسور درایران» مبلغ ۵۵ میلیون دلار برای جنگ نرم علیه ایران در قالبهای رسانهای، جاسوسی، جنگ روانی و همچنین از طریق به بازی گرفتن عناصر وابسته و مسالهدار درخواست کرد. این لایحه در حقیقت یکی از بندهای بودجه سالانه پنتاگون است که همانند سالهای گذشته و در ادامه سیاست ستیزه جویانه و براندازانه بوش علیه جمهوری اسلامیایران تنظیم شده و قرار است به وزارت خارجه آمریکا اختصاص یابد تا به صورت آشکار برای سازماندهی گروهکهای ضدانقلاب و شکل دهی به افکار عمومیعلیه جمهوری اسلامیایران هزینه شود.
هر چند اختصاصاین مبلغ در مقایسه با بودجه چند صد میلیاردی پنتاگون رقم قابل توجهی نیست، ولی ادامه مسیری است که در زمان دولت جمهوریخواه و جنگ طلب بوش و در راستای سیاست اعلام آشکار براندازی جمهوری اسلامیایران به عنوان یک ردیف سمبلیک در میان بودجه پنتاگون گنجانده شد تا از یکطرف سمت و سوی سیاست خارجی آمریکا را در مقابله با انقلاب اسلامیایران علنا اعلام کند و از طرف دیگر ترس و وحشت کشورهای اروپایی و عربی را از صف آرایی بینالمللی و منطقهای علیهایران بریزد و ضمنا ضدانقلاب وازده و آویزان را به دست و پازدنی مجدد وادار نماید.
واقعیت اینست که آمریکای جهانخوار باتصویب این قبیل لوایح، تنها به دنبال به رخ کشیدن مبالغ اختصاص یافته علیه ایران نیست بلکه درصدد اعلام سیاست زنگ زده و از کارافتاده ستیز با جمهوری اسلامیایران است که هر سال در ردیف بودجه به اصطلاح دمکراتترین کشور جهان علیه یک کشور آزاد که میخواهد مستقل از سیاستهای سلطه طلبانه استکباری به راه خود ادامه دهد، تکرار میشود.
بیگمان آمریکائیها با قانونی کردن اقدامات ستیزهجویانه خود علیه انقلاب اسلامیایران بیش از آنکه توانسته باشند برای خود ابهتی پوشالی دست و پا کنند، بار دیگر بر عجز و استیصال خود در رویارویی با ملت آزاده ایران و موج توفنده انقلابیدر سراسر جهان مهر تایید زدهاند...
دراین میان جریانها، گروهها و شخصیتهای سیاسیایرانی وظیفهای بس خطیر برعهده دارند که در صورت کوتاهی، مورد سئوال ملت ایران قرار خواهند گرفت. جناحهای سیاسی معتقد و وفادار به انقلاب و خط امام با حفظ پایبندی عملی به خط مبارزه با استکبار که میراث جاوید امام خمینی است، این روزها و در آستانه روز ملی مبارزه با استکبار جهانی مسئولیت دارند با شعار «مرگ بر آمریکا» که یک شعار مردمیو انقلابی است به استقبال ۱٣ آبان بروند واین شعار ملی را همراهی و آنرا در قول و عمل تقویت کنند. شاید ضروریترین وظیفه نخبگان و سرخطهای جریانهای سیاسی برای خنثیکردن توطئههای نرمافزارهای آمریکا، ایجاد فضای رسانهای مناسب برای بیاثر کردن تلاشهای دشمن، افشای توطئههای آمریکا، ایجاد همگرایی منطقی بین نیروهای درون نظام و تحقق بخشیدن به شعار اتحاد ملی به عنوان رهیافت استراتژیک نظام اسلامی است. گروههای سیاسی باید دشمن را به دقت بشناسند و سیاستهای او را نشانه بگیرند، در غیراین صورت وحدت و انسجام ملی و همچنین جناحهای سیاسی میتواند مورد طمع سیاستهای دشمن شماره یک ملت ایران قرار گیرد.»
نتایج «رئیس ستایی»
«مجتبی واحدی» سردبیر روزنامه «آفتاب یزد» در سرمقاله دیروز این نشریه: «مرثیهای برای دولت بعد!» نوشته است: «بـا شروع به کار دولت دهم، نه تنها رویه سابق در تمجیدهای غیرمعمول نسبت به رئیس دولت، خاتمه نیافته بلکه هر روز، برگ دیگری بر کتاب قطور «رئیس ستایی» افزوده میشود. تنها تفاوت ایجاد شده در این ایام، انتقال «مبدا تمجیدها» میباشد. بهطوری که قبلا از زبـان مسلمان سوری یک ادعـای گـزاف مطرح میشد و یااین حدس غیرعقلایی و غـیردینی بر زبان یک مـشاور دولتی جاری میگشت که «در خارج از کشـور، نزدیک است احمدینژاد را بپرستند» اما امروز دیگر نه فرزندی خردسال در آغوش پدرش، به رئیس دولت ایران ابراز ارادت میکند نه ارتقای شخصیت مسافر سوریه، به او اجازه میدهد بار دیگر به دمشق برود و نظر مسلمان سـوری را در خصـوص پـیـامبر جـدید جویا شود. پـس بـایـد تدبیری دیگر اندیـشید. لذا در اقدامی غیرمعمول، رئیس دفتر احمدینژاد را به تلویزیون مـیآورنـد تـا بـرجستگیها و خصلتهای مخفی مـانـده- و لابد بینظیر- رئیس خود را به مردم یادآوری کند. البته بااین کار، پیامی هم به منتقدان دولت میفرستند که «گمان نکنید رفعت جایگاه منتقدان یا افزایش انتقادها، ذرهای از شـأن مـشـایـی و عـلاقه رئیس دولت به او خواهد کاست». همچنین روزنامه دولـت ایـن ادعـا را مـطرح میکند که «احمدینژاد به صورت مستقیم تحت تربیت شهید نواب صفوی قرار گرفته است». این در حالی است که سران فدائیان اسلام در سـال ۱٣٣۴ به حکم دادگاه نظامیشاه، تیرباران شدهاند و احمدینژاد در سال ۱٣٣۵ به دنیا آمده است.
این گونه رئیسستاییها چه بر زبان رئیس دفتر چه بر قلم روزنامه دولت، ناپسند است و رویهای را نهادینه میکند که ملت ایران، در طول تاریخ از آن دوری میکرده است. در عین حال هر چه باشداین تعریف و تمجیدها، کمکم تاثیر خود را در جامعه از دست میدهد و کسی به آن، توجه نخواهد کرد.
اما در حال حاضر، به بهانه تمجید از رئیس دولت، بسیاری از تصمیمات اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک دولت از روند نقد و نظارت، دور مانده و مشخص نیست کهاین تصمیمات، امروز چه هزینههایی برای کشور و ملت دارد و در آینده، چه تعهداتی را در برابر ملت قرار خواهد داد. انگیزه «علاقهمندان دولت» به اثبات «گسترش بیسابقه روابطایران با سایر کشورها» و تـلاش «رسانههای حامیدولت» به خبررسانی پیرامون انعقاد قراردادهای بزرگ اقتصادی - در عرصه داخلی و خارجی - هماکنون آنها را وادار کرده که تنها «انعقاد قرارداد» و «حجم احتمالی آن» را ببینند و برای آن «هورا» بکشند. اما کافی است انعکاس همین خبرها در رسانههای دیگر نیز مورد توجه قرار گیرد.
حدود پانزده ماه قبل که نخست وزیر ترکیه بهایران آمد، رسانههای حامیدولت به شادمانی فراوان پرداختند زیرا به اعتقاد آنها، علیرغم مخالفت آمریکا قراردادهای بزرگی میان دو کشور منعقد شد.
البته با گذشتاین دوره نسبتا طولانی، هنوز مشخص نیست که آن همه تبلیغ، چه دستاوردی برایایران داشته است اما اظهارات اردوغان که بلافاصله پس از بازگشت ازایران بیان شد نشان میداد که اجرای قراردادها، به نفع کدام طرف بوده است. اردوغان در مصاحبه تلویزیونی در کشور خود با اشاره به مخالفت احتمالی آمریکا با توسعه همکاریهای ایران و ترکیه اظهار داشت: «ایران پیشنهاد جذابیبه ما داده، ما نباید به منافع کشورمان فکر کنیم؟ ایران این امکان را به ترکیه داده است که بدون شرکت در مناقصه، اجرای پروژه در توسعه فاز ٣ پارس جنوبیرا به عهده بگیرد. من مطمئن هستم که آمریکاییها این را میفهمند!» اردوغان پس از دومین سفر بهایران که در روزهای اخیر صورت گرفت نیز اظهاراتی داشته که اگر اهمیت آن بیشتر از «پیشنهادهای جذاب سال ٨۷ ایران به ترکیه» نباشد، کمتر از آن هم نیست. او اظهار داشته «آنکارا حق بازاریابی بیش از ۵۰ درصد از گاز استخراجی ازایران را خواهد داشت.» مفهوم سخن نخستوزیر باهوش ترکیه آن اسـت کـه هم پروژهای جذاب - بدون برگزاری مناقصه- بـه آن کشـور پیشنهاد دادهایـم و هـم پـیشاپیش در عرصه فروش گاز برای خود «رقیب تراشی» کردهایم. متاسفانه نه هیچکس از اصولگرایان مسلط، به اظهارات دو سال پیش اردوغان فکر کرد که «پروژه جذابایران برای ترکها که اردوغان مطمئن است آمریکاییها هم جذاب بودن آن را درک خواهند کرد چیست؟» و نه کسی امروز سوال میکند اختیار تفویضی برای بازاریابیگاز استخراج شده ازایران، برای دولت امروز و دولتهای بعد از دولت دهم، چه تعهدات و هزینههاییایجاد خواهد کرد؟
در معاملات داخلی هم، وضعیت بهتری وجود ندارد. از یک ماه قبل که ۵۰ درصد سهام مخابرات واگـذار شـد، بـسـیاری از اقتصاددانان و نمایندگان مجلس- از جمله اقتصاددانان اصولگرا در مجلس- صحت معامله را ازاین جهت زیر سوال بردند که خریدار، ماهیتی «شبه دولتی» دارد و واگذاری، اهداف اصل ۴۴ را محقق نمیسازد.
اما هیچ کس به اظهارات وزیر اسبق پست و تلگراف توجه نکرد. غرضی این ادعا را مطرح کرد که «ارزش سهام مخابرات بیش از هشتاد میلیارد دلار است.» متاسفانه بحثهای فراوان - و البته صحیح - در خصوص میزان انطباقاین واگذاری با اهداف اصل ۴۴، موجب بیتوجهی به ادعایی شده که مکانیزم قیمتگذاری اموال دولتی را به شدت زیر سوال میبرد.این در حالی است که در صورت ناتوانی یا عدم صلاحیت خریداران برای اجرای وظایف خود در برابر مردم، همین واگذاریها نیز تعهدات و گرفتاریهای فراوانی را برای دولتهای بعدایجاد خواهد کرد. نگرانی حاصل از دو نمونه فوق را میتوان با ارائه نمونههای دیگر، تکمیل کرد اما همین دو سوژه نیز کافی است که هر کس به مرثیهسرایی برای دولت بعد از «دولت دهم» بپردازد زیرا تعریف و تمجیدها شامل حال دولت دهم شده و گرفتاریهای احتمالی، برای دولتهایی باقی خواهد ماند که هیچ نقشی درایجاداین تعهدات نداشتهاند!»
تجربه خوش خانم داویس
مسعود بهنود روزنامهنگار و نویسنده مقیم لندن با عنوان «روزهای خوشخانم داویس» نوشتهای در روزنامه «اعتماد» دارد که در پی آن را میخوانید: «روزنامه گاردین روزهای شنبه یک ضمیمه دارد و آن مجله ضمیمه یک صفحه ثابت برای نقل خاطره و تجربههای جالب. هر کس میتواند خاطره و تجربه استثنایی خود را برای این صفحه بفرستد. هفته گذشته لیندا داویس با عنوان «وقتی گروگان گرفته شدم» تجربه خود را بازگفته بود. با همان سطرهای اول، خواننده اگرایرانی باشد دلش به تپش میافتد که حالا چها خواهد خواند.
خانم داویس که فیلسوف، اقتصاددان و نویسنده مشهوری است همراه شوهرش رپرت که بانکدار ثروتمندی است و سه فرزندش در سال ۲۰۰۵ در دوبیاز آفتاب سوزان لذت میبردند و در عین حال به کاری که دوست داشتند میپرداختند یعنی قایقرانی. روزی از روزهااین زن و شوهر در دل نیلگون خلیج فارس میراندند که رپرت دریافت نقشه همراه شان غلط دارد و آنها را به مسیریانداخته که نباید. در جستوجو بودند تا زمانی که در برابر خود یک اسکله نظامی دیدند. ابوموسی. در ۶۰ مایلی دوبی. جزیرهای ایرانی.
تا آنها به خود آیند دو قایق توپدار و ۱۰ مرد مسلح قایق شان را محاصره کرده بودند به طوری که توان تکان خوردن نداشتند. او نوشته است؛ «وقتی فهمیدیم به چه ماجرایی گرفتار شدهایم همه اتفاقات بد را از خیال گذراندیم. ماموران دریایی محافظ جزیره به توضیحات ما چندان توجهی نکردند و مدتی وقتشان صرف بازدید دوربینها شد که من فیلمها را از آن بیرون کشیده بودم و عکسها محو شده بود. این خود جای سئوال داشت.»
فرازهای بعدی تجربه خانم داویس برای خوانندهای که دلمشغول تصویر جهانی کشورش باشد، کمینگرانی آور است اما کمکم همهچیز عادی میشود. ماموران آن دو را به اتاقی منتقل میکنند، برایشان غذا میآورند اما طبیعی است که به اصرار آنها برای تماس گرفتن با دوبیو باخبر شدن از احوال کودکان شان محلی گذاشته نمیشود. بازجویی پشت بازجویی است تا بالاخره با هواپیمای نظامیبه بندرعباس منتقل میشوند. در هر انتقالی به ذهنشان میزند که بعدش اعدام است.
در بندرعباس است که اجازه مییابند تلفن کنند و به فرزندان شان خبر بدهند و از آنها خبر بگیرند. در تلفن مطابق قرار به دایه فرزندان شان میگویند قایقشان خراب شده و چند روز معطل خواهند شد. اما همین گفتگو دایه بچهها را وامیدارد سفارت بریتانیا را در دوبیباخبر کند و بعد به نوشته خانم داویس ماشین دیپلماسی به کار میافتد. انگلیسیها در تهران خودی و حاضر یراقاند. اما در زمانی که امید دارند آزادشان کنند خبر میرسد با هواپیما به تهران منتقل خواهند شد. باز توهم اعدام در سرهایشان میافتد. نگران اتهام جاسوسی هستند و بهترین کار برایشان خوابیدن است. خواب بازجویی. خواب بازجویی. مکرر در مکرر. اما در تهران به زودی به هتلی پنج ستاره منتقل میشوند. البته باز هم بازجویی. سرانجام بعد از دو هفته سخت آزاد میشوند. دختر یک ماهه شان یک سالی طول میکشد تا زندگی عادی در پیش گیرد. از دیدگاه وی برای دو پسرش اتفاق بدتری افتاده. آنها بهشدت معتقد به شیطان و فرشته و «صاحب دیدگاه افراطی سیاه سفید شده بودند و مدتی زمان میبرد تااین را از سرشان بیرون کنیم.»
پایان خاطره خانم داویس چنین است؛ «وقتی این تجربه هم گذشت و تبدیل به خاطرهای شد و ما به زندگی عادی برگشتیم، دانستیم چه فاصله بلندی است بین زندگی راحت و زیستن در جهنم.»
در تجربه و خاطره خانم داویس، برای ماایرانیان هیچ نکته بدی نیست، در اکثر جوامع مردمسالار و قانونمند جهان هم با کسانی چون آنان همین رفتار میشود شاید هم سخت تر. از همین رو لحن خاطره او تلخ نیست، درش هیچ بدگویی نیست. آنقدر جهان را میشناسد که بداند درایران با آنها رفتاری انسانی و به قاعده شده. بازجوییها و مراقبتها برای کشوری که هزار خطر در خلیج فارس تهدیدش میکند، عادیترین رفتارهاست و چه بسا بتوان گفت نشانه خوبی برای توانمندی کشور و بیداری مامورانش، اعتماد به نفس، ادب و مراعات.
اما چندان که خوانندهایرانی نفس راحتی کشید از خواندناین تجربه، آنگاه سوالی گزنده شکل میگیرد و ذهن پاسخ میطلبد: آیا اگر به جای خانم و آقای داویس انگلیسی، اینان ایرانی بودند به همین راحتی و در هتلی پنج ستاره بازجویی میشدند و ظرف دو هفته کارشان به سامان میرسید و راهی خانهشان میشدند.
به خصوص که حادثه عبور تصادفیاین زن و شوهر از جزیره ابوموسی تقریباً مصادف بود با آن ماجرای ملوانان انگلیسی که در آبهای ایرانی با لباسهای نظامی تمام و تجهیزات مخصوص گیر افتادند، در روزنامه کیهان بهعنوان جاسوسان مسلم معرفی شدند که باید اعدام شوند. اما ۲۰ ساعت بعد از اولتیماتوم نخست وزیر تونی بلر با استقبال گرم رئیس دولت، در حالی که از تعجب دهان خود ملوانان باز مانده بود به کشورشان برگشتند. همان موقع هم این سئوال را چند روزنامه مطرح کردند.»
دستمزد ۲۷ بازیگر سینمای ایران
روزنامه «وطن امروز» گزارشی از میزان دستمزد ۲۷ بازیگر سینمای ایران داردکه در پی آن را میخوانید: «میزان دستمزد بازیگران سینمای ایران همواره محل مناقشه بوده و اگرچه این مبالغ رسماً اعلام نمیشود اما گاهی گریبان بازیگرها را گرفته و حتی باعث ممنوعالکار شدن آنها شده در حالی که طی روزهای اخیر محمدرضا گلزار در دور تازه فعالیتش به خاطر آنچه که دستمزد نجومی عنوان شده در صدر اخبار رسانهها قرار گرفت. برای نخستینبار در یک تریبون رسمی سقف دستمزد بازیگران سنیما اعلام شد. نکته جالب اما نبودن نام گلزار در این فهرست است! این آمار روز گذشته در برنامه تلویزیونی «صبح عالی بخیر» اعلام شد. در این برنامه که با موضوع عدالت در دستمزد بازیگران سینما با حال و هوای یک ۹۰ سینمایی روی آنتن شبکه یک سیما رفت، رضا استادی، روزنامهنگار و منتقد سینما با عنوان کارشناس برنامه به پرسشهای پدرام کریمی مجری برنامه چهارسو پاسخ داد. استادی در این برنامه گفت: اگر بازیگری در سینمای ما از نظر امنیت شغلی، عدم استفاده از امور تبلیغاتی برای گذران زندگی، تأمین اجتماعی و... مشکل دارد باید مشکلات خود را در جای دیگری حل کند و افزایش بیرویه دستمزدها راهحل درستی برای این قضیه نیست. استادی در این برنامه بالاترین و آخرین سقف پیشنهادی دستمزد برخی از بازیگران سینمای ایران را که از طریق گفتگو با چند مدیر تولید و تهیهکننده به دست آورده بود رو کرد. در بخشهایی از این برنامه زنده تلویزیونی بازیگرانی چون رضا رویگری، شهاب حسینی، نیلوفر خوشخلق، عباس امیری و... به بیان دیدگاههای خود درباره افزایش دستمزدهای بازیگری و ناعدالتی موجود در آن پرداختند. همچنین حسین فرحبخش تهیهکننده سینما با اشاره به این که برخی از بازیگران سینمای ایران بیانصاف هستند، چند پاره شدن تهیهکنندگان سینما در سالهای اخیر را یکی از عوامل افزایش بیحساب و کتاب دستمزد برخی از بازیگران دانست.
در همین باره مدیر کل ارزشیابی و نظارت معاونت سینمایی وزارت ارشاد تعیین سقف دستمزد برای بازیگران سینما را وظیفه صنوف سینمایی و سینماگران دانست. سیدعلیرضا سجادپور گفت: اولویت اصلی سینمای ایران هدفمندکردن سینما در جهت اهداف کلان نظام است. بازگرداندن اعتماد مردم و مسئولان به سینما اولویت دوم برنامهریزی برای سینمای ایران است که منجر به رشد کمی و کیفی سینما میشود. وی ادامه داد: سامان دادن به نظام توزیع و بازاریابی سینمای ایران و پس از آن بازاریابی خارجی مناسب برای معرفی سینمای ایران در رونق و انتقال پیام به خارج و داخل از دیگر اولویتها به حساب میآید.
سجادپور دیگر اولویت سینمای ایران را انتقال سیاستگذاریهای مدیریت سینما به سینماگران خواند و افزود: بایدمسئولیتهای سینما به خود سینماگران بویژه تهیهکنندهها واگذار و تصدی دولت نسبت به سینما کمتر شود. وی تعیین دستمزد بازیگران را از آخرین اولویتهای سینما دانست. این روزنامه در پایان سقف دستمزد ۲۷ بازیگر سینما را به این شرح اعلام کرده است:
هدیه تهرانی ۱۰۰ میلیون، مهران مدیری ۱۰۰ میلیون، رضا عطاران ۷۰ میلیون، شهاب حسینی ۶۰ تا ۷۰ میلیون، جواد رضویان ۶۰ میلیون، امین حیایی ۴۰ تا ۶۰ میلیون، محمدرضا فروتن ۴۰ تا ۶۰ میلیون، بهرام رادان ۵۰میلیون، پرویز پرستویی ۴۰ تا ۵۰ میلیون، اکبرعبدی ۴۰ تا ۵۰ میلیون، لیلا حاتمی ۴۵ میلیون، نیکی کریمی ۴۵ میلیون، عزتالله انتظامی ۴۰ میلیون، مهناز افشار ۴۰ میلیون، رضا شفیعیجم ۴۰میلیون، الناز شاکردوست ٣۵ تا ۴۰ میلیون، حامد بهداد ٣۵میلیون، فاطمه معتمدآریا ٣۰ میلیون، ترانه علیدوستی ٣۰میلیون، باران کوثری ٣۰ میلیون، رضا کیانیان ٣۰ میلیون، امیر جعفری ٣۰ میلیون، حامد کمیلی ٣۰ میلیون، کامبیز دیرباز ۲۵ تا ٣۰میلیون، علی نصیریان ۲۵ میلیون، حمید فرخنژاد ۱٨تا ٣۰ میلیون و مجید صالحی ۱۵ تا ۲۰ میلیون.»
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|