مشکل حقوق بشر، مشکلی طبقاتی است
بحث های چپ آلمان در باره حقوق فردی و حقوق جمعی
Robert Steigerwald
- مترجم: ناهید جعفرپور
•
سرمایه داری تلاش می کند برای مبارزه با حقوق اجتماعی بشر، به طرفداری از حقوق فردی بشر بپردازد. ضروریست که بر بستر حقوق اجتماعی بشر، سیستم حقوق فردی بشر را بنا ساخت و باید اقرار نمود که ما سوسیالیست ها و کمونیست های بر قدرت در مقابل برخی از وظایف انجام نشده قرار داشته و داریم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۲۲ آوريل ۲۰۰۶
اشاره: مقاله ی حاضر پاسخی است به مقاله ای از ميشائيل بری در انتقاد از وضعيت کشور کوبا. مقاله ی بری را می توان در آدرس زير خواند:
www.akhbar-rooz.com
استفاده از نام و دست نوشته های رزا لوگزامبورگ بعنوان تير و کمان جنگ سرد، خارج از انصاف و ناشايسته است! اين جملات را هانا آرنت در دفتر شماره دسامبر سال ۱۹۶٨ ماهنامه "در مونات (ماه)" صفحه ٣۰ نوشت. زمانی که من خواندم که ميشائيل بری از نام رزا و آثار رزا بعنوان تير و کمان جنگ سرد بر عليه کوبا استفاده کرده است، اين جمله را مجددا بياد آوردم.
در ابتدا لازم می بينم تائيد خود را برای جمله به جمله مقاله انتقادی اووه جنز هوير در باره مقاله ميشائيل بری اعلام نمايم. هوير تلاش نموده است در مقاله اش ثابت کند که تمامی کدهائی را که بری از رزا در مقاله اش استفاده می نمايد بر خلاف ادعای بری به زمان های ديگری و پريودهای بعد تری تعلق داشته است.
من هم همين کار را می کنم زيرا اين کدها نشان می دهند که زمانی که در انقلاب، رزا لوگزامبورگ در مقابل مشکل مشابه قرار گرفته بود در برخورد به تک تک مسائل چون گذشته همان رفتاری را داشت که کسانی چون لنين و يا تروتسکی که به آنها انتقاد داشت، رفتار نمودند.
می توان سخنرانی ها و مقالات بعد از آزادی رزا را مرور نمود. رزا در اين نوشته ها از انقلاب اکتبر تحسين و تائيد نموده است. انقلاب اکتبر روسی که باعث شد بلشويک ها به رهبريت برسند و مشکل انقلاب اجتماعی را بعنوان وظيفه عاجل تاريخی در دستور کار روزانه شان قرار دهند. طبقه کارگر و سرمايه برای مرگ و زندگی در مقابل يکديگر قرار گرفتند. بعدها توهم طبقه کارگر اهلی و دست آموزی پراکنده شد که با آن می شد بطور صلح آميز و بدون دعوا کنار آمد. توهمی که از طريق پروسه عمل ٣۰ سال گذشته سوسيال دمکراسی آلمان و جای پايش در سطوح بين المللی به وجود آمده است.
در ۵۰ سال گذشته دستآوردهای انقلاب روسيه در نتيجه روش زندگی پارلمانتاريسمی ميان سوسياليسم و سرمايه داری از بين رفت و از سوسياليسم بعنوان يک تعبير بی خطر و بی آزار برای تحريکات انتخاباتی آينده آبی دور، برای مشکلات جدی خونين کنونی و امروزی استفاده شد. (۱) با توجه به اين داده های تاريخی، تمامی اشتباهات و خطاهای خاص بلشويسم بطوری غير واقعی محو گرديدند (۲) و خواسته شد برای اينکه دمکراسی نجات پيدا کند، تمامی قدرت در دستان کارگران و دهقانان يعنی در دستان اتحاد جماهير شوروی قرار گيرد.
حزب لنين تنها حزبی در روسيه بود که منافع حقيقی انقلاب را در همان اولين مراحل درک نمود. تنها حزبی که بطور واقعی سياست سوسياليستی را اجرا می کرد. (٣) رزا لوگزامبورگ در نوشته های ناتمام دوران زندان مفهوم تاريخی لنينيسم و بلشويسم را تائيد نمود. تمامی شرف انقلابی و توانائی عملی که سوسيال دمکراسی در غرب از خود نشان داد همه از سوی بلشويسم نمايندگی می شد. قيام اکتبر تنها نجاتی واقعی برای انقلاب روسی نبود بلکه همچنين نجات شرف سوسياليسم بين المللی بود. (۴)
در روز تاسيس حزب کمونيست آلمان (ک پ د) فرياد زده شد: کجا الف بای انقلاب کنونی را ياد گرفتيد؟ از روس ها ياد گرفتيد!
اين شرم آور نيست که ميشائيل بری برای توجيه صحبت های حقوق بشری اش که در واقع طبقاتی نيست و برای همه صادق است، پای رزا لوگزامبورگ را به ميان می کشد. آيا او نبايد به برن اشتاين استناد می کرد؟ رفرميست نزد انقلابی ها دنبال کمک می گردد بجای اينکه اين کمک را نزد رفرميست های واقعی چون برن اشتاين پيدا کند.
در ادبيات کلاسيک بورژوازی آمده است "با کمی اختلاف همه جا همين طور تعريف شده است" که آزادی به اين مفهوم است که فرد تا جائی اجازه آزاد عمل کردن دارد که اين آزادي، آزادی کسی ديگر را بخطر نياندازد. البته مارکس هم چنين ادامه می دهد "پس ديگری مرز آزادی من است" و ادامه می دهد "پس من در ابتدا بدون ديگران به طور کامل آزاد خواهم بود". و ما يعنی مائی که روبنسون کروز را خوانده ايم، چقدر احساس خوشحالی کرديم که او بالاخره نفر دومی را پيدا کرد که کنارش باشد حتی اگر او آن يکنفر را که نامش "جمعه" بود به بردگی خويش وا داشت.
اين جمله چه معنی ميدهد: "هيچ چيزی مهمتر از خود من نيست"! ارشميدس بزرگ انسانها را موجوداتی نام نهاد که بالاترين نياز به زندگی جمعی را دارند و نوشت: "يک انسان که احتياجی به انسانهای ديگر ندارد، انسان نيست بلکه يا خداست و يا حيوان". من می گويم انسان طبق تعريف بورژوازی از آزادي، انسان (!) نيست. خدا هم نيست بلکه تنها حيوان است!
حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و حقوق فرهنگی مردم بايد جايگاه مهمی در سيستم مدنی دولت داشته باشد. مبارزه برای تحقق اين خواست در مبارزات طبقاتی از جايگاه اختصاصی برخوردار است. از مشخصات دولت مردمی همين درک حقوق اقتصادی ـ اجتماعی شهروندان است. طبقات رهبری کننده يک چنين دولتی را خطری جدی برای قدرت خود می دانند. کارل مارکس در باره حقوق فردی و اجتماعی انسانها تجزيه تحليلی عميق نموده است. از اجزای پايه ای اين درک، دفاع از حقوق مالکيت شخصی است. حقوقی که از حق بر آزادی حرکت می کند. استفاده عملی حقوق بشری از آزادی، حق بر دارائی شخصی و حق استفاده از اين دارائی برای منافع شخصی است. بورژوازی هم کماکان اين حق را برسميت شناخته و حق مالکيت خصوصی را حقی فردی ميخواند. اما تمامی حقوق اقتصادی ـ اجتماعی کارگران خيلی راحت از سوی بورژوازی رد شده و می شود. بايد پيش خود فکر کنيم که چه می شد اگر که در قانون اساسی کشورمان آلمان حق کار وظيفه ای اجباری و ضمانت شده بود؟ آلمان کشوری است با ۷ ميليون بيکار. بنابراين دولت آلمان دولتی است بدون حقوق پايه ای انسانی زيرا که حق کار، اولين و ضروری ترين نشانه زندگی انسانی است. دولت های سوسياليستی کاملا طور ديگری عمل کرده اند و دولت کوبا هم همچنين طوری ديگر عمل نموده است.
در روزنامه فرانکفورتر آلگماينه تاريخ ۱۷ مارس ۱۹۷۷ در مقاله ای از نيکولاس بنچيزرز آمده است: وجود حقوق اقتصادی ـ اجتماعی برای مثال حق کار در قانون اساسی کشور های کمونيستی و قرار گرفتن اين حقوق در صدر حقوق قانون اساسی تفاوتی است فاحش ميان تصور سوسياليستی و تصور غربی از حقوق بشر. تا بحال در قوانين اساسی هيچ کدام از دولت های بورژوازی، حقوق اقتصادی ـ اجتماعی چون حق کار، حق مسکنی در خور زندگی انسانی ، آموزش، مساوات بدون تبعيض ميان تمامی انسانها، حق زندگی (اعدام) و .... که در مدارک سازمان ملل متحد قيد شده است اجرا نگرديده است و حتی بخشا اين حقوق از سوی کشوری چون آمريکا مورد امضا قرار نگرفته است. کشورهای امپرياليستی تلاش های فراوان کرده و می کنند که اين قرارهای پيشرفته سازمان ملل متحد بدون هيچگونه تلاش مشخص عملی برای تحقق آن، بصورتی فرماليته بر روی مدارک حقوقی باقی بمانند. اين مدارک (منظور مدارک سازمان ملل متحد) مدارک الزامی بين المللی نيستند زيرا که سازمان ملل هم تلاشی برای اجرای آن از سوی دولت ها نکرده و نمی کند. حتی اگر هم سازمان ملل متحد اين تلاش را می نمود که مدارک حقوق بشر و اجرای آن برای دولت ها الزامی شود، باز هم مجددا قدرت های بزرگ غربی الزام به تحقق عملی اين حقوق اقتصادی ـ اجتماعی را غير قابل قبول اعلام می نمودند. اين مسئله بخصوص برای تحقق عملی حقوقی چون ضمانت حق کار و حق امنيت های اجتماعی و آموزش صادق است. البته يک چنين پيمان هائی از سوی مجمع سازمان ملل متحد مورد قبول قرار گرفت زيرا که اين قراردادها در بخش حقوق بشر کاراکتری عمومی دارند. هر کشور عضو موظف است به تنهائی و در همکاری ها و کمک های بين المللی به ويژه در بخش های اقتصادی و تکنيکی هرگونه اقدام انسانی ممکن را انجام دهد تا امنيت و تحقق اين حقوق بطور کامل رعايت شود. اما جزء ۱۲ کشوری که قبول نکردند زير اين قرار داد ها را امضا کنند، کشورهای سرمايه داری قرار دارند چون کشور آمريکا.
در آمريکا تبعضات اقتصادی اجتماعی به نحوی خشن اجرا می گردد. پايمال نمودن حقوق اقتصادی اجتماعی کارگران آمريکا و همچنين انگلستان مسئله ای معمولی است. يکی از شناخته شده ترين حقوق اقتصادی اجتماعی انسانها حق مسکنی در خور شاءن انسانی است. بی خانمانی در کشورهای سرمايه داری و در کشور خودمان را می توان به وضوح ديد و در باره اش تحقيقات جامع نمود.
آيا تمامی اين معضلات در صدر مبارزات ما واعظين دمکراسی حقوق بشری و سوسياليستی قرار ندارد؟ برای چه اتحاد عمل با طرفداران حقوق بشری امپرياليستی و مبارزه بر عليه کوبا؟ کشوری که در حال حاضر در قاره خود بطوری کامل اعجاب ها نموده و همواره می نمايد. آيا ما بايد به عنوان بچه ای پاک و زيبا و سربزير به سرمايه داری غارت گر خدمت کنيم؟
در حال حاضرمشکلات فردی و اجتماعی حقوق بشری وجود دارد و سرمايه داری تلاش می کند برای مبارزه با حقوق اجتماعی بشر، به طرفداری از حقوق فردی بشر بپردازد. ضروريست که بر بستر حقوق اجتماعی بشر، سيستم حقوق فردی بشر را بنا ساخت و بايد اقرار نمود که ما سوسياليست ها و کمونيست های بر قدرت در مقابل برخی از وظايف انجام نشده قرار داشته و داريم.
دقيقا عوام فريبی حقوق بشری امپرياليستی هم به اين مشکلات ارتباط پيدا می کند: دقيقا قدرت های رهبری کننده و دولت های شماره يک تروريستی و شرور جهان، که مسئول فجايع زندان های گونتومانا و ابوقريب بودند کوبا را محاکمه می کنند. کوبا کشوری که چون پاکستان کمک پليس آمريکا نشده است. البته از پاکستان نام بردم تا به مثالی کوچک اشاره کرده باشم.
کوبا که بايد به قلعه ای با برج و بارو تبديل شود زيرا که در حال حاضر بر عليه اش با تمامی ابزار غيرمستقيم جنگی مقابله می شود و برخی از کسان خيرانديشی که می خواهند سوسياليسم را تصحيح کنند خود را در اين جبهه قرار داده اند. طوری که خيال می کنی که همه اين قدرت ها تنها يک هدف را دنبال می کنند: بالاخره کوبا را با مواد شيميائی تميز کنند و برق بياندازند و پاکيزه اش کنند و سوسياليسم حقيقی را ارائه کنند. با بيانی ساده تر و قابل فهم تر: در کوبا طبق معلومات مطمئن شما سوسياليسمی وجود ندارد. حالا می فهميم که چرا دوستان سوسياليسم چون بوش و کونداليزا رايس و رامزفلد و ديگران اين همه نگران کوبا هستند. زيرا در کوبا هنوز سوسياليسمی وجود ندارد و بالاخره بايد بسوی سوسياليسم برود!
هر چه نگاه می کنيم مسئله روشن تر می شود: تصحيح کنندگان سوسياليسم تلاش دارند مسئله به جائی ختم شود که جلسه آينده حزب پايانی حتمی به تاريخ سوسياليسم حقيقی موجود بدهد.
بله اين سوسياليسم کمبود هائی داشت. کمبود های عظيم. اما کسانی که آنرا می خواستند از بين ببرند و از بين بردند، آيا چيزی بهتر می خواستند و يا چيزی بهتر جانشينش کردند؟
ما در دنيائی طبقاتی زندگی می کنيم. در اين ميان اقشار ميانی هم وجود دارند و عوامل متغيير هم وجود دارند و موقعيت گذار از يکی به ديگری هم وجود دارد. اما هيچ بی کاراکتر و بی پرنسيب وجود ندارد. تمامی چيزهای ديگر خوش خيالی است: اگر تو جانبداری از طبقه کارگر را رها کنی دست آخر حداقل به موقعيت بورژوازی خواهی رسيد. امکان دارد که خودت را در موقعيتی فرای طبقات و مبارزات بدانی و شايد هم اميد اين را داری برای صرف نظر کردن از سوسياليسم طبقاتي، مقام های بورژوازی پاداش بگيری (البته اين هم اصلا معلوم نيست!). اما اينکه تو تبديل به نارنجک دشمن سوسياليسم ميشوی کاملا روشن و قابل رويت است و نمی توانی با خوشبينی از آن گذر کني. آنها شما را در پارلمان اروپا بعد از اينکه به تله افتاديد با مخ به زمين خواهند زد. بقول گوته: با اولی آزاد می شويم، با دومی اسير و خادم!
زيرنويس ها:
۱. رزا لوگزامبورگ در باره انقلاب روسي. برخی از نوشته های علنی نشده. تهيه و تنظيم از فليکس وايل، فرانکفورت در: آرشيو تاريخ سوسياليسم و جنبش کارگری ، جمع آوری از کارل گرون برگ. سيزدهمين سال ۱۹۲٨، صحفه ۲۹۵
۲ ebenda, S. ۲۹۶
٣ Rosa Luxemburg, Die russische Revolution, in: IML, ZPA (B), NL ۲/۱۵, Bl. ۴۴ f
۴ Rosa Luxemburg, Programm und politische Situation
|