شعار جمهوری ایرانی، سکولاریسم و اپوزیسیون پیشرو
رضا میهن دوست
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۱ آبان ۱٣٨٨ -
۱۲ نوامبر ۲۰۰۹
آیا انسان تنها با مراجعه به یک کتاب فرهنگ لغت و یا خواندن کتابی در مورد سکولاریسم است که میتواند به درک آن نائل شود؟ آیا موضوع تنها تعریف سکولاریسم میباشد؟ اگر این طور باشد، بله آنانی که ایران را هنوز آماده پذیرش چنین چیزی نمیدانند کاملا درست میگویند!
به عنوان مثال دو خواهر دو قلو را تصور کنیم که یکی از آنها به مدت سی سال در جمهوری اسلامی زندگی کرده است، بسیار زود ازدواج کرده و در نتیجه از شرایط تحصیلی مناسبی برخوردار نبوده، با شوهرش بسیار مشکل دارد و از شرایط و قوانین مذهبی زن ستیز جمهوری اسلامی هم بشدت در رنج و عذاب است و شاید هم شبهای زیادی را آرزو میکرده که مانند خواهرش از آن آزادی و رفاه دست کم معنوی برخوردار باشد. حالا خواهر دیگر را در نظر بگیرید که در یکی از آزاد ترین و دمکراتترین کشورهای جهان رشد و زندگی کرده از تمام امکانات تحصیلی و شرایط رشد روحی و فکری سالمی برخوردار بوده، با یکی از دوستان دوره دانشجویی خود ازدواج کرده و اکنون مشغول نوشتن کتابی با عنوان "زنان در جمهوری زن ستیز اسلامی" میباشد.
حال چه فکر میکنید؟ کدام یک از آنها آزادی را بهتر تعریف خواهد کرد؟ فکر میکنم که اکثرا خواهید گفت آن خواهر تحصیل کرده خارج نشین. حال کدام یک آرزوی رسیدن به آزادی را شب و روز در سینه داشته است؟ کدام یک اسارت را با گوشت و پوست و روح خود لمس کرده است؟ کدام یک بیشتر خواهان آزادی میباشد؟ و بالاخره کدام یک در صورت رسیدن به آزادی قدر آنرا بهتر خواهد دانست؟ فکر میکنم پاسخ واضح است. بیش از سی سال از عمر جمهوری اسلامی گذشت. بیش از سی سال تحقیر، تبعیض، شکنجه، تجاوز و جنایت با لباس روحانی و با ریش و پشم و تسبیح و به نام الله. همه اینها علیه چه کسی صورت گرفته؟ اینجا هم فکر میکنم که پاسخ بسیار آشکار میباشد.
من فکر میکنم کسانی که میگویند "ایران هنوز آمادگی پذیرش یک سیستم سکولار و دموکراتیک را ندارد" یا خودشان با سکولاریسم مشکل دارند و یا از واقعیت جامعه ایران بسیار بدور هستند. من به مدت سی سال است که از هموطنانم این جمله را میشنوم "جای آخوند توی مسجد است نه توی دولت" و جملاتی مانند این را بیشتر از افراد مسن و از نسلهای قبل از انقلاب و یا از روستاییانمان شنیده ام، که بسیاری از آنان حتی سواد خواندن و نوشتن نداشته اند چه برسد به جوانان و نوجوانان آگاه امروز ایران در عصر اینترنت و ساتلیت که امکان مشاهده دنیای آزاد را داشته و با آن همیشه در ارتباطند. جوانانی که خواسته ها، آمال و آرزوهای جوانیشان که بخوبی هم به آنها آگاه هستند مدت ۳۰ سال است که بطورغیرانسانی و وحشیانه ای سرکوب و پایمال میشود. و تا آنجا که میدانم تنها من این این تجربه را نداشته ام و آن فقط یک توهم نبوده است و مطمئن هستم افراد بسیار زیادی از خوانندگان این نوشته نیز چنین تجربه هایی را داشته اند.
"جای آخوند توی مسجد است نه توی دولت". معنی این جمله ساده و عامیانه چه چیزی میتواند باشد؟ آیا آنهایی که میگویند ایران هنوز آماده پذیرش یک سیستم سکولار نیست، تا چه اندازه به این واقعیتهای آشکار ایران امروز توجه کرده اند؟
اینروزها در سایتهای اینترنتی مقالات بسیاری دیده میشود که به دشمنی با شعار "جمهوری ایرانی" به پا خواسته اند. بلا فاصله بعد از اینکه مردم این شعار را در تظاهراتی در تهران سر دادند و بعد از آنکه این شعار مورد حمایت اپوزیسیون پیشرو و سکولار قرار گرفت صدای مخالفت یکی از رهبران "سبز سیدی" و نه "سبز ایرانی" سر به آسمان کشید و بعد ازآن هم صدای بقیه مخالفان سکولاریسم، تا اندازه ای که حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم در روز ۱۳ آبان از آن عاجزانه نالید.
شعارهای سکولار بر خلاف شعارهای مذهبی که از طرف گروههای مذهبی غیرسکولار مرتب تبلیغ و دیکته میشود خود جوش میباشند. مسلما در تظاهرات در ایران شعارهای مذهبی زیادی هم سر داده میشود که هیچ ایرادی هم بر آن وارد نیست زیرا که این جنبش یک جنبش رنگین کمانیست و اقشار و گروههای مختلف هم هر کدام مشروعیت خودشان را دارند. اما اگر کمی دقیقتر شویم خواهیم دید تا چه اندازه برای این شعارهای با بار مذهبی تبلیغ میشود. تبلیغ از طرف گروههای مذهبی غیرسکولار یا گروههای "سبز سیدی" و یا حتی متأسفانه از طرف فردی شاید به ظاهر سکولار مانند آقای محسن سازگارا در برنامههای روزانه خودشان در "یو تیوب".
ایشان شعار "یا حسین میر حسین" را شعار کلیدی این اعتراضات اعلام میکنند، گویا فراموش کرده اند که اکثر استانهای مرزی ایران سنی نشین هستند، حالا مذاهب دیگر موجود در ایران و همچنین بسیاری از جوانان ایرانی که بعد از انقلاب ۵۷ به خاطر همین جمهوری "پر برکت شیعئ"! یا به دینهای دیگر پناه برده اند و یا بطور کلّ دین را کنار گذاشته و یا حتئ دین ستیز شده اند را یک لحظه کنار بگذاریم و تصورش را بکنیم که یک هموطن سنی مذهب به خیابان آمده و شعار "یا حسین میر حسین" سر میدهد! میدانم تصور آن بسیار مشکل میباشد. آیا ایشان واقعا به این چیزها فکر کرده اند؟ آیا شهروند ایرانی یعنی فقط شهروند شیعه مذهب؟ آیا حالا ما انتظار داریم که همهٔ ساکنین استانهای ایران هم مانند مثلأ استان تهران برای شعار "یا حسین میر حسین" زندگی خود را به خطر بیاندازند؟ برای اینکه دوباره از یک حکومت شیعئ به یک جمهوری شیعئ برگردند؟ آیا اینهمه تبعیض و بی احترامی به شهروندان غیرشیعه ایرانی بی شرمانه نیست؟
صدا و پیامهای دروغین و عوامفریبانه خمینی و دار و دسته اش در آنزمان در همه جای ایران شنیده میشد. برای اینکه آنها مرتب فریاد میزدند. اما در واقع قطع نظر از وجود و اهداف پلیدشان این حکومت حقشان بود، زیرا برای رسیدن به آن بسیار زیرکانه تلاش و سازمان دهی کردند.
اما تاسف بیشتر در این میباشد که به پرسیم؛ پس کجاست آن اپوزیسیون فعال و نیرومند دمکرات و سکولار؟ کجاست آن رهبری؟ آنها منتظر چه چیز میباشند؟ آیا هنوز در انتظار شرایطی بهتر و مناسبتر از آنچه هم اکنون در ایران مهیا میباشد نشتسته اند؟ پس سهم ایشان در این جنبش رنگین کمانی چیست؟ پس کی میخواهند از این موضع واکنشی و منفعلانه خود بیرون بیایند و مبتکرانه دست به عمل بزنند؟ آیا اساسا آنها شاید به غیر از قشر دانشجو برای دیگر اقشار مردم هم قابل روییت هستند؟
شعارهای غیرمذهبی و دموکراتیک مرحله به مرحله در تظاهرات مردم بیشتر میشوند اما تا کنون هیچ کدام آنها مانند شعار "جمهوری ایرانی"مخالفان سکولاریسم را بدینگونه هراسان نکرده است. راستی این شعار چه چیزی را در خود دارد که این افراد را تا این حد میترساند؟
من سه گروه اصلی را در مخالفت با این شعار مشاهده میکنم. گروه اول برخی از گروههای چپ سنتی است (نه چپ مترقی) که در همان سال ۵۷ از حرکت باز مانده و تبدیل به فسیل گشته اند، گروه دوم گروه چپ سازشکار فرصت طلب که انگل وار جزٔ تاکتیک دنباله روی و خیانت، سیاست و منش دیگری نمیشناسد، و سومین و مهمترین گروه، گروه مذهبیون غیرسکولار هستند که بشدت از سکولاریسم وحشت دارند. علت مخالفت آن دو گروه چپ نما، همان داستان های قدیمی است که از آنها میشناسیم. مخالفت با هر چیزی که شاید برای آنها به نحوی بوی راست گرایی میدهد مانند ملی گرایی، وطن دوستی، دموکراسی خواهی و غیره که البته برای این جنبش به اهمیت و خطرناکی گروه مذهبیون نمیباشند. و دلیل مخالفت این گروه هم به نظر من کاملا آشکار است؛ سکولاریسم به معنی مرگ هویتی آنهاست. برای اینکه آنها بدون اسلام سیاسی به منزلهٔ مردگان متحرکی بیش نیستند. برای اینکه معمولا ترک ایدئولوژی بویژه ایدئولوژی مذهبی سیاسی مشکل تر از ترک مواد مخدرسنگین است. حالا شما اینرا در نظر بگیرید که این آقایان و برخی از این خانمها تمام زندگیشان را با آن اعتیاد سپری کرده اند. و البته به نظر من برای این گروه مذهبی و به ویژه برای افرادی مانند آقایان موسوی و کروبی ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد که خارج از چهار چوب موضوع این مقاله میباشد.
اگر دقت بکنیم میبینیم که در شعار جمهوری ایرانی"استقلال، آزادی و جمهوری" سر جایشان هستند و تنها پسوند "اسلامی" آن تبدیل به "ایرانی" شده است. یعنی تنها اشاره به یک خواست سکولاریستی، دموکراتیک و ملی در مقابل یک نظام تئوکراتیک و اشاره به کوتاه کردن دست مذهب سیاسی از سیستم کشورداریست، یعنی ضدیت با اسلامی بودن آن نه به عنوان یک "باور دینی" که یک موضوع شخصی است، بلکه ضدیت با آن بعنوان یک "باور سیاسی حکومتی" مطرح میباشد. و این به عنوان یک شعار با پیامی مشخص در نقطه مقابل "مذهبی بودن" آن مطرح شده نه به عنوان یک سیستم مشخص حکومتی مانند "جمهوری فدرال یا دموکراتیک".
یک جمهوری واقعی طبق تعریف مدرن آن یعنی حاکمیت ملت و وقتی میگوئیم ملت یعنی همهٔ ملت نه فقط یک قشر خاص، مذهب خاص، نژاد خاص، یا عقیده و ایدئولوژی خاص، زیرا اینها در همهٔ اعضا آن ملت مشترک نیستند و در نتیجه موضوعات ملی نمیباشند. ملی یعنی چیزی که در نزد همه شهروندان یک کشور مشترک باشد و تعلق خاطر ایجاد کند، تعلق خاطر به سرزمین، اقتصاد، تاریخ، فرهنگ، زبان* و غیره. و در اساس همین نقاط مشترک هستند که باعث به وجود آمدن یک ملت مدرن میشوند.
دین، مذهب، نژاد و یا یک باور ایدئولوژیک خاص، موضوعاتی مشترک نیستند، هر چند اینها در گذشته و در شرایط خاصی میتوانستند عامل اتحاد و نتیجتاً عامل ملی تلقی شوند اما این شرایط دیگر تا حد بسیار زیادی تغییر یافته و قائل شدن حقوق و جایگاه ویژه به یک نژاد یا یک مذهب خاص بیشتر عامل کینه و جدایی است تا دوستی و همبستگی ، دست کم در ایران امروز. پس به نظر من یک شخصیت ملی واقعی بطور طبیعی و منطقی و با تعریف متناسب با شرایط امروز ایران باید یک شخصیت سکولار و دمکرات هم باشد، در غیر اینصورت دچار تناقض در مفهوم ملی بودنش میشود، مگر اینکه خودش را"ملی مذهبی"! بخواند که این هم از آن نوع "جمع اضداد"** میباشد که شاید در هیچ جای دنیا مانند ایران رواج نداشته باشد. بنا بر این آقایان موسوی و کروبی و همکیشان ایشان که مرتب تبلیغ یک سیستم مذهبی سیاسی خاصی را میکنند، نمیتوانند شخصیتها یی ملی محسوب شوند.
شعار جمهوری ایرانی، پیامی کاملا آشکار دارد "این جنبش، جنبشی رنگین کمانیست و خواهان سکولاریسم است". این پیام را اپوزیسیون پیشرو به خوبی شنید. پس اگر اپوزیسیون ملی و مترقی، خواهان دموکراسی و سکولاریسم است، بهتر است که مانند ۳۰ سال پیش منفعل عمل نکرده، ابتکار عمل را بدست گیرد و در راه آن هدفی که بیش از صد سال است چشم براهش مانده تلاش کند و خود و لیاقت خود را برای رهبری این جنبش رنگین کمانی به مردم نشان دهد. برای اینکار اپوزیسیون پیشرو میباید خود را پیش از هر چیز از وابستگی و دنباله روی رها کرده و مستقل کند تا در صورت پیش آمدن هر حادثه ناگواری مانند کجروی و یا حتئ سازش و خیانت*** رهبران غیر ملی و غیر سکولار، همه چیز را یک جا از دست ندهد، بدانگونه که در انقلاب ۵۷ همه دار و ندار خود را به یک باره از دست داد.
اشتباه برداشت نشود. من به هیچ عنوان نمیگویم که استفاده تاکتیکی از مهرههای نظام و همچنین برخی از شعارهای مذهبی خود نظام را باید به کناری گذاشت، تمام حرف من این است:
"اپوزیسیون دمکرات و سکولار، مستقل و متحد شوید و ایران و ایرانی را سرفراز کنید!".
امیدوارم که اپوزیسیون پیشرو هر چه زودتر به پیام این شعار لببیک گفته و به وظیفه یی که از او انتظار میرود به درستی عمل کند.
با آرزوی آنروز
رضا میهن دوست ۱۱ نوامبر ۲۰۰۹
* با زبان مادری برخی از اقوام اشتباه نشود، منظور تنها یک زبان مشترک، که خود به مثابه یک فرهنگ مشترک است و میان تمام ایرانیان به عنوان یک پل ارتباطی میباشد.
**این نوع ترکیبات بد ترکیب و متنا قض مانند ملی مذهبی، حقوق بشر اسلامی، اسلام دموکراتیک و بالاخره عجوزه در حا ل مرگ قرن بیست و یکم یعنی"جمهوری اسلامی" که باعث سر افکندگی هر ایرانی وطن دوستی میباشد، دلیل و ریشه ئی تاریخی دارد که در اینجا مورد بحث نیست.
***من معتقدم که خیانت تنها در انحصار خائنان نیست و به دلایل ایدئولوژیکی و ایمان به یک راه شاید اشتباه، احتمال انجام یک عمل خائنانه از یک فرد بسیار شریف نیز وجود دارد که مسلماً از نظر خود این فرد خیانت محسوب نمیشود.
|