جنبش آزادیخواهانه مردم پیروز میشود اگر... (۷)
فرید راستگو
•
درست است که در دو قرن گذشته تاریخ بما می گوید هر تحول بزرگی که در ایران رخ داده است نقش قدرتهای خارجی و چه بسا در گیری آنان و دخالتشان در امور ایران بی تاثیرنبوده است ولی برای آنکه تاریخ برایمان حکم لالائی نداشته باشد باید بدون تعصب از تاریخ با همه نیک و بدهایش آموخت و درس عبرتی برای ما باشد. این درس عبارت از اینست که تنها نباید نقش خارجی را عمده کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۹ آبان ۱٣٨٨ -
۲۰ نوامبر ۲۰۰۹
ایران همواره در تاریخ با هجوم بیگانگان و بیگانه پرستان داخلی مواجه بوده است. برخی از رجال سیاسی و مسئولین کشوری منافع شخصی را بر مصالح ملی ترجیح دادند و متاسفانه براساس خوی قدرت طلبی و عدم شجاعت اخلاقی و از دست دادن خصیصه جوانمردی منافع بیگانه را بر ملت ایران برتر داشتند تا بر قدرت بمانند و یا به قدرت برسند. کتب تاریخی مثل تاریخ بیهقی و تاریخ جوینی و دیگر کتب مرجع گواهی بر همکاری رجال ایران با بیگانگان می دهند. در همکاری رجال ایرانی با اعراب، مغولان، تیموریان، روس و انگلیس و آمریکا هیچ جای شک و شبهه ای نیست.
شنیدند کانجا یکی مهترست پر از هول شاه اژدها پیکر است
هر چند که مبنای همکاری ایرانیان در تاریخ با بیگانگان بعد از حمله اعراب نیست ولی بعلت وجود مراجع تاریخی از این دوران به بعد می توان این همکاری و وطن فروشی را به چهار دوره تقسیم کرد.
۱= دوران همکاری بسیاری از ایرانیان با حلفای عباسی که در مقاله قبل ذکر شد. ۲= دوران همکاری ایرانیان با مغولان. ٣= دوران همکاری ایرانیان با تیموریان و ۴= دوران همکاری و وطن فروشی برخی از زمامداران و رجال و مسئولین ایرانی با روس و انگلیس و آمریکا تا به امروز که این همکاری موجب تجزیه و نفی استقلال و آزادی ایران شده است و ایران و ایرانیان را از حقوق ملی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش محروم ساخته است.
نفی استقلال و مداخله دادن اجانب در امور ایران توسط بخشی از مقامات نالایق و رجال و نخبگان بیگانه پرست ایرانی از سال ۱٨۰۱ میلادی بعلت سرازیرشدن استعمارگران روس و انگلیس به ایران گسترش یافت. سرجان ملکم اولین مامور ورزیده امپراطوری انگلیس بود که توانست با صرف مبالغی هنگفت فتحعلیشاه قاچار و دیگر زمامداران و سرداران را خریداری کند و به سیاست مصیبت بار خود در مورد ایران جامه عمل به پوشاند.
وقتی ناپلئون در صدد بود تا در اوج قدرت با شاه ایران بر علیه انگلیس وارد عمل شود سرجان ملکم، فتحعلیشاه را مجبور ساخت تا این حکم را امضاء نماید « در این هنگام که با دولت انگلیس و فرمانفرمای کل هندوستان عقد اتحاد و مودت بسته شده است، باید بدانید هر گاه کسی بخواهد از طرف ملت فرانسه در حدود و اطراف قلمرو و یا در سواحل و یا بنادر و در سر حدات ایران وارد شود، بموجب این فرمان، بهچ وجه نباید بگذارید داخل ایران شوند و شما مجاز هستید و حکم دارید به آنها توهین کنید و به قتل برسانید و از وظایف مهم شما است که به عمال سیاسی و تجاری و بستگان حکومت هندوستان که از جانب دولت انگلیس می باشند با دوستی و یگانگی رفتار کنید...» (۱)
در این ایام سر سپردگی بخشی از رجال به خارجیان و نقش خارجی در سرنوشت ایران آنقدر رونق می یابد که بعد از مرگ محمد شاه قاجار برخی از آنان برای بقدرت رسیدن دست به دامن سفارت بریتانیا در ایران میشوند. میرزا آقاخان نوری برای رسیدن به مقام صدر اعظمی ناصرالدین شاه از بیرون تهران به فرانت وزیر مختار بریتانیا نامه نوشت و از او یاری خواست تا برای رسیدن به آن مقام از او حمایت نماید. عباس امانت می نویسد: فرانت که از هواداری نوری از انگلستان با اطلاع بود ارزش نامزدی کار آمد چون او را برای صدارت و نیز نفوذ فراوانش را در لشکر به روشنی می دید. پس بی درنگ وی را به مهد علیا توصیه کرد و نوشت « حضور فردی مانند میرزا آقا خان نوری در حکومت ایران بسیار اساسی است».(۲)
برخی از روحانیون آن دوره مثل امام جمعه تهران همچون امروز که در نظام ولایت فقیه شاهد آن هستیم در خدمتگزاری به اجانب ید طولائی داشته اند و از نامزد بریتانیا یعنی میرزا آقا خان نوری برای مقام صدارت حمایت می کنند. عباس امانت می نویسد: بدتر از همه می دیدند که انگلیسی ها همکاری و توافق دو تن از علمای تراز اول پایتخت را نیز برای صدارت نامزد خود به دست آورده اند. فرانت از احساسات و حسن نیت این مجتهدان عظام در حق بریتانیا بسیار خوشنود بود. (٣)
در ادامه همکاری تنی چند از عمامه داران با دولت فخیمه بریتانیا است که آیت الله کاشانی و بهبهانی و محمد تقی فلسفی و برخی دیگر از معممین با انگلیس و آمریکا برعلیه دولت مصدق همکاری می کنند تا موجبات سقوط دولت ملی این مرد وطن پرست که برای احقاق حقوق ملت مظلوم ایران مبارزه می کرد را فراهم آورند و بدین طریق در کودتای ننگین سال ۱٣٣۲ شرکت نمودند. و در هفتمین دور انتخابات ریاست جمهوری به سال ۱٣۷۶ که رقابت بین ناطق نوری و محمد خاتمی بود آقای محمد جواد لاریجانی از طرف ناطق نوری مامور شد تا دوان دوان به لندن سرازیر شود و از آقای نیک برون یکی از مسئولین ارشد وزارت امور خارجه دولت فخیمه بریتانیا میخواهد تا در این انتخابات از آقای ناطق نوری حمایت کند.
برای اثبات این واقعیت تلخ که بخشی از رجال ایرانی بدنبال قدرت پیوسته در پی خارجیان روان هستند و به آنان اتکاء می نمایند می توان صد ها مدرک و سند پیدا کرد. کافیست به خاطرات برخی از ایرانیان و رجال سیاسی ایرانی و همچنین خارجیانی که به ایران سفر کرده اند و یا در ایران ماموریت داشته اند نظر بیاندازیم تا متوجه شویم که چگونه در دو قرن گذشته براحتی ابرقدرتها با خریدن مشتی از رجال بی وطن در ایران نفوذ کرده اند و با تشکیل شبکه وسیعی از روحانیون، نخبگان و زمامداران در امور ایران مداخله کرده اند. حضور این نوع رجال و نخبگان در سطح جامعه است که علیرغم بیش از صد سال مبارزه مردم ایران زمین برای زیستن در استقلال و آزادی هنوز باید ایرانیان زیر پای مشتی دیکتاتور و حامیان رنگارنگشان له شوند و از ابتدائی ترین حقوق شان محروم باشند. بطوریکه در قرن بیست و یکم حتی نوع لباس پوشیدن مردم ایران را مرتجعینی مثل جنتی ، احمدی نژاد، ابوالقاسم خزعلی ، سیدعلی خامنه ای ، مکارم شیرازی ، محمد یزدی و مصباح یزدی و سرداران سپاهی همچون نجار، عزیز(محمدعلی) جعفری، یدالله جوانی، عراقی، فیزوزآبادی، محصولی و ..... تعیین میکنند.
اگر امروز در سرزمین ثروتمند ایران ملتی تحت ستم و در فقر فرورفته زندگی را به سختی سپری می کند مسبب اصلی اش همین سیاستمداران و باصطلاح نخبگان دزد و خائن اند که همواره برای ملت اشک تمساح می ریزند و مردم را در عقب ماندگی و سیه روزی نگاهداشته اند و برای رسیدن به غنائم و طلا و قدرت هنری جز خیانت به استقلال و آزادی ایران و ایرانیان نداشته اند و ندارند.
لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان در مورد این سیاستمداران چنین می نویسد: امرار معاش اینها اغلب از طرق غیر مشروع و منابع غیر مجاز می گذرد(یعنی از راه فساد و رشوه خواری و جاسوسی علیه مملکت خود). اوقات آنها تماماً صرف دسیسه و پشت هم اندازی است، آنهم برای یک مقصود فقط، یعنی پول و مقام و بدست آوردن ثروت. این طبقه جز تملق و چاپلوسی و خیانت به مملکت خود چیزی یاد نگرفته اند. اینها مردمان فرومایه و محیل و نادرستی می باشند. چه بسا دیده شده است اشخاصی که دارای ثروتی نبودند، همینکه به یک مقامی رسیدند، دارای همه چیز شده اند. قصر عالی، نوکر و دستگاه مجلل و زندگی شاهانه درست کردند. روح ملی و وطن پرستی در نهاد آنها پیدا نمیشود.(۴)
در قرن نوزدهم در زمانی که روسها و انگلیسیها برای بلعیدن منابع ایران با هم به رقابت می پرداختند این فرومایگان در هر لباس و مقامی که بودند با دریافت رشوه به اجانب امتیاز داده و شروع به وطن فروش می نمودند. شوق و ذوق رفتن به اروپا و تفریح و تفرج در انگلستان و سایر کشورهای اروپا و گرفتن چند لیره حق الامتیاز جلو چشم و گوش زمامداران ایران را بطوری که خواهیم دید چنان گرفته بود که یکجا تمام مملکت را به انگلیس و روس فروختند.
از در دورا ن میرزا علی اضعر خان امین السلطان و بعد از سفر سوم ناصرالدین شاه ۱٣۰۶ هجری قمری ( ۱٨٨۹میلادی) به فرنگ است که بخش عظیمی از رجال و مقامات ایران بطور بی سابقه ای با اعطاء امتیازات وافر به اجانب شروع به وطن فروشی کردند. در این زمان حضور خارجیان محدود به امور سیاسی و نظامی نبود بلکه دامنه آن به امور اقتصادی هم رسید و در بازارهای تجاری و شهری انعکاس یافته بود.
ناظم السلام کرمانی در این باب می نویسد« در پنجاه سال سلطنت آنچه تصدیق شده هشتاد و سه مقاولات تجارتی و سیاسی و سر حدی و امتیازی با دول و اتباع خارجه بست در جمیع آنها ایران مغبون گردید سی و پنج از آن مقاولات و امتیاز نامها بقوت رشوت و اخذ پیکش چشم بسته بصحه رسید که من جمله امتیاز رژی و بانک شاهنشاهی انگلیس و روس و اجازه راه آهن و شوسه که مضارش برهر ذی جنسی پوشیده نیست» (۵)
درست است که در دو قرن گذشته تاریخ بما می گوید هر تحول بزرگی که در ایران رخ داده است نقش قدرتهای خارجی و چه بسا در گیری آنان و دخالتشان در امور ایران بی تاثیرنبوده است ولی برای آنکه تاریخ برایمان حکم لالائی نداشته باشد باید بدون تعصب از تاریخ با همه نیک و بدهایش آموخت و درس عبرتی برای ما باشد. این درس عبارت از اینست که تنها نباید نقش خارجی را عمده کنیم و تمام فلاکت خود و کشورمان را از چشم آنان ببینیم، زیرا آنان در هر کجا و هر زمان بدنبال منافع و مصالح کشور خویش اند. این بدین معنی نیست که می خواهیم توجیه گر اعمال مداخله گرایانه و چه بسا سلطه گرانه آنان باشیم و به آنان حق بجانب بدهیم. بلکه هدف اینست که نسبت به نقش خود بعنوان یکی از اعضاء جامعه ایرانی و بویژه نقش برخی از نخبگان و رجال سیاسی وطنی که روح ملی و وطن پرستی در ذات اشان پیدا نمی شود آگاه باشیم و آنرا از نظر دورنداریم. ما هستیم که به دیگران اجازه می دهیم بر ما مسلط شوند و از ما سوء استفاده نمایند. این حکم هم در روابط شخصی و هم در روابط اجتماعی و کشوری و هم در روابط بین المللی صادق است. یکی از علل شکستهای پیاپی جنبش های ضد استبدادی و آزادیخواهانه مردم ایران کمبود رجال و زمامداران وطن دوست و آزادیخواه بوده است. از دوران فتح علیشاه اکثر مقامات مملکتی یا وابسته به انگلیس بوده اند و یا وابسته به روسیه و یا به آمریکا و یا در نهایت مستبدینی بوده اند که با محوری کردن بیگانگان در امور کشورمان هم ایران و هم زندگی ایرانیان را در گرو خارجیان قرار داده اند تا قدرت خود را حفظ نمایند و همین مقامات هستند که باج ها و امتیازات کلانی را به بیگانگان واگذار نموده اند و می نمایند تا بتوانند در قدرت باقی بمانند و مردم را از حقوق انسانی و ملی خود محروم سازند. انعقاد معاهده گلستان در تاریخ ۱٨۱۲ میلادی و امضاء عهد نامه ننگین و اسارت آمیز ترکمان چای در تاریخ ۱٨۲۷ که بعد از این عهد نامه است که استقلال ایران تقریباً از بین رفت و ایران بصورت کشور تحت الحمایه روس در آمد و این حالت بمدت ۹۰ دسال تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ادامه داشت. برقراری مجدد کاپیتولاسیون یا مصونیت قضائی پرسنل آمریکائی در سال ۱٣۴۲ از طرف محمد رضاشاه پهلوی و اعطاء بحرین به بریتانیا در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۷۱ ( مرداد ۱٣۵۰) توسط همین پادشاه و نخست وزیرش امیر عباس هویدا، بحرینی که سال ۱٣٣۶ رسماً بعنوان جهاردهمین استان کشور معرفی شده بود. و معاملات پنهانی آقای خمینی با ریگان و جرج بوش معاون او بنام اکتبر سورپرایز و ایران گیت و امضاء قرارداد نگینی با آمریکا در پی آزاد کردن گروگانها که امضاء کننده آن آقای بهزاد نبوی گفت من بدستور امام قرار داد وثوق الدوله دیگری را امضاء کرده ام. باج و خراج دادن سید علی خامنه ای به چین و روسیه و چشم پوشی او از منافع ایران در دریای خزر، خود نمونه های کوچکی از این امتیازدهی و باج دهی می باشند. پس باید با تحلیل های نادرست که همه چیز را از چشم بیگانگان می بینند و با این قضاوت که مثلاً بیگانگان بما ایرانیان حسد می برند و نمی گذارند ما پیشرفت کنیم مرز بندی کرد و با کنکاش و ذهن خلاق بدنبال شناخت پایه های قدرت استبداد باشیم. اگر عین جانی دالر (کارگاه معروف پلیس) پیوسته در جستجوی قاتلی باشیم، و همه چیز را بگردن دیگران بیاندازیم این بدین معناست که خود را نالایق و ناتوان انگاشته ایم و وجود ذی جود خود را نفی کرده ایم و در این صورت قبول داریم که یک فرد و یا یک جامعه بی هویتی هستیم که رهبری خود را به دیگران واگذار کرده ایم و همچون بندگان و بردگان افسار خود را به دیگری واگذار نموده ایم تا آنان هر قسمی که دوست دارند با ما رفتار نمایند. این عمل و خصوصیت برای یک ملت بزرگی مثل ملت ایران شرم آور است. سئوال اینست که آیا فساد مزمن سیاسی و اداری و اقتصادی و اجتماعی ایران چه در حکومتهای پیشین و چه در جمهوری اسلامی علتش بیگانگان هستند یا وطن فروشان خود کامه ای که با وعده وعید تو خالی نویدهای بزرگی را به مردم می دهند بدون آنکه در فکر مردم باشند؟ آیا خارجیان عامل فرو ریختن مبانی اخلاق جامعه و واپس ماندگی عمومی جامعه هستند؟ یا جاه طلبانی که با همکاری و دفاع از مستبدینی چون محمد رضا پهلوی و خمینی و خامنه ای به حقوق حقه مردم تجاوزمی کنند و همین امروز تعدادی از آنان چه در داخل و چه در خارج از کشور در لباس ضدیت با احمدی نژاد با تائید قانون اساسی جمهوری اسلامی که مردم را رسماً در شمار صغار و مهجورین قلمداد می کند بعناوین مختلف خواهان جلوگیری از پیشروی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران هستند. آیا خارجیان هستند که مبنای خود را بر تباهی جان و عمر و اندیشه و ثروت ایرانیان گذاشته اند یا قدرت طلبانی که کشور را ملک شخصی خود می دانند و با این همه در آمدهای هنگفت نفتی موجب فقر روز افزون مردم هستند. آیا بیگانگان با سیاستهای اقتصادی ورشکسته و واردات بی رویه موجب ورشکستگی ایران و بسته شدن صنایع و کارخانجات و بیکاری خیل عظیم کارگران و زحمتکشان و دیگر مردم بی پناه شده اند یا سرکوبگرانی که رای مردم را می دزدند و مردان و زنان ایرانی را در زندان مورد شکنجه و تجاوز و اعدام قرار می دهند. تشنگی سیری ناپذیری آنها به مال اندوزی باعث میشود چنان به چپاول وغارت دست زنند که تو گوئی سر زمین اجانب را اشغال وتسخیر کرده اند. داریوش همایون در مورد رضا شاه می نویسد: کشور را ملک شخصی فرمانروا انگاشتن، که یک سنت باستانی حکومت در ایران است، ادامه یافت به حدی که شاه از هیچ به مقام یکی از بزرگترین زمینداران کشور در آمد. و در جای دیگر می افزاید: گروههائی از سرامدان (الیت) جامعه ایران منابع ملی را دارائی شخصی خود می دانستند و هر کدام بسته به توانایی خود و ارتباطشان با رهبری سیاسی از آن بیدریع بهره می بردند.(۶)
و بقول نابغه طوس فردوسی جاودان
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت نه بیگانه جائی در این خانه داشت
از آن روز دشمن به ما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد
تو گوئی فردوسی در قرنهای گذشته آینده را مشاهده می کرده است و از ورای شاهنامه به ایران و ایرانیان پیام می دهد که مواظب خود و رجال خود باشید که دشمن زمانی بر شما مسلط میشود که در ناآگاهی و جهل زندگی کنید و یا خود را به جهل بزنید و ذهن خلاق خود را بکار نگیرید و کشورمان زمانی ویران میشود که تحت الحمایه بیگانگان قرار گیریم و نان را از آنان طلب کنیم و ناکسان بر ما حکمرانی کنند.
عباس امانت با استناد به اسناد وزارت امور خارجه انگلیس در این زمینه می نویسد: از هنگامی که ناصرالدین شاه نظر خویش را در سال ۱۲۶۹ هجری قمری متوجه هرات ساخت. تعداد موارد تقاضای تحت الحمایگی سیاسی به شدت افزایش یافت. شیل و همکارانش به پیروی از دستورالعمل پالمرسون، غالباً خود سرانه ایرانیان صاحب مقام و نفوذ را به تحت الحمایگی می پذیرفتند. (۷)
پدید آمد از هر سوئی خسروی یکی نامجوئی به هر پهلوئی
ناصرالدین شاه از تحت نفوذ در آمدن مقامات کشوری به روسیه و انگلیس آگاه بود و آزار می دید. این آزار که ناشی از احساس حقارت اوست بخاطر آن بود که اکثر این افراد از بلند پایگان حکومت اش بودند و او می دانسته است که هر وزیری، و هر حاکمی و سپاهی که در دولت او مرتکب زشت ترین اعمال میشوند یا وابسته به سفارت روسیه هستند و یا وابسته به سفارت انگلیس می باشند. « در اغلب مجالس و محافلی که ناصرالدین شاه با حضور رجال در بار و دولت یک امر سیاسی و محرمانه را طرح می کرد چون می دانست یکدسته وابسته بسفارت انگلیس و دسته دیگر مربوط بسفارت روس هستند بگوشه و کنایه بآنها میگفت که از جاسوسی برای بیگانه خوداری کنند و اخبار محرمانه مملکتی را بآنها ندهند ولی متاسفانه از این دستور خود هیچوقت نتیجه نمیگرفت» (٨)
مسلماً روش های انحصارگرانه و مستبدانه ناصرالدین شاه موجب شده اند تا انسانهای فاسد دور او جمع شوند زیرا یکی از خاصیت های حکومتهای استبدادی در این است که افراد وطن پرست و آزاده از آنان دوری می جویند و یا زود تصفیه شوند. نمونه های آن عبارتند از: ۱) برکناری بزرگمهر از وزارت و قتل او توسط انوشیروان. ۲) قتل قائم مقام فراهانی بدستور محمد شاه قاجار. ٣) عزل امیر کبیر از دستگاه سلطنتی و سپس قتل او توسط ناصرالدین شاه.۴) کودتای محمد رضاشاه بر علیه مصدق که افتخار و محبوب مردم ایران و خاورمیانه و مردمان جهان سوم بود با همیاری آمریکا و انگلیس.۵) گرونگیری واشغال سفارت آمریکا بمنظور تصفیه بازرگان از حکومت.۶) کودتا ی خمینی بر علیه بنی صدر اولین رئیس جمهور مردمی ایران که در تاریخ ۲٨ آبان ۱٣۵۹ در میدان آزادی فریاد زد ما انقلاب نکرده ایم تا شش نوع زندان داشته باشیم و فرزندان این مرز و بوم را شکنجه و اعدام کنیم .۷) عزل آیت الله منتظری ( امید ملت و امام) از مقام جانشینی خمینی توسط خمینی و یارانش. این اقدامات روشن می کند تنها نالایق ترین و فاسد ترین و بد نام ترین افراد جامعه اند که قادرند بخاطر امیال حقیر و پست خود با حکومتها مستبد همکاری کنند و در تحقیر و تحمیق مردم شرکت جویند تا مردم نتوانند حقوق حقه خویش را مطالبه کنند و در رشد و شکوفائی بسر برند.
در حکومتها ی سیاسی انحصاری و غیر دمکراتیک حاکم خود کامه ما فوق قانون محسوب میشود و مملکت باید مطابق خواستها و امیال اش اداره شود. در این نوع حکومتها به نظر و رای مردم اهمیتی داده نمی شود و لذا این حکومتها خالی از مردمان با ابتکار و با پرنسیب و آزاد اندیش و فاسد ناپذیر و مستقل اند ولی مملو از فاسدینی اند که هر لحظه در فکر خیانت و جنایت بر ضد هموطنان خویش هستند.
داریوش همایون در مورد فساد دربار پهلوی می نویسد: فساد به حدی رسیده بود که بخش محسوسی از در آمد ملی را می بلعید- هرچند هر گز نمی توان ابعاد آن را به روشنی اندازه گرفت. و در جای دیگر ادامه می دهد: رهبری سیاسی بویژه در موضوع فساد آسیب پذیر بود. از سوئی ساخت پایگانی (سلسله مراتبی) قدرت بود که همه راهها را به راس هرم ختم می کرد و از سوئی خاصیت انحصار جوئی آن بود که سوء استفاده را نیز مانند خود قدرت سیاسی در دستهای معدود گرد می آورد. تصادفی نبود که بزرگترین موارد فساد در میان کسانی دیده میشد که به رهبری سیاسی ( بخوانید شاه، ف- ر) نزدیکتر از همه بودند.(۹)
آقای خمینی و رهروانش که قول داده بودن با رفتن رژیم فاسد پهلوی حکومتی کرامت بخش انسان و ارج و قرب گذار نوع بشر بنا خواهند ساخت و عدل و داد و راستی و درستی را نه فقط در ایران بلکه در جهان گسترش خواهند داد. رژیم فاسدی را بجای رژیم پهلوی برپا کردن که فقط یکی از سرداران سپاه اش یعنی آقای محصولی یکشبه تلیاردر میشود و سردار دیگرش آقای رفیق دوست در یک کلاهبرداری بانکی ۱۲٣ میلیارد تومان نصیب خود می سازد و دیگری ۱٨۰ میلیون دلار از ایران خارج می کند و این مبلغ طبق گفته نخست وزیر ترکیه طیب اردوغان در ترکیه توقیف میشود. و بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد۱٣٨٨ در دولت احمدی نژاد ۶۰ میلیارد دلار سرقت و ناپدید میشود. آقای پالیزار که خود را "دبیر اجرایی کمیته تحقیق و تفحص مجلس هفتم از قوه قضائیه" معرفی می کند، براساس فیلم و متن منتشر شده تنها دریکی از سخنرانی هایش بیش از ۴۴ تن از مقامات ارشد جمهوری اسلامی، از جمله عباس واعظ طبسی، تولیت آستان قدس رضوی، آیت الله محمد امامی کاشانی عضو سابق شورای نگهبان و امام جمعه تهران، آیت الله محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، آیت الله ابوالقاسم خزعلی عضو جامعه مدرسین، حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری رییس بازرسی ویژه دفتر رهبر جمهوری اسلامی، حائری شیرازی نماینده ولی فقیه در فارس و امام جمعه شیراز، و....که تنها برخی از دزدان دور سید علی خامنه ای هستند را به فساد اقتصادی، زمین خواری، تصاحب کارخانه و معادن ملی و رانت خواری و پرونده فساد مالی متهم می نماید.(۱۰) و فردوسی پیام می دهد:
چو ناکس به ده کدخدائی کند کشاورز باید گدائی کند
به یزدان اگر ما خرد داشیم کجا این سرانجام بد داشیم باز هم در مورد این ناکسان می نویسم و باز نشان خواهم داد آنانی که مردم را از آزادی محردم می کنند یا مستقیماً وابسته به اجانب هستند و یا مجبورند برای ادامه حیات به اجانب متکی شوند زیرا استقلال و آزادی دو روی یک سکه اند. پس بدون شناخت این ناکسان و مبارزه پیگیر با آنان جنبش آزادیخواهانه مردم نمی تواند پیروز شود.
سر ابراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com
(۱) تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس. محمود محمود
(۲) قبله عالم – ناصرالدین شاه و پادشاهی ایران. عباس امانت ترجمه حسن کامشاد
(٣) کتاب پیشین عباس امانت
(۴) ایران و مسئله ایران. لرد کرزن
(۵) تاریخ بیداری ایرانیان. ناظم السلام کرمانی
(۶) دیروز و فردا سه گفتار در باره ایران انقلابی. داریوش همایون
(۷) کتاب پیشین از عباس امانت
(٨) عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران .ابراهیم تیموری
(۹) کتاب پیشین داریوش همایون
(۱۰) سخنرانی عباس پالیزار در بهار ۱٣٨۷ در دانشگاه همدان و شیراز
|