سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سکولار‌های شرمگین


رضا میهن دوست



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ آذر ۱٣٨٨ -  ۲٣ نوامبر ۲۰۰۹


تقیه در مذهب شیعه هر چه هست، خوب یا بد، موضوع صحبت من نیست و با مذهب به عنوان یک باور شخصی‌ و قلبی کوچکترین مشکلی‌ ندارم. مشکل آنجا است که این گونه نگرش، فرهنگ، باور مذهبی و رفتار را بی‌ آنکه به آن آگاه‌ باشیم، حتئ در زندگی سیاسی امروز خود نیز گسترش داده ایم. اگر چه دروغ نمیگوئیم اما حقیقت را نیز نمیگوئیم و اگر هم میگوئیم به آنکسی که باید آنرا بشنود نمیگوئیم. همین کار را هم در انقلاب ۵۷ کردیم و گویا هرگز به ذهنمان هم خطور نمیکند که روش خود را کمی‌ تغییر داده و با روح زمان حرکت کنیم. آیااین یک معضل فرهنگی‌ نیست؟ آیا این "شیعه زدگی سیاسی" و "عقده حقارت سیاسی" نیست که همیشه تصور ‌کنیم برای یک کار سیاسی باید خود را پشت یک آخوند و یا یک آخوند مسلک پنهان کنیم؟ آیا ما از دمکرات و سکولار بودن خود شرمگین هستیم؟
برخی‌ از ما "شیعه زدگان سیاسی" خود را بسیار مترقی و پیشرو میدانیم، اما آیا واقعا بدان گونه است؟ آیا رفتار کسانی‌ را که هرگز کنشگرانه وارد سیاست نمی‌شوند و تنها بدنبال این و آن مذهبی غیر سکولار براه می‌افتند و مانند آنها نیز به دشمنی با هر نوع شعار ملی‌ و سکولار واکنش نشان میدهند نمی‌توان ارتجاعی خواند؟ آیا واقعا تفاوتی‌ میان آن افراد به اصطلاح سکولار و آن رهبر غیر سکولار وجود دارد؟ بله وجود دارد. کسانی‌ که دنبال رو و بویژه آن گروهی که بله قربان گو میشوند بسیار غیر قابل اعتماد تر از رهبرشان خواهند بود. نمونه‌های آنرا در انقلاب ۵۷ و بویژه در اوایل انقلاب شاهد بودیم.
تفرقه را چه کسی‌ میاندازد؟ آیا آنهایی(۱) که شعارهای مذهبی ‌(مذهب شیعه) را تبلیغ میکنند بیشتر عامل تفرقه هستند یا آنهایی که موافق شعار‌های ملی(۲)‌ هستند؟ چه کسانی‌‌ باعث عدم گسترش و همگانی شدن این جنبش میشوند؟
چه شعاری متحد می‌کند و چه شعاری جدایی و عدم اعتماد را دامن میزند؟ همه اقلیتهای مذهبی‌ و غیر باورمندان به دین را فراموش کنیم! تنها یک بار هم که شده خود را به جای هموطنان سنی مذهب ایران بگذاریم! و یا اینکه سناریو را تغییر داده و جای سنی و شیعه را، تنها برای یک لحظه، عوض کنیم! و تصور کنیم که شخصی‌ (در حقیقت یکی‌ از رهبران و خط دهندگان بظاهر سکولار به جنبش) در "یو تیوب" ظاهر میشود و به ما میگوید که " شعار "یا عمر، میر عمر!" را هیچگاه فراموش نکنید! این شعار کلیدی ماست". اما آیا این شعار از حنجره ما شیعیان بیرون خواهد آمد؟ حتئ اگر تنها یک تاکتیک باشد؟ شعار "جمهوری اسلامی (شیعئ)" آقای موسوی که جای خود دارد و داستان دیگریست. اگر پاسخ منفی‌ می‌باشد پس چرا آن را به سنی‌های هم میهنمان روا میداریم؟
سیاست بهره برداری تاکتیکی این جنبش از شعارهای دوره انقلاب ۵۷ و از شعار‌های خود نظام بسیار هوشمندانه بود. اما روز بروز از تاثیر کاربرد آن تاکتیک کاسته میشود. آیا اکنون برای نمونه اگر مردم به جای شعار "یا حسین میر حسین" (۳) شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" را سر بدهند بیشتر کتک میخورند؟ آیا دستور داده شده به کسانی‌ که شعارهای ملی‌ و سکولار سر میدهند بدتر برخورد شود؟ آیا وقت آن نرسیده که برای مصلحت این جنبش کمی‌ سبک سنگین بکنیم و از خود بپرسیم؛ چه چیزی در واقع، و نه در ظاهر، هزینه کمتری میبرد؟ منظور من عجله کردن و رادیکال کردن این جنبش و شعارهای آن نیست، بلکه حرکت در یک مسیر درست است، مسیری کم هزینه تر و کوتاهتر.
آیا علت اینکه رژیم به این آسانی قادر به خشونت می‌باشد، این نیست که جنبش هنوز در واقع همگانی نشده است؟ واگر این جنبش همگانی شود، آیا رژیم باز هم قادر خواهد بود که نیروهای لازم را برای سرکوب آن فراهم کند؟ آیا به نفع این جنبش نیست که (به نظر من) بر خلاف خواست باطنی قسمت عمده قشر اصلاح طلبان یعنی "اصلاح طلبان سبز سیدی" و گروه‌های به ظاهر سکولار و دمکرات که تنها انگل وار به اصلاح طلبان حکومتی چسبیده اند گسترش پیدا کرده و همگانی شود؟
شرایط دیگر آن شرایط ۳۰ سال پیش نیست و آگاهی‌ ملی‌ در سطح بسیار بالاتر از آن زمان قرار دارد. اکنون این جنبش نیاز به رهبران ملی و سکولار دارد. آیا "اصلاح طلبان سبز سیدی" شخصیتهای ملی‌ و سکولار محسوب میشوند که بتوانند این ملت رنگارنگ را برای مبارزه متحد کنند؟
دنیای امروز دنیای ارتباطات و اینترنت است. از وقتی‌ که به کمک نرم افزارهای"بیل گیتس" کامپیوتر‌های شخصی‌ به خانه‌های مردم راه یافت و از زمانی‌ که اینترنت همگانی شد دنیا با سرعت باور نکردی شروع به تغییر کرد. در بعضی‌ از موارد تغییر و تحولات دنیای اینترنت و تاثیر گذاری آن بر جامعه انسانی‌ سال به سال بطور تصاعدی بیشتر میشود. اما بعضی‌ از ما هنوز در دوران ماقبل این پدیده به سر می‌بریم. هنوز نمیدانیم که جوانان ایرانی‌ بسیار مدرنتر و امروزیتر از ما به زندگی‌ مینگرند و در عمل و رفتار بسیار سکولارتر از ما هستند. هنوز نمیدانیم که دیگر نیازی به پنهان شدن پشت سر آخوند و آخوند مسلک نیست.
اساساً آیا در معادلات سیاسی ما این "پدیده" که باعث این همه تغییر و تحول در جامعه جوان ایران شده است جایی‌ دارد؟ آیا ما هنوز فکر می‌کنیم که در زمان ۵۷ و یا از آن هم عقب تر در زمان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و یا باز هم عقبتر در دوره انقلاب مشروطه بسر می‌بریم؟ آیا در آنزمان پدیده‌هایی‌ به نامهای "تلفنِ همراه"، "ساتلیت" و "اینترنت" مطرح بود؟
آیا سیل فرار میلیونی جوانان ایرانی‌ را از ایران فراموش کرده ایم؟ آنها از چه چیزی فرار میکردند؟ بدنبال چه چیزی بودند؟ آیا از احساس تلخ "نبودِ" آن چیزی که با تمام وجود خواستار آن بودند فرار نمی‌کردند؟ آیا بدنبال آزادی، دموکراسی و سکولاریسم نبوده و نیستند؟ (بدون آنکه بیشتر آنان تعریف این مفاهیم را بدرستی بدانند). آیا توانایی درک "نبودِ" این ارزشمندترین دستاوردهای بشری نیازمند بلوغ فرهنگی‌ خاصی‌ نمیباشد؟
آیا سمبل مبارزات این جنبش "ندا" خواستار بازگشت به خط امام یعنی "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" بود که آقای موسوی این ادعای بی‌ اساس را با بی انصافی به مردم نسبت دادند و مرتب هم آنرا با کلمات دیگری تکرار میکنند؟! آیا "ندا" یک استثنا بود؟
به جوانان نگاه کنیم! به پوششان، به موهایشان، به علایقشان و به طرز نگرششان به زندگی!‌ آیا از این دیدگاه کوچکترین شباهتی را با دوران جوانی خود می‌بینیم؟ این نسل جوان دیگر خود را با دوران مادران و پدران خود مقایسه نمیکنند. آنها اکنون به حقوقی برابر با جوانان آزاد‌ترین کشورهای دنیا میاندیشند.. دنیای جوانان ایرانی‌ با سرعت بسیار به پیش میرود و خواسته‌های آنان به سرعت بالا، و ما از غافله بسیار عقب مانده ایم. اگر نمیتوانیم سرعت خود را با آن میزان کنیم دست کم صادق باشیم و چوب لای چرخ آن نگذاریم.
رضا میهن دوست ۳۰ آبان ۱۳۸۸ - ۲۱ نوامبر ۲۰۰۹
۱¬- منظور مردم نیستند بلکه رهبران و فعالان اصلاح طلب و حامیان آنها میباشند.
۲- متأسفانه برای آن بصورت سیستماتیک تبلیغ نمی‌شود.
۳- شعار "یا حسین میر حسین!" هرگز در دوره انقلاب و بعد از آن گفته نشده و یک شعار حکومتی نیست
__________________________________________________________________________________________
در اینجا مایلم نوشته زیر را که در تابستان در فیسبوک گذاشته بودم به مقا له بالا اضا فه کنم، زیرا که آن را بسیار مربوط به آن میدانم.

"هیس تفرقه نینداز!
این انتظار که مردم باید خود را با آقای موسوی تطبیق دهند و همگام با ایشان حرکت کنند، انتظاری کاملا غیرعقلانی و غیرمنصفانه میباشد. این آقای موسوی و "راه سبز امید" ایشان هستند که باید خودشان را با "جنبش سبز" تطبیق دهند و نه بر عکس.

آیا موضوع یک مذهب خاص، موضوعی ملی است؟ مگر زمانی که واژهٔ ملی را بیان میکنیم منظوری بغیر از یک موضوع مشترک که به همه مربوط شده و منافع همهٔ ایرانیها اعم از شیعی، سنی، بهائی، زرتشتی، مسیحی و ناباوران به دین یا اقوام و نژادهای گوناگون که در آن واژه گنجاده میشوند داریم؟ اساسا مگر مردم، صرف نظر از مطالبات حداقلی آنها، برای چیزی بغیر از آزادی و ارزش گذاری به موضوعات ملی بپا خاسته اند؟

آیا شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" خطرناکتر از شعار "مرگ بر خامنه‌ای یا مرگ بر دیکتاتور است" که آقای موسوی بلافاصله با شنیدن آن این ادعاهای بی‌اساس را بیان کردند که شعار کلیدی مردم "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر"است؟ اگر این یک تاکتیک است و مربوط به سیاست "غیرساختار شکنانه" ایشان، پس چرا آنرا پیش از این مطرح نمیکردند؟ اگر ایشان ادعای ملی بودن دارند پس چرا تا این اندازه تبلیغ حکومت مذهبی (شیعئ) را میکنند؟ من نمیدانم این دیگر چه نوعی از ملی بودن است؟

این نوع بیانات، شدیدا جلوی رشد و همگانی شدن شدن جنبش سبز را میگیرد و ایرانیها و گروههای بسیاری از آنها را که (دیگر) به حکومت تئوکراتیک باور ندارند، وحشت زده میکند.

به افرادی مانند من ایراد گرفته میشود که ما با این انتقادات، تفرقه و نفاق را در جنبش گسترش میدهیم. من اما به این باور دارم که فرهنگ "حمایت همراه با انتقاد" را باید گسترش داد. مگر میشود بدون باور داشتن و پایبند بودن به رفتار و منش دموکراتیک بسوی دموکراسی حرکت کرد؟ دموکراسی را از همین حالا باید تمرین کرد. بدون تمرین وارد شدن در میدان دموکراسی نتیجهٔ خیلی مطلوبی نخواهد داشت.

باید این فرهنگ ملاحظه کردن بی‌مورد (بخوانید خفه خون گرفتن) را کنار گذاشت. ما جزئی از مردمیم و ایشان به گفتهٔ خودشان خدمتگزار مردم. ایشان در زمان نامزدی خودشان برای پست ریاست جمهوری از این نوع بیانات تا حدود زیادی به دور بودند. حالا بعد از رای گیری از شعار "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر " حرف میزنند. بیشتر مردم به آقای موسوی رای دادند و (به باور من) ایشان در نهایت برندهٔ این انتخابات شدند، حالا چرا ما نباید بتوانیم از ایشان انتقاد کنیم؟ آیا باز هم به عنوان به اصطلاح ملاحظه "سیاست تاکتیکی غیرساختارشکنانه" (حتا اگر به آن معتقد باشیم) باید رفتار دموکراتیک را کنار گذاشته و مرتب بگوییم یا بشنویم؛ "هیس، تفرقه نینداز!؟"

در ضمن باید بگویم که انتقاد از آقای موسوی و "راه سبز امید" به معنی رد آنها نیست. نقش ایشان بویژه نقش آقای کروبی در این جنبش انکار ناپذیر است و تا زمانی که همراه و همسو با "جنبش دموکراتیک سبز" ایران میباشند، سزاوار حمایت هستند، اما حمایتی انتقادی، دموکراتیک و متمدنانه.

به امید پیروزی رضا میهن دوست"


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست