اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٣ آذر ۱٣٨٨ -
۴ دسامبر ۲۰۰۹
این نوشته به یکی از دیرینه ترین مشغولیات ذهنی انسان که به قدمت تاریخ بشر که اندیشیدن را صاحب گشت و جستجوگر این عرصه معماگونه بوده است اشاره ای خواهد داشت که بمنزله تلاشی در تعریف نوین این جهان و گشایش دریچه ای برانسان و اشاره به جایگاه او در جهان هستی و هم چنین به چالش فرا خواندن بنیان جهان بینی کنونی و از سوی دیگر تعریف مدرن خود بعنوان انسان رها از محدودیت های ناشی از رفتارهای اعتیادی و خرافی خواهد بود و از این رهگذر شناخت جهان هستی که شناخت انسان نیز تنها از آن منظر مقدور میباشد . اهمیت شناخت ساختمان نظری جهان هستی در ارتباط با انسان ، از آنجهت ضرورت دارد که بدون این مهم ، درک ما از هر آنچه در زمان و مکان میگنجد فاقد تصور واقعی خواهد بود :
قبل از هر چیزی با قاطعیت میتوان ادعا کرد که با تعریفهای مرسوم و تاکنونی و همچنین گرفتار شدن در چنبره رفتارها و بینشهای رسوبی که نتیجه تاثیر گذر زمان میباشد امکان اینکه به تحولی در هر سطحی که باشد دست یافت ناممکن خواهد بود و اگر هم حرکتی منجر به دگرگونی و مهندسی نوین ساختاری گردد باز خود را در یک دایره تکراری خواهیم یافت و آزموده ها را دوباره خواهیم آزمود که تاکنون چنین بوده است پس شناخت جهان هستی در حیطه ای که مربوط به انسان میشود بنوعی شناخت جایگاه انسان . سرنوشت او در این جهان هم خواهد بود.
اگر بپذیریم که هر آنچه را امروز در حال تجربه کردن آن هستیم نتیحه پروسه تاریخی بوده است و این پروسه در یک امتداد خاصی تداوم داشته است که ساختمان آغازین این روند ، نه آگانه بوده استت و نه خردی در آن یافت میشده است که خرد پدید آورنده ماهیت رفتار شعورمند و پیراسته میباشد ، این فصل آغازین نه تنها تهی از خرد بوده است بلکه دارای ماهیتی بوده است که حتی حیوانی هم نبوده است . خشت اولیه این تکامل ، اگر بشود آنرا تکامل نامید بر اساس کنترل غیر و لذت حاصل از تخلیه امیال ذاتی بوده است که هر دو در خدمت همدیگر بوده اند. کنترل به اهرمی چون قدرت نیاز داشته و قدرت ابزاری چون تملک بعبارتی دیگر سرمایه را بخدمت گرفته است که امروز هم بدون اینکه این فرمول دچار تغییرات بنیادین بشود به مسیر خود ادامه میدهد . در زمان کنونی اگرچه وسایل دستیابی به کنترل و سرمایه ، مدرن گشته اند اما خرد آدمی اگر به سیاق اولیه خود ثابت نمانده است اما رشد چشمگیری هم نداشته است و یا اینکه تابع متغیرهای قدرت ، ثروت و ابزار آن بوده است چیزی را که از میان این مراحل تکاملی به عینه و انکارناپدیر میتوان مشاهده کرد بنیان گرفتن رفتار فاقد خرد و رقم خوردن سرنوست دراماتیک و خونین برای بشریت و محیط او در یک دوره تسلسل ملال آور بوده است..
برای اثبات این نگرش نیازی به جستجوی دالانهای پیچیده اما روشن ، تاریخ و عصر حاضر نیست . نگاهی حتی نه چندان موشکافانه و تخصصی به پیرامون خویش و رخ دادهای روزانه گویای همه چیز است در سطح کلان و دولتها ، کنترل و سرمایه انگیزه تمام تحرکات میباشد و آنچه در توجیه آن ارائه میشود مواد مسخ کننده ای بیش نیست و در سطح عنصر فرد که پدید آورنده دولتها و کلان میباشد و آنرا کنترل کننده اقلیت و کنترل شونده اکثریت هم میشود نامید جدالی پیدا و ناپیدا به وسعت حضور انسان در جریان است این جدال در جوامع غربی با رعایت قوائدی در جریان است که شاید حسن آن بشمار میرود و آنرا از جوامع دیگر متمایز میسازد و اگر در جوامع غربی خردی نسبی عاید انسان گشته است باز مشاهده کردن این خردمندی هم که کاربرد تعبض آمیز در مواجهه با دیگران و غیرخودی براساس جایگزینی افراد در هرم سیستم تملک و دایره قدرت دارد آما ماهیت امر را تغییر نمدهد و در جوامع ایستا حتی این حداقل قوائد هم بی حضورند .
از سوی دیگر بشریت در یک سیستم آفرینشی گرفتار سرنوشتی شده است که نه برآمده از آزروهای اوست و نه آگاهی بر این سیستم دارد تا توان برهم زدن آنرا داشته باشد شاید اگر گفته شود در سیستمی از پیش تعین شده جان میکند دور از واقعیت نباشد و تنها در ساده لوحی ناشی از تلقین بخود برگرفته از القای ادیان ، باور بر نقش خود دارد و گرنه این همه توانفرسا به درازای موجودیت خود ، هنوز در قدم نخست بودن را چگونه میتوان نادیده گرفت و آنرا ندید و توجیه کرد. نفرت از ناهمگون ، نابود نمودن غیر خودی ، خود را برتر دانستن ، عاجز بودن در جایگزینی عقل بجای احساس صیقل نیافته ، جنگ براه آنداختن ، کشتارها ، فقر ، گرسنگی وغیره که همه گواه این استدلال میباشند.
جهان هستی صرفنظر از درک خوشبیانه و مقطعی انسانها در بطن خود و بواسطه نقش عادتها در دید انسانها نسبت به پدیده ها و حوادث ، سرنوشت غم انگیزی را برای کره زمین و ساکنانش رقم زده است . اما انسان با اتکا به پتانسیل خود ، میتوانست این سرنوشت و تقدیر ناخواسته و غم امگیز را در محدوده خود و نسبت به همدیگر جبران و یا حداقل تقلیل نماید بخشی از جهان هستی را که شامل جهان انسان میشود را تصحیح سازد اما غرور کاذب و اصرار بر اندیشه مبتنی بر رفتار غریزی چنان او را گمراه ساخت که نتنها در این بیعدالتی جهان هستی همدست و غرق گشت که حتی فراموش کرد که اصلا در این سیاره موجودیت داشتن خود دستکمی از مجازات ندارد . بیماریها ، تصادفات ، حوادث طبیعی ، نارسایی ژنتیکی ، کنترل نداشتن بر سرنوشت خود ، اتفاقات ناخواسته و غیره هرکدام پتکی شوک آور بر روح بشریت و خراشی التیام نا بخش بوده است. بجای برهم زدن توازن ناخواسته ، به همدستی با سرنوشت روی آورد. میتوان دید انسان در قبال این بیعدالتی کدام منشی را پیشه خود ساخت جنگها برپا ساخت ، همنوعان خود را به اسارت گرفت ، شکنجه ها اختراع کرد ، کوره های آدم سوزی براه انداخت ، سلاحهای مخوف برای کنترل دیگران اختراع نمود ، جمعی اندک منابع موجود را ناعادلانه تصاحب نمودند ، اسارت آنانی که توان دفاع از خود را ندارند در هر سطحی که هستند در رابطه دو نفره ، خانواده ، محل کار وتا عالی ترین سطح آن بیمارگونه هنوز هم براحتی توسط قدرت طلبان میسر است که اوج مخوف آن را در لذت جنون آمیزدر آخرین رفتار دراماتیک خود یعنی جنگ جهانی دوم سوزاندن انسانها در کوره های آدم سوزی و همزمان با آن استعمال بمب اتمی بنمایش گذاشت و بدین ترتیب جهمنی را ایجاد کردند که رنج انسان را به بینهایت سوق داد . بنابراین بیمورد نخواهد بود اگر گفته شود انسانها بردگان سیستمی هستند که در این سیستم حتی عاجز از شناختن صاحب خود میباشند و نمی دانند برای پایان دادن به این جهنم ، در برابر کدام قدرقدرتی زانو زده و التماس رهایی را کنند و بدتر از آن سیستم جبری ، خود انسانها هستند که نتوانستند فراتر از آن سرنوشت رقم خورده بر خود ، قدمی در راستای تحمل پذیر بودن حیات خود بردارند.
در این میان هرچند ادیان هزاران سال است که توانسته اند سردرگمی انسانها را در رابطه با جهان هستی و جایگاه انسان در این جهان را ، با تبئین انسان مطیع که آفرینش و موجودیت او را ناشی از قدرتی مافوق ترسیم میکنند و انسان را به « بایدها و نبایدها » ملزم میسازند . اما حتی وعده برپائی دستگاه حسابرسی در آن جهان و قبل از آن مجازات گمراهان در این دنیا ،توسط سفیران ادیان به نیابت از خالق هم نتوانست تغییری در رفتار آدمی ایجاد کند
.
چگونه میتوان خودخواهانه به باور و تعلقات خود ، فناتیک وار افتخار کرد در حالی که موجودیت این هویت نه ، بلکه موجودیت ساکنان سیاره زمین فقط به اصابت اجرام آسمانی و مشابه آن بستگی دارد تصادفی که شیرازه هر آنچه که زنده و زندگی مینامیم را به نیستی میتواند بکشاند و حماقت آدمی در استفاده از سلاحهای اتمی نیز که دست کمی از آن ندارد چنین است .
این غرور کاذب امروز نیز چون گذشته نه چندان دور به حیات خود ادامه میدهد و در اصل رشدی صورت نگرفته است که بتوان افتحاری هم بر آن کرد . اما در این میان در هیاهوی کور کننده ، بودند انسانهایی که دریافتند درکدام دامی گرفتارند و سعی داشتند و دارند روند دراماتیک بشریت را در حیطه ای که مربوط به انسان و اراده اوست تصیح نمایند و این امکانپذیر هم است دل کندن از رفتار غریزی در عرصه های ددی و خشونت ، آغارگر این مسیر است برآمدن انسان و حقوق او هم از همین سبب باید در نوک فعالیت انسان قرار گیرد و در این میان عده ای فراتر رفته حفاظت از طبیعت و دیگر موجودات را نیز مورد حمایت خود قرار دادند هرچند فعالیت این مجموعه فرهیخته و رشد یافته با مخالفت و ممانعت بخش وسیع بشریت آشفته روبروست .همینقدر کافی است اشاره شود که روزانه میلیونها موجوادت دیگر قتل عام میشوند تا شکم و ذائقه انسان را سیراب سازند و در پی آن هر چند از خوردن همدیگر اکراه دارند اما هزاران هزار انسان دیگر ، توسط همنوع خود نابود و سربه نیست میشوند و میلیونها انسان روزانه در سرتاسر جهان ، توسط همدیگر دستگیر ، شکنجه ، مورد آزار قرار میگیرد و باز در حجم میلیونی بوسعت جهان همدیگر را برای اثبات خود ، با خشم خود روحی را دچار خراش میسازند.
همه این در حالی است که تمامیت خواهان وطنی تازه شروع به اثبات نظری خود برتری و دگر بدتری کرده اند که بخش عمده این عقاید وارداتی میباشد و نشان دادن آدرس آن چندان هم مشکل نیست و ایکاش این جهان با تمام بی عدالتیهای خود ، حداقل خالی از اینان بود تا جهانی نوین عاری از پلیدیها میشد بنا کرد . حال ما انسان ایرانی باید از خود بپرسیم مخواهیم به کدام مجموعه تعلق داشته باشیم به مجموعه ای که انسان را صرفا انسان می بیند یا اینکه با نهره های گوشخراش در پی اثبات برتری خود و جمع خود هستند اگر کسانی شق دوم را پیش پای خود نهادند پس با دهان کف آلود به فریاد زدنهای خود ادامه بدهند که این دست و پا زدنها در طی سالیان گذشته صورت گرفته است و با ادبیات تهدید آمیز مخالفان خود ، کوچکترین خللی در اراده کسانی که برای حقوق انسانها و حقوق اولیه آنان مبارزه میکنند ایجاد نخواهد و تحلیل های خشم آلود و برتری طلبانه هم در جهان امروزی پشیزی ارزش نخواهد داشت و آنانی هم که بهر دلیلی بواسطه قرار گرفتن در جغرافیای خاصی و با بهره گرفتن از آن محیط بناگاه ، نژادپرست شده اند و آزموده را باز هم می آزمایند بهتر است دریابند اگر آلت دست محیط جدید خود نیستید پس بازیگرانی هستند که وظیفه آنان رضایت مندی اطرافیان است و فضای مردم ایران برخلاف تصور اینان سیرکی برای اینان نخواهد شد و بهتر است الهام دهنده گان چنین موجوداتی که الهام بخش نژادپرستان وظنی هم هستند به جنایتهای تاکنونی خود بسنده کنند و امورات خود را سر و سامان بخشند واز سر بر بلند کردن فاجعه ای دیگری در محیط خودشان جلوگیری کنند که خدمتی به بشریت میباشد .
خود را وباور خود با توجیهات تا سطح تقدس رساندن ، از موارد ذکر شده درسطور بالا میباشد و این خود از پایه مخرب و ویرانگر است از همین رو نیز هر کدام از ما وظیفه داریم با محک زدن خود ، جهان و انسانهایش را با تمام تنوع آن بپذیریم اگر چنین نیستیم باید به خویشتن بدیده تردید بنگریم. انسانها را به دلخواه و فانتزی گونه تصور کردن ، ناتوانی را بنمایش میگذارد هر فرد و جریانی که انسان را از مرکز دقت خود حذف کرده باشد در جهان کنونی ، حتی با زیباترین عبارتها و آرزوها میتواند خطرناک باشد . وظیفه قلم بدستان و پیشگامان حقوق انسان در چنین مواردی بس دشوار است مقابله بمثل نه ، بلکه با آرامش و روشنگری میتوان از راندمان بیشتری در این عرصه بهره مند شد . باید در نظر داشت جامعه ما نزدیک سی سال است مرگ میگوید و مرگ میشنود و آنچه که در این مدت میتوانستیم بیاموزیم اینست که با مرگ به هیچ چیزی نمیتوان دست یافت و هر آنچیزی هم که با مرگ بدست آید خود مرگ آفرین خواهد بود و بر اساس آن هیچ چیزی را نمیتوان بنا کرد.
انسان چه براساس باور ادیان ، نتیجه آفرینش اراده ای مافوق بوده باشد و یا بر مبنای نظریات دانشمندان ، حاصل فرضیه تکامل بوده باشد با آهنگ کنونی ، تغیری در سرنوشت او رخ نخواهد داد و جهنم خود آفریده موجود را عبور ننموده و به بهشت تبدیل نخواهد کرد از همین علت هم ادیان توانستند با وعده چیزی که انسان خود عاجز از ساختن آن بود مهر قیمومیت خود را بر حیات انسان تحمیل کند نفوذ ادیان هم از همین سبب بوده است وعده دادن چیزی که انسان ناتوان از ایجاد آن بوده است.
ساختن بهشت و اعتقاد به آن در زمان و مکانی که آگاه به آن نیستیم خود فریبی بیش نیست باید تلاش کرد این سیاره موجود را به بهشت نه ، حداقل به مکانی تحمل پذیر برای همگان تبدیل کرد که در زمان کنونی چنین نیست.
|