چارچوب نظام نه تاکتیک است نه استراتژی
( سخنی با آقایان سحابی، مهاجرانی، کدیور و...)
فرید راستگو
•
جمهوری اسلامی خواهان با این بیانات که شعار «تند» ندهید، قصد دارند جنبه مثبت جنبش آزادیخواهانه مردم را که همانا کثرت گرائی آنست نابود سازند و آنرا مبدل به تک گرایشی و تک صدائی یعنی همان وحدت کلمه خمینی کنند تا در آینده با طرح شعاری همچون شعار "حزب فقط حزب الله / رهبر فقط روح الله"، صدای دیگران را در گلو خفه کنند... باید در مقابل نظراتی که خواهان تک صدائی کردن و به انحصار درآوردن جنبش آزادیخواهانه مردم هستند ایستاد زیرا فردا را امروز می سازیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱٣ آذر ۱٣٨٨ -
۴ دسامبر ۲۰۰۹
بدنبال تظاهرات روز قدس و ۱٣ آبان جمعی از "جمهوری اسلامی خواهان" بدون بررسی اجتماعی شعارهای مردم و علل چرائی لگد مال کردن عکس سید علی خامنه ای و بقول خودشان طرح شعارهای تند بعناوین مختلف فریاد بر می آورند که معترضین نباید شعار تند بدهند و از چارچوب نظام خارج شوند. جمهوری اسلامی خواهان با این بیانات قصد دارند جنبه مثبت جنبش آزادیخواهانه مردم را که همانا کثرت گرائی آنست نابود سازند و آنرا مبدل به تک گرایشی و تک صدائی یعنی همان وحدت کلمه خمینی کنند تا در آینده با طرح شعاری همچون شعار "حزب فقط حزب الله / رهبر فقط روح الله"، صدای دیگران را در گلو خفه کنند و در روز مقرر به صحت و سلامتی استبداد خود را گسترش دهند. بیاد بیآوریم از خرد است که کلان بر می خیزد، و از همین جاست که باید محترمانه در مقابل نظراتی که خواهان تک صدائی کردن و به انحصار درآوردن جنبش آزادیخواهانه مردم هستند ایستاد زیرا فردا را امروز می سازیم.
از جمهوری اسلامی خواهان باید پرسید میزان شعار تند و کند چیست که شما به مردم توصیه می کنید تا آنرا سر دهند یا ندهند، و مرز این میزان چرا باید چارچوب نظام ولایت فقیه باشد که امروز اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از آن متنفرند و در جستجوی موقعیتی هستند تا با آن تعیین تکلیف نهائی کنند.
در این جنبش عده ای شعار یا حسین میرحسین را سر می دهند و برخی هم از کروبی حمایت می کنند و برخی دیگر شعارمرگ بر اصل ولایت فقیه را سر می دهند. وجود چندین شعار در کنار همدیگر بمعنای رواداری و کثرت گرائی است و حقیقتاً رشد جنبش در حضور تنوع عقاید و اندیشه ها شکل می گیرد. چرا باید عده ای به دیگران تحمیل کنند چه بگویند وچه نگویند و چه بخورند و چه بنوشند و چگونه بیندیشند. عدم تحمل آراء و عقاید متنوع نفی آزادی بیان اندیشه را می رساند واین معنائی بجزء استبداد فکری و عملی نمی تواند داشته باشد.
یکی از جمهوری اسلامی خواهان اخیراً در مقاله ای می گوید " اگر بسیاری از مخالفان نظام که انتخابات را تحریم کردند در این جنبش شرکت دارند و بقولی با پای خود رای میدهند، این رای باز به موسوی و کروبی است و در این جنبش باید شعارها را با برنامه های ایندو هماهنگ کنند." در واقع این شخص در لفافه بدیگرانی که شانس ندارند مثل ایشان هم سکولار باشند و هم از حکومت دینی حمایت نمایند، می گوید تو مخالف جمهوری اسلامی که حتی در انتخابات شرکت نکرده ای حرف نزن و اگر حرفی داری باید در چارچوب خواستهای آقای موسوی و کروبی باشد که محدوده نظام را قبول دارند. و بعد می افزایند "جنبش سبز با همین شعارهای حداقل هم هنوز نتوانسته است در سراسر کشور گسترش یابد و شاید طرح شعارهای حداقلی دیگری برای جذب لایه های مزدبگیر جامعه ضروری باشد ولی شعارهای تند فقط سرکوب را شدیدتر و دامنه مشارکت را محدود تر میکند."
ایشان که چشمهایشان را بسته و دهانشان را باز کرده اند متوجه نیستند که شدت و حدت دامنه سرکوب نظام ولایت فقیه سی سال است که ادامه دارد. آقای بروند آبراهامیان در صفحه ۱۲۴-۱۲۵ کتاب خود بنام "اعترافات تحت شکنجه" می نویسد «در ماههای پس از انقلاب۱٣۵۷، جمهوری اسلامی ۷۵۷ ایرانی را بجرم " فساد فی الارض" اعدام کرد». مگر بین سالهای ۱٣۶۰ تا ۱٣۶۴ جنبشی مردمی و جود داشته است که رژیم جمهوری اسلامی برهبری خمینی هزاران تن از مخالفان خود را اعدام کرد که فقط ۲۰۰۰ نفر از آنان بین سال ۱٣۶۰ تا ۱٣۶۲ اعدام شدند که امروز ریز اسامیشان در برخی از سایتها از جمله انقلاب اسلامی موجود است. مگر در تابستان سال ۶۷ که بفرمان شخص خمینی قریب ۵۰۰۰ نفر را در زندانهای ایران قتل عام کردند مردم در خیابانها علیه خمینی شعار می دادند و عکس او را لگدمال کرده بودند و معترضین در پشت بامها الله اکبر می گفتند.
مگر در ۱٨ تیر سال ۱٣۷٨ که نیمه شب دانشجویان بی گناه تهران را در خاک و خون غلتاندند جنبشی بر علیه تقلب انتخاباتی صورت گرفته بود و سه میلیون معترض با شعار "رای من کو" به خیابان سرازیر شده بودند. آیا زمانی که زهرا کاظمی ها و زهرا بنی یعقوب ها و امیررضا صیافی ها و دیگر هموطنان ما را در زندان به شهادت رساندند مردم در خیابانها می گفتند خامنه ای قاتله / ولایت اش باطله. اکنون در آذر ماه هستیم و یاد شهدای قتلهای زنجیره ای را گرامی می داریم، سئوال اینست آیا زمانیکه این قتلهای شنیع روی داد مردم ایران میلیونی به خیابانها آمده بودند و علیه احمدی نژاد و حامیانش شعار می دادند؟ این نوع کشتار و قتل ها سی سال است صورت می گیرد و درد و مشقتها زیادند و آه و ناله خانواده هائی که جگر گوشه های خود را از دست داده اند ادامه دارد. حال که مردم بر خاسته اند تا بندهای بردگی و بندگی را پاره کنند و حق خود را از ستمکاران بگیرند شما به آنان می گوئید اگر شعار تند بدهید سرکوب میشوید!! این مردم سی سال است بعناوین مختلف سرکوب و کشته میشوند.
باید اذعان داشت آدم خوری و آدم کشی با نطفه نظام ولایت فقیه بسته شده است و اگر امروز حکومتگران جنبش مردم را سرکوب می کنند و با دستگیرشدگان در زندان بدترین و غیرانسانی ترین رفتار را انجام می دهند بخاطر طرح شعار تند یا کند از طرف تظاهرکنندگان نیست بلکه سرکوب، شکنجه و اعدام تنها وسیله حفظ نظام جمهوری اسلامی در مقابل آرام ترین و مسالمت آمیزترین اعتراضات حق طلبانه مردم است. شما مدعی هستید جنبش سبز با همین شعارهای حداقل نتوانسته است آنچنان که باید در دیگر شهرها پا بگیرد. دلیل پا نگرفتن جنبش در شهرهای دیگر طرح شعارهای حداقلی و یا حداکثری نیست. دلیل آنست که شعارها و برنامه های مطرح شده از طرف مدعیان رهبری جنبش هدفمند نیست و چگونگی ساماندهی آینده جامعه و کشور را روشن نمی کند، زیرا مردم بدنبال احقاق حقوق خویش هستند و می خواهند بدانند سرنوشتشان چه می شود. فرضاً اقلیتهای قومی و مذهبی را در نظر بگیریم آنان همچون دیگر شهروندان ایرانی مشاهده می کنند بعد از سی سال در چارچوب نظام حقوق آنان برآورده نشده است و نخواهد شد و اصلاً اعتقادی به چنین نظام دروغ گو و سر تا پا فاسدی ندارند. عدم استقبال مردم آذربایجان از رئیس جمهور منتخب آقای خامنه ای و مبارزات روزانه مردم کردستان و دیگر اقلیتهای قومی علیه نظام خود صحتی بر گفتار فوق می باشد. وقتی هدف جنبش رساندن مردم به حقوق شان نیست، دلیلی ندارد آنان جان و زندگی خود را نابود کنند که احمدی نژاد برود و موسوی بیآید. مگر خاتمی نیآمد؟ آیا او قادر بود کوچکترین تعدیلی در محدوده این نظام بوجود بیآورد؟
پیروزی یک جنبش تنها در گرو آن نیست که مردم بدانند چه نمی خواهند بلکه پیروزی جنبش در گرو آنست که اهداف کوتاه مدت و دراز مدت جنبش مشخص و معین باشد و مردم بدانند برای چه مبارزه می کنند و آن خواستهائی که باید تحقق بیآبند کدامند. با طرح شدن شعارهای حداقلی و یا حداکثری نیست که جنبش همگانی و پیروز می شود بلکه همگانی شدن جنبش و ادامه آن تا نیل به دمکراسی در گرو آن است که هدف جنبش روشن باشد و رهبری آن بتواند آنرا از محدوده نظام که دقیقاً خواست حکومتگران است بیرون بیآورد تا از این طریق ولایت استبداد بر مردم پایان یابد و ولایت مردم بر سرنوشت خویش برقرار شود.
آقای دیگری در پاسخ به آقای تقی مختار می گوید "باید در چارچوب قانون اقدام نمود". به ایشان یاد آوری می کنیم یکی از دلائل سراسری نشدن جنبش سبز در ایران بخاطر آنست که شما می خواهید آنرا درچارچوب قانون نظامی محبوس کنید که قانون آن نظام فراتر از قانون قلعه حیوانات نمی رود که در آن یک نفر بجای همه تصمیم می گیرد و برای همه تعیین و تکلیف می کند. فشرده قوانین این نظام در قانون اساسی جمهوری اسلامی متجلی شده است، که بر فراز آن نه حقوق بشر که حقوق ولی فقیه مندرج شده است. اقدام در چارچوب قوانین نظام به معنی بیرون نرفتن از محدوده ولایت فقیه و زندانی کردن مردم در جهنمی که ولی فقیه برای مردم ساخته است .
علیرغم حفقان و سرکوب شدید مردم توسط چماقداران و چاقو کشان رژیم، روحیه انقلابی مردم باعث شد که لااقل تا سه ماه مردم شهرهای بزرگ بدون کوچکترین ترس و واهمه ای بر روی بامها خدا را فریاد زنند و برای رهائی از بردگی از او کمک بخواهند و همین قانون مداران شما از این همه روحیه انقلابی به وحشت افتاده بودند. ترس نیست که مانع همگانی شدن جنبش مردم و گسترش اعتصابات در کشور می شود برعکس ابهام از آینده موجب یاس می گردد و این یاس از ترس برای جنبش آزادیخواهانه مردم خطرناک تر است. همین آقا در جای دیگری ادامه می دهد «اما امثال من برآنیم که هدف آن نه حفظ وضع موجود که «تحول در وضع موجود» است، یعنی همان که قیصر دوم شما میخواهد، یعنی ایجاد فضایی برای نفس کشیدن یا شکافی در دیوارهای این دخمه ایجاد کردن. زیرا عمیقا بر این باوریم که آبی که در پشت این سد جمع شده با پیدا شدن رخنه در سد یا اندک اندک تمام ارکان نظام را بر هم میریزد یا ماهیت نظام را دگرگونه می کند و آن را مردمسالار و رو به پیشرفت میکند که در آن صورت هم برای امثال من مورد قبول است زیرا برای ما نام یک نظام مهم نیست عملکرد آن است که اهمیت دارد».
آقای محترم، شما و امثالهم درست ۲۰ سال است یعنی از زمان روی کار آمدن آقای رفسنجانی دل در هوای متحول کردن چیزی دارید که ٣۰ سال است تحول ناپذیری خود را بعناوین مختلف به اثبات رسانده است. فراموش نکنید وقتیکه مثلاً مرحوم قاسملو به پای میز مذاکره با سران این نظام رفته بود فکر می کرد که می تواند فضائی برای نفس کشیدن پیدا کند که نفس گیر شد. آقای خاتمی هم فکر می کرد شاید بتواند فضائی باز کند اما او علاوه براینکه نتوانست چنین فضائی باز کند مجبور شد هر روز سرسپردگی خود را به ولایت مطلقه فقیه اعلام دارد و بعد از هشت سال ریاست جمهوری قدرت را دو دستی به احمدی نژاد و مافیای نظامی – مالی اش سپرد و همین سید خندان پیرو ولایت فقیه وقتی برای دور دهم ریاست جمهوری خود را کاندید کرد از طرف آقای خامنه ای بوسیله حسین شریعتمداری کیهان تهدید به مرگ شد، یعنی حتی ایشان که جزء پایوران این نظام است برای خامنه ای و باندش قابل تحمل نیست. وقتی آقای موسوی خود را کاندید ریاست جمهوری نمود اعلام کرد برای تغییر آمده است و دیدیم خودش در حد توانش تغییر کرد ولی نظام تغییر نکرد که هیچ، ایشان که هم مورد اعتماد نظام و هم جزء بلندپایگان این نظام بود و هم در چارچوب همین نظام از صافی شورای نگهبان گذشته بود امروز تهدید به زندانی شدن و مرگ می شود. این را می گویند منظق حاکمیت استبداد فراگیر. حال شما می خواهید در فضای متعفن و آلوده چنین منطقی نفس بکشید! در فضای آلوده مملو از گازهای متان و دی اکسید کربن و ذرات معلق و دوده سیاه کسی قادر به نفس کشیدن نخواهد بود آن نفسی را که مردم می کشند در واقع مرگ تدریجی است و آنانی که بدنی حساس و ذهنی خلاق دارند در هوای آلوده یا مسموم می شوند و یا به انواع سرطان ها کشنده مبتلا می شوند.
در واقع شما و دوستانتان بجای اینکه به آحاد ملت ایران بگوئید هوای آلوده را استنشاق کنید تا مستبد از خر شیطان پائین بیآید و بقولی بزک نمیر بهار میآد، در فکر حیات و ادامه حیات مردم باشید، تا از فضای آلوده و کشنده استبداد رهائی یابند و این فضا بدون گسترش جنبش آزادیخواهانه مردم و ادامه آن تا محو استبداد ایجاد نخواهد شد. اگر امروز ما شاهد شکافی در درون دیوار قدرت حاکمه هستیم دلیلش ادامه جنبش اعتراضی مردم بعد از تقلب انتخاباتی است و گرنه سی سال است همه با هم می کشتند و می خوردند و می بردند و آب از آب هم تکان نمی خورد.
آقای عزت الله سحابی اصلاح طلبی است که از ابتدا دنبال آقای خمینی بود و هنوز هم امام امام می کند. او جزء جمهوری اسلامی خواهانی است که اصرار دارد جنبش را در چارچوب نظام محبوس کند. ایشان در محاسبه ای با ایلنا از یک طرف می گوید جنبش رهبری ندارد و این بی رهبری حسن است: «از محاسن دیگر عدم رهبری متمرکز ابتکارات واحدهایی است که در آن شرکت دارند و این امر کمک میکند تا جنبش مردمی و سراسری شود و به پیشرفت آن هم کمک میکند». در چند خط پائین تر می گوید: «به این خاطر که این واحدها متفرق و مستقل عمل میکنند احتمال انحراف از اهداف کلی و خط اساسی جنبش که از طرف رهبران آن یعنی موسوی خاتمی و کروبی اعلام شده وجود دارد و...» آخر ما نفهمیدیم جنبش رهبری دارد یا ندارد. رئیس شورای فعالان ملی مذهبی عین بقیه جمهوری اسلامی خواهان از شعارهای ۱٣ آبان ناراحت شده اند و می فرماید: «برخی اتفاقات که در روز ۱۳ آبان افتاد به معنای ساختارشکنی بود، در حالی که در بیانیههای خاتمی، موسوی و کروبی سخنی از براندازی و ساختارشکنی نیامده است و اگر قرار باشد ساختارشکنی جزو برنامههای جنبش سبز نباشد که نیست باید مقامات قانونی کشور به رسمیت شناخته شوند».
معلوم نیست مردم در کدام اقدام مسلحانه و غیرمسلحانه برای براندازی کوشش کرده اند که آقای سحابی از براندازی حرف می زند. نکند شما غیرمستقیم می خواهید اتهاماتی را که مقامات جمهوری اسلامی به زندانیان و دستگیر شده ها بی پناه وارد می نماید تائید کنید. در حقیت چنین بیانی تائید اتهامات وارده از طرف مراجع قضائی جمهوری اسلامی به زندانیان در بند می باشد که نمونه اش حکم قتل هائی است که اخیراً صادر شده است. و ضمناً معلوم نیست چرا مردم همه باید الزاماً تن به رهبری آقایان خاتمی، موسوی و کروبی بدهند. آیا واقعاً درک شما از آزاداندیشی و آزادیخواهی همین است؟ چرا آنها باید به سود و خواست و میل شما، و بنا بر تصورات و ذهنیت شما به رهبری شما جمهوری اسلامی خواهان بپیوندند؟ باید ببینیم ، زمانی که شما از طرح شعارهای تند ناراحت هستید از کدام زاویه آنرا طرح می کنید و به کجا می خواهید برسید. و در ثانی شما از انقلاب ۵۷ درس نیاموخته اید که خمینی را در ابتدا رهبر و سپس بت ساختید. مردم از پیش کسوتان سیاسی همچون شما که تاریخ را تجربه کرده اند انتظار دارند بعد از اینهمه تجربه سیاسی بطور پیگیر از حقوقشان دفاع نمائید نه اینکه بعد از قریب ۶۰ سال مبارزه سیاسی لاینقطع کیش شخصیت بسازید. بدرستی گفته اند عقیده عوض میشود ولی عادت عوض نمیشود.
آقای سحابی یا قادر نبوده است و یا نمی خواسته است مستقیماً به مردم بگوید ول معطلید که جنبش سبز یک هدف دارد و آن جابجائی احمدی نژاد با موسوی یا کروبی است. اما حرف دل ایشان را آقای مهاجرانی در آمریکا زده است. آقای مهاجرانی در سخنرانی خود در دانشگاه واشنگتن ابراز می دارد که «خواست جنبش سبز اینست که انتخابات ریاست جمهوری ابطال شود و انتخابات جدید برگزار شود. این را هم بدانید که ما به دنبال جدائی دین از حکومت که هیچ، به دنبال برقراری دمکراسی هم نیستیم چون دمکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلاً- حتی به روزگاران – قابل برقراری نیست». این بیان قدرتی است که به مردم می گوید بیائید در خیابان کشته شوید و در زندانها مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار بگیرید تا دوباره ما به قدرت برسیم و اصلاً هم انتظار نداشته باشید حاکمیت از آن شما باشد زیرا دمکراسی در کشوری مثل ایران با وجود امثال من فعلاً فعلاً ها قابل اجرا نیست و بنا براین نباید شعارهای تند داد و ساختار شکنی کنید. بقول آقای مهندس عزت الله سحابی "اگر قرار باشد ساختارشکنی جزو برنامه های جنبش سبز نباشد که نیست باید مقامات قانونی کشور به رسمیت شناخته شوند".
دیگر نمی شود از این روشنتر به ملت ستمدیده ایران گفت و فهماند شما هیچ هستید و حفظ نظام همه چیز. این یعنی نادیده گرفتن منافع اساسی آحاد ملت و فدا کردن آن در مقابل منافع نظامی که سی سال است ایران را غصب کرده است و ایرانیان را در کلیه امور به سیه روزی و تباهی کشانده است و هم اکنون با سیاست های نابخردانه خود در سطح بین المللی کشورمان را در خطر تجزیه و حمله بیگانگان قرار داده است.
لازم نیست فکور باشیم تا از خود بپرسیم چنین طرز تفکراتی عامل پیروزی جنبش آزادیخواهانه مردم ایران می باشند یا عامل شکست آنند. در ضمن آقایان تناقض گوئی هم حدی دارد، به توصیه شما اگر بنا باشد مقامات کشور به رسمیت شناخته شوند امروز شما قبل از هر کسی باید احمدی نژاد را به رسمیت بشناسید که هم از نظر رهبر نظام یعنی سید علی خامنه ای مورد تائید قرار گرفته است و هم قانوناً حکم ریاست جمهوری او تنفیذ شده است و هم مورد تائید شورای نگهبان است و هم ریاست جمهوری او از طرف مجلس تحلیف شده است و طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی حالا رئیس جمهور قانونی ایران و دومین مقام رسمی کشور می باشد.
جمهوری اسلامی داری دو بال بوده است یکی اصولگرایان و دیگری اصلاح طلبان و هر دو اینها از آخور این رژیم می خورده اند و می برده اند. حال یک بال آن از قدرت حاکمه کنده شده است و این بال کنده شده تلاش دارد دوباره بهر طریقی که شده است در قدرت جائی باز کند (در پرانتز باید گفت منظورم سران اصلاح طلب است و اخیراً بسیاری از اصلاح طلبان قدیمی از این رژیم قطع امید کرده اند و با نفی حاکمیت ولایت فقیه به حاکمیت مردم آری می گویند) لذا آنان و هوادارانشان هراسان و سراسیمه به مردم نهیب می دهند شعار تند ندهید یعنی سطح خواسته های خود را بالا نبرید و مثل گدا ها سعی کنید خواسته های خود را از این رژیم گدائی کنید. اگر در این میان کسی هم نظری بدهد و سعی کند جنبش را هدفمند سازد به او می تازند و مثل آقای کدیور به او می گویند شما که عددی نیستید و تحریمی بوده اید و در انتخابات شرکت نکرده اید لذا حق نظر دهی ندارید. تو گوئی ایران و جنبش آزادیخواهانه ایرانیان ملک طلق اینان است. آقای کدیور و امثال ایشان سال های متمادی سنگ رژیم جمهوری اسلامی را به سینه می زدند و همین امروزهم خواهان حکومت دینی هستند، و هنوز هم معتقدند باید عالمان دینی برای مردم تصمیم بگیرند، البته پیشرفت ایشان نسبت به روحانیون حکومتی در این است که جمهوری اسلامی بدون سید علی خامنه ای می خواهد و اعتقادی به جدائی دین از حکومت ندارد. جمهوری اسلامی خواهان بعد از ٣۰ سال دفاع از این نظام باید بگویند برای مردم ایران چه کرده اند. آیا مشکلی از هزاران مشکل مردم ایران را مثل بی عدالتی سیاسی و اجتماعی، مشکل نبود آزادی ها، مشکل نابرابری حقوقی انسانها و مشکل فساد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را حل کرده اند. شما حتی نتوانسته اید اندکی آنها را تعدیل کنید. همین نظام ولایت فقیه عامل فقر، بدبختی، عقب ماندگی، فحشاء، فساد و تبعیضهای جنسیتی، دینی و فردی است که شما می خواهید جنبش آزادیخواهانه مردم را فدای آن سازید.
اگر دیگرانی که سی سال آزگار به انحاء مختلف با نظام جابرانه ولایت فقیه مبارزه کرده اند و روزانه از حقوق حقه مردم دفاع نموده اند و با تبلیغ فرهنگ استقلال و آزادی مروج دمکراسی بوده اند عددی نیستند پس نگرانی شما از چیست. آقای مهاجرانی ها و کدیورها و دیگر جمهوری اسلامی خواهان مذهبی و سکولار باید بدانند اعتلاء اعتراضات خیابانی و ادامه آن بعد از ۶ ماه بهیچوجه یک پدیده ناگهانی نیست که عاملش فلان فرد و فلان گروه باشد. خیر، چنین چیزی را بخود نباورانید، شرایط زندگی مردم ایران از مدتها پیش، زمینه چنین اعتراضاتی را فراهم نموده است و تقلب انتخاباتی در خرداد ۱٣٨٨ فقط بروز آنرا بطور قطعی مشخص کرد. ادامه این مبارزات ارتباط لاینفکی با سی سال چپاول و غارت نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی دارد که روزانه حقوق مردم را پایمال کرده است. دزدیدن رای مردم انگیزه ای بود تا روحیه سرخوردگی به روحیه انقلابی تبدیل شود و مردم ناممکنی را که شما سالها مبلغ آن بودید به ممکن تبدیل کردند و از این طریق تحسین و حیرت جهانی بر انگیختند.
هیچ چیز کاذبانه تر از این ادعا نیست که گویا اصلاح طلبان عامل جنبش مردم هستند. بر خلاف خواست شما جریان حوادث و شعارهای اخیر مردم به وضوح نشان داده است که برای مردم محدوده نظام نه تاکتیک است و نه استراتژی. نارضایتی شما از شعارهای مردم ترس شما را از آن می رساند که نکند دور از دستتان خارج شود ولی دور از دست شما زمانی خارج میشود که خود را با خواستها و حقوق مردم تطبیق ندهید. صحت این گفتار را از روی شعارهای مردم می توان فهمید که هرچه شما تلاش می کنید آنها را محدود کنید آنها محدود ناپذیرتر می شوند و جنبش آزادیخواهانه مردم چنان به جلو می رود تا بنیاد استبداد را بر چیند. شما اگر می خواهید بدانید کجا قرار گرفته اید سرتان را بر گردانید تا گذشته خود را ببینید چون کارنامه همه انسانها پشت سرشان است.
اما اشکال شعار در تند بودن یا تند نبودن آن نیست زیرا اگر رهبران جنبش قادر باشند حقوق اساسی و انسانی مردم را در نظر بگیرند و گرایشهای مختلف بدنبال استقلال و آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش باشند دیگر جای نگرانی از شعارهای تند و حتی انحرافی نیست زیرا هنگامیکه رهبران گرایشهای مختلف از حقوق اساسی و مدنی همه شهروندان دفاع نمایند و تمامی گروهای اجتماعی حتی بسیجی ها و پاسداران مشاهده کنند که قانوناً از حقوق خویش محروم نخواهند شد مطمئن باشید همه مردم یک صدا به یک سمت یعنی ایجاد جامعه ای حقوقمدار و دولتی قانونمدار که نماینده اراده ملی باشد گام خواهند برداشت و آنگاه با ایجاد جنبش همگانی می توانیم حاکمین زور گو را به زانو در بیآوریم. پس شرط اول آنست که مثل اکثر مردم قبول کنیم چارچوب نظام نه تاکتیک است ونه استراتژی و هدفمان استقرار ولایت جمهور مردم باشد تا در آن هیچ کس بنام هیچ دینی و مرامی و هیچ گروهی خود را فرا قانونی نداند.
بنابراین آنانی که سعی می کنند جنبش آزادیخواهانه مردم را در چارچوب نظام محدود و محبوس سازند هدفی جز تعطیلی آنرا ندارند. اما جنبش مردم تعطیل ناپذیر است این جنبش همچون دریا جزر و مد دارد ولی هیچکس نمی تواند مانع امواج خروشان دریا شود. جنبش مردم منتظر هیچکس نمی ماند، با شما و بدون شما براه خود ادامه خواهد داد، پس چه بهتر، زمانی که نظام ولائی با مردم در جنگ علنی بسر می برد شما هم همراه دیگر نیروهای دمکرات با نفی نظام و حاکمیت ولایت فقیه به ولایت جمهور مردم آری گوئید و برای ساختن آلترناتیو دمکراتیک با دیگر دمکراتها که برای برقراری آزادی و دمکراسی تلاش می کنند همراه شوید.
سرافراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com
|