روشنفکر در آثار خویش و بازتاب آن در زمانه زنده خواهد ماند.
صفا پوینده
•
رادیکالیسم به معنای پرداختن به ریشه هاست و پوینده و همفکران وی، اندیشه نابالغی و عقیم ماندن حرکتهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه مردم را در فرهنگ می جستند. آنها به خوبی میدانستند که فرهنگ و جلوه های گوناگون آن، عصارهی تاریخی یک ملت و سرمایهی کنونی و آیندهی آن است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۴ آذر ۱٣٨٨ -
۵ دسامبر ۲۰۰۹
نظریه و عمل روشنفکر از هم جداییناپذیرند. او در سخن خویش زندگی میکند. مکالمهی آزاد و بری از هر گونه روابط سلطه ، شرط ضروری رهایی است. آثار جعفر پوینده بخشی از زندگی او نبود، بلکه این پوینده بود که بخشی از آثار و زندگی خود و امثال خود بود. آثار و ترجمهها و گفتههایش و بالاتر از همهی اینها شخصیت و زندگیاش بیانگر آنند که او میخواست سهم جامعهاش باشد و او سهم جامعهاش شد.
زندگی و کلام جعفر پوینده ، پویندگی در راه رهایی اندیشه و عمل از هر گونه روابط آشکار و پنهان سلطه بود. نگاهی به آثار وی از تالیفات و به ویژه ترجمهها و دیگر گفتوگوهایش با جامعه ، این ویژگی زندگی وی را نمایان میسازد. قواعد والزامات گفتوگوی روشنفکر با جامعه و زمانهی خویش، در شرایطی که هژمونی سیاست و سیاست زدگی ، التهاب ترس و تملق و ناراستی را بر درونیترین لایههای ضمیر، اندیشه ، زبان و عمل آدمیان حکمفرما کرده است، کاری خطیر و راه رفتن بر لبهی تیغ تهمتها ،تهدیدها و نارواییهاست. اندیشهی انتقادی و نقد ایدئولوژی و فرهنگ فراتر از کنش سیاسی نخبهگرایانه است که رهاییبخشی را صرفا در گفتوگو و یا قهر و انزوا و چهره دره هم کشیدن در مقابل اربابان چند روزهی قدرت میداند. کلیشه و سکه رایجی که متاسفانه در بسیاری از جریانات مدعی جنبش اجتماعی دیده می شود و مبادله می گردد.
رادیکالیسم به معنای پرداختن به ریشه هاست و پوینده و همفکران وی ، اندیشه نابالغی و عقیم ماندن حرکتهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه مردم را در فرهنگ می جستند. آنها به خوبی میدانستند که فرهنگ و جلوه های گوناگون آن ، عصارهی تاریخی یک ملت و سرمایهی کنونی و آیندهی آن است.
تمام دغدغه و تلاش وی و همفکرانش ، برای مکالمه ، شادی و آزادی با مردم و برای مردم بود. او روشنفکری و روشنگری را در زبان و مناسک قبیلهای خاصی که خود را در میان مردم دورافتاده و مهجور و درک ناشده میدانند، نمیجست. به همین جهت به ادبیات و عادیترین و در عین حال اساسیترین و پایدارترین عناصر زندگی و رهایی مردم روی آورده بود. آثار ترجمهی وی در حوزهی ادبیات ، هنر و جامعه شناسی آموزش و پرورش و جامعه شناسی فرهنگی گواه این مدعاست.
او مونولوگ و تک گویی را عامل و آفت اصلی فرهنگ استبداد و استبدادزدگی دیرپای ایران میدانست و تلاش وی برای ترجمهی آثار علمی و فرهنگی جهان، تلاشی برای در هم شکستن این زنجیر بود. هنگامی که به ترجمه و نقد آثار میخائیل باختین در بارهی مکالمه و خنده می پردازد، می خواهد خطوط استبداد را که بر چهرهی آدمیان نیز حک می گردد، نشان دهد و بشکند. او حقیقت ، آزادی ، برابری و آگاهی را تحفه و دستاورد قهرمانان برای مردم نمی دانست. چرا که میدانست این نگاه و این گونه کنش و کلام، بازتولید مداوم مناسبات سلطه و خدایگان، بندگی در شکلی پیچیدهتر است. به همین جهت برای رسیدن به آن آرمانها بیش از هر چیز به حقوق بشر و آموزش آن به مردم و خودآگاهی مردم در جریان مراوده و دیالوگ با آنها تاکید میورزید. آنجا که حتا سخن از آزادی و رفع هر گونه ممنوعیت و یادآوری ارزش در بارهی اندیشه و هنر، را سر می دهد، یادآوری و تاکیدی است بر این گفته ی روسو که می گوید:"به مردم راه را نشان دهید، برای آنها برنامه وضع نکنید. چگونه فکر کردن و اندیشیدن را به آنهابیاموزید، انان راه خویش راخواهند یافت."
او به بلوغ و خودشکوفایی مردم و توانایی آنها برای یافتن حقیقت و رهایی ایمان داشت و تاکیدش بر حقوق بشر و بازخوانی تاریخ و فرهنگ بر اساس آرمان ها و معیارهای آن ،نفی هر گونه مناسبات پدر سرورانهای است که نابالغی خودانگاشتهی مردم را توجیهی برای جداگزینی قبیلهای خود از مردم و در عین حال استفادهی ابزاری از مردم میدانستند. تاکید او و همفکرانش بر مدارا به عنوان مولفهای بنیادین برای دستیابی به آزادی و برابری برای استبدادزدگان در هر کسوت و لباس قابل تحمل نبود. چرا که او شکوفایی هر فرد و گروهی را شرط ضروری شکوفایی همگانی می دانست و آن را مبنای حقوق بشر می دانست. او و همفکرانش و آثارشان اکنون به بخشی از تاریخ و فرهنگ اکنون و آیندهی ما تبدیل شده اند. آگاهی از اندیشه ، زندگی و آثار آنها در بارهی امید، آزادی و رهایی بسیار به ما خواهد آموخت. آنان در سخن خویش زیستند و ماندند . اکنون نوبت ماست.
|