یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش سبز: زمینه ها و چالش ها


م. چشمه


• هیچکس فرایند دقیق فروپاشی رژیم و زمان آنرا نمیتواند تعیین کند. اما در صورت حفظ وحدت صفوف جنبش سبز و حفظ روحیه مبارزاتی با هدف عبور از استبداد ولایت فقیه، میتوان بجرأت گفت که آغاز پایان رژیم فرا رسیده است. در این مبارزه افت و خیزها البته زیاد خواهند بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ آذر ۱٣٨٨ -  ۶ دسامبر ۲۰۰۹


مقدمه
حدود شش ماه ار آغاز جنبش سبز میگذرد. شکل گیری این جنبش را تنها با بازبینی تحولات عمیق سیاسی – اجتماعی که بویژه در یک دهه اخیر در ایران روی داده اند، میتوان بهتر درک نمود. اشتباه است اگر پیدایش این جنبش و سخت جانی آنرا فقط ناشی از خشم مردم نسبت به یک تقلب انتخاباتی بدانیم. جنبش سبز تنها بر زمینه سی سال ستم و استبداد مذهبی و در نتیجه تقارن چند عامل و رویداد مهم داخلی و خارجی در طی چند سال گذشته قابل توضیح است؛ و از یک نگرش تاریخی، حرکتی است آزادیخواهانه در امتداد رویداد انقلاب مشروطه. مهمترین عوامل زمینه ساز جنبش سبز از این قرارند:
۱. تغییر مکان مهم پایگاه اجتماعی حاکمیت از نیروهای سنتی بسمت نیروهای امنیتی-نظامی سپاه پاسداران. مضمون اقتصادی این حرکت تغییر مرکز ثقل مالی جامعه بطرف تاسیسات متعلق به سپاه پاسداران است.
۲. نوسان شدید قیمت نفت در یکی دو سال گذشته (افزایش حداکثر تا حدود ۱۵۰ دلار در بشکه و سپس سقوط به حداقل ٣۵ دلار) که بخاطر سیاستهای نابخردانه و عوام فریبانه رژیم از طرفی موجب رشد نقدینگی و تورم بیسابقه در اقتصاد ایران شده، و از طرف دیگر با افزایش واردات بی رویه (تنها بین سالهای ۶۵ تا ٨٨ بنابر آمارهای متفاوت واردات ایران افزایش ۷ تا ۱۰ برابری را نشان میدهد) به رکود و ورشکستگی بسیاری از صنایع و کارگاههای داخلی دامن زده است. شاید بتوان بستر اصلی نارضایتی مردم ایران را در زمینه فوق جستجو کرد. فراموش نباید کرد که رژیم شاه نیز مشابه با چنین سناریوئی سقوط کرد.
٣. تصمیم جناح فاشیستی حاکم برهبری علی خامنه ای به اخراج نهائی اصلاح طلبان حکومتی از حاکمیت که نطفه اش سالها پیش در دوران ریاست جمهوری خاتمی بسته شد، و با کودتای انتخاباتی خرداد ٨٨ و دستگیریهای اصلاح طلبان سرشناس به اوج خود رسید.
۴. افزایش چشمگیر تعداد دانشجویان و دانش آموختگان (حدود شش میلیون با مدرک لیسانس در جامعه) (۱)، و بویژه افزایش بینظیر صفوف زنان و دختران تحصیل کرده.
۵. رخنه گسترده ماهواره و اینترنت و تلفن همراه در جامعه، و از جمله رفت و آمد و مسافرت قابل ملاحظه ایرانیان داخل و خارج کشور که علیرغم تمایل رژیم موجب دسترسی مردم به فضای قرن بیست و یکمی و دنیای گلوبال و در نتیجه افزایش آگاهی آنان گردیده است.
۶. تشدید اختناق فرهنگی – سیاسی و رسانه ای و از جمله تشدید سرکوب آزادیخواهان، اقشار تحصیل کرده و مدرن و نهادهای مدنی، کنترل و سانسور مطبوعات، کنترل و فیلترینگ اینترنت و پخش پارازیت توسط فرستنده های قدرتمند بالقوه سرطان زا.
۷. افزایش بینظیر فساد مالی، اخلاقی، دروغ، فریب،خدعه، جعل مدرک سران و دست اندرکاران و آخوندهای ریز و درشت سیستم ولایت فقیه که در چهره کریه و دروغگوی احمدی نژاد تجلی یافته است.
٨. روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا که بنوعی حاکمیت ایران را در مورد استراتژی آمریکا ستیزی دچار اشکال کرده، و اختلافهای میان جناحهای اقتدارگرا بویژه در زمینه بحران هسته ای را عمق بخشیده است.

پایگاه و وزن موثر اجتماعی جنبش سبز
ده سال پیش در زمان ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی مطبوعات اصلاح طلب آن زمان پایگاه جناح فاشیستی حاکمیت را حدوداً ۱۰ تا ۱۵ در صد وپایگاه اردوگاه اصلاح طلبان و سایر مخالفین رژیم را حدودا تا ٨۵ در صد برآورد میکردند. با شکست اصلاح طلبی حکومتی و قدرت گیری باند خامنه ای-احمدی نژاد و بکارگیری صدا و سیما تماماً در جهت منافع سیاسی باند حاکم و ریخت و پاش درآمد نفت بمنظور تطمیع و خرید حامیان اجتماعی (کمکهای نقدی به خانواده های سپاهی - بسیجی و اقشاری از مردم شهرها و دهات، اضافه حقوق به کارمندان و بازنشستگان) و بکارگیری تشکیلات سپاه پاسداران و بسیج و سایر ارگانهای حکومتی در جهت حامی پروری، شاید پایگاه اجتماعی اقتدارگرایان (با شواهدی که از انتخابات ۲۲ خرداد بدست آمده) به حدود ٣۰ الی ٣۵ در صد افزایش یافته باشد. در این زمینه اما بخاطر نبود آمار قابل اطمینان نمیتوان با قاطعیت نظر داد. چیزی که هست بنظر میرسد پیدایش جنبش سبز و سرکوب خونین و ددمنشانه آن پایه های اجتماعی رژیم را نسبت به قبل از انتخابات تا حدی تحلیل برده باشد. بیجهت نیست که رژیم علیرغم تمهیدات گسترده قادر نیست تعداد قابل ملاحظه ای از طرفداران خود را در مراسم و تظاهرات خود گرد آورد. نکته مهم اما اینجاست که پایگاه اجتماعی جنبش کنونی عمدتا طبقات متوسط شهری که دارای تحصیلات و فرهنگ بالاتری از معدل جامعه هستند، میباشند. بدین معنی که وزن مخصوص یک طرفدار جنبش سبز از نقطه نظر کیفی و تاثیر اجتماعی میتواند بسیار بیشتر از یک طرفدار اردوگاه خامنه ای-احمدی نژاد باشد. در نتیجه براحتی میتوان نتیجه گرفت که "وزن موثر" اجتماعی جنبش سبز با در نظر گرفتن برتری کمی و کیفی بسیار قابل ملاحظه است. در صورتیکه این جنبش بتواند از طبقه متوسط به طبقات پائین و از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و دهات و بویژه به استانهایی که اقلیتهای قومی زندگی میکنند رسوخ یابد، حکومت در مقابل آن یارای مقاومت نخواهد داشت.

دو نگرش متضاد درون جنبش سبز
تحمل سی سال ستم و حقارت ملی تحت حاکمیت یک رژیم مافیایی- مذهبی خرافی و قرون وسطایی با رهبرانی که بمفهوم دقیق کلمه دچار عوارص روانی اند، بالاخره در نتیجه یک کلاه برداری "انتخاباتی" کلان خشم متراکم مردم را همانند جرقه ای بر بشکه باروت در خرداد ٨٨ شعله ور کرد. به باور من این انفجار میتوانست کمی دیرتر و یا زودتر به بهانه دیگری نیز تحقق پذیرد. هنگامیکه درجه حرارت اجتماع باندازه کافی افزایش پیدا کرده باشد، هر نوع جرقه ویا تصادفی میتواند آنرا شعله ور سازد. جامعه ایران اکنون مدتها است که پس از شکست اصلاح طلبی حکومتی، بحران اقتصادی و تشدید استبداد ولایت فقیه، آبستن حوادث بوده است. طرح این مساله که این جنبش ادامه جنبش دوم خرداد است بدین علت نادرست است که جنبش دوم خرداد در پی اصلاح نظام از بالا و جنبش سبز بدنبال نفی نظام از پائین است.
در درون جنبش سبز امروز دو خط مشی متفاوت در مقابل هم قرار گرفته اند. خط مشی اول علیرغم خصلت خودجوشی جنبش از رهبری "بلامنازع" آقایان موسوی، کروبی، خاتمی (اینان خود بدین مساله اذعان ندارند!) دفاع میکند، رسالت جنبش را در حد رفرمهای انتخاباتی و حمایت از برنامه سیاسی موسوی و کروبی پائین آورده و هتک حرمت خامنه ای (شعار "مرگ بر دیکتاتور" و لگدمال کردن تصویر او) را "ناپختگی سیاسی" نامیده و خواستار مبارزه در "چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی" است. خط مشی دوم درون جنبش سبز با درک این مساله که خواست ابطال انتخابات، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی رسانه ها و مطبوعات همگی با سد ولایت فقیه روبرو شده اند، خواستار کسب حاکمیت ملی از طریق نفی دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه است. شعار "مرگ بر دیکتاتور" در واقع بیان و تجلی روشن چنین خط مشی است. آنان که امروز خواهان محدود کردن جنبش سبز در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و تشکیل "جبهه جمهوری اسلامی ایران" (۲) اند فراموش میکنند که ولایت فقیه و آنهم نوع مطلقه آن رکن اصلی قانون اساسی جمهوری اسلامی است. جای تردید نیست که اکثریت قاطع فعالین و شرکت کنندگان در جنبش سبز در ضدیت با استبداد و دیکتاتوری ولایت فقیه بحرکت در آمده اند. تردید نباید داشت که آقایان موسوی، کروبی و خاتمی نیز از دیکتاتوری ولایت فقیه دل پرخونی دارند ولی بدلایلی از ابراز علنی آن تا این زمان اجتناب کرده اند. سرنوشت اما یک انتخاب علنی سرنوشت ساز یعنی انتخاب میان نظام استبدادی ولایت فقیه و مردم را در مقابل آنان قرار داده است. امید است که آنان انتخاب صحیح خود را هر چه زودتر به مردم اعلام کنند.
واقعیت جنبش سبز نشان داده است که خصلت آن مدرن، مسالمت آمیز و بمثابه رنگین کمانی است در جستجوی آزادی. هرگونه کوششی در جهت محدود کردن آن در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی بدون تردید آنرا دچار خفگی خواهد کرد. در عین حال به آنان که از شعارهای رادیکال جوانان در تظاهرات ضد رژیمی دچار واهمه شده و فکر میکنند که هر چه مطالبات مردم رقیق تر شده و یا باصطلاح مردم از "خط قرمز ها" عبور نکنند، رژیم بر سر رحم آمده و از سرکوب آنان دست خواهد کشید، باید متذکر شد که تجربه سه دهه حاکمیت رژیم ولایت فقیه نشان داده است که این رژیم از هر گونه تجمع سیاسی مخالفین بدون در نظر گرفتن شعارهای مطرح شده جلوگیری کرده و خواهد کرد، و یا بقول خانم فریبا داوودی مهاجر "تند رو باشیم یا کند رو ما را ذبح میکنند." (٣) مگر در تظاهراتهای قبل از روز قدس مردم چه شعارهائی سر دادند که اینچنین سرکوب شده و ده ها تن بخاک و خون غلطیدند! سیاست رژیم در مورد تجمع و تظاهرات سیاسی بسیار روشن است و آنهم با تکیه به اصل "النصر بالرعب" و شیوه سرکوب، جلوگیری از هر گونه تظاهرات ضد رژیمی است.
   
جبهه ضد فاشیسم ولایت فقیه
علیرغم خصلت رنگین کمانی و پلورالیستی جنبش سبز و بویژه تضاد آشکار دو خط مشی اصلاح طلبانه و تحول طلبانه، اما همه رنگهای سیاسی و از جمله دو خط مشی فوق زمینه های مشترکی برای ائتلاف، همکاری و ضدیت و مبارزه با ولایت فقیه دارا هستند. این هر دو خواهان ابطال انتخابات، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات، رسیدگی به جنایات قداره بندان رژیم و برگزاری انتخابات آزاد هستند. یکی هنوز امکان تحقق این مطالبات را در چارچوب نظام اسلامی کنونی ممکن میداند، و دیگری تحقق این خواستها را بدون عبور از سد استبداد ولایت فقیه ممکن نمیداند. بهر حال از نقطه نظر الزامات تاکتیکی و منافع کلیه جناحهای درون جنبش سبز و در تحلیل نهائی بخاطر نجات مردم ایران از قید اسارت و دیکتاتوری ولایت فقیه لازم است که کلیه خطوط درون جنبش سبز با درک و اذعان به اختلاف در اهداف استراتژیک بر سر مطالبات حداقلی وحدت خود را تا دسترسی به درخواستهای خود حفظ کنند. در غیر اینصورت رژیم سعی خواهد کرد یک یک این نیروها را از هم جدا کرده، از پای در آورد. تاریخ تجربه های موفق ائتلافهای سرنوشت ساز جریانهای غیر همگون و یا حتی متضاد برای مبارزه با یک دشمن قدار مشترک را باندازه کافی نشان داده است. کافیست تجربه های جنگ جهانی دوم و ائتلاف متفقین (روزولت، چرچیل، استالین) و یا ائتلاف کاتولیکها و کمونیستهادر نبرد با فاشیسم هیتلری را دومرتبه مرور کنیم.

استراتژی، تاکتیک و معیارهای جنبش سبز
درآمد نفت و گاز، تکیه بر ابزار و ریسمان مذهب، حامی پروری و داشتن انحصار کامل رسانه های داخلی از نقاط قوت رژیم بشمار می آیند. تصمیم رژیم به عدم عقب نشینی در مقابل جنبش سبز با درک از عواقب آن، و واقعیت کنونی ضعفهای جنبش سبز ( از جمله عدم ارائه رهبری متمرکز قابل قبول برای همه جناحها، عدم ارائه دورنمای مشخص به توده ها و عدم ارائه برنامه های مشخص برای اقشار مختلف اجتماعی بویژه زنان، قومیت ها و زحمتکشان، عدم ارائه راه حل برای بحرانهای عمیق اجتماعی، و عدم ارائه یک خط مشی صلح طلبانه در سیاست خارجی که دست دوستی بطرف غرب دراز کرده و بتواند اعتماد جامعه جهانی را بخود جلب کند)، همانگونه که بسیاری از تحلیلگران سیاسی اشاره کرده اند، به احتمال زیاد یک استراتژی مقاومت و نبرد فرسایشی را به جنبش سبز تحمیل میکند. هیچکس فرایند دقیق فروپاشی رژیم و زمان آنرا نمیتواند تعیین کند. اما در صورت حفظ وحدت صفوف جنبش سبز و حفظ روحیه مبارزاتی با هدف عبور از استبداد ولایت فقیه، میتوان بجرأت گفت که آغاز پایان رژیم فرا رسیده است. در این مبارزه افت و خیزها البته زیاد خواهند بود. جنبش سبز برای کسب پیروزی مجبور است در استفاده از تاکتیک ابتکار عمل را در دست گرفته، کاملاً انعطاف پذیر عمل کند. محک اصلی پیروزی جنبش سبز در این خواهد بود که آیا در پایان هر هفته و یا هر ماه افرادی که جذب این جنبش میشوند از آنان که ریزش میکنند بیشتر است یا نه؟ آیا اراده مبارزه در آنها افزون شده است یا نه؟ آیا در این مدت بر آگاهی سیاسی آنها افزوده شده است یا نه؟ آیا در امر افشاگری و ترویج اندیشه آزادی و دمکراسی گامی برداشته اند یا نه؟ آیا در این مدت گامی هم در جهت تفاهم، هم گامی، همکاری و یا سازمانیابی برداشته اند یا نه؟ و بالاخره آیا گامی در جهت تقویت روحیه خود و اطرافیان خود بر داشته اند یا نه!؟ در عین حال نمیتوان از کلیه افراد و حامیان جنبش سبز انتظار از خود گذشتگی یکسان داشت و یا انتظار داشت که کلیه افراد در همه آکسیونها و تظاهراتها شرکت داشته باشند. کافیست افراد هر کدام بر مبنای شرایط زندگی و توان خود رشته ای هر چند کوچک را در دست گیرند. پر واضح است که انتظار اینکه تعداد افراد جنبش سبز در تظاهراتها همانند روزهای اول در سطح میلیونی باشد، در شرایط سرکوب فاشیستی رژیم واقع بینانه نیست، و نباید موجب دلسردی گردد. بهر حال جنبش سبز میباید سطح انتظارات از هر آکسیون و یا تظاهرات را واقع بینانه تعیین کند تا توده ها دچار دلسردی نگردند. مهمتر از همه جنبش سبز میبایست همواره از اصل غافلگیری و انعطاف در تاکتیکها در برگزاری آکسیونها استفاده کند. غافلگیری در زمینه مکانی اغلب بمفهوم گسترش جغرافیائی، و از نقطه نظر زمانی بمفهوم انتخاب زمان و مدت مبارزه در مکانهای مختلف بمنظور محروم کردن رژیم در تمرکز قوا در نبردهای نابرابر است.

در هفته ها و ماههای آینده جنبش سبز میتواند از فرصتهای بسیار مهمی بهره مند شود. در رأس آنها تشدید بحران اقتصادی ناشی از گرفتاریهای رژیم در مورد طرح رایانه هاست که زمینه مناسبی است برای گسترش جنبش سبز در میان طبقات محروم. در سیاست خارجی گرفتاری هسته ای است که میتواند در صورت عدم تمکین رژیم به مطالبات جامعه بین المللی موجب بروز بحرانهای شدید تری در داخل شده، و در صورت تمکین رژیم به مطالبات جامعه جهانی و غرب و نوشیدن جام زهر (که در نتیجه موجب لجن مال شدن "غیرت" آقای خامنه ای خواهد شد)، میتواند موجب تشدید باز هم بیشتر تضادهای درون رژیم گردد.

به امید پیروزی جنبش سبز در آستانه شانزدهم آذر. "مرگ بر دیکتاتور"، اتحاد، مبارزه، پیروزی.

م. چشمه، ۱۵ آذر ٨٨.


زیرنویس:
۱. "جوانان نیروی تغییر و تحول در ایران"، علی صمد،سلسله مقالات در عصر نو، اکتبر، نومبر ۲۰۰۹.
۲. "جبهه جمهوری اسلامی ایران"، سعید رضوی فقیه، روز آنلاین، ۹ آذر ٨٨.
٣. "تند رو باشیم یا کند رو ما را ذبح میکنند،" فریبا داوودی مهاجر، "ویا نیوز، ۱٣ آذر ٨٨.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست