یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

حقوق بشر و مذهب


امیرحسین لادن


• اسلامیزه کردن حکومت در ایران نه تنها با شکست روبرو شده بلکه وجهه و اعتبار آن نیز زیر سئوال رفته است. آخرین میخ بر تابوت ولایت فقیه را حکومتگران ، بعد از انتخابات ریاست جمهوری با رفتار غیر انسانی شان با مردم ، زدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ آذر ۱٣٨٨ -  ٨ دسامبر ۲۰۰۹


 
انسان آزاد بدنیا می آید و از حقوق طبیعی برخوردار است. اولین حق طبیعی انسان برابری است.
اولین منشور حقوق بشر یعنی کهن ترین سند کتبی دادگستری و مراعات حقوق انسانی در جهان را کورش کبیر پس از آزاد کردن یهودیان از بردگی بوجود آورد. این سند که در ۴۰ ماده بر استوانه ای حک شده ؛ در موزه‍ی بریتانیا و کپی آن در سازمان ملل نگهداری میشود.

عدم تکامل بشریت ، همراه با قدرت طلبی سیاست مداران و نا آگاهی مردم ، رعایت این حقوق و گسترش جهانی آنرا بیش از دو هزار سال به تعویق انداخت ؛ تا بالاخره حدود سه قرن پیش گروهی از روشنفکران مانند جان لاک (انگلستان) ، ولتر و روسو (فرانسه) و تعدادی دیگر در اروپا و بعد بنیامین فرانکلین ، جان آدامز ، توماس جفرسون ، جیمز مَدیسون و دیگران در آمریکا   برای مقابله با خودکامگی مذهب و سلطنت ، قد علم کردند و مسأله ی حقوق طبیعی انسان را دوباره مطرح کردند. اینبار "حقوق طبیعی انسان" بمرور در سطح جهان ، گسترش نسبی پیدا کرد و در میان روشنفکران توسعه و رونق یافت. این آگاهی و خردگرائی نیم قرن پیش ، پس از جنگ جهانی دوم تجلی کرد و در سازمان ملل بصورت منشور حقوق بشر پیاده شد و رسماً به امضای اعضای سازمان یعنی کشورهای عضو رسید.
   
ده ماده ی اول منشور حقوق بشر بدینقرار می باشند: (۱)
ماده ۱: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند . همه دارای عقل و وجدان می باشند و باید نسبت به یکدیگر مانند برادر رفتار کنند

ماده۲: هر کس می تواند بدون هیچ گونه تمایز ، خصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت ، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هر موقعیت دیگر ، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه حاضر ذکر شده است ، بهره مند گردد. به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی ، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعلق دارد . خواه این کشور مستقل ، تحت قیمومیت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد

ماده ۳: هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد.

ماده ۴: احدی را نمی توان در بردگی نگه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است.

ماده ۵: هیچکس را نباید مورد ظلم و شکنجه و رفتار یا کیفری تحقیرآمیز ،موهن ، یا خلاف انسانیت و شان بشر قرار داد.

ماده ۶: هر کس حق دارد که شخصیت حقوق او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود.

ماده ۷: همه در برابر قانون ، مساوی هستند و حق دارند بدون تبعیض و بالسویه از حمایت قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعیضی که ناقض اعلامیه حاضر باشد و علیه هر تحریکی که برای چنین تبعیضی به عمل آید به طور تساوی از حمایت قانون بهره مند شوند.

ماده ۸: در برابر اعمالی که حقوق اساسی فرد را مورد تجاوز قرار بدهد و آن حقوق به وسیله قانون اساسی یا قانون دیگری برای او شناخته شده باشد ، هر کس حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد.

ماده ۹: احدی را نمی توان خود سرانه توقیف ، حبس یا تبعید نمود.

ماده ۱۰: هرکس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش به وسیله دادگاه مساوی و بی طرفی ، منصفانه و علنا رسیدگی بشود و چنین دادگاهی درباره حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که به او توجه پیدا کرده باشند، اتخاذ تصمیم بنماید.
      
نقص فاحش و مکرر حقوق انسانی ، حقوق مدنی و سیاسی مردم ، نقص حقوق زنان و لگدمال کردنِ حقوق اقلیت ها بوسیله‍ی حکومتگران رژیم ولایت فقیه در ایران ؛ همراه با خشونت استبداد مذهبی نه تنها باعث انزجار مردم از حکومتگران بلکه یک نوع دین ستیزی شده است. دین ستیزی گاهی بصورت اسلام ستیزی بروز کرده و اشخاص را به طرف ادیان دیگر بخصوص دین زرتشت که از ادیان باستانی ایرانیان می باشد ، سوق داده است. اکثریت این گروه رسماً تغییر مذهب نداده اند بلکه خود را مرتبط به زرتشت می دانند و نه به اسلام. اما در بقیه‍ی موارد این دین گریزی که ناشی از رفتار حکومت مذهبی در ایران است ؛ یکی از دلایل رشد بی سابقه‍ی طرفداران حقوق بشر در میان هموطنانمان شده است.

ملت ایران در جستجوی راه نجات کشورشان از بن بست زور و بی عدالتی ، به حقوق بشر روی آورده اند که در ضمن نقطه‍ی مقابل خشونت و زور می باشد. ملت ایران خواستار عدالت و آزادی است ؛ خواسته‍ی آنان تنها جدائی دین از حکومت نیست بلکه مردمسالاری و کثرت گرائی در سیستمی است که اعتبار و مشروعیتش از مردم و مسئولیت اش نیز بمردم باشد. هر نوع دیکتاتوری چه آسمانی و چه زمینی بر خلاف قوانین طبیعی و حقوق انسانی بوده و مردود است.

این رشد اندیشه و خردگرائی در بین هموطنانمان ؛ همان تکامل و موهبتی است که اولین سکولاریست ایران محمد زکریای رازی به آن اشاره کرده است. محمد زکریا رازی که فکرش با مقولات عقلی پرورش یافته با کمال صراحت در قرن سوم منکر نبوت شده و معتقد است: "عقل بزرگترین موهبت خداوند است و بمدد آن میتوانیم در این دنیا و آن دنیا سعادتمند شویم و براهنمائی خِرَد از وجود انبیا مستغنی هستیم."(۲)    در سیستم مردمسالاری اعتقاد بر آنستکه اگر خدا وجود دارد ، به انسان شعور داده که در پرتو آن بر سرنوشت خود حاکم باشد. اعتقاد شخصی و ضمیری ، نه عمومی و نه اجباری است. نتیجه‍ی منطقی و عقلانی این نگرش ، برپائی دولت بر اساس حقوق انسانی و نه قوانین الهی است.

روحانیت مدعی است که دین امری مقدس و استوار بر کلام خداوند ، آسمانی و کامل است. خداوند عادل ، کامل و خیر است. انسان ها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و باید تابع روحانیت که جانشین خداوند و مبین دین هستند ، باشند. اسلام دین تسلیم است ، مسلمان کسی است که از اسلام تبعیت می کند ؛ کسی که خود را به خداوند تسلیم می کند. تسلیم و قبول مطلق یعنی زندانی کردن اندیشه ، خرد و بالانتیجه فقدان نوآوری ، باعث رکود اجتماعی و انجماد فکری است. به اضافه‍ی آنکه اسلام انسان را صغیر و سفیه می داند ؛ آیا آنانکه تن به این خفّت می دهند ، خود را چنین می پندارند؟ تضاد از اینجا شروع می شود: انسان آزاد بدنیا می آید ، خردگرا ، پویا و آزاد اندیش است ویژه گی هائی که با تسلیم شدن ، فکر نکردن و رکود کاملاً مغایر است.   آیا انسان برای دین یا دین برای انسان است؟
      
اسلامیزه کردن حکومت در ایران نه تنها با شکست روبرو شده بلکه وجهه و اعتبار آن نیز زیر سئوال رفته است. آخرین میخ بر تابوت ولایت فقیه را حکومتگران ، بعد از انتخابات ریاست جمهوری با رفتار غیر انسانی شان با مردم ، زدند. حکومتگران چنانچه ریگی به کفش نداشتند ، می توانستند حرکت آرام و اعتراضی مردم به نتیجه‍ی انتخابات ریاست جمهوری را بسادگی با اعلام رسیدگی فوری به نتیجه‍ی آرا ، پاسخ گویند. ضرب و شتم ، ورود غیرقانونی شبانه به خانه های مردم ، دستگیری های بدون مجوز ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و کشتار معترضین جائی برای شک به بی عدالتی ، بیدادگری و زمینی بودن مذهب نگذاشته است. از نظر رهبران مذهبی در ایران ، انسان نه تنها سفیه و صغیر است بلکه دارای هیچ حق و حقوقی نیز نمی باشد!            
      
در داستان برادران کارامازوف ؛ کاردینال ایالت سِویل می گوید آزاد اندیشی برای انسان ها مشکل و خطرناک است باید با بی اعتنائی به وجدان ، با فریب ، خشونت و ترس مردم را داخل چارجوب مذهب نگهداشت. کاردینال می گوید که انسان ها آرامش و حتی مرگ را به آزادی در انتخابِ حق و باطل ترجیح می دهند. مذهب آموزش می دهد که وجدان آزاد و احساس قلبی را باید کنار گذاشت و دستورات اسرارآمیز خداوند را کورکورانه حتی بر ضد وجدان خود اطاعت و دنبال کرد. مذهب حتی به دروغ می گوید تمام گناهانتان اگر با اجازه‍ی ما انجام شده باشد ، بخشوده می شود.او در ادامه می گوید: " در پایان ، مذهبیون آزادی و حق انتخاب را جلوی پای ما قربانی کرده و اطاعت می کنند." (٣)         

جان لاک ، فیلسوف و روشنفکر انگلیسی قرن هجدهم که تئوری "حقوق طبیعی بشر" را ارائه داد ، معتقد بود که دولتمندی از طرف مردم ، بوسیله‍ی مردم و برای مردم است. تنها دولت قانونمند دولتی است که با رأی اکثریت مردم انتخاب شود ، مشروعیت اش از مردم و مسئولیت به مردم باشد. پایه گزاران و پدران دمکراسی در آمریکا با پیروی از خرد گرائی جان لاک در مورد مردمسالاری ؛ قوانین آمریکا را در رابطه با حقوق طبیعی انسان پایه ریزی کردند. قانون اساسی آمریکا با این جملات شروع میشود: "ما مردم ایالات متحده ، به منظور ایجاد تفاهم کامل تر ، برقراری عدالت ، امنیت و آرامش داخلی ، برای دفاع مشترک ، برقراری رفاه عمومی و آزادی برای خودمان و نسل آینده قانون اساسی ایالات متحده را برقرار می کنیم."(۴)

رابرت اینگِرسال یکی از بزرگان آزاد اندیش قرن نوزدهمِ آمریکا می نویسد: "پدران دمکراسی در آمریکا بدقت و عمداً کلمه ی "خدا" را در متن قانون اساسی آمریکا نیاوردند و اولین کلمه‍ی این سند " ما مردم" می باشد ، یعنی مشروعیت رهبری از مردم است و نه از مذهب. اینگِرسال می گوید: "ما برای همیشه مشروعیت مذهبی دولت را حذف کردیم." (۵)   نتیجه‍ی منطقی و عقلانی این نگرش ، برپائی دولت بر اساس حقوق انسانی و نه قوانین الهی است.      

جان لاک میگوید در حکومت مردمسالار ، مردم با دولت بیعت نمی کنند بلکه این دولت است که با مردم بیعت میکند و به مردم وفادار است. دولت بطور موقت در یک زمان معین مسئول اجرای خواست های مردم ، برآوردن نیاز جامعه و پیشبرد جامعه بطرف آینده ای روشن تر و امن تر است. قدرت را مردم به دولت می دهند و مردم می توانند آن اختیارات فسخ کرده و پس بگیرند. دولت در اختیار ملت است. توماس جفرسون در مورد قانون اساسی ایالات متحده می گوید: "برای اجرای قانون اساسی ، مردم دولت را انتخاب و مسئول اجرای آن می نمایند. هرگاه دولت در اجرای وظایف محوله کوتاهی و یا تخطی کرد ، وظیفه‍ی ملت است که در دولت تغییرات اصلاحی داده ، یا آنرا برانداخته و دولت جدیدی را جایگزین آن بنماید. سعادت و امنیت ملت ، وظیفه‍ی و مسئولیتِ دولت است.

دولت هر مملکت در اختیار ملت است    آخر ای ملت به کف کی اختیار آید ترا
پافشاری کن ، حقوق زندگان آور بدست    ورنه همچون مرده تا محشر فشار آید ترا (۶)

امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net


(۱) منشور حقوق بشر سازمان ملل (ترجمه)
(۲) دمی با خیام علی دشتی
(٣) برادارن کارامازوف تولستوی
(۴) قانون اساسی آمریکا (ترجمه)
(۵) آزاد اندیشان سوزان جکوبی (ترجمه)
(۶) فرخی یزدی   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست