یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

«بمناسبت سی امین سالگرد تاسیس بسیج مستضعفان»
سی سال سرکوب و ارعاب و تجاوز به حقوق مردم در خدمت به نظام


دکتر حسن کیانزاد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹


آقای مهندس میرحسین موسوی در بیانیه پانزدهم خود به مناسبت فرارسیدن سی امین سالگرد تأسیس بسیج مستضعفان می نویسند: پنجم آذر ماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی «امام خمینی», فرصتی است تا این نهاد «موثر» در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار بگیرد. بسیج چه بود, چه هست و چه باید باشد؟ سی سال پیش از این, امام, بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال خطر حمله ابرقدرتها بوجود آورد و این موثرترین اقدام برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرتهای بزرگ و کوچک مخرب تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان کرد, ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرتمندان نمی ترسیدند و در دفاع از آرمانها و حقوق خود کوتاهی نمی ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش گذاشت زمانی که «پدر دلسوز» (منظور خمینی است), این نهال را غرس می کرد, گفت: کشوری که بیست میلیون جوان دارد, باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد. مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد آن طرح رنگی بود که بتواند تمام یا لااقل اکثریت عظیم از رنگهای جامعه را در خود جمع کند- هنر تبدیل انسانهایی عادی به «لشگر مخلص خدا». آقای موسوی سپس با اشاره به اینکه بسیج قرار نبود جیره خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات, پاداش سرانه بگیرد و به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب آزادی رای را از مردم بستاند, می گویند: امام بسیج را بعنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی خواست, بلکه نهادی برای قدرت مردم, تا حاکمیت آنان را بر سرنوشت شان تضمین نماید. برادران بسیجی من, کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته شود؟
نخست اینکه, آقای موسوی با این توجیه که امام بسیج را بعنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی خواست, معنایش اینستکه, پنداری در سی سال گذشته, جز برگزیدگان خمینی و یا جانشین اش خامنه ای, که یکی از آنها هم جناب آقای میرحسین موسوی نخست وزیر محبوب آقای خمینی, خود هشت سال حکومت کرده اند, افراد و عناصر بیگانه ای, برون از ساختار نظام, خود را بر مردم ایران تحمیل کرده اند, که نیروهای بسیج و سپاه می بایستی مستقل عمل کرده و «قدرت آن حاکمان» را کنترل می نمودند؟! از سوی دیگر, اگر در همان روزها و هفته های نخستین پس از پیروزی انقلاب ۵۷ , بدستور خمینی و تصویب شورای انقلاب, امیران ارتش نیرومند ایران را, بی دفاع بر کرسی اتهام نمی نشاندند و آنان را با انگ مفسد فی الارض و محارب با خدا برابر جوخه های آتش پاسداران انقلاب و همین بسیجیان قرار نمی دادند و یکانها و نیروهای مسلح را به اغتشاش و نابسامانی نمی کشیدند, دیگر نیازی به تأسیس بسیج مستضعفان برای جلوگیری از احتمال خطر یورش بیگانگان, نمی بود, زیرا ارتش ایران دارای این آمادگی بود که از مرزهای کشورمان و تمامیت ارضی و مردم اش دفاع کند. فرایند یک چنین سیاست ضدملی یعنی تخریب ارتش, جنگ نابهنگام هشت ساله ای بود که صدام جنایتکار و متجاوز براساس بی خردی حکومتگران ولایت فقیه و همچنین شخص خمینی, به ملت ایران تحمیل کرد و صدها هزر تن از جوانان ایرانی را نابود ساخت, هزاران هزار نفر زخمی و معلول بجای گذاشت و بیش از هزار میلیارد دلار خسارات مالی و ویرانگری برای ملت مان به بار آورد.
مردم مبارز و آزاده ایران و بویژه همه آن صدها هزار جوانان از میهن مان که در شش ماه گذشته به سبب بیان اعتراض و خواست ها و مطالبات خود از حاکمیت, مورد یورش و سرکوب کینه توزانه و فاشیستی گماشتگان رژیم و از جمله بسیجیان قرار گرفته و تجاوزات ننگین آن افسارگسیختگان را بر تن و روان خود لمس کرده اند, چگونه است که آقای موسوی از آنها به نام «لشگر مخلص خدا» یاد می کند که «پدر دلسوز» یعنی خمینی هنگام غرس نهال اش گفته بود, کشوری که بیست میلیون جوان دارد, باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد, تا در خدمت نظام تازیانی, ملت ایران را به بند کشند.
شوربختانه آقای موسوی در نگاه دوباره خود نسبت به رویدادهای سی سال گذشته, بجای بیان راستی ها و زیرپرسش بردن مشروعیت یک چنین نهادهای سرکوبگری چون بسیج و سپاه و دیگرگروههای باج گیر و مزاحم مردم چونان حزب الله, ثارالله و مبلغین امر به معروف و نهی از منکر, همچنان سیاست مماشات و تعامل را اختیار کرده اند. برخلاف نظر ایشان, تاسیس بسیج از سوی خمینی, گام نخستین برای پاسداری از یکی از هولناکترین و بیدادگرترین رژیم های واپس گرا و قرون وسطایی بود, که در سی سال گذشته به همت سرداران قلدرش و به فرمان فقیهان جابرش, بر ایرانیان ستم روا داشته اند. ترس سی ساله مردم ایران نه از بیگانه, بلکه از این چماق بدستان کلاهخود بر سر است که با پوشش های مهیب وارداتی از چین و کره شمالی بی رحمانه بر آنان یورش برده و بدتر از هر بیگانه و دشمنی, بر سرو دست و پا و تن شان تا سرحد مرگ کوبیدند. شما جناب موسوی می فرمایید : «سی سال پیش بسیج چون یک «بوته گل و یک پارچه نور» متولد شد و سپس از بسیجیان می پرسید, که آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد, به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی زده است؟» آیا اگر کسی باز گشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را بخواهد و خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود و اجرای بدون تنازل قانون اساسی را دنبال کند, به انقلاب پشت کرده است؟
جناب موسوی, شما شاید بخاطر اینکه مورد تکفیر ضحاکیان زمان قرار نگیرید و به اتهام منافق که محدور الدم است و قتلش واجب, این چنین سخن می گویید و یا اینکه در این رهگذر و بویژه درتعریف و تمجید از صفات پرکرامت امام دلسوزتان و رهنمودهای بزرگوارانه «بی عیب و کاستی هایش» و همچنین پایبندی تان به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی», راستین باور دارید و خود را با تمام بیدادگریها, قتل ها, جنایات و غارتگری های ناشی از آن, ملتزم و متعهد به باشندگی اش می دانید؟! به نظر می آید که بر پایه کارنامه سی سال گذشته ی شما و از این میان هشت سال دوران نخست وزیری تان و همچنین آنچه را که در این بیانیه پانزدهم بیان داشته اید, فرض دوم شامل حال شما شود. شما در گذشته هم به عنوان نخست وزیر در شورای بازنگری قانون اساسی, در رابطه با گفتگو پیرامون افزایش اختیارات ولی فقیه گفته اید که : «اگر ما یک موقعی به این نتیجه برسیم که اسم جمهوری نباشد, اسم حکومت اسلامی باشد, هیچگونه ابائی نباید باشد.» که این خود, نشانه ای شفاف از میزان وفاداری و التزام شما به نظام ولایت فقیه می باشد. می گویند خمینی در پاریس وعده داده بود که یک جمهوری درست, شبیه جمهوری فرانسه در ایران تاسیس خواهد کرد و علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان تنها ناظر و هادی مجریان امور می باشند. اما در ایران پس از پیروزی انقلاب, نخست مجلس موسسان را با جبر به خبرگانی که اکثریت آنرا, دستار به سران و بنیادگرایان مذهبی تشکیل می دادند, تبدیل ساخت و سپس پیش نویس قانون اساسی را که دولت موقت تهیه کرده بود و در آن از «ولایت فقیه» نامی به میان نیامده بود, آنچنانکه خواستند تغییر داده و تصویب کردند. و آنهم با کوشش رئیس آن مجلس یعنی آیت الله منتظری که در جلسات آن مجلس صریحاٌ می گوید : «آقایان مطمئن باشند, ما آن قانون اساسی راکه در آن مساله ولایت فقیه و مساله اینکه تمام قوانین بر اساس کتاب و سنت باشند, اصلا تصویب نخواهیم کرد, بلکه ما یک قانون اساسی تصویب خواهیم کرد, که ملاک آن مساله و لایت فقیه باشد و همچنین اساس حکومت و ولایت به دست فقیه مجتهد عادل اعظم اتقی باشد و زیربنای تمام قوانین هم کتاب و سنت پیغمبر خواهد بود. اصلا اگر پایه یک طرح قانون اساسی این مسایل نباشد, از نظر ما ساقط و بی اعتبار است. این را آقایان مطمئن باشند, اگر هم بر فرض کسی بگوید, چنین قانون اساسی آخوندی است, بله ما آخوندیم, آخوندی باشد ولی فقیه باشد»
اما نباید ناگفته بگذاریم که آقای منتظری, که در آن هنگام به عنوان جانشین خمینی معرفی گردیده بود, با جرات و از خودگذشتگی, به کشتار بیش از سه هزار نفر از دگراندیشان در بیدادگاههای جمهوری اسلامی که بیشترین شان پس از محاکمه و اعلام حکم, دوران زندانی شان را می گذراندند, زبان به انتقاد و اعتراض گشوده, مورد سرزنش خمینی قرارگرفته و از جانشینی اش خلع گردید. و همچنین نباید از نظر به دور داشت که ایشان در سالهای گذشته و همچنین در عرصه مبارزات مردم ایران در شش ماه واپسین, همواره از جنبش های اعتراضی و خواستهای مردم پشتیبانی کرده و حکومتگران را به به چالش کشیده است. همچنین اشتباه شمردن اشغال سفارت آمریکا با پی آمدهای خسران آورش در سی سال گذشته, خود نشانه چرخشی نوین و روشنگرانه در رویکردهای ایشان می باشد, که جای سپاس دارد.

اما, با اشاره به نقش ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی, که از آن در فراز سخن رفت و همچنین دیگر دست اندرکاران آن, از جمله آقای موسوی, نمی توان در نگاه و بازنگری رویدادهای سی ساله گذشته بر پایه این قانون اساسی و فرایند فاجعه آفرین اش و بویژه اصل ۱۱۰ آن پیرامون اختیارات ولایت فقیه, آنان را از خُلف وعده و به سبب زیرپاگذاری گفتارها و پیامهای آزادیخواهانه پیش از انقلاب شان به مردم ایران, از زیر بار مسئولیت مبرا دانست.
و بهمین سبب است که مردم ایران حق دارند, از آقای میرحسین موسوی که در سی سال گذشته, هم به عنوان نخست وزیر و هم ناظر بر امور, شاهد تمام کنش های ضدانسانی حکومت و رهبر ناسزاگوی آن خامنه ای بوده و همواره سکوت اختیار کرده اند و امروز دلسوزانه, در صف یکی از رهبران و پشتیبانان جنبش خودجوش سبز و رنگین کمانی مردم ایران قرار گرفته اند, بپرسند, چگونه است که شما پس از این همه تجاوزات به حقوق مردم, بیدادگریها در زندانهای اوین, رجایی شهر و کهریزک و همچنین در سراسر میهن مان, انتظار دارید به خواست شما که تنها «اجرای بدون تنزل قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه» می باشد, تن دردهند و دست از مطالبات شفاف خود, یعنی برکناری این نظام جهل و جنون, دست بر دارند؟! بسیجی ای که شما در بیانیه پانزدهم خود بگونه یک «بوته گل و یکپارچه نور»می ستایید و با پند و اندرز از آنها می خواهید که به آن شهر نورانی و نخستین, بر بستر نسخه اصیل انقلاب و اسلام ناب محمدی, که امام «منادی و معرف» آن بوده است, بازگردند و به مردمی که حاکمان شان را به عدالت امر می کنند, ستم روا ندارند, برآمده از آموزه های همان امامی است, که شما هنوز هم به او مخلصانه اقتدا می کنید و از بسیجیان می خواهید که سر در راه آن نسخه اصیل از اسلام ناب محمدی بگذارند. بی توجه به اینکه, در این سی سال گذشته, نه تنها نیروهای بسیجی و سپاهی, بلکه دیگر نهادهای سرکوبگر رژیم به اعتبار همین نسخه و افاضات آن, زنان را سنگسار کرده, دستها و پاها بریده, چشم ها از حدقه درآورده و بر تن های عریان بندگان خدا تازیانه زده و هزاران نفر را به اتهام محارب با خدا کشته و شیوه های بربرانه قرون وسطایی و تازیانی را بر ملت فرهنگ ساز ایرانزمین, تحمیل کرده اند.
و بر پایه همین نسخه بودکه در روزهای نخستین پس از انقلاب, امیران ارتش ایران را در پشت بام مدرسه علوی به خون کشیدند و امامتان انگشت در خون آنان, انتقامجویانه نماز پیروزی بر اجسادشان گذاردند و این «امام دلسوز» شما بر پایه همین نسخه اصیل انقلاب اسلامی اش پس از پایان جنگ تحمیلی هشت ساله و سرکشیدن کاسه زهر, فرمان قتل زندانیان را به گونه زیر صادر کرد: «کسانی که در زندانهای سراسرکشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند, محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت السلام نیری دامت افاضانه (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد. رحم بر محاربین ساده اندیشی است. امید دارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام, رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشد اعلی الکفار باشند. تردید در مسایل اسلام انقلابی, نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد. والسلام روح الله الموسوی الخمینی (از کتاب خاطرات آقای منتظری صفحه ۲۷۰) » و بر اساس این حکم انسان ستیز و ظالمانه در شهریور سال ۶۷, نزدیک به ٣۷۰۰ نفر از دگراندیشان را که بر سر موضع خود ایستادند در بیدادگاههای جمهوری اسلامی برابر جوخه های آتش بسیجی ها و سپاهی گذاردند و آنان را خونخوارانه کشتند. و شما جناب میرحسین موسوی در آن هنگام نخست وزیر کشور بودید و هیچ نگفتید؟!
و بازهم توجه بفرمایید به افاضات آقای خمینی , نشئت گرفته از آن نسخه اصیل انقلاب اسلامی, در پیش و پس از انقلاب.
پس از انقلاب:
«ما هرچه می کشیم از این طبقه است, که ادعا می کنند دانشگاه رفته ایم و روشنفکر و حقوقدانیم. ما هرچه می کشیم از این است. (قم ۱۰ مرداد ماه ۱٣۵٨)»

«منافقین هی می گویند مغزها دارند فرار می کنند. به جهنم که فرار می کنند. این دانشگاه رفته ها, اینها که همه اش دم از علم و تمدن غرب می زنند, بگذارند بروند. ما این علم و دانش غرب را نمی خواهیم. اگر شما هم می دانید که در این جا جایتان نیست, فرار کنید, راهتان باز است.»(جماران ٨ آبان ۱٣۵٨)

پیش از انقلاب:
«دانشگاه مرکز علم و سازنده آینده ملت است, تعطیل است, نمی گذارند کارکند, می ریزند توی آن زن و مردش را می زنند, زخمی می کنند! یا می گیرند و می برند درحبس ها, دانشجو را کتک می زنند و می کشند» (پاریس ٣۰ مهر ۱٣۵۷)

«مدارس ما غالبا نیمه تعطیل یا تعطیل هستند, وقتی هم که اشتغال داشته باشند, دستور است که آزادی کلام و آزادی اظهار عقیده در آنها وجود نداشته باشد و رجال روشنفکر در آنها فعالیتی نکنند.»(پاریس, نوفل لو شاتو: ۱۶ آبانماه ۱٣۵۷- مصاحبه با تلویزیون فرانسه)
پس از انقلاب:
«ما دانشگاهی که شعارش این باشد که می خواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و روبه تمدن بزرگ برویم, نمی خواهیم.»(در دیدار با نمایندگان مجلس. جماران. ۶ خرداد ۱٣۶۰)

«امیدوارم که احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است- در دیدار با وزیر و معاونان وزارت فرهنگ و آموزش عالی.»(۲۷ فروردین ۱٣۶۴)

«در نیم قرن اخیر, آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است ,قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است»(وصیت نامه خمینی)!

«حکومت به معنای ولایت مطلقه... بر جمیع احکام شرعیه و الهیه تقدم دارد. حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است!!»

«این ملت برای اسلام جنگیده و نه آزادی.» (مصاحبه با اوریانا فالاچی- ۲ مهرماه ۱٣۵٨ - قم)

«به آنهایی که از دموکراسی حرف می زنند, گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. می خواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت ملی و دموکراتیک و اینها را می کنند, می شکنیم!!»(۲۲ اسفند ماه ۱٣۵۷. قم)

جناب آقای موسوی, با توجه به افاضات بالا و بویژه درک و فهم امام راحل و دلسوزتان خمینی از علم و دانش و دانشجو و دانشگاه و همچنین آزادی و دموکراسی و برپاپه آن« نسخه اصیل انقلاب» که پاسداران انقلاب و همچنین بسیجی هایی که شما آنان را به عرش اعلاء برده و می گویید: «بسیج در تاریخ معاصر ما نه یک نام, بلکه عملکرد بود که هرگز از آن بی نیاز نمی شویم», که آنها به فرمان رهبرانشان در سی سال گذشته و بر پایه آن «نسخه اصیل انقلاب» رسانه های گروهی منتقد را تعطیل کردند, قلم ها را شکستند, سعیدی سیرجانی ها, فروهرها, مختاری و پاینده و هزاران روشنفکر و انسان آزاده را بیرحمانه کشتند, آیا هنوز هم باور دارید که با «اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی» وحضور نیروهای سرکوبگر پشتیبان اش که شما نیز بر نیاز به آنها پا می فشارید, می توانید مبارزات گسترده اعتراضی مردم ایران را بر ضد نظام حاکم که ایرانیان دیگر هیچ اعتمادی به آن ندارند, متوقف کنید؟
این چه تحلیلی است که شما به بهانه سی امین سالگرد تاسیس بسیج به گونه ای که در فراز به آن پرداخته شد, ارایه می دهید. و این نهاد خودسر و سرکوبگر را به گونه یک ضرورت تاریخ می ستایید و قاطعانه می گویید که: «هرگز از آن بی نیاز نمی شویم»؟!
آری, بدرستی هم برای حفظ و صیانت از یک چنین نظام ارتجاعی و بنیادگرای استبدادی, که زمان فروپاشی آن بدور نیست, نیاز به بودن و ماندن این نهادهای سرکوب و عاملان ایجاد فضای ترس و وحشت و ارعاب, می تواند قابل فهم باشد . شما در بیانیه پانزدهم, همچنین اشاره می برید به اینکه «بیگانگان به دو کشور همسایه ما افغانستان و عراق قدم گذاشتند و با شعار آزادی به اشغال خود در آوردند. وقتی ابوغریب ها را به راه انداختند, طمع خویش را درچهره های وحشت زده مردم پنهان نکردند.» بگذریم از اینکه بهتر است ما کاسه داغ تر از آش برای مردم فلسطین, افغانستان و عراق نشویم و دست از دخالت در امور داخلی آنها برداریم. زیرا که نقش جمهوری اسلامی در درازای سی سال گذشته در ایجاد تنش و دامن زدن به بحران در منطقه, به ویژه با پشتیبانی از نیروهای رادیکال حماس و حزب الله در لبنان و عراق از دیده به دور نمانده. اما, آیا نمونه های همگون و ننگین آن تجاوزاتی که در زندان ابوغریب روی داد, در کشور ما, نه از سوی بیگانگان, بلکه از سوی خودی, یعنی پاسداران و گماشتگان حکومتی شما, نه تنها در زندان کهریزک, بلکه در سی سال گذشته در سراسر کشور انجام نگرفته؟ که مسببین آن تجاوزات و جنایات هم, هیچ هنگام مورد پیگرد و مجازات قرار نگرفته اند. قتل های زنجیره ای به گونه مشت نمونه خروار است.
جناب مهندس میر حسین موسوی, در سالهای واپسین دهه نود مسیحی, درکشور همجوار ما روسیه که در آن هنگام اتحاد جماهیرشوروی نامیده می شد, دبیرکل حزب کمونیست آقای میخاییل گورباچف با نیت درست و آزادیخواهانه و تبلیغ«پرسترویکا» و «گلاسنوست» می خواست سمت و سوی دگرگونی در حزب کمونیست و همچنین تحول در جامعه را به سوی اندکی آزادی, گام به گام پیش ببرد. این خواست او با وجود کوشش های خستگی ناپذیرش با کودتای نظامیان با شکست روبر شد. بوریس یلسین جانشین گورباچف با قاطعیت و جرات, نخست عامل اصلی همه نابسامانی ها یعنی حزب کمونیست را منحل کرد و به دنبال آن, پایان نظامی که اتحاد جماهیر شوروی نامیده می شد. این اقدام بوریس یلسین به سلطه صد ساله روسیه از زمان تزارها و کمونیست ها بر کشورهای بی شمار منطقه و همچنین پس از پایان جنگ دوم جهانی, بر اروپای شرقی, نقطه ی پایان گذاشت و راه را برای مردم روسیه به سوی دمکراسی هموار کرد. بنابر این تجربه تاریخی و مانندش در همه دیکتاتوری های جهان از جمله در آمریکای لاتین, راه تغییر و تحول در میهن ما هم جز این نخواهد بود. جنبش خودجوش ملی سبز و یا رنگین کمانی مردم ایران با طرح شعارهای نوین و استوار بر هویت ایرانی آن, راهی دیگر در پیش ندارد. و آن راه, نه در جهت اجرای بدون تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی مورد نظر شماست, بلکه در راستای شکل گیری نظامی مردمسالار, همراه و سازگار با منشور جهانی حقوق بشر, تا بتوانیم به این دوران تاریک و تباهی و انزوای مطلق سیاسی, فرهنگی, اقتصادی کشورمان درعرصه سیاست جهانی پایان دهیم و در سایه صلح و سازگاری, بار دیگر مناسباتی قانونمدار, متعارف و خردگرا را نه تنها در منطقه و با کشورهای همجوار, بلکه با جهان آزاد, برقرار سازیم و در کنار آنان در گشایش مشکلات جهانی و پایداری صلح و رفع تبعیضات و فقر و نابسامانی های بی شمار و همچنین پاسداری از محیط زیست, کوشش نماییم. اکنون که این نوشتار را به پایان می برم روز ۱۶ آذر ماه, روز دانشجو و روزی است که باردیگر جوانان, زنان و دانشجویان سرزمین مان باردیگر با وجود فضای بسته و و اختناق و ارعابی که نیروهای سرکوب بوجود آورده اند, فریاد اعتراض و «نه» خود را به حکومت جابر حاکم از سینه های پر از مهر به انسان و آزادی, رسا برخواهند آورد. روزنامه فرانکفورتر آلگماینه FAZ در شماره امروزه خود ۷ دسامبر ۲۰۰۹ این چنین می نویسد: امروز روز ملی دانشجویان ایرانی است. قرار است در تمام دانشگاههای ایران تظاهراتی بر علیه حکومت انجام بگیرد. نیروهای انتظامی از روزهای پیش خود را آماده جلوگیری از این تظاهرات کرده و گفته اند که آن تظاهرات را سرکوب خواهند کرد. وزارت مخابرات راه های ورود به اینترنت و تلفنهای همراه را بسته است و دولت همچنین به مدت سه روز قدغن کرده است که خبرنگاران خارجی در مراکز دانشجویی ظاهر شده, خبر تهیه کرده و یا عکس برداری کنند. در هفته گذشته مقامات امنیتی دو تن از خبرنگاران بدون مرز را دستگیر کرده اند. آقای میرحسین موسوی این است فرایند فاجعه آفرین سی سال حکومتی که شما هنوز هم بر پایه قانون اساسی آن, دل به اصلاحش بسته اید؟! اما ملت ایران تنها, برکناری آن را آرزو دارد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست