زرتشت پیش نمونهً امام حسین در باور ایرانیان قرون آغازین هجری
جواد مفرد
•
دکتر محمد جواد مشکور و عده ای از ایرانشناسان به درستی عزاداری ماه محرم ایرانیان را دارای ریشه در تراژدی معروف قتل گئوماته بردیه (ایرج/ زرتشت) می دانند بدون اینکه متوجه ابعاد وسیع معروفیت زرتشت و تراژدی قتل وی که اخبار آن در عهد باستان از هندوچین تا اسکاندیناوی رسیده بود، شده باشند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۵ ارديبهشت ۱٣٨۵ -
۲۵ آوريل ۲۰۰۶
دکتر محمد جواد مشکور و یک عده ایرانشناسان به درستی عزاداری ماه محرم ایرانیان را ریشه در همان تراژدی معروف قتل گئوماته بردیه (ایرج/ زرتشت) می دانند بدون اینکه متوجه ابعاد وسیع معروفیت زرتشت و تراژدی قتل وی که اخبار آن در عهد باستان از هندوچین تا درون اسکاندیناوی رسیده بود ، شده باشند. قتل گئوماته زرتشت همان واقعه ای است که نزد دشمنان آیین زرتشت، چنانچه درتواریخ یونانی و تورات آمده معروف به جشن/ تراژدی مگوفونی (مغ کشی) پارسیان و عید پوریم یهود ( به معنی جشن قرعه کشی بر سر کشتن مغان یا قرعه کشی بر سر جانشینی گئوماته) گردیده است. ظاهراٌ ایرانیان زرتشتی دولتی زمان ساسانیان مراسم عزاداری نداشته اند ولی چنانچه از خود کتابهای پهلوی زرتشتیان بر می آید در خارج از سنن مغان دربار ساسانیان بسیاری از ساکنین امپراتوری ساسانی منجمله مردم هرات مراسم عزاداری به گزافی را برای مردگان خویش به جای می آورده اند. در باب معروفیت و جایگاه تراژدی گئوماته بردیه -که در روایات ملی بیشتر با نامهای ایرج و زرتشت معروف گردیده است-باید گفت ایرانشناسان این پیشینهً عزاداری ماه محرم را به درستی کشف نموده اند بدون اینکه دریافته باشند که گئوماته بردیه همان زرتشت و این خود همان ایرج ایرانیان و آرای آرایان ارامنه است: در تاریخ اساطیری ایران، ایرج (منسوب به آرا= نجیب)به جای همان گئوماته بردیه است. ولی خود آرای ارامنه به جای سه فرد تاریخی می باشد که در رابطه با هم بوده اند: آرا که به جای کورش است، آرا که به جای سپیتمه جمشید ولیعهد و داماد آستیاگ می باشد که توسط کورش به قتل رسیده است و سر انجام آرای آرایان که پسر سپیتمه جمشید و پسرخوانده و داماد کورش است کسی به جز زرتشت سپیتمان (ایرج) نمی باشد که در عهد پدر و پدر بزرگش یعنی اسپنداس (سپیتمه جمشید) و آستیاگ فرمانروای اران، ارمنستان و آذربایجان بوده و در عهد فرمانروایی پدر خوانده و پدر زنش یعنی کورش (فریدون) به حکومت دربیکان سمت بلخ بر گماشته شده و آیین معروف وی تحت نام بودائیگری از آنجا در هند رواج یافته است و از همین جاست ویهاره (دیر) که زادگاه گوتمه بودا (سرود دان منور) به شمار رفته، در اصل همان معبدی بوده است که در ایران به معبد نوبهار بلخ معروف گردیده است . می دانیم نخستین فرمانروایی که آیین فلسفی گئوماته زرتشت (زرین تن دانای سرود های) را به صورت آیین دینی در آورد نه از فرمانروایان ایرانی بلکه آشوکای آریائیان هندی است که نامش به لغت اوستایی به معنی شاه درستکار و عادل و به هندی به معنی بی غم است . سنگ نوشته های وی درباب تعالیم بودا در هندوستان و افغانستان برجای مانده است. گرچه برای گوتمه بودا یاهمان گئوماته زرتشت در منابع بودایی تراژدی مرگی ذکر نمیشود ولی در رزمنامه معروف مهابهاراته و آیین جینان هندوان غمنامه مرگ وی تحت نامهای مختلف ذکر شده است. امّا در منابع ارمنی تراژدی آرا را نه به آرای آرایان (ایرج، زرتشت) بلکه به آرا، در مقام پدرخوانده وی یعنی کورش (فریدون) منسوب داشته اند ولی در اساطیرملی ایرانی تراژدی به وضوح به پسر او(در واقع پسر خواندهً و داماد وی آرای آرایان یعنی ایرج/ زرتشت) تعلق یافته است گرچه مواردی هم در اسطوره ایرانی ایرج (آرا) وجود دارد که اشاره به مقتول شدن آرای پدرخوانده یعنی خود کورش (فریدون= جهانگیر) به دست تورانیان ماساگتی (آلانهای سکایی/ سرمتی) است. به نطر می رسد اشتراک داشتن آنان در لقب آرا (نجیب) ولقب عبری ابراهیم (پدر امتهای بسیار= جهانگیر) سبب این اغتشاش و به هم آمیختگی اساطیر آنان شده است. فردوسی سوگنامهً ایرج (بردیه/ کورش) به هنگام رسیدن پیک تابوت وی را چنین به نظم کشیده است:
خروشی بیامد از آن سوگوار
یکی زر تابوتش اندر کنار
به تابوت زر اندرون پرنیان
نهاده سر ایرج اندر میان
ابا ناله و آه و با روی زرد
به پیش فریدون شد آن نیک مرد
ز تابوت زر تخته برداشتند
که گفتار او خیره پنداشتند
ز تابوت چون پرنیان برکشید
بریده سر ایرج آمد پدید
بیفتاد از اسب آفریدون به خاک
سپه سر به سر جامه کردند چاک
سیه شد رخان دیدگان شد سپید
که دیدن دگرگونه بودش امید
چو خسرو برآنگونه آمد زراه
چنین بازگشت از پذیره سپاه
دریده درفش و نگونسار کوس
رخ نامداران به رنگ آبنوس
تبیره سیه کرده و روی پیل
پراکنده بر تازی اسپانش نیل
پیاده سپهبد پیاده سپاه
پر از خاک سر برگرفتند راه
خروشیدن پهلوانان به درد
کنان گوشت تن را بران رادمرد...
سپه داغ دل شاه با های و هوی
سوی باغ ایرج نهادند روی
به روزی کجا جشن شاهان بدی
وزان پیشتر بزمگاهان بودی
فریدون سر شاه پور جوان
بیامد ببر بر گرفته نوان
بر تخت شاهنشهی بنگرید
سر شاه را نزدر تاج دید
همان حوض شاهان و سرو سهی
درخت گلفشان و بید و بهی
تهی دید از آزادگان جشنگاه
به کیوان بر آورده گرد سیاه
همی سوخت باغ و همی خست روی
همی ریخت اشک و همی کند موی
میان رابزنّار خونین ببست
فکند آتش اندر سرای نشست
گلستانش بر کند و سروان بسوخت
به یکبارگی چشم شادی بدوخت
نهاده سر ایرج اندر کنار
سر خویشتن کرد زی کردگار
همی گفت کای داور دادگر
بدین بی گنه کشته اندر نگر
به خنجر سرش کنده در پیش من
تنش خورده شیران آن انجمن....
در این قسمت شاهنامه جای پدر و پسر به سبب القاب مشترک آنان یعنی نجیب (ایرج) و جهانگیر (فریدون) برعکس ذکر شده است چه بنا به گفتهً کتسیاس این بردیه زرتشت / آمورگس (یعنی فرد بی مرگ) فروانروای دربیکان (دریهای سمت بلخ) بوده است که در حادثه مرگ پدر خوانده و پدر زنش کورش (فریدون، ایرج پدر) حضور داشته و با سپاهیان فیل سوارش به وی یاری می نموده است. کتسیاس نام قاتل کورش را اُمرایوس (جنگجوی نیک) آورده که در حقیقت نام خدای خورشید ماساگتها (آلانها) یعنی خویتوسوروس (خورشید جنگاور) بوده است. کتسیاس می گوید که وی و دو پسرش- که لابد منظور دو قوم سلم(سرمتها) و تور(سکاها)می باشند- توسط آمورگس (سپنداته، زرتشت) از پای در آمدند. در شاهنامه انتقام گیرنده ایرج، تحت نام منوچهر (از نژاد دانا) معرفی شده است که یادآور تیگران/ خورشیدچهر پسر کوچک گئوماته زرتشت است که دقیقا معلوم نیست سر نوشت نبرد وی در ارمنستان با داریوش قاتل پدرش گئوماته زرتشت به کجا کشید، معهذا اساطیر ایرانی در این رابطه صحبت از تیر آرش کمانگیر (در واقع تیگران پادشاه ارمنستان) و قرارداد صلح وی می کنند که درست به نظر می رسد چه در این اثنا داریوش با خواهر وی پارمیس (پورچیستای اوستا دختر کوچک زرتشت، تیگرانوهی ارامنه) ازدواج نموده است.
دکتر محمد جواد مشکور اصلاحات اقتصادی و فرهنگی وتراژدی کشته شدن گئوماتای مغ (بریه، ایرج، زرتشت) را با چنین عباراتی بیان نموده است: " هرودوت مورخ یونانی می نویسد که گئوماته در پی بهبود وضع عامهً مردم بوده است . ولی داریوش در سنگ نبشتهً خود در بیستون از روی غرض و دشمنی که با وی داشت، وی را به باد دشنام گرفته و منکر همهً اصلاحات او شده است. داریوش در آن کتیبه می نویسد که وی چراگاهها و گله ها و برده ها و خانه هایی را که گئوماته از مردم و لشکریان گرفته بود به ایشان پس داد.باید دانست که گئوماته این زمینها و گله ها و خانه ها را برای خود نگرفته بود؛ آنها را از توانگران ستانده بود تا بین فقرا و مستمندان تقسیم کند . آزاد کردن بردگان به دست گئوماته نشان می دهد که اصلاحات او جنبه های عمیق اجتماعی داشته است . وی اراضی و خانه ها و گله های زاید را از اشراف و بزرگان بگرفت و میان مردم بی زمین و خانه و بی رمه تقسیم کرد. گئوماته می خواست با ضعیف کردن زمینداران بزرگ، طبقهً کشاورزان واقعی را تقویت کند، و پس از این اصلاحات در میان عامهً مردم محبوبیت یافته و پیروان بسیاری پیدا کرد. بنابراین گئوماته با این اصلاحات پیشرو مزدک بامدادان بود. یعنی بالغ بر هزار سال (یک دورهً سوشیانتی) پیش از این واقعه (رستاخیز مزدک) قیام کرد و بر آن شد که اموال مالکان بزرگ و اشراف را بگیرد و بین عامهً مردم تقسیم کند. گئوماته و مزدک هر دو از روحانیان دین به شمار می رفتند، و بر نامهً اصلاحات انقلابی ایشان بدون شک به عقاید مذهبی شان بستگی داشت. داریوش (دقیانوس قرآن) در بیست و نهم سپتامبر (سپتامبر سیاه ایرانیان) در سال ۵۲۲ قبل از میلاد به یاری چند تن (۶ نفر) از بزرگان پارس با حیله موفق شد که به زندگی و اصلاحات گلوماته خاتمه دهد. کشتار مهیبی پس از کشته شدن گئوماته از مغان زرتشتی روی داد و این کشتار را هرودوت به یونانی مگوفونی خوانده، که معادل پارسی آن مگوزتی یعنی کشتار مغان می باشد. هرودوت می نویسد: پس از کشته شدن گئوماتای مغ همهً مردم آسیا به جز پارسیان از مرگ او متأثر بودند و برای او گریه می کردند . به قول بعضی خاورشناسان، گریهً ایرانیان بر شهادت حسین بن علی (ع) سابقهً تاریخی داشته و منشاً آن مظلومیت گئوماتای [مردمگرا] و دلسوختگی ایرانیان [و غیر ایرانیان] بر او بوده است. "
عبارت اخیر وقتی معنی و مفهوم واقعی پیدا می کند که در می یابیم معنی نام ایرج پسر (آرای آرایان، یا آرای خرد یعنی نجیب کوچک که موسی خورنی مورخ ارمنی عهد قباد وی را بدین صفت می نامد ) با نام امام حسین ( پیشوای نیک و زیبای خرد ) مترادف می گردد. در میان القاب سپیتاک زرتشت (گئوماته بردیه) کلمهً زریر به صورت سریر به معنی زیباست و این یکی خود به صورت صفتی در مورد پدر وی یعنی سپیتمه جمشید که در اصل از دوراسروها یعنی اسلاف بوسنیها بوده به کار رفته است. این استدلال را سند مطابقت اسبان خاکستری/ کبود/ آسمانی رنگ اسطوره ای آنان تکمیل می کند:نه تنهاعنوان صاحب اسب آسمانی رنگ امام حسین حتی اسب کبود/ آسمانی ابوالفضل (پدر دانش= هوشنگ) نیز- که نزد ما آذریها به گوو آتلی ابوالفضل معروف است- از اساطیر ارانی (آذری) به شیعیان رسیده است. در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران بانی شهرستان آتورپاتکان (آلوانی، اران) در سمت ایالت آتورپاتکان (آذربایجان ایران) اران گشنسب یعنی در اصل به معنی نجیب دارای اسب خاکستری/ آسمانی به شمار رفته که مورخین قدیم ارامنه یعنی موسی خورنی و یغیشه نیز وی را تحت نام اران خردمند بانی شهرستان اران در شمال رود ارس می شناسند. علاوه براین در کتاب اساطیری خود ارانیها (آذریها) یعنی ده ده قورقود (پدر آتش مقدس، آذر هوشنگ ایرانیان، منظور زریادر زرتشت )- که خود سرود دان و تنبور زن دانا به شمار آمده- نام آذری دیگر زرتشت ، بامسی بئیرک (دارای تن درخشان و با شکوه ) ذکر شده و وی تحت این نام دارای اسب معروفی به رنگ خاکستری/ کبود/ آسمانی به شمار آمده است. می دانیم که در نزد ترکان اران یعنی اوتیان (آذریها) توتم های گرگ (=ترک) و اسب کبود و آسمانی (گوشین اسب) مقدس بوده است و از این جاست که اسب امام حسین تحت نام ذوالجناح (صاحب دو بال) خاکستری / کبود / آسمانی رنگ به شمار رفته است. بنابراین ایرانیان، زرتشت واقعی و مردمگرای خود به عبارت دیگر آرمانهای والای خود را در اسلام شیعی جسته اند، اسلامی که اگر خمس و زکاتش علمی مسترد شود و عادلانه بین مستمندان جامعه تقسیم شود مکتبش سر از رادیکالترین جوامع سوسیال دموکراسی در می آورد و این همان عقیده ای بوده که زرتشت تاریخی گئوماته/ سپیتاک/ بردیه در راه آن جان باخته است. خود امام علی پدر جنگاور امام حسین نیز جایگزین آترادات پیشوای مردان تاریخ ایران باستان گردیده است که اصطلاح صوفیانه علی یا شاه مردان گواه آن است: آتردات پیشوای مردان -که در واقع هم اصل همان گرشاسب قهرمان اوستا و هم اصل رستم قهرمان شاهنامه است- در مازندران دیوان مازنی (آشوریانی که در تعقیب خشثریته= کیکاوس) بوده اند در پای حصار شهر آمل پایمال نموده و ایران مادها را برای نخستین بار در تاریخ مستقل نموده است. گفتنی است در کتاب اساطیری- حماسی دیگرآذریها یعنی کوراوغلو یعنی پسر کورو (کورش) -که بابک خرمدین خود را بدان تخلص می نمود- نام علی (در واقع آلوو) به جای همین آتردات به معنی لفظی مخلوق آتش( یعنی عنصر مقدس ایرانیان) در مقام قهرمان ایران باستان است. کتسیاس به پیروی از روایات ایرانیان باستان کورش (کورو) را پسر همین آترادات پیشوای مردان شمرده و استرابون خود کورش را دارای نام آگرادات (مخلوق آتش) به شمار آورده است. درک مطلب ساده است خواسته اند کورش (آرای پدر) را به جای کمبوجیهً دوم بی اسم و رسم به آترادات (گرشاسب/ رستم) قهرمان جاودانه و بی بدیل ایرانیان منتسب نمایند. معهذا کورش دوم ، نیای کورش سوم در تاریخ اساطیری ایران تحت نام توس معروف بوده و همان سپهسالار کیخسرو (کیاخسارو، هووخشتره) می باشد که گزنفون در واقع کورشنامه معروف خود را بیشتر در باب قهرمانیهای او نوشته وی همان کاراجیک چوپان (چوپان جنگجوی) اساطیر ده ده قورقود و داود پدر سلیمان (کورش) تورات است. می دانیم خود کلمهً پارسی کوروش (کورش) لفظاٌ به معنی قوچ جنگی است. در اسطورهً آذری کوراوغلوی آذریها از این عنوان کورو ( کوروش) به کّرات یاد میشود.
|