پرسش! آذرخش خرد است نه نشان نادانی
مردو آناهید
•
از آنجا که دین فروشان (بدون آگاهی و دانش) آسان تر از دیگران توانسته اند مردمان را به عقیده-ای بفریبند. به زبانی دیگر دینفروشان بیشتر از هر شعبده بازی، با نمایش دروغ، چشم مردمان را بسته و آنها را منتر کرده-اند. این است که برخی به نادرستی گمان می برند: "دین خویی" در سرشت انسان است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۰ آذر ۱٣٨٨ -
۱۱ دسامبر ۲۰۰۹
هیچ ویروسی زیان آورتر از دین و هیچ راهزنی ستمکارتر از دینفروش نیست. زیرا ویروس تن بیمار را می آزارد، دین چشمه-ی خرد مردمان را می خشکاند. راهزن دارایی یا جان کسانی را می رباید. دینفروش آزادی را از جامعه می دزدد و وجدان انسان را در سیاهچال ترس به گروگان می گیرد. بیمار، از زهر ویروس رنج می برد، او پادزهری را، برای تندرستی، می جوید. پیرو، از اندیشیدن و نزدیک شدن به آگاهی (کفر) می ترسد، او از هر انگیزه-ای، که در ایمانش خراش ایجاد کند، می گریزد.
(اشاره-ای به مفهوم واژه-هایی که در این نوشتار نگاشته می شوند: در این گفتار"دین"، نه به مفهوم بینش انسان است، بلکه در این جا به مفهوم احکامی به کار می رود که از سوی خالقی برای بندگانش امر شده-اند. قهرمانان تاریخ اسلام، عمرها، علی ها، معاویه ها یا خلخالی ها، بن لادن ها، طالبان ها، ریگی ها، به سخنی کوتاه مجاهدین اسلام، پیروان با ایمان شمرده می شوند. دینفروش کسی است که احکام الله را( یا احکام معبود دیگری را) بزک کرده و آنها را با پوششهای دروغ به ساده دلان فرو می کند)
یکی از ویژگیهای سرشت انسان، که به کژی به کار گرفته می شود، پدیده-ی کنجکاوی و جویندگی در انسان است. کنجکاوی و جویندگی با پرسش آغاز می شود. انسان همیشه از خود پرسیده است و هنوز هم از خود می پرسد:
بُننهاد آفرینش چیست؟ جان و جاندار چگونه پیدایش یافته-اند؟ جهان هستی چگونه سامان یافته است؟
از برآیند همین پرسشهای همگانی است که فیلسوف-ها، اندیشمندان، دانش پژوهان، دین فروشان، ستاره شناسان، جادوگران، شیادان برانگیخته شده-اند. آنها، بنا بر جهان بینی یا سودجویی-ی خود، پاسخهایی را، با اندیشه-ای روشن، گمان زده-اند؛ یا ، با تار و پود دروغ، به هم بافته-اند.
از آنجا که دین فروشان (بدون آگاهی و دانش) آسان تر از دیگران توانسته-اند مردمان را به عقیده-ای بفریبند. به زبانی دیگر دینفروشان بیشتر از هر شعبده بازی، با نمایش دروغ، چشم مردمان را بسته و آنها را منتر کرده-اند. این است که برخی به نادرستی گمان می برند: "دین خویی" در سرشت انسان است.
آنها با این برداشت نادرست می پندارند: که انسان نابخرد زاییده می شود، انگیزه-ی بندگی و خودفریبی در سرشت او آمیخته است. برآیند این پندار این است که انسان نیاز به راهنمایی دارد، که ورای انسان خاکی باشد، چون آدمهای زمینی همه نادان و بنده-ی آن خالق دانا هستند. پیوند این راهنما به مخلوق همسان پیوند شبان به گوسفندان است.
ولی انسان، به نیروی خرد خود، در پیرامون پدیده-ها و پیدایش آنها می اندیشد. او از برآیند آزمونهای هزاره-ای، از پیگرد در دیدنیها و شنیدنیها، به پرسشهایی برخورد می کند که پاسخ آنها را نمی داند. پرسیدن نشان از گستاخی در اندیشه-ی انسان است و ندانستن، آن پاسخ، نشان از نابخردی او نیست. زیرا نیروی خرد بسان چشمه-ای در سرشت انسان، بهتر از جانداران دیگر، جوشان و توانا است. اندیشه برآیندی است که از چشمه-ی خرد می تراود. اندیشه-ی، برانگیخته از خرد، آفریننده-ی پرسش است.
نخستین نشان، یک خردِ جوشان، پرسشی است که انسان را به جستن ِ پاسخ آن پرسش برمی انگیزد. کسی می پرسد که او بیندیشد و کسی می اندیشد که او از آذرخش خرد خود برانگیخته شده باشد. پرسش-هایی، که انسان پاسخ آنها را نمی داند، بی شمار هستند از این روی پهنه-ی دانشی، که مردمان می توانند فرابگیرند، بی کرانه است.
یافتن هر پاسخ بر دانش انسان می افزاید، اندیشه-های برخاسته از خرد، او را به پرسشهای تازه-ای برمی انگیزند. از یافتن این پاسخها انسان گام به گام به شناخت هستی و دانش و بهره برداری از پدیده-های زیست پیروز می شود.
این که انسان از خود پرسیده است: تاریکی چیست و روشنایی چگونه است؟ نشان از آن دارد که او در سرآغاز راه پیشرفت، به سوی شناسایی آسمان و بهره گیری از زمین، بوده است. برای نمونه: زرتشت در ( یسن ۴۴) می پرسد:
چیست بنداده-ی آفرینش؟ چگونه راه خور (خورشید) و ستارگان بنا نهاده شده است؟
از چیست که ماه می وخشد( می افزاید) و آنگاه می کاهد؟
این پرسش برآیند اندیشه-ی خردمندانه-ی زرتشت است. ما از آن روی پاسخ او را، تا اندازه-ای، می دانیم، که اندیشمندانی، پس از سدها سال جویندگی، گردش زمین و ماه را در پیوند با خور شناسایی و برای ما بازگو کرده-اند.
ما هم، امروز، می توانیم به پرسشهایی برانگیخته شویم که از خرد و اندیشه-ی خودمان برخاسته باشند. ولی پاسخ پرسشهای خردمندانه را اندیشمندان خردمند خواهند یافت نه شیادان دینفروش.
از شوربختی، انسان جوینده-ای است شتابزده که، از ناشناخته-ها می ترسد، او برای یافتن پاسخ پرسشهای خود آرام ندارد. از این روی او از ساده ترین پاسخ آرامش می یابد و نمی خواهد این آرامش را به آسانی از دست بدهد. دینمداران از این ویژگی، که در انسان است، سود می برند و انسان را در نادانی می پرورانند.
دیدگاهی که اندیشمندان و فلسفه سرایان، به روی مردم، گشوده-اند و می گشایند پندارهایی هستند که یارای پیشرفت پژوهندگان دانش، در راه کاوش و آزمون ها، شده-اند و می شوند . دیدگاه این کسان، در آغاز، پندارها و تئوریهای فلسفی هستند که می توانند، در زمانی یا مکان ویژه-ای، رهنمای پیشرفت و ابزار پژوهندگی یا زمینه-ی آزمونهای مردم باشند.
درون مایه-ی هر دیدگاه فلسفی که، در درازای زمان، به درستی شناسایی بشود، آن فلسفه از جرگه-ی پندار جدا و به پهنه-ی دانش شناخته شده وارد می گردد.
پندار یک فیلسوف در پیرامون پدیده-ای، از برآیند اندیشه-های او روییده است که در آن پندار نگرش، دانش، آزمون و پژوهشهای او سامان یافته-اند.
دینفروش مانند یک شعبده باز است. او می خواهد کالایی را که مردم نمی شناسند، پدیده-ای را که وجود ندارد، به دروغ به نام حقیقت به مردم فرو کند. دینفروش برانگیزنده-ی خرد کسی نیست بلکه او خاموش کننده-ی فروزش خرد است. او برآنست که با فریب، دینی (پرسشها و پاسخهای آماده-ای) را جایگزین خرد مردمان سازد تا مردم به اندیشه و پرسشی نپردازند. دینداران پرسشها و پاسخهای داده شده را بازتاب خرد خود می پندارند. آنها به زهر "دینخویی" دچار شده-اند نه این که "دینخویی" در سرشت آنها بوده است.
خریداران دین اجازه ندارند درون مایه-ی دینی را، که دربسته می خرند، بیآزمایند بلکه آنها باید نخست به حقانیت دین و نادانی خود ایمان بیاورند تا خریداری عاقل شمرده شوند. یعنی انسان پیش از آن که بخواهد رازی را بداند باید بپذیرد که، او نمی تواند آن راز را بداند، دانستنی-های حکمت، یا زهر نادانی، را تنها والیان دین می دانند. پیروان نمی توانند، در تاریکخانه-ی ایمان، زشتیها و پسماندگیهای دین خود را شناسایی کنند.
در دیدگاه اسلامفروشان، خردمندان جهان، آنان که آزادانه در پیرامون جهان هستی اندیشه کرده یا می کنند، همگی جاهل هستند. الله چشم و گوش خردمندان را بسته است که آنها - دروغ را به نام- حقیقت نپذیرند تا آتش دوزخ از هستی-ی آنها فروزان گردد.
سوره-ی البقره آیه-ی ۰۷: الله قلب و گوشهای آنها را قفل کرده و جلوی چشمهای آنها را گرفته است، برآنها عذابی عظیم خواهد بود.
بافته-های دینی به نام حقیقت مطلق بر ذهن مردم تنیده می شوند، از این روی اندیشه-ی پیروان نمی تواند فراتر، از دیواری که آن را حقیقت مطلق می پندارند، پرواز کند. والیان این حقیقت، به شمشیر مجاهدین، نیاز دارند تا دروغ را به زور، به نام حقیقت، در خودآگاه ِ همگان وارد کنند.
این است که والیان اسلام با هر اندیشه-ای که، ورای بندهای شریعت، پرواز کند با خشم بسیار در ستیز هستند. زیرا هر سخن با ارزشی، مانند سخن حافظ، می تواند سرآغاز پیدایش اندیشه-ای تازه بشود.
>> پیر مغان حکایت معقول می کند << >> معذورم ار محال تو باور نمی کنم <<
کسی که از دیدگاه آزاد به جهان هستی می نگرد، او فلسفه-ای را برمی گزیند، تا در راستای آن بتواند ویژگیهای گوناگونی را، که پدیده-های هستی در بر دارند، بررسی کند. او می تواند، در یک پندار فلسفی، بدون آن که به ژرفنای و بُن نهاد پدیده-ای پی برده باشد، کاربرد و وِِیژگیهای آن پدیده را بیازماید. او از این شیوه، مانند ابزارِِ راه یابی، برای گام نهادن در سوی پیشرفت سود می برد.
فلسفه-ی اندیشمندان بیشتر، مانند یک تئوری در دانش فیزیک است، پنداری است که سرآغاز راه را برای کاوش و پرواز اندیشه، در سوی شناسایی-ی پدیده-های دیگر، باز می کنند.
کسی که، به عقیده-ی دینی ایمان دارد، او از روزنه-ی تنگ آن دین به جهان هستی می نگرد، او خودباخته، پیرو یا بنده-ی ایمانش است و به سویی گام می گذارد که عقیده-ی او حکم می کند. عقیده-های دینی، مانند بندهای بردگان یا دیوارهای زندان هستند، که میدان و میزان اندیشه-ی پیروان و سوی جنبش آنها را پیشاپیش مرزبندی می کنند.
دینفروشان از انسان آزاد، که می بایست پرسان و جوینده باشد، برده-ای، گوش به فرمان، می سازند. خرد یک زاهد یارای او نیست بلکه بنده-ی ایمان اوست؛ او ورای ایمانش نه چیزی را می بیند و نه آوایی را می شنود. خرد دینداران، ویژگی-ی خودبودن را که در سرشت انسان است، از یاد می برد و دین جای " من بودن" جای هویت را در آنها پُر می کند. زیرا ساختار ذهن یک دیندار از اندیشه-ی او نیست بلکه پنداری است که او آن را به جای حقیقت پذیرفته است.
یک دیندار، کنجکاو و جوینده-ی ناشناخته-ها نیست، او از کمبود آگاهی رنج نمی برد، او به گشودن رازی برانگیخته نمی شود. زیرا او نه تنها به حکمت و علم خالق خود ایمان دارد بلکه او عقیده دارد که مخلوق نخواهد توانست به راز پیدایش هستی پی ببرد.
پیرو در پیرامون نادرستی و تضادهای عقیده-اش هم اندیشه نمی کند. زیرا او به کاستی ها و تضادهای عقیده-اش هم از روزنه-ی ایمانش نگاه می کند و هر تضادی را با عقل ایمانش توجیه می کند. یک پیرو، همه-ی پدیده-ها را، با معیارهایی می سنجد، که از ایمانش برداشت کرده است. از این روی او ناتوان است که ایمان خود را ارزیابی کند. زیرا او معیاری برای سنجش ایمانش ندارد.
این است که پیروان ِ دین های گوناگون هرگز نمی توانند، به درستی و راستی، دینی را بررسی و ارزشیابی کنند. زیرا معیار همه-ی دین باوران: حاکمیت خالق بر مخلوق است. یعنی در باور آنها انسان برده خلق شده و برای شناخت حکمت خالق خود ناتوان است. از این روی آنها نمی توانند پسماندگی، دروغوندی، خردسوزی، انسان ستیزی، برده پروری را در دینها شناسایی کنند.
دینفروشان، در فریبخوردگان دین، ویژگیهای انسان را سرکوب می کنند و از او برده-ای می سازند، خودکار و خودستیز، که او نیاز به زنجیر و تازیانه ندارد. زیرا او بندگی-ی خالق را پذیرفته است، او از آزادگی می ترسد، او انسان آزاده را جاهل و گمراه می پندارد.
اگر اندکی با خرد آزاد(خردی که زمانی، جدا آلودگیهای مذهبی، کارآیی داشته باشد) در پیرامون سخنان اسلامفروشان اندیشه کنیم، بر ما روشن می شود که آنها اسلام بزک شده-ی خود را، در زربرگهای منشور حقوق بشر، به نمایش می گذارند. اگر این کسان، از راه ناآگاهی یا نادانی، دروغوند نیستند پس آنها به راستی شارلاتانهای ماهری هستند. زیرا در نخستین ماده-ی "منشور جهانی حقوق بشر" بُن یا زیربنای سرشت انسان، به روشنی، نگاشته شده است.
ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر (برگردان از آلمانی)
>> همه-ی آدمها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده-اند. همه به خرد و جدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند.<<
در عقیده-ی اسلامفروشان، انسان به اراده-ی الله خلق شده، او ناگزیر است از احکامی، که از سوی الله بر او فرود آمده است، اطاعت کند. دینفروش، آزاد بودن ِ بشر را نمی پذیرد. او هر برآیندی را، که از خرد و وجدان انسان آزاد روییده باشد، جهالت و گمراهی می داند. در شریعت اسلام، انسانی عاقل شمرده می شود که او، از نادانی یا به زور، بندگی-ی الله را بپذیرد. پیروان این مکتب انسان را ابزاری برای خدمت به شریعت اسلام می دانند.
کسانی که، آزادگی را گمراهی و خردورزی را جهالت می دانند، زنجیر بندگی را به نام رستگاری و طامات را به نام فضیلت می فروشند، این خرد ستیزان چگونه می توانند از "حقوق بشر" سخن بگویند؟
یک پاسخ بسیار ساده: این کسان آلودگی و کوراندیشی را، در نگرش پیروان خردسوخته-ی خود، می شناسند. آنها باور دارند که شریعت اسلام، جایگزین وجدان مسلمانان، شاید هم جایگزین بخشی از هویت ایرانیان، شده است.
آنان می دانند: در تاریکخانه-ی دینفروشان، میزانی نیست که با آن بتوان راستی و خردمندی را اندازه گرفت.
آیا حقوقدانانی، که منشور جهانی حقوق بشر را نگاشته-اند، به تضاد درون مایه-ی این منشور با پیام "لا اله الا الله" آگاهی داشته-اند؟
شاید بیشتر حقوقدانان جهان تضاد "حق" را با "حقه" نمی شناسند. نمونه-ی آن هم خاله شیرین است که او هیچ "تضادی" در احکام شریعت با منشور حقوق بشر نمی بیند.
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان: MarduAnahid@yahoo.de
|