یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

برهان دیوارگر، از فعالین جنبش کارگری:
من هم مجبور به ترک ایران شدم


• تصمیم ترک ایران، نه اختیاری بود، نه ساده و نه راحت. هر چه بود با یک دلخوشی همراه بود و آن اینکه دستهای بسیار زیاد و پر اشتیاقی هست که با هم خواهیم توانست به هسته اصلی زندگیمان یعنی مبارزه با رژیم اسلامی در ایران ادامه دهیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۲۵ آوريل ۲۰۰۶


جمهوری اسلامی من را هم فراری داد. در مقابل ترور و تهدید و فشارهای گوناگون عملا نفس زندگی من هم با بن بست مواجه شده   بود. با تمام تلاش و مقاومت باز مجبور به خروج ازکشور شدم.
سرکوب و سبعیت جمهوری اسلامی برای همه دنیا شناخته شده است. مسیر حق طلبی و آزادیخواهی در ایران با زندان و شکنجه و ترور و ترس سنگفرش شده است. شمار بسیار زیادی در این راه زندگی و جانشان را   بر اثر شکنجه و اعدام از کف دادند. برای شمار بسیار بیشتری از کسانیکه در محیطهای گوناگون به فعالیتهای سیاسی و آگاهگرانه مشغولند زندگیشان با زندان و خطر زندان، با احضاریه ها و تهدیدها، با محدودیتهای تمام نشدنی در راه کار و اسکان و رفت و آمد، با ضرب شتم و تحقیر و آزارهای روانی عجین است. خانواده و نزدیکان این فعالین از این جهنم در امان نیستند. زندگی من در چند سال اخیر تنها یک نمونه است. نمونه های دیگر ابدا کم، و برای دنیا ناشناخته نیست.
بجرم مراسم روز کارگر در سال ١٣٨٣، مراسم مشهور اول مه در پارک کودک شهر سقز، بهمراه تعداد دیگری از دوستان دستگیر شدم. پروسه چند ساله از حبس و شکنجه و تهدید و احضاریه های بیشمار بلاخره به صدور حکم دوسال زندان منتهی گردید. در گرماگرم همین محاکمه بار دیگر در تاریخ ١٦ مرداد سال ١٣٨٤ و همزمان با اعتصاب عمومی در شهرهای کردستان به جرم راه اندازی و سازمان دادن این اعتصاب مشخصا در شهر سقز، نیمه شب از خانه بیرون کشیده شده و روانه زندانم کردند. تحریک علیه امنیت ملی و بعلاوه ارتباط سازمانی با احزاب کمونیستی همواره به پرونده و بازجویی ها الصاق بوده است. تاسیس تشکل سراسری کارگران علیه بیکاری، مدیریت سایت کارگری با عنوان "تشکل" دخالت در برگزاری مراسم مستقل کارگری در اول مه سال ١٣٨٤، سازمان دادن فستیوال آدم برفی ها در روز جهانی کودک در شهر محل سکونتم سقز، همگی و از جمله موارد جرمی بوده اند که برایش بازجویی و پرونده سازی طولانی اختصاص یافته است. شمار موارد احضارها و کتک و تهدید و بازجویی ها مدتهاست از دستمان در رفته است. همسر من هم از تهدید و ترور روحی مستقیم ماموران امنیتی در امان نبوده است. بتدریج این تهدید ها تشدید یافت. تهدید   ربودن و سربه نیست کردن مداوما تکرار میگردید. عملا فضای امنیت روزمره، امکان اشتغال، امکان تامین ضمانتهای مالی گزاف تعیین شده از طرف دادگاهها و همه امکانات حداقل زندگی به بن بست رسید. تا راه فرار جلوی رویمان باز بود، چاره ای نداشتیم که بگریزیم.
در پستوی زندانها و دادگاههای رژیم و علنا در اطلاعیه ها و نوشته های خود بر امر دفاع از آزادی و رهایی   و زندگی شایسته انسانها در ایران و علیه جمهوری اسلامی پافشاری نموده ام. همیشه و اکنون بیش از هر وقت به "جرایم" خود در محضر رژیم اسلامی ایران را تنها مایه افتخار خود دانسته ام. این فعالیتها و ثمرات آن پر ارزشترین توشه زندگی من و همسرم، مریم اخضرپور،   در ساختن آینده ما، و باز هم در مقابل جمهوری اسلامی است.
من ایران را ترک کرده ام اما یک ثانیه از تلاش برای دفاع از طبقه کارگر، دفاع از آزادی و برابری، دفاع از کودکان وزنان و دفاع از انسانیت کوتاهی نخواهم کرد. تصمیم ترک ایران، نه اختیاری بود،   نه ساده   و نه راحت. هر چه بود با یک دلخوشی همراه بود و آن اینکه دستهای بسیار زیاد و پر اشتیاقی هست که با هم خواهیم توانست به هسته اصلی زندگیمان یعنی مبارزه با رژیم اسلامی در ایران ادامه دهیم. بسیاری از این نامها، در کمپینهای گسترده ای که از طرف احزاب، نهادهای انساندوست و اتحادیه های کارگری علیه دادگاههای رژیم و در دفاع از من و دوستان اول مه سقز ترتیب یافته بود، از قبل در خاطره من حک شده موجودند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست