یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رستاخیز ۲۱ آذر حماسه ماندگار در تاریخ آذربایجان


محمدحسین یحیایی


• راه برون رفت و رسیدن به دمکراسی و نجات مردم از همکاری و همدلی همه اقوام و ملل ساکن در گستره وسیع و پهناور ایران می گذرد. اساس این همکاری را حفظ هویت، گوناگونی های فرهنگی و ملی و پاسداری از جنبش هایی تشکیل می دهد که در تاریخ پرفراز و نشیب میهن به وقوع پیوسته اند. از آن رو رستاخیز ۲۱ آذر و جنبش دمکراسی خواهی مردم آذربایجان در تاریخ سیاسی کشور ماندگار خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ آذر ۱٣٨٨ -  ۱٣ دسامبر ۲۰۰۹


۶۴ سال پیش در چنین روزهایی که سرنوشت جنگ دوم جهانی با شکست آلمان هیتلری با محورهایش رقم می خورد، حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در آذربایجان و حکومت ملی کردستان به رهبری قاضی محمد که هر دو از پشتیبانی مردمی بر خوردار بودند شکل گرفتند. هر دو جنبش هدف و راهبرد مشخصی داشتند، هر دو خواهان حق تعیین سرنوشت خویش را به دست مردم خود داشتند. آن دو بر این باور بودند که تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در مرکز و در دست یک گروه و یک شخص به استبداد می انجامد و مانع از پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همه جانبه می شود.
جنبش توده ای و مردمی در آذربایجان پیشینه دیرینه ای دارد، در هر زمان شکل و محتوای ویژه ای بخود گرفته، نام و نشان زمان را حمل کرده است. جنگ طولانی عباس میرزا با روسیه و شکست در مقابل آن که به الحاق بخش مهمی از کشور به روسیه شد دور جدیدی در تاریخ سیاسی و سر آغاز این جنبش ها بود. اعزام دانشجو به خارج، استخدام کارشناس خارجی در کارخانه های اسلحه سازی، ترجمه کتاب های فنی و در لابلای آن اجتماعی و سیاسی و گشایش سفارت در لندن و پاریس زمینه گسترش اندیشه های نو و متمایل به غرب را درکشور فراهم آورد. آشنایی با شعار های انقلاب فرانسه و نفوذ آن در آذربایجان مکتب تبریز را بنیاد نهاد و در پی آن گروه های روشنفکری را پیرامون آن گرد آورد. زین العابدین مراغه ای، میرزا فتحعلی آخوند زاده، طالبوف و ده ها روشنفکر دیگر به نوشتن مطالبی پرداختند که در جامعه خواب رفته با نظام عقب مانده ایران تازگی داشت. هر کدام از روشنفکران و مبارزین به شیوه ای سخن گفتند و روشنگری کردند. یوسف خان مستشارالدوله تبریزی که کاردار سفارت ایران در فرانسه بود به نگارش اندیشه های خود در رساله ای بنام کلمه پرداخت و در آن نوشت . ً ریشه اقتدار دولت در اراده جمهور ملت است... و اهالی نسبت به مشروعیت کار کرد حکومت اقتدار تام دارند.ً
مبارزه پی گیر و خستگی ناپذیر آنان راه مشروطه خواهی را هموار کرد. مردم آذربایجان بویژه تبریز در سازمان های سیاسی متشکل شدند. انجمن ملی تبریز و مرکز غیبی که اطاق فکر آن را تشکیل می داد در همکاری و همفکری نزدیک با حزب اجتماعیون عامیون به رهبری نریمان نریمانوف به گسترش افکار آزادی خواهی پرداخت. مجموعه آنان با حزب سوسیال دمکرات روسیه در ارتباط نزدیک بودند و در خیلی موارد مجاهدین طرفدار مشروطه از سوی آنان حمایت می شدند. بنابرین همکاری سازمان های سیاسی در منطقه قفقاز و آذربایجان از سال ها پیش از مشروطه آغاز و در پی آن نیز ادامه داشت و تبریز یکی از پایگاه های مهم سیاسی و آزادی خواهی منطقه بود. از آن رو می توان گفت که اندیشه های انقلاب مشروطه در آذربایجان شکل گرفت، بارور شد و به انجام رسید.
با انقلاب مشروطه مبارزه مردم آذربایجان برای احقاق حقوق ملی خود ادامه یافت. قانون اساسی مشروطه جوابگوی نیاز های مردم آذربایجان نبود. با تهیه متمم قانون اساسی و گنجاندن ماده های ۹۱ تا ۹٣ برخی از خواسته ها بر آورده شد، از آن جمله قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، جمع آوری مالیات و صرف آن در منطقه به تصویب رسید. در این میان انتشار کتاب، روزنامه و مجله به زبان ترکی تا قدرت گیری رضا شاه ادامه داشت و هیچگونه محدودیتی از سوی حاکمان سیاسی اعمال نمی شد، تا جائیکه مجله ملانصرالدین با طنز های بسیار گزنده ، در مبارزه با ارتجاع و خرافات مذهبی پایگاه گسترده ای در بین روشنفکران و توده های مردم داشت و در کشور های منطقه به شکل وسیعی منتشر می شد آذربایجان از انباشت وسیع فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخوردار بود که از زمان صفوی ها شکل گرفته و گسترش یافته بود. تهران مرکز سیاسی و شاه نشین بود و تبریز مرکز اقتصادی و ولیعهد نشین که با مرگ شاه به تهران منتقل می شدند. مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه هر دو دوران ولیعهدی خود را در تبریز گذرانده بودند. از آن رو به ترکی سخن می گفتند. در تمام این مدت بیشترین تجارت ایران با خارج از طریق روسیه و دولت عثمانی و به دست تجارآذربایجانی صورت می گرفت در نتیجه آذربایجان نسبت به سایر مناطق کشور از رونق اقتصادی خوبی برخوردار بود.
با قدرت گیری رضا شاه دگرگونی های ژرفی در زمینه های اجنماعی، اقتصادی و سیاسی آذربایجان رخ داد. تلاش در راستای همگون کردن جامعه ناهمگون و گسترده و پراکنده ایران با دارا بودن فرهنگ، زبان و آداب و رسوم گوناگون و ایجاد دولت – ملت واحد ضربات سهمگینی به فرهنگ چند گانه و عمومی مردم زد. سیاست ملت واحد، زبان واحد همراه با نژاد واحد( آریایی) با تحقیر زبان دیگران و گاهی با استفاده از خشونت پیش رفت. اعمال این سیاست بیشترین تخریبات را در فرهنگ عمومی جامعه بویژه در آذربایجان به بار آورد. همراه با بعد فرهنگی، در بعد اقتصادی و تجاری هم با انقلاب اکتبر در روسیه و سرنگونی دولت عثمانی رابطه تجاری با آن دو کشور به شدت کاهش یافت در نتیجه موقعیت اقتصادی آذربایجان متزلزل و شکننده شد. تجار آذربایجانی که سال های طولانی تجارت خارج را دردست داشتند ورشکست شدند و یا برای حفظ سرمایه خود به قطب های جدید اقتصادی که بیشتر در تهران شکل می گرفت، ملحق شدند، در نتیجه سرمایه های کلان تجاری همراه با کار آفرینان آذربایجان بسوی تهران و یا مناطق جنوب روانه شدند. فرار سرمایه همراه با مازاد کشاورزی از آذربایجان بیکاری و فقر را در منطقه گسترش داد. بحران اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از یک سو و تحقیر روز افزون زبانی و فرهنگی از سوی دیگر مردم آذربایجان را به شدت خشمگین ، و گرایش آنان را به هویت ملی افزون تر کرد.
کناره گیری رضا شاه از قدرت و برقراری دمکراسی کوتاه مدت در کشور به گشایش فضای باز سیاسی و فعالیت احزاب و گروه های سیاسی انجامید. روشنفکران و فعالین سیاسی آذربایجان با استقبال از فضای بوجود آمده به انتشار روزنامه و نشریات دیگر پرداختند. در میان انبوه روزنامه و کتاب های ترکی جایگاه روزنامه آذربایجان به مدیریت علی شبستری و به سر دبیری اسماعیل شمس برجسته بود. حزب توده ایران دومین کمیته ایالتی خود را در آذربایجان تشکیل داد.شورای مرکزی کارگران و زحمتکشان مورد استقبال کارگران و زحمتکشان آذربایجان قرار گرفت. دهقانان فقیر و بی زمین که در گرسنگی به سر می بردند و مورد ستم خان با حمایت ژاندارم ها بودند در پی تشکیلاتی بودند که بتوانند خواسته های خود را بر زبان آورند. بنابرین فرقه دمکرات آذربایجان ضرورت زمان ، مکان و شرایط موجود در آذربایجان بود. خواست شخص، گروه و یا دولت های خارجی نبود. اتهام وابستگی به رهبری فرقه که براستی یکی از شخصیت های بزرگ میهن ماست، جفای بی رحمانه و غیر منصفانه ای است.
با تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان که غرور ملی آذربایجانیان را نوازش می کرد و امید به آینده بهتر را نوید می داد، گرایش به آن به قدری گسترده بود که در مدت کوتاهی به دژ محکمی تبدیل شد. کمیته ایالتی حزب توده ایران و شورای کارگران مجبور شدند ، به آن نزدیک شوند و در درون آن قرار گیرند. پایگاه اجتماعی فرقه، توده های دهقانی، روستائیان بی زمین و کم زمین، کارگران و زحمتکشان شهری بودند که از سوی آذربایجانی های تحقیر شده دوران رضا شاه حمایت می شدند. در این میان خاستگاه اجتماعی اعضای رهبری فرقه بیشتر از خانواده های مرفه بودند که در دانشگاه های داخلی و یا خارجی تحصیل کرده بودند. فرقه در روز های نخست خواهان اجرای قانون اساسی مشروطه بود که بتواند در مدارس از زبان آذری استفاده کند، انجمن های ایالتی را تشکیل دهد و درآمد های مالیاتی را در منطقه هزینه کند. ولی با گذشت زمان خواسته های مردم از فرقه پیشی گرفت و فرقه را در پی خود کشاند. سیاستمداران تهران با بی اعتناعی به این خواسته ها، تفسیر نادرستی از اوضاع می کردند. آنان هنوز خود را صاحب ایران و سرنوشت انسان هایی می پنداشتند که در گستره پهناور آن زندگی می کنند. فریبکاری، حیله گری و فرصت طلبی تهران از یک سو و خواسته های روز افزون مردم آذربایجان از سوی دیگر فرقه را به اتخاذ سیاست های رادیکال سوق داد و برای حفظ دست آورد های جنبش نیرو های مسلح خود را بنام فدائیان تشکیل داد.
در پی تشکیل دولت ملی آذربایجان، دولت مرکزی برای پیشگیری از نفوذ آن به منطق دیگر، شتاب زده به چاره جویی و برون رفت از شرایط پیش آمده پرداخت. در این راستا با اقرار وشناخت حاکمیت فرقه در آذربایجان به مذاکره با ان روی آورد ، معاون نخست وزیر را با هیئت بلند پایه ای به تبریز فرستاد. همزمان به دیپلوماسی فعال دروغپردازی و فریب روی آورد. به هم پیمانان خود هشدار داد که جنبش مردم آذربایجان، تلاش کمینیزم جهانی برای گسترش در منطقه است ، باید با سازمان های جهانی مانع عبور و گسترش آن در منطقه و جهان شد. از سوی دیگر جنبش بزرگ و توده ای مردم آذربایجان را که خواهان دمکراسی، آزادی و تعیین حق سرنوشت بود، مسئله داخلی خواند و نام های غائله، بلوا، شورش و بحران آذربایجان بر آن نهاد. تا زمینه را برای یورش فراهم آورد. هم زمان با مذاکره که با حکومت ملی فرقه پیش می رفت ، حکومت مرکزی با استفاده از ابزار نظامی، همراه با حیله و نیرنگ با نام برقراری نظم و امنیت انتخاباتی به آذربایجان تاخت و جنایت وحشتناکی آفرید. باردیگر غرور ملتی را که بار ها پیش قراول جنبش های مردمی در منطقه بود پایمال کرد. روز ۲۱ آذر را نجات آذربایجان خواند. شوربختانه هنوز هم تعدادی در غفلت به آن باور دارند و این جنبش بزرگ مردمی را به بیگانه نسبت می دهند.
با انقلاب مردم در سال ۱٣۵۷ که شرایط نوینی پیش آمد و آذربایجان بار دیگر در صحنه سیاسی کشور ظاهر شد، انتظار می رفت که با حرمت و تجلیل از نام آوران جنبش مردم آذربایجان یاد شود، ولی آنگونه نشد، تا جائیکه برخی از افراد باز مانده از کادر رهبری فرقه که با شور و شعف به کشور باز گشته بودند بار دیگر گرفتار رژیم جمهوری اسلامی شدند. در بر همان پاشنه پیشین چرخید، تنها نام عوض شد. مدت کوتاهی بعد از انقلاب نشریات، کتاب و گاه نامه هایی به زبان ترکی منتشر شد ولی بعد از مدت کوتاهی با تهدید تعطیل شدند.
بیش از ٣۰سال از انقلاب گذشته است، گروهی که خود را قیم مردم می دانند با هزاران ترفند و حیله و جنایت حکم می رانند، هرگونه جنبش مردمی را در چهارگوشه کشور با نام اسلام، حفظ تمامیت ارضی و تأمین امنیت اجتماعی به شدت سرکوب می کنند. جنبش مردمی در گستره کشور رژیم را به چالش می کشد وسر باز ایستادن ندارد، هر روز دامنه آن گسترده تر می شود. مردم این شیوه حکومتی را نمی خواهند و به مبارزه خود ادامه می دهند. راه برون رفت و رسیدن به دمکراسی و نجات مردم از همکاری و همدلی همه اقوام و ملل ساکن در گستره وسیع و پهناور ایران می گذرد. اساس این همکاری را حفظ هویت، گوناگونی های فرهنگی و ملی و پاسداری از جنبش هایی تشکیل می دهد که در تاریخ پر فراز و نشیب میهن به وقوع پیوسته اند. از آن رو رستاخیز ۲۱ آذر و جنبش دمکراسی خواهی مردم آذربایجان در تاریخ سیاسی کشور ماندگار خواهد بود...

دکتر محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست