یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اعترافات یک بسیجی:
من مانده ام و عذاب وجدان


• یک بسیجی که از بریتانیا تقاضای پناهندگی کرده، در برابر دوربین کانال ۴ این کشور از سرکوب معترضین سخن گفته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۶ آذر ۱٣٨٨ -  ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹


شبکه جنبش راه سبز (جرس): یکی از اعضای بسیج که اخیر با سفر به بریتانیا از این کشور تقاضای پناهندگی کرده است، عصر روز گذشته در برابر دوربین کانال 4 این کشور نشست و از نقش نیروهای بسیج در سرکوب معترضین و تقلب گسترده صورت گرفته در انتخابات سخن گفت.
این عضو بسیج که چهره او به وضوح پخش نشد، 27 ساله است و در یک خانواده به شدت مذهبی به دنیا آمده و در این مصاحبه خود را یکی از مریدان آیت الله خامنه ای در زمان حضورش در ایران، معرفی کرده است.
این بسیجی در طی مصاحبه خود با کانال 4 تلویزیون بریتانیا مطالب بسیار مهمی را عنوان کرد که بخش هایی از این گفتگو در پی می آید:
وی در ابتدای این مصاحبه گفت: چهار ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری آموزش هایی در زمینه مقابله، برخورد و مقابله با اغتشاشات شهری فرا گرفته بودیم اما میزان جضور مردم در خیابانها بسیار گسترده بود.
این عضو بسیج افزود: ما اعتقاد داشتیم که آقای خامنه ای نائب امام زمان است و دستور آمد که نظر آقای خامنه ای سمت آقای احمدی نژاد است و معتقدند که ایشان به درد کشور و نظام می خورد البته اول توی ذوق خودم هم خورد. اما خوب نمی تواستم حتی فکر مخالفت با "آقا" را متصور شوم.
در جلسه خصوصی که با ناظران صندوق های انتخابات بود، برای ما دستور آمده بود که نظر آقا به احمدی نژاد است و برای افراد پیر و بی سواد شما بنویسید دکتر احمدی نژاد، برگه های سفید را هم همینطور.
او همچنین گفت: پس از اتمام رای گیری، صندوق ها باز شد؛ البته نه همه صندوق ها...به ما گفته شد که صبح برای نماز جماعت به مقر صاحب الزمان برویم . در آنجا به ما گفتند برای مخالفتها آماده باشیم، روزهای دوم و سوم دستور برخورد قاطع و بدون تخفیف با همه ،زن و بچه و.. حتی حکم تیر آمد. روز های بعد مردم هم مثل اینکه تهییج شده بودند و آماده آمده بودند به خیابانها.
"از شب دوم دستور برخورد شدید آمد. دستگیر شدگان را به درون کانکس منتقل کردیم، بعد زیر هجده ساله ها یک طرف بالای هجده یک طرف منتقل کردند، من سپس بیرون رفتم اما از کانکس صدا شنیدم؛ صدای فریاد گریه و التماس. اول گیج بودم که مگر چه اتفاقی افتاده است که اینها اینهمه التماس می کنند و گریه می کردند و عاجزانه کمک می خواستند.
برادرم که از من ارشدتر است، بالاخره او به خاطر عملکرد خوبش ارشد تر از من بود، او هم مثل من گیج بود. رفتیم جلوتر ببینیم چه اتفاقی افتاده است. دو نفر از بچه های حراست سپاه آمدند. پرسیدم چه خبرست؟ این سرو صداها چیست؟ چرا اینهمه التماس می کنند؟ گفتند : هیچی داخل کانتکس فتح المبین است.
فکر نمی کردیم که در داخل از این خبرهاست. فکر می کردیم که در راه امام و شهدا قدم بر می داریم. همه عشق و آرزوی ما این بود که لیاقت شهادت داشته باشیم، اما نه دیگر جلوی مردم آبرو داریم که بگوییم اشتباه کردیم و نه جلوی دینمان
هر چه جنایت بود دانسته و نادانسته انجام دادیم و الان من مانده ام و عذاب وجدان.."

بخشی از اعترافات این عضو بسیج را بدون صدای گزارشگر و مترجم و با صدای خود فرد، می توانید مشاهده کنید.

www.dailymotion.com
"text-decoration: none">
[قسمت اول فیلم]


www.dailymotion.com none">
[قسمت دوم فیلم]



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست