اگر این پرده بر افتد...
الف. میم
•
تصویر مجید توکلی در قید و بند حجاب اجباری اسلامی، فتح بابی می تواند باشد برای وارد شدن حذف حجاب اجباری به مجموعه ی مطالبات جنبش های اجتماعی. گویا اینچنین فتح بابی را سال ها به انتظار بوده ایم، اما هر بار با مطرح کردن سطحی بودن یا عدم فوریت چنین مطالبه ای، ابراز خشم و مخالفت نهفته نسبت به این پدیده، به آینده ای نامعلوم موکول شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۷ آذر ۱٣٨٨ -
۱٨ دسامبر ۲۰۰۹
الف) حجابی برای دانشگاه: سیاست فروپوشاندن نظام مند امر واقع، یکی از شناخته شده ترین ترفند های رژیم های سرکوب برای در اختیار گفتن اوضاع است. وانمود کردن به عدم وجود مخالف، عدم وجود بدیل، از موثرترین شیوه هایی است که نظام مسلط برای رودررویی با حریف انتخاب می کند: رودررویی از طریق اجتناب از رودررویی، طفره رفتن و خود را به ندیدن زدن. نظام سرکوبگر حوزه ی عمومی را در اختیار می گیرد و اجازه ی ورود عناصر ناهمگون و ناسازگار را به آن نمی دهد. می توانی هر اندازه که دلت می خواهد با ما مخالف باشی، اما تا زمانی که دیده نمی شوی، انگار وجود نداری!
با این حال، شرایط بحرانی سیاسی این توانایی را دارد که این رویکرد را به چالش کشد. یا از جهتی دیگر، به چالش کشیده شدن خونسردی و بی تفاوتی حکومت و تلاش برای پنهان کردن بیش فعالانه ی مخالفان، یکی از نشانه های قاطع وجود بحرانی سیاسی است. شرایط بحرانی زمانی فرا می رسد که خود این فرایند پنهان سازی به آشکار ترین شکل ممکن در حوزه ی عمومی دیده می شود. یکی از حقایق مسلم برای استراتژیست های نظامی این است که افراط در پیش بردن سازوکار های استطاری، خود به آشکار شدن آن ها منجر می شود. خود فرایند پرده نشین کردن مخالفان آن اندازه تحرک و انرژی می طلبد که خواه نا خواه خود فرایند سلطه از پرده به در می افتد.
این آشکارگی و مفتضح شدن، می تواند در دو مرحله ی مختلف روی دهد: ابتدا به وجود آمدن ناسازگاری در گفتمان مسلط، به شکلی تلویحی عنصر حذف شده را بازنمایی می کند (سمپتوم) سپس در مرحله ای پیشرفته تر، فرایند سرکوب در یکی از عناصر مرئی (حتی بیش از حد مرئی) خود فرایند سلطه بازنمایی می شود. عنصری که آن اندازه مهیب و بیش از اندازه بزرگ است که نمی تواند آن چه ادعا می کند باشد (فتیش). خارج از اندازه بودن عنصر فتیشی، معنای آن را واژگون می کند. به عبارت دیگر، در اوج شرایط بحرانی، برخی از دال های معظم نظام سلطه، حتی در نگاه اول هم به صورتی معکوس قرائت می شوند.
عنصر فتیشی به نوعی آن فقدانی را که قرار است بپوشاند، نمایندگی می کند. امروز همه می دانند چگونه اخبار خبرگزاری های حامی دولت را قرائت کنند: جای "معدودی اغتشاشگر سبز" بخوانید توده های ده ها هزار نفره ی مردم انقلابی و... با اعمال چند نمونه از این وارونه سازی ها، متن خبر تا حدود قابل قبولی با واقعیت تطبیق خواهد کرد. به این ترتیب است که در شرایط بحرانی، گفتمان رژیم سرکوبگر برای ساختارشکنی خودش کافی است.
نمونه ی بارز و کم نظیری از این عناصر آشکار کننده و مفتضح فتیشی روز شانزدهم آذر جلوی سردر دانشگاه تهران بروز کرد. پلاکارد عظیم (خارج از اندازه!)ای که در میدان انقلاب سبز شده بود تا مثلا عید غدیر را به "عموم مردم ولایتمدار" تبریک بگوید. در شرایطی که اکثر چشم هایی که به سوی دانشگاه خیره می شوند، به دنبال پیگیری چند و چون تظاهرات مخالف حاکمیت شخص حاکم هستند، دیدن چنین پلاکارد هیولاوشی صرفا می تواند لبخند بر لبان آورد: وجود این پلاکارد آشکارا فریاد بر می آورد که بله، به جهت درستی نگاه می کنید! دلیل مسدود شدن میدان دید شما هم همین است. انگار همین کافی نباشد، این پلاکارد یادآوری می کند که درست به سبب عدم ولایتمداری تان است که دارید به آن سمت نگاه می کنید، و به این ترتیب به عموم مردم آشکارا اعلام می دارد که عموم مردم نیستند. صرف وجود دال اعظم نظام حاکم، تبدیل به چکیده ی دستاورد های مخالفان می شود. حتی اگر صدای شعارهای براندازنده ی دانشگاه (مازادی اجتناب ناپذیر که در این شرایط به شکلی ناشیانه پا درهوا رها شده) از ورای این پرده به گوش نمی رسید، باز همه می دانستند چگونه چنین نوشته ای را قرائت کنند.
دانشگاه انقلابی پوشیده در پرده ی تبلیغات بی محتوا شده ی نظام حاکم می تواند به صورت استعاره ای برای کل وضع موجود قلمداد شود. پلاکارد مبتذلی که تلاش می کند دانشگاه را بپوشاند، مثال کوچک شده ی آن دستگاه رسانه ای است که تلاش می کند تمامی مملکت را در سایه ی خویش از دیده ها پنهان دارد. شکست مفتضحانه ی پلاکارد در انجام وظیفه اش، نمونه ای از شکست تلاش پرده پوشانه ی بی ثمر نظام بر کلیت جنبشی است که اکنون در تمامی ساختار جامعه نفوذ کرده است. عدم تناسب سرطانی بازنمایی مطلوب حاکمان از واقعیت اوضاع، بازنمایی فتیشی، خود اشاره ای طنز آمیز به زوال قدرت آنان است.
ب) حجابی برای دانشجو: سخنرانی مجید توکلی بدون شک نقشی محوری در رادیکال شدن تجمع دانشجویان پلی تکنیک تهران در شانزدهم آذر ماه داشت. مجید این بار مستقیما شخص حاکم را هدف قرار می دهد. او به خوبی به خاطر می آورد دوران انتشار نشریات دانشجویی متعدد در دانشگاه را. نشریاتی که گرچه تراوشات قلم هایی رادیکال بودند، اما بر کیفیت سرنگون ساز خویش با ملاحظه ی برخی خط قرمزها حد می نهادند. آن زمان مجید قربانی این خط قرمز ها شد، آن هم در شرایطی تراژیک، به گونه این که نه او، بلکه عناصر بسیج دانشجویی بودند که به نیابت از او خط قرمزها را زیر پا گذاشتند. البته اوضاع فعلی کشور با آن دوران قابل مقایسه نیست. مجید هم درس خود را به خوبی آموخته است: حال که به هر حال سرکوب می شویم، چرا به دست خودمان؟ هنگامی که آنان به هزار فوت و فن تلاش در خفه کردن صدای ما دارند، چه لزومی دارد که ما خودمان به پیشواز سانسور رویم؟ مجید آن چه را که باید فریاد می شد، به تمامی فریاد کرد و به استقبال خطرات آشکار و هزینه های آن رفت. سخنرانی او نشان داد که نتیجه ی واقعی حاصل شده از سرکوب چندین ماهه ی ملت توسط ماشین خون آشام سلطه چه بوده است.
اما آنچه حتی بیشتر از سخنرانی مجید مساله ساز شد، انتشار عکس او بود در خبرگزاری معلوم الحال فارس، در پوششی "ارزشی" و کاملا اسلامی. این که او برای مخفی شدن از دست نیروهای سرکوب خود به پوشش اسلامی حجاب ملبس شده (که نه چندان غیرمنطقی، اما با توجه به شرایط موجود و گواهی حاضران کاملا نامحتمل است) و یا این که دژخیمان پس از دستگیری این لباس را به تن او کرده اند، نکته ای کاملا ثانوی می نماید. مسئله ی کلیدی در این است که سرکوبگران در باره ی نمادهای "ارزشی" خودشان، و از آن مهمتر جایگاه زنان در جامعه ی اسلامی چگونه می اندیشند.
قدم اول در درک چنین پدیده ای این است که متوجه شویم که نمی توان فارق از تناقضاتی اجتناب ناپذیر، از هیچ دیدگاه منسجمی این پدیده را تحلیل و نماد پردازی کرد. تنوع واکنش های به وجود آمده، خود سرشت نمای چنین وضعیتی است: عده ای تلاش بر بی اعتنایی به موضوع می کنند، عده ای عکس احمدی نژاد را به جای عکس مجید مونتاژ می کنند (اصلا دور از ذهن نیست که خود عکس خبر گذاری فارس اساسا مونتاژی باشد.) و از آن جالب تر، عده ای از هواداران (مذکر) جنبش، عکس های محجبه از خود منتشر می کنند یا برخی از خانم ها که به طور معمول حجاب می گذارند، عکس های بی حجاب از خود منتشر می سازند. همین که ما با جایگاهی دلالتی طرفیم که هم می تواند با عکس احمدی نژاد پر شود، و هم با عکس هواداران جنبش، نشان دهنده ی اغتشاش معنایی کم نظیری است که این کنش "خبر رسانی" بر انگیخته است. ما در شرایطی هستیم که هیچ معنای سرراست و فارق از تناقضی به ما پیشکش نمی شود، پس بر ماست که به صورتی جانبدارانه بر اساس مقتضیات جنبش مترقی، مهر تحلیل خویش را بر این کنش نهیم، و آن را به شیوه ای سازنده در خدمت اهداف خود گماریم.
به گمان نگارنده، پربارترین شیوه ی فهمیدن این پدیده، در نظر گرفتن آن به عنوان خلط آشکار تقسیم بندی های جنسیتی ای است که در سی سال اخیر تا حدود زیادی حکومت مبتکر و ترویج دهنده ی آن ها بوده. طرفه آن که اکنون این مرزشکنی و ساختارزدایی نیز به دست همین حکومت صورت می گیرد. اگر قصد حکومت از انتشار این عکس، تحقیر مجید باشد (که قرائن چنین می نماید) این تحقیر نمی تواند از طرفی جدای از تحقیر زنان به طور اعم، و تحقیر خود پدیده ی حجاب اسلامی به طور اخص باشد. گویا حکومت پس از سالیانی (دست کم اولین بار پس از ماجرای بنی صدر)، راز سر به مهر تحقیر آمیز بودن حجاب اسلامی را فاش می کند. حکومت همه ی آن چیزی را که رادیکال ترین مخالفانش (چه در جنبش زنان، چه جاهای دیگر) می خواستند به مسامحت و پچپچه، اندک اندک بازگو کنند، یکجا فریاد می زند. الحق چنین کنش خودویرانگرانه ای فقط در حد و اندازه ی حامیان احمدی نژاد است.
تصویر مجید توکلی در قید و بند حجاب اجباری اسلامی، فتح بابی می تواند باشد برای وارد شدن حذف حجاب اجباری به مجموعه ی مطالبات جنبش های اجتماعی. گویا اینچنین فتح بابی را سال ها به انتظار بوده ایم، اما هر بار با مطرح کردن سطحی بودن یا عدم فوریت چنین مطالبه ای، ابراز خشم و مخالفت نهفته نسبت به این پدیده، به آینده ای نامعلوم موکول شده است. امروز است که علنی کردن این خشم فروخورده، آشکارا حساس ترین نقطه های وضعیت را هدف می گیرد. در شرایط فعلی، هیچ کس نمی تواند ادعا کند که چنین خواسته ای غیرحیاتی، و یا نامرتبط با سیاسیت روز است.
تصویر حجاب در عکس خبرگزاری فارس را می توان گسترده تر از این هم تعبیر کرد. اینجاست که رویکرد ایدئولوژی نظام حاکم در رابطه با زنان، یعنی ستایش و لفاظی درباره ی ارزش زن در حرف، و حذف و سرکوب و خانه نشین سازی در عمل، تناقض خود را بروز می دهد. همگان می بینند که انسانی پیچیده شده در این پوشش محدود کننده (از نظر فیزیکی حتی!) نمی تواند شایسته ی آن لاف و گذاف احترام آمیز گفتمان اسلامی باشد. همگان می بینند که حتی همان کسانی هم که سالیانی اینگونه گفتمانی را از تمام بلندگوهای خویش جار زده اند، در نهایت ماهیت دروغ های خویش را برملا می کنند. آشکارا بروز می دهند که در جهان بینی شان زن ارج و قربی ندارد و تمثل به زن پیچیده شده در حجاب (این پوشش ارزشی!) از نگاه شان تحقیرآمیز یا حتی ترحم آور است.
ج) این ژاندارک های ایرانی: همانگونه که فیلم ها و عکس های بی شمار منتشر شده نشان می دهد، و همچنین در خیابان ها به وضوح می توان تشخیص داد، در جریان جنبش اجتماعی ایران زنان نقش بسیار جالب توجهی ایفا می کنند. این نقش چیزی بسیار فراتر از "مبارزه کردن دوشادوش مردان" است. سرکوب مضاعف زنان در چهارچوب نظام موجود، مسئله ی زنان را به یکی از مسائل کلیدی تحرکات اجتماعی اخیر تبدیل کرده است.
این سرکوب مضاعف، دو نتیجه ی در هم تنیده به بار می آورد: اول شجاعت دور از ذهن زنان در صحنه ی درگیری ها و تجمعات خیابانی، و دوم دور از ذهن بودن همین شجاعت! به عبارت دیگر، همان نگرش کهتربینانه به جنس مونث که آنان را از حقوق شان محروم ساخته و به خشم و خروش در خیابان ها وا داشته است، باعث می شود که تاثیر حضور زنان در جنبش اجتماعی موجود، چندین برابر شود. زنان در تظاهرات شرکت نمی کنند "همان گونه که مردان" بلکه دقیقا به مثابه ی زنان شرکت می کنند و با آگاهی کامل به استقاده از جایگاه خویش می پردازند. به عنوان مثال در قریب به اتفاق مواردی که یک تک نفر شعارهای یک جمع تظاهر کننده را هدایت می کند، این وظیفه به عهده ی زنان قرار می گیرد. یا در بسیاری از گزارشات تجمع شانزده آذر می خوانیم در خیابان ... دو زن جوان تظاهرکنندگان را هدایت می کنند. چنین پتانسیل های تک نفره ای را باید در جنبشی که توده ای و مرکز زدوده است بسیار جدی گرفت. چنین موقعیتی، دست کم بخشا، زاییده ی شرایطی است که زنان را سرکوب می کند. کنار هم جمع شدن تصویر فرد مبارز پرخاشجو و لطافت رفتار و جذابیت ظاهری زنانه، که از دیدگاه عرف مردسالار خلاف آمد عادت است (گرچه از نظر تاریخی چنین نیست!) قدرت افزونه ای به پتانسیل های انقلابی زنانگی می بخشد.
در عین حال باید توجه داشت که تاثیرگذاری به ویژه زنانه ی زنان در روند جنبش، به جذابیت های بصری محدود نمی شود. آن نیمه ی دیگر زنانگی، یعنی پدیده ی مادری هم جایگاه سیاسی خود را می یابد، چنان که برخورد سرکوبگرانه ی رژیم با "مادران جنبش" خود اعتراف خاموشی به این تاثیرگذاری است. هر یک از جنبه های دوگانه ی جنسیت زنانه، زن جوان به منزله ی معشوق – همسر و زن بالغ به منزله ی مادر، همپیوند سیاسی خاص خویش را می یابند.
در بحبوحه ی جنگ داخلی اسپانیا، پابلو پیکاسو به عنوان یک اسپانیایی دورافتاده از وطن و تلاش گر فعال عرصه ی جمع آوری کمک های بین المللی برای نیروهای مترقی داخل کشور؛ نقاشی تاریخی اش "زن با شاخه کنگر" رادر ستایش زنانی که فعالانه در صفوف مبارزان شرکت جسته بودند ارائه می کند. این نقاشی مبارز زنی مصمم و مهاجم را نشان می دهد که شاخه ای از گیاه کنگر را همچون گرز در دست نگاه داشته است. هنگامی که توجه کنیم که شاخه ی کنگر در فرهنگ اروپایی معرف جنسیت و به خصوص جنسیت زنانه است، پیام این تابلو برای ما آشکار می شود. از دید پیکاسو نیز، جنسیت زنان شرکت کننده در جنگ داخلی نه امری حاشیه ای و نامرتبط بلکه به منزله ی سلاحی دیده می شود که می تواند در رقم زدن سرنوشت مبارزه نقشی بر عهده گیرد.
|