•
ذهنیت شایدی، ذهنیتی پست مدرن و باز و آماده است. ذهنیتی که رویاروی ذهنیت ایدئولوژیک میایستد و جزمی گرایی را رد میکند. این ذهنیت آفرینههای دانشمدار انسان را میپذیرد، اما درباه هرآنچه تن به ترازوی دانش مدرن نمی دهد، با مدارا رفتار می کند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٨ آذر ۱٣٨٨ -
۱۹ دسامبر ۲۰۰۹
دیوید ایگلمن، پژوهشگر اعصاب شناس آمریکایی به تازگی گفتمان تازهای ساخته است بنام، "Possibilianism" که در زبان فارسی باید "شدنیسم" بروزن کمونیسم را در برابر آن نهاد. از چشم انداز این گفتمان که برپایه دستاوردهای مغزشناسی شکل گرفتهاست، هرآنچه به ذهن انسان می رسد، می تواند ممکن باشد و نمی توان آن را با قاطعیت رد کرد. شاید بشود این چشمانداز را به فارسی، " شایدی" خواند. دیدگاه شایدی، پذیرههای صد- در- صدی را رد می کند. از این چشمانداز، هرپنداره هم میتواند باشد و هم نباشد. شاید خدا باشد، شاید هم نباشد. شاید مرگ پایان کبوتراست، شاید هم نیست. شاید آگاهی انسان، فریبی، رویایی ویا بازی ذهن او با اوست. شاید هم نه.
ذهنیت شایدی، ذهنیتی پست مدرن و باز و آماده است. ذهنیتی که رویاروی ذهنیت ایدئولوژیک میایستد و جزمی گرایی را رد میکند. این ذهنیت آفرینههای دانشمدار انسان را میپذیرد، اما درباه هرآنچه تن به ترازوی دانش مدرن نمی دهد، با مدارا رفتار می کند. آب ِ ناب، در دمای صد درجه سانتیگراد به جوش میآید و شاید و باید برنمی دارد. دمای طبیعی بدن انسان ٣۷ درجه سانتیگراد است و نمیتوان گفت که شاید هم نیست. اما این که آیا انسان میتواند با ورزش برپریشانی و افسردگی خود چیره شود، پرسشی است که در پاسخ آن میتوان گفت که؛ شاید و شاید نه. البته اگردر آینده رژیم ورزشی ویژهای پیدا شود که هر افسردهای در هرجای جهان بتواند با پیگیری آن، ناخوشی خود را درمان کند، آنگاه شاید از این پاسخ برداشته خواهد شد.
ایگلمن، گفتمان شایدی را در کتاب تازه خود،"چهل داستان از آن جهان"۱ آورده است. این کتاب همانگونه که از نامش پیداست، ذهن خواننده را به چهل راهی که شاید پس از مرگ برای انسان باز باشد، میبرد که برخی گیرا و برخی شوخناک اما همه دلنشین و خواندنیست. به گمانم این یکی از آن کتابهایی باشد که بسیاری از زبانهای زنده دنیا برگردانده خواهد شد. . شاید.
امیدوارم هرچه زودتر، همزبانی این کتاب را به فارسی نیز برگرداند.
....................
۱. en.wikipedia.org
خـداواژهها
ادبیات سیاسی و اخلاقی ما اندک اندک دارد پر از واژهها و گفتمانهای بی معنی و بی سروته میشود. آخرین واژهای بی معنایی که من شنیدهام، "سکولاریسم" است. البته در زبان انگلیسی معنای آن را میدانم، اما کانال ذهن را که به فارسی میگردانم، درمیمانم. یکی میگوید، سکولار یعنی دین ستیز. دیگری پرخاش میکند که نه، یعنی ارجگذاری به همه ادیان. یکی میگوید حکومت ایران سکولار است و دیگری تنها راه مبارزه با این حکومت را سکولار کردن آن میخواند. کار بجایی رسیده است که برخی از "علمای اعلام"! هم در این باره نظر دادهاند و به مردم هشدار دادهاند که مبادا به دام سکولارها بیفتند. برخی میگویند سکولارها همان کمونیستهای سابقاند که این اسم تازه را برای خودشان گذاشتهاند. یکی هم در این میان میکوشد نشان دهد که سکولاریسم ریشه در اندیشههای ایرانیان باستان دارد و از خودمان است.
نیز چنین است سرگذشت واژگانی چون؛ خدا، مردم، اسلام، دموکراسی، انتخابات، راستی، تاریخ، کرامت انسانی و مدرنیته. از بس که با این گفتمانها بازی شده است و باهوده و بیهوده بکار رفتهاست، هریک از معنا تهی شدهاست. یک سده پیش، در ذهنیت ایرانی، "خدا" بانی جهان و نیروی گرداننده همه چیز آن بود. نیم سده پیش، برخی از روشنفکران و درس خواندهها، مفهوم تازهای بنام، "زیربنا-روبنا" را بجایش گذاشتند. از آن پس برای چند دهه، سرنخ همه چیستانها، از تعبیر خواب گرفته تا جنگ دوکره را به آن میچسباندند. اما امروز نوبت "مدرنیته" فرا رسیدهاست. گفتمانی بالاتر از دیپلم که کافر و مسلمان را شیفته خود کرده است. البته گویا کفار هرآنچه دارند از مدرنیته است و ما هرآنچه نداریم.
پیروان فرهنگهای دینی خدا را هم که از مرکز هستی بردارند، چیزی خداوار بجایش میگذارند تا همچنان دُم همه چیزهای دیگر را به آن ببندند و خیال خود را از پژوهش و پالایش آسوده بدارند. اگر باورتان نمیشود، نوشتهای را که درباره مدرنیته بردارید و هرجا که به واژه "مدرنیته" میرسید، "خدا" را جایش بگذارید. البته واروی این آزمایش را هم میشود کرد. آنگاه در خواهید یافت که رازها همچنان سر بمُهر مانده است و این گفت و نوشتها، هیچ گره کوری تاکنون نگشودهاست.
***
از دیر رسیدن و زود گزیدن
دستگاه چاپ سُربی در سال ۱۴٣۹ میلادی ساخته شد و ده سال پس از آن در سراسرِ اروپا درکار بود. این صنعت در سال ۱٨۱۶ به ایران آمد اما هشتاد سال پس از در ایران بکار گرفته شد. اگر چه چاپ سنگی در ایران در چند دههای پیش از بکار افتادن دستگاه چاپ سُربی دایر بود اما چاپ مکانیزه سربی ۴۵٨ سال پس از پدید آمدن در غرب، در کشور ما بکار گرفته شد. این دیرآمد را باید یکی از شومترین بدآوردهای ایران در سده گذشته دانست.
پیدایش پدیده چاپ را باید یکی از بزرگ ترین رویدادهای تاریخ دانست. برخی از پیآیندهای آن اینهاست:
• آموزش و پرورش همگانی در پرتو تیراژ فراینده کتابهای درسی و آموزشی
• همگانی کردن خواندن و نوشتن و پدید آوردن توانایی اندیشیدن و آموزاندن به دیگران.
• افزایش ذهنیت نوشتاری و روشمند و کاهش ذهنیت شفاهی و دگرگون شونده
• نوشتاری کردن فرهنگ شفاهی و پایدار کردن دادههای فرهنگی و ادبی با انباردن آنها درکتاب و برگهای چاپ شده.
• استاندارد کردن شیوه نوشتاری.
• گسترش دانش و هنر با آسانیاب نمودن اندیشهها و آثار دانشمندان وهنرمندان و سخنوران و نویسندگان و اهل قلم.
• توانایی بیشتر ویرایش و پیرایش و آرایش اندیشه و متن.
• امکان ترجمه روشمند و ترابری اندیشه از فرهنگ و یا سرزمینی به سرزمین دیگر.
• پیدایش رسانههای نوشتاری چون روزنامه، شبنامه، مجله، دستور کار، شیوه کارکرد، و تدوین قانون و اساسنامه و مرامنامه.
• پیدایش کتابفروشی، کتابسرا، کتابخانه همگانی و بازار کتاب و روزنامه و نشریه.
چنین بود که پیدایش صنعت چاپ، در کشورهای غربی زمینه ساز فوران دانش و دانستنی درباره پدیدارهای جهان گردید و گستره دانش و آگاهی همگانی به گونه ژرف و شگفتانگیزی دگرگون کرد. اما در ایران دستهایی که هماره در بزنگاههای تاریخی برای مردم دیوار میکشند و شکوفایی آنان را برنمیتابند، بسی بیش از چهارسده از آمدن صنعت چاپ به ایران و بازتابآن جلوگیری کردند.
اولین چاپخانه در ایران در سال ۱۲٣٣هجری در شهر تبریز برپا شد۱. این کار با نکوهش ملایان همراه بود که چاپ کتاب را "امری الحادی" می دانستند و آن را مایه برباد رفتن دین ِ مردم میپنداشتند. از اینرو این چاپخانه دیری نپایید و تا سال ۱٣۱۴، چاپ سربی در ایران پد نگرفت. احمد کسروی در این بارنوشته است که؛ " مستبدین حروف سربی چاپخانه امید ترقی را ذوب کرده و به صورت گلوله در آورده و به روی این ملت بیچاره انداختند۲.
دیر آمدن صنعت چاپ سربی به ایران، سبب دیرآمدن آموزش و پرورش مدرن به آن کشور دیر آمدن آموزش و پرورش، سبب ناآشنایی بهنگام ما با ارزشها و اندیشههای مدرن و عقب ماندن از جهانیان در کتابخوانی شد.
البته جنگ کهنه پرستان و کژاندیشان با نمادهای زندگی مدرن، تنها برسر ِ چاپ سربی نبود. آنان هماره در گذر تاریخ با هر پدید نو سرِ ستیز دارند و از دبستان و دوش و ساعت مچی گرفته تا تویتر را در آغاز حرام میدانند. سیاستی که امروز در ایران در پیوند با اینترنت دنبال میشود، همانیست که در سده گذشته درباره چاپ دنبال میشد. پیدایش گستره مجازی اینترنت، جهان را دستخوش دگرگونیهای شگرفی کرده است که بازتابهای آن ای بسا که در آیندهای نزدیک، گفتمان پیشرفت را شتابی نوری دهد. اما شوربختانه حکومت ایران اینترنت را هووی صدا و سیما میداند و با آن که از نقش روزافزون آن در جهان کنونی باخبر است، اما از آن میهراسد و از فراگیر شدن آن جلوگیری میکند.
بله انگار که ما باید همیشه دیرتر از دیگران برسیم و زمانی هم که میرسیم ترن رفته است. گفتمان نوشداروی پس از مرگ سهراب، نماد روشنی از این گرفتاری تاریخی ماست که ای بسا ریشه در ناخودآگاه قومی ما دارد. شاید همین دیر رسیدنها ما را زودباور و زودرنج و زودانداز و زودگزین کردهاست. شاید .
..............................................
۱. احمد کسروی در کتاب "تاریخ هیجده ساله آذربایجان" آورده است که، در سال ۱۲۳۳ هجری قمری اسباب و آلات چاپ حروفی را به تبریز آورده و تحت حمایت عباس میرزا نایب السلطنه که در آن زمان حکمران آذربایجان بود مطبعه کوچکی برقرار نمود. البته پیش از آن در زمان صفویه، سفیر «پاپ» یک دستگاه ماشین چاپ ، برای شاه عباس هدیه آورد و «کتاب مقدس» چاپی را به شاه داد؛ شاه دستگاه چاپ را به کلیسای جلفا بخشید.
۲. همان کتاب.
...........................................
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|