•
نجوای قصه و بوی بادام و نان تازه
پریده ار تالار تهی از قاب و آینه و فرش و صندلی
آبیای آسمان
شده از تَرَک سقف هویداتر.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۵ دی ۱٣٨٨ -
۲۶ دسامبر ۲۰۰۹
درآمد
زنگِ تلفن!
. . . . . .
سلام، احوال پرسی و آن گاه سکوت. . .!
تکان سر!
باز و بسته شدن دهان بی آ نکه سخنی بیرون بیاید از آن
دوباره تکانِ سر
آه . . .
تنها آه
آن گاه سکوت . . .
و حسرتِ نگاه که دنبال میکند زنگِ پریدهی آفتاب را
بر نردههای حیاط.
. . . . . . . .
. . . . . . . .
دستان ۱
در زیر آب
جهان رنگ دیگری دارد
سبزینهی جلبک در چشمِ پر آب
و بوی جلبک در بینی.
آب از سر گذشته که بگذرد.
دستی که رهایی می آورد
چارقد سیاه به سر دارد
و ابروانی شکسته در چهرهیی
که غم شده رنگِ همیشهی آن.
شکل خداست
و مهربانی و قصه را
مشت مشت می کند قسمت.
دستان ۲
زنی با قد ی بلند و گیسوان موجدارِ سیاه
با وردِ زیر لب
کاسهیی گلدار، پُر از حلوای برنج در دست
بر بالین کودکی تب دار نشسته
و آفتاب آرام آرام ورمیچیند خود را
از لبِ بام.
دستان ٣
شب دارد میرسد به نیمهی راه.
کودکی خم شده روی دفتر مشقاش
زنی با چشمانی خوابآلود و چهرهیی خسته
ـ میلی به چشم
میلی به نخ ـ
بافتنی می بافد
و سطر سطر مشقِ کودک را
با رج رج بافتنیاش
اندازه می گیرد.
برنده
همیشه کودک است وُ
جایزه اش
قصهیی از قصههای جن وپری.
دستان ۴
نجوای قصه و بوی بادام و نان تازه
پریده ار تالار تهی از قاب و آینه و فرش و صندلی
آبیای آسمان
شده از تَرَک سقف هویداتر.
در حیاطِ خالی از آمد و شد
می زند آب حوض لبپَر.
سینهی آفتاب
شده از خلوت خلوت تر.
ناگاه
گوش ایوان می شود از
صدای فروریختن
پُرتر.
دستان ۵
یک سوی گسل،
پیرزنی چروکیده در بستری
سوی دگر
حسرت «دست به کاری زدن»
نشسته بر دلی!
فرود
حسرت خفته در بستر
می نگرد به آفتاب پریده رنگ
رنگِ پریده
سلانه
سلانه
دور می شود از بستر گرم
گرما
می تکد از تن آفتاب وُ
جای پای آهی می شود
بر پنجره ی سرد.
۷ جولای ۲۰۰۹
|