دو دیدگاه- دو عمل
فریبا مرزبان
•
امکانات صنفی در زندان نشانه حضور و انسانیت آیت الله منتظری بوده است که اینجانب وظیفه دارم واقعیت های گفته نشده را باز گویم. از مرگ ۶۰۰۰ هزار زندانی جلوگیری کردند و نامه ای اعتراضی به قلم ایشان در مخالفت با قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ در دسترس قرار گرفته و همگان از آن مطلع اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٨ دی ۱٣٨٨ -
۲۹ دسامبر ۲۰۰۹
درگذشت آقای منتظری از خبرسازترین اتفاقات چند روز اخیر است که انعکاس خبری بین المللی یافته است. ایشان از جمله کسانی است که در پیش از مرگ مورد احترام و بی احترامی قرار گرفته بود. از سوی موافقان فکری- عقیدتی مورد احترام بودند و بی احترامی و تهاجم از هر دو سوی مخالفان سیاسی- عقیدتی و از میان هم فکرانشان که در مقطعی معین با ایشان همراه و هم نظر بوده اند، دیده شده است.
آقای منتظری در وجدان های آگاه جامعه بشری دو پرونده باز شده دارند. اولی عبارت است از مشارکت در ساختار حکومت اسلامی و پیشبرد امر ولایت فقیه. و پرونده دوم عبارت بوده است از دخالت در اداره امور زندان های رژیم اسلامی و مخالفت ایشان با اعدام های رایج .
بر آن نیستم تا ایشان را اکنون که زنده نیستند مورد سوال و بازپرسی قرار دهم و انجام این کار را به تاریخ می سپارم. تاریخی که بوسیله مردم با خون بر سنگ فرش خیابان ها نوشته می شود.
بسیاری از زنده ماندگان از زندان های جمهوری اسلامی و به قولی، جان بدر بردگان از زندان اسلام با خدمات و حمایت های آقای حسینعلی منتظری آشنایند و از تلاش های او در جهت آزادسازی زندانیان دربند و نجات جان عده ای از مرگ، مطلع بوده و هستند. از میان آنها، عده ای بدون توجه داشتن به ایدئولوژی و مکتب اسلام که آیت اله منتظری بدان وابسته و معتقد بوده اند؛ به تاکید ایشان بر رعایت و کنترل رفتار با زندانیان و نیز ارزش زندگی و جان انسانهای دربند اعتراف کرده اند. همچنین، بر دیدگاه انساندوستانه او که منجر به عزلشان از قدرت، موقعیت سیاسی و فقهی شده بود؛ صحه می گذارند و این واقعه ای است غیر قابل انکار.
همین مشخصه، ایشان را پس از مرحوم طالقانی از سایر روحانیون و عوامل فرصت طلب درون و بیرون نظام و طرفداران نظام اسلامی متمایز می کند. با وجود این، قدر مسلم است که ایشان، پدر حقوق بشر ایران نبوده و نبودند. چرا که، تلاش برای حفظ نظامی کرده بودند، که از ابتدای تشکیل تا به امروز فرمان به کشتار داده است و بدیهی است که در نهایت، ایشان هم از آسیب های نظام اسلامی و احکام وحوش، بی بهره نمانند و سالیان درازی، قربانی نظام و اصولی شوند که خود از عوامل و پایه گذاران آن بوده اند.
دیگر اینکه نباید فراموش کرد که از بدو تشکیل و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، اختلاف دیدگاهی و کشمکش های مختلف میان عناصر نظام وجود داشته است. عناصر سیاسی به قدرت رسیده که تعیین کننده قوانین حقوقی، جزایی و مدنی بوده اند؛ یک دست نبوده و دارای گرایش های مختلفی بوده و هستند. برای نمونه می توان از درگیری میان لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی نام برد. به دلیل نبودن توازن و تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی در کشور، همواره قدرت همچون عنصری جهنده از جناحی به جناح دیگر جهیده است.
در اینجا، آنچه از اهمیت توجه برخوردار است عملکرد ایشان ، پیش از عزل شدن از مقام جانشینی ولایت، در مقابل زندانیان سیاسی است. در واقع مخالفت با بخشی از قوانین ضدبشری است که خانه نشینشان می کند.
هدف من، بت سازی و بت پرستی نیست؛ مرده پرستی و قهرمان سازی نیست. به باور من، آقای منتظری فرصت طلبانه پای به میدان نگذاشتند، بلکه سعی کرد در حد توان، گامی در جهت خواسته ها و آرزوهاهایش بردارد. اما، حریفان او قدر، با نفوذ و پیچیده بودند. برای نجات جان زندانیان گام برداشت و در این راه مقام، مطبوعات و سیمای ایران را از دست داد. به خاطر انتقادهایی که به سیستم اسلامی و خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و عملکرد دولت داشت، مورد بی مهری و انزجار بسیاری از هم مسلکان خود قرار گرفت. و ملاهای فرصت طلب بر او تازیدند. فرصت طلبان که خود را اصلاح طلب نامیده اند در زمان اصلاحات منتظری، او را تنها گذاشتند. یک نمونه از رفتار های آقایان، نامه آقای کروبی است که در ادامه همین مقاله همراه کرده ام (۵).
اصلاح طلبان در حالی خود را خط امامی معرفی می کنند که بیشترین جنایات و بی رحمی در زندان ها در دهه اول انقلاب به دست خط امامی ها صورت گرفته است.
در یادداشت حاضر نگارنده، عقاید مذهبی و طرز تفکر آقای منتظری را مورد بحث قرار نداده، بلکه هدف توجه داشتن به خدمات انسانی او ست در مدت زمانی معین. زمانی که ایشان در شرایطی خاص قرار گرفت و از حکومت و قدرت کنار گذاشته شد.
از همین روی قصد دارم گریزی به دفتر خاطرات زندانم بزنم و به بازگویی بخشی از وقایع اتفاقیه در زندان به پردازم که در ارتباط مستقیم با عملکرد آقای منتظری بوده است. چرا که می بینم و می خوانم این روزها، عده ای یادشان آمده است و از حوادث و رویدادهای سیاسی و خصوصاً از زندان زنان، متل تعریف می کنند؛ بی آن که از مبارزه طبقاتی و تقابل دو دیدگاه و دو نسل سخنی بگویند. بی آن که به نقش زندانیان پاسیو اشاره ای بکنند و بی آن که مرگ حکومت را خواسته باشند، از زندان داستان ها می گویند و می نویسند که اغلب شنیده های آنها ست!
سال ۱٣۶۱ بود و من در زندان قزلحصار واقع در شهرستان کرج، در بند تنبیهی قرنطینه زنان که متشکل از ۱۲ سلول در ابعاد ۵/۱ در ۵/۲ متر بود دوران محکومیت نامعلوم خود را می گذراندم. قزلحصار محل حبس زندانیانی بود که به دادگاه رفته و حکم گرفته بودند و یا در انتظار ابلاغ حکم محکومیت به سر می بردند.
حدود ٣۵۰ زندانی در بند ما نگاهداری می شدند که من در آخرین و کوچکترین سلول بند همراه با ۲۶ زندانی دیگر ایام را می گذراندیم. روزی سه بار در سلول ها باز می شد و ما برای صرف غذا و دستشویی می توانستیم به بیرون از سلول ها بیاییم(۱). امکانات صنفی در حداقل ممکن بودند. هواخوری، امکانات بهداشتی- دارویی و دسترسی به کتاب و کتابخانه نداشتیم. با گذشت روزها، فشار بر ما افزایش می یافت و با یورش های بی مهابای مسئولان زندان به بند، تنبیهات بدنی و بی خوابی های ممتد در شب ها به اجرا در می آمدند.(۲)
با توجه به گسترش شکنجه ها و افزایش فشار، بیم از آن می رفت که ممنوع الملاقات گردیم به همین دلیل می بایست کاری انجام می دادیم. در آن روزها، برای ما، اطلاع رسانی و افشای رژیم تنها گزینه موجود بود. از همین روی، تصمیم گرفتیم و در اولین ملاقات با وجود حضور نگهبانان در کابین های ملاقات، با خانواده هایمان گفتگو کردیم، پس از شرح وضعیت خود از والدین مان خواستیم که متحدانه به دفتر آقای منتظری، مجلس و قوه قضاییه مراجعه بکنند و شرایط بد نگاهداری ما را شرح دهند و خواستار تغییر در وضعیت ما بشوند.
پدران و مادران همگام و همزمان به دفاتر مسئولینی که خواسته بودیم رفته بودند و حتی اقدام به تظاهرات وسیعی در مقابل دادسرای تهران و همچنین زندان قزلحصارکردند؛ در میان شلوغی های بوجود آمده، عده ای از آنها را بازداشت و در یکی از بندهای زندان قزلحصار نگاهداری می کردند. در حقیقت تازه دستگیری های زندان بودند.
تابستان بود. در یکی از روزهای طاقت فرسا و گرم، هیئتی متشکل از آقایان هادی خامنه ای و دعایی و ... با ماموریت از سوی آقای منتظری برای بازدید به بند ما آمده بودند. بندی که نه هواخوری داشت و نه محلی برای خوابیدن و استراحت کردن. اغلب زندانیان مبتلا به قارچ پوستی شده بودند. ما زندانیان زن چمباتمه زده شب را به روز می رساندیم و روز را با نگرانی و دلهره همراه با ترانه و سرود به پایان می بردیم. بازدید کنندگان در حیرت بودند و در ناباوری به اطراف نگاه می کردند که چگونه این واقعیت را بپذیرند. ٣۵ زندانی در سلول های ۵/۱ در ۵/۲ متر!
در میان ما نوزادهای شش ماهه ای همراه مادرانشان در تنبیه بودند. شیری برای نوشانیدن به آنها در بند یافت نمی شد و نه غذای کودک برای خوردن داشتند(٣)!
در مقابل نمایندگان اعزامی، ما به دفاع از خود ایستاده بودیم و البته رفتارهای آنها هم متفاوت با رفتار دیگر مسئولان زندان بودند. سرانجام و در پی درخواست های ما و اقدامات والدین مان، روزهای پرمشقت سپری شد و به طور موقت نتایج متمایل به نفع ما شدند. برای مدتی قوانین زندان تغییر کردند. و جایی برای خوابیدن و استراحت در شب به ما می دادند. تغییر در شرایط و نظام زندان به دلیل حضور نمایندگانی بود که برای رسیدگی به زندان آمده بودند. میان آقای هادی خامنه ای که سرپرست هیئت بود و رئیس زندان "جانوری به نام داوود رحمانی" بحث در گرفته بود و اختلاف نظر و درگیری را به چشم خویش می دیدیم.
در آن سال آقای منتظری در وضعیت و شرایط زیستی زندانیان تغییراتی بوجود آورد و پاسدار ضییایی (طلبه و از شاگردان ایشان) برای تدریس نهج البلاغه و تاثیر گذاری بر زندانیان از شهرستان قم به زندان ما آمدند و زندانیان مذهبی در کلاس او حاضر می شدند.
دیری نپایید که دادستانی به سرپرستی اسداله لاجوردی دژخیم و توطئه های توابان، خط سیاسی و نفوذ خود را پیش بردند؛ قدرت در زندان را ربودند و برای سرکوب و مرعوب ساختن زندانیان بند ٨ (معروف به سرموضعی ها) اعمال شکنجه های غیرانسانی را از سر گرفتند. از میان ما عده ای تعادل روحی خود را از دست دادند و تعدادی زیر فشار شکنجه ها و رفتارهای غیرانسانی نمایندگان خدا بر روی زمین و نوادگان پبغمبر جان باختند. قبر و تابوت و استبل و تاریک خانه و انفرادی دایر کردند؛ تا در همین دنیا، طعم و مزه بهشت را به زندانیانی که اسیران اسلام خمینی بودند بچشانند!!
در زندان پیچیده بود "رهبران سرموضعی های بند ٨" را به گوهر دشت بردند تا دیگر زندانیان به خود آیند. لاجوردی سعی می کرد با طراحی تفکیک و جداسازی زندانیان از یکدیگر، مقاومت ما را در هم شکند. انفرادی های گوهردشت با انتقال زنان به آنجا افتتاح شدند و زندان گوهردشت به بهره برداری رسید. در ادامه انتقال هم بندیانم که دو نوبت و جمعاً یکصد و سی نفر بودند؛ در دی ماه ۱٣۶۱ من را هم به قصاب خانه و کشتارگاه گوهردشت منتقل کردند. در آنجا، در سکوت های مرگبار و فریاد های جانکاه خود و دیگر زندانیان در زیر شکنجه، زمان را می گذراندیم. کمترین دسترسی به اخبار نداشتیم. تنها وسیله ارتباطی ما مرس زدن بود. نه داد بود بلکه بیداد بود و کسی نبود تا ببینند روزگار سپری شده نسل واقعی انقلاب ۱٣۵۷ را.
در اوایل سال ۱٣۶۲ گروهی را از زندان قزلحصار و سپس گروه دیگری را از زندان اوین به آنجا منتقل کردند و دیگر ما تنها زندانیان نبودیم که به گوهردشت منتقل شده بودیم.
در پاییز ۱٣۶۲ گروهی از زندانیان مجاهد و چپ را از ما جدا کردند و به قزلحصار انتقال و سپس در واحد مسکونی – قبر و تابوت و قیامت و استبل جای شان دادند. عده ای از زندانیان بند ٨ را به آنها اضافه کرده بودند.
اغلب ممنوع الملاقات بودیم. تا ۱۹ ماه ملاقاتی نداشتم و خانواده هایمان برای گرفتن کمک به دفتر آقای منتظری می رفتند. ماهها و سال ها در پی هم می گذشتند. نوروز می آمد و می رفت در عوض پاییز و زمستان سخت بود که ماندگار شده بود. تلفات زیادی داده بودیم. عده ای از ما تعادل روحی خود را از دست داده بودند. عده ای به خدمت نظام درآمدند. عده ای را به دیگر زندان ها منتقل کردند و یا در همان جا از انفرادی بیرون آمدند و برایشان همسلولی آورده بودند. و من اگرچه جوان بودم در نتیجه فشارهای روحی و شکنجه های جسمی می رفتم تا مجنون شوم؛ در میانه سلول می ایستادم و می گفتم "من نه آن بید ضعیفم که بلرزم در باد".
در اواخر سال ۱٣۶۴ هم زمان با آمدن هیئتی جدید به زندان ها که نمایندگان آقای منتظری بودند به بند عمومی منتقل شدم؛ آخرین نفری بودم که از تنبیه بیرون آمدم. ۴ سال تنبیه کشیدم که ۲ سال و ۷ ماه آن در سلول انفرادی و توالت گذشت و ۶ ماه دیگر در تاریکخانه (سگ دانی) در حبس بودم و بعضی از روزها در همان جا قضای حاجت می کردم. در وضعیتی نه دشوار، بلکه کشنده و پایان ناپذیر که ۱٨ کیلو از وزن خود را از دست داده بودم از سلول خارج شدم. اصلاحات در همه زندان ها در جریان بود.
همزمان با ورود هیئت عفو به زندان ها سرانجام کابوس های مخوف را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم. تنبیهات به پایان رسیده بود و دیگر رفقا و دوستانم را پیش از من به بندهای عمومی انتقال داده بودند.
در پی تلاش نمایندگان آقای منتظری در زندان ها، اعدام زندانیان زن از سال ۱٣۶۴ به بعد متوقف شد. حکم هایی را که در دادگاه های چند دقیقه ای، کیلویی بریده بودند کم کردند؛ و بسیاری از زندانیان تغییر حکم گرفتند و یا از زندان آزاد شدند(۴). در حالی که ممکن بود هرگز پایمان به بیرون از زندان نرسد. بساط تنبیهات و شکنجه های زندان را برچیدند. جمع شدن بساط قرنطینه، تابوت، تاریک خانه، استبل- توالت و قبرها با خواست ایشان انجام گرفت.
امکانات صنفی در زندان نشانه حضور و انسانیت این مرد بوده است که اینجانب وظیفه دارم واقعیت های گفته نشده را باز گویم. از مرگ ۶۰۰۰ هزار زندانی جلوگیری کردند و نامه ای اعتراضی به قلم ایشان در مخالفت با قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱٣۶۷ در دسترس قرار گرفته و همگان از آن مطلع اند.
در پایان بر آن نیستم تا بگویم بایستی، زندانی زندان اسلام بود تا فهمید که مسلمانان چه می کنند و این همه جنایات چه بوده است؟ این یک واقعیت است که در نیم قرن اخیر بی مانند بوده و روی دیکتاتوری شاه سابق را سفید کرده است!
۲۶ دسامبر ۲۰۰۹
لندن
زیرنویس ها:
۱- مینا زرین- شهلا سلطانی- سولماز- سهیلا- شهلا مادر- فریده- مهری- سوسن بهار از بازماندگان قرنطینه، تابوت- قبر و قیامت- تاریکخانه- توالت و انفرادیهای گوهردشت که ساکن کشورهای اروپا و آمریکا هستند.
۲- یاشار و علی. که برای مزاح به آنها دو طفلان مسلم می گفتیم.
٣- خانم شهرنوش پارسی پور در کتاب خاطرات زندان خود در باره بند ٨ (تنبیهی) مطالبی نوشته اند.
۴- در کتاب تاریخ زنده جلد اول به شرح نمونه هایی از بیدادگاه های رژیم پرداخته ام.
۵- نامه کروبی به آیت اله منتظری
محضرمبارک حضرت مستطاب آیت الله العظمی جناب آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری دامت افاضاته
با سلام و تحیت، پیش از پرداختن به موضوعات اصلی لازم میداند نکاتی را یادآور شود :
الف: از آنجاکه یکی از ویژگیهای حضرتعالی صراحت لهجه است، انتظار داریم که از برخورد صریح و دور از مجامله ما نرنجید و آنرا حمل بر جسارت و اسائه ادب نکنید.
ب: این نامه را افرادی به محضر عالی مینویسند که در درازای نهضت امام تا پیروزی انقلاب اسلامی و تا به امروز از علاقمندان و وفاداران به شما بوده و اخلاص آنان نسبت به حضرتعالی به ثبوت رسیده است و علاوه بر اعتراف به مقام علمی شما از نظر مقاومت و از خود گذشتگی و تحمل رنجها و فشارها شما را اسوه و الگوی کم نظیر دوران خفقان رژیم ستم شاهی میدانند و در این نگارش جز خیر خواهی و صلاح اندیشی و تذکرات مشفقانه و پیشگیری از ضربه و لطمه ناهنجار به مقام والای آنجناب نظر و اندیشه ای ندارند.
ج: این نامه، پس از دیر زمانی بردباری و خویشتن داری در برابر یک سلسله برخوردها و موضعگیریهای سئوال برانگیز جنابعالی که برای ما در خور توجیه نبوده است، به حضور عالی نگارش شده است. امید است که آنرا بر پایه احساسات آنی، جوانی و حساب نشده نانگارید و توجه داشته باشید که در پی دیر زمانی اندیشه و بررسی همه جانبه ، به تقدیم آن ناگزیر شدیم . با وجود این اگر شیوه نگارش دون شأن آن مقام معظم است ، پوزش می خواهیم چون ما را از آن گریزی نبوده است . والعذر عند کرام الناس مقبول .
د : شما توصیه می فرمایید که : « لازم است مردم و کسانی که انتقاد سازنده دارند آزادانه حرفهای خود را بزنند » امید است که به ما به عنوان سربازانی که در راه اسلام و انقلاب اسلامی- انشاء الله- فداکاری و خدمتگذاری کرده و می کنند ، این رخصت را بدهید که دور از هر گونه سانسور ، انتقاد و نظریه خود را لااقل در نامه ای در بسته ، به حضور عالی بنگارند .
اما مسائلی را که لازم می دانیم با آنجناب در میان بگذاریم و دربار? آن با کمال ادب و احترام توضیح بخواهیم بدین شرح است :
۱- برخورد و موضع گیری حضرتعالی در ماجرای مهدی هاشمی برای بیشتر دوستان مخلص و ارادتمندان روحانی شما که از نزدیک و دور شاهد موضع گیریهای شما بودند ، شگفت انگیز و حیرت آور بود و هنوز نیز این شگفتی و حیرت ادامه دارد. شما خود می دانید که نامبرده و باند او عالم روحانی مرحوم شمس آبادی و نیز روحانی دیگری را به جرم ساده اندیشی و بنا به گفته خود او « عدم اعتقاد به مبارزه » ربودند و به وضع فجیعی به قتل رسانیدند و آنگاه که دستگیر شدند نیز- بنابر پرونده موجود - نامبرده در خدمت ساواک قرار گرفت و به همکاری با آنان پرداخت . در پی پیروزی انقلاب اسلامی که از زندان آزاد گردید ، نیز به شرارت ادامه داد و حشمت و دو فرزند بی گناه او را به وسیله باند خود ربود و به قتل رسانید و آنگاه که از سوی حضرتعالی علی رغم هشدارها و تذکرات خیرخواهانه حضرت امام و برخی از مسئولان و دوستان ، به مسئولیت نهضتها گماشته شد ، می دانید که چگونه در افغانستان میان برادران مسلمان کشت و کشتار و برادر کشی راه انداخت و فتنه ها برپا کرد . و سرانجام خونهای ناحق ریخته گریبان او و باند اورا گرفت و از سوی مسئولان نظام جمهوری اسلامی دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار گرفت و به جنایات خود اعتراف کرد و به جزای اعمال خود رسید در این میان انتظار میرفت که حضرت عالی در پی آگاهی از جنایت ها و آدم ربائیها و خون ریزیها و ده ها جنایت و خیانت دیگر او که در پرونده های او منعکس است و خود به خوبی از آن آگاهید ، نه تنها از او و باند او اظهار تبری و انزجار کنید و از مسئولان امرکیفر هر چه سریعتر آنانرا بخواهید بلکه از وجود چنین جنایتکاران خونخوار و خداشناسی در میان بیت خود به شدت نگران شوید و به خود آیید ودر راه پاک سازی بیت خود از عناصر منحرف و وابسته به باند مهدی بکوشید و از مقامات و مسئولانی که در راه ریشه کن کردن این ماد? فساد تلاش کرده اند ، سپاسگزاری کنید و خود را مرهون آنان بدانید ، لیکن متأسفانه حضرتعالی نه تنها چنین نکردید بلکه تا واپسین روز زندگی او می کوشیدید که او را از کیفر قانونی برهانید ؟! آیا این موضع حضرتعالی را می توان با موازین قانونی ، مطابق دانست ؟
۲- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از پایبندی به قانون ، عدم تجاوز به قانون و حرکت بر پایه قانون ، فراوان سخن می گوئید. پرسشی که برای ما مطرح است این است که آیا پیروی از قانون برای دیگران است ؟! یعنی این مسئولان نظام جمهوری اسلامی و امت قهرمان پرور ایران هستند که باید قانون را رعایت کنند ؟ لیکن اطرافیهای شما از هفت دولت آزادند ؟! اگر چنین نیست پس چگونه :
الف : خبر کشته شدن حشمت و دو فرزند او به دست باند مهدی، نه تنها شما را تکان نداد بلکه تا آنجا که امکان داشت از قاتلان آنها حمایت کردید. در صورتی که اگر حشمت و دو فرزند او باید به چنین کیفری می رسیدند، این وظیفه دادگاه انقلاب و دستگاههای قضایی بود، نه وظیفه مهدی و باند او. شما چگونه است که از دریافت قتل حشمت و فرزندان او، به دست باند مهدی تکان نخوردید، لیکن آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کرده اند، به نامه نگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟ شگفتا! مهدی و باند او اگر مردم را بدزدند و بکشند جانی نیستند، لیکن مقامات قضائی نظام جمهوری اسلامی اگر شماری از توطئه گرانی را که نقشه براندازی دارند، محاکمه و اعدام کنند، جانی هستند ؟!
ب : شما آنگاه که خبردار شدید که یکی از افراد باند مهدی اوراق و اسناد نخست وزیری را دزدیده است اظهار داشتید که « شاید تصمیم داشته در آینده نخست وزیر بشود و می خواسته است اطلاعاتی از چون و چند کار نخست وزیری داشته باشد » ! آیا اگر فردا خبردار شوید که یکی از علما – العیاذ بالله – به بیت شما دستبرد زده است و شماری اسناد و مدارک را ربوده است و توجیه او این است که چون قصد دارد در آینده قائم مقام رهبر شود، برای آشنایی با اوضاع و شرایط قائم مقامی به این کار دست زده است، با او چه رفتار و معاملهای خواهید کرد و چه دیدی نسبت به او خواهید داشت؟ آیا درباره او نیز چنین اظهار نظری خواهید فرمود؟
ج : سعید آیت الله زاده در حضور حضرتعالی به جعل سند علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی اعتراف کرد و صریحا اعلام داشت که با سند جعلی، آنانرا ساواکی جازده است و در حقیقت با بدترین شیوه با آبرو و حیثیت آنان بازی کرده است. شما که درباره قانون و حیثیت افراد آن گونه داد سخن می دهید لطفا بفرمایید که درباره این کار خلاف قانون نامبرده چه واکنشی از خود نشان دادید ؟!
د : حجت الاسلام آقای سید هادی هاشمی بنابر اتهاماتی که در پرونده او موجود است و اعترافاتی که مهدی و باند او علیه نامبرده کردند، طبق قانون به بازجوئی فراخوانده شد. حضرتعالی روی احترام به کدام قانون او را در بیت خود مخفی کردید و اعلام داشتید که بازجوئی و محاکمه او بازجوئی و محاکمه من است؟! و نیز روی چه مجوزی شماری از هم پرونده های مهدی هاشمی مانند جعفرزاده قاتل را در درون بیت شما پنهان ساختند و اجازه ندادند که طبق قانون دستگیر و کیفر داده شوند؟ راستی کسی که تحت تأثیر اطرافیهای خود، به این آسانی قانون را نادیده می گیرد و قانون شکنی ها و آدمکشی های آنانرا نمی بیند چگونه می تواند از قانون دفاع کند و قانون را حاکم سازد؟!
٣- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از تبعیض نیز گله مندید و آنرا به حق برای اسلام و انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت زیان آور می دانید. لیکن بار دیگر تحت تأثیر جو حاکم در بیت خود درباره سعید آیت الله زاده، خود تبعیض قائل می شوید و آنگاه که او را به اتهام جعل سند، احضار می کنند، از فرستادن او به بازجوئی ممانعت به عمل می آورید و تنها با بازجوئی او در حضور خود شما موافقت می فرمائید؟! و آنگاه که در حضور شما صریحا اعتراف می کند که علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی سند جعل کرده است ولی از نوشتن این اعتراف سرباز می زند، شما نیزاز اوحمایت می کنید و با پرخاش می گوئید چرا می خواهید از او نوشته بگیرید؟ آیا می خواهید او را به محاکمه بکشید؟! و این گونه به ماجرا پایان می بخشید. و درست چند روز پس از این جریان طی یک سخنرانی اعلام می دارید که تبعیض غلط است، ما نباید میان خودی و بیگانه فرق بگذاریم! ما باید از حکومت حضرت علی درس بیاموزیم که فرمود اگر عاریه مضمونه نبود اولین هاشمیه ای بودی که دستت را قطع می کردم و ...
۴- شما از سانسور در رسانه های گروهی انتقاد می کنید و از این نگرانید که « اگر اینطور باشد کار به جایی می رسد که حرف من طلبه را هم که از اول انقلاب در کنار مردم و همراه با انقلاب اسلامی بوده ام سانسور می کنند ... »! شگفتا! چگونه است آنروز که رسانه های گروهی بیانیه حضرت امام درباره مهدی هاشمی را پخش می کنند، با پرخاش می گوئید که چرا این موضوع را بوق کرده اند؟ وآنگاه که خبر به شما می رسد که رادیو و تلویزیون می خواهد اعترافات مهدی را پخش کند می کوشید که حتی با تهدید از پخش آن جلوگیری کنید و نگذارید که امت اسلامی جنایات مهدی را از زبان او بشنوند!
آیا به نظر شما سانسور پیام رهبر انقلاب اسلامی که در راه این انقلاب همه هستی خود را فدا کرده است در صورتی که شما صلاح بدانید بی اشکال است و سانسور اعترافات مهدی و باند او نیز باید انجام بگیرد و تنها سانسور نظریات شما خلاف قانون است؟!
۵- شما اعلام می دارید که: « متأسفانه دیده می شود طوری شده است که افراد خوب از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند »!! با پوزش از محضر عالی باید عرض کنیم سیاه باد روی آن شیادانی که دور شما را گرفته اند و هر روز به گونه ای برای شما جو را ترسیم می کنند. روزی به شما می باورانند که مردم تا آن پایه ناراضی هستند که به مقامات مسئول کشور و روحانیان، در کوچه و خیابان آشکارا هتاکی می کنند و روز دیگر وانمود می کنند که « افراد خوب هم از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند » و حضرتعالی نیز بدون مطالعه و اندیشه روی آن گفته ها، آنرا باور می کنید و بر زبان می رانید.
اگر حکومت تا آن پایه ضعیف است که مردم در کوچه و بازار به مقامات مسئول کشور آشکارا ناسزا می گویند چگونه توان پرونده سازی دارد و چگونه افراد خوب نمی توانند نفس بکشند؟
آیا براستی افراد خوب از ترس نمی توانند نفس بکشند که « خوبان » بیت شما بی پروا و آشکارا به امام، مسئولان و مقدسات این انقلاب همه گونه جسارتها را روا می دارند؟! آیا این اشرف خانم صبیه جنابعالی نیستند که از قم تا قهدریجان و تا هرجائی که صدای او برسد به امام عزیز و جان امت اسلامی اهانت می کند و عکس حضرت امام را در برابر چشمان شما از دیوار می کند؟! آیا این سعید آیت الله زاده نیست که فرزند عزیز امام، حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را به جرم آنکه اجازه نداده است بیت امام نیز مرکز جاسوسان، آدمکشان و باندبازان قرار بگیرد و برای رسیدن به قدرت باند آدمکشی تشکیل نداده است « احمد شاه » می نامد!! و حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی را به جرم آنکه از آغاز نهضت امام با فداکاری و پایداری در کنار امام ایستاده است و برای بیرون راندن دیگران از صحنه به جعل سند دست نزده است « اکبر شاه » می خواند!!
آیا حضرتعالی شب نامه های نهضت آزادی را که در آن امام، مسئولان و اصولا نظام جمهوری اسلامی را به زیر سوال می برند مطالعه نمی کنید؟!
آیا سخنرانیهای عناصر وابسته به انجمن حجتیه و پیروان تز « اسلام منهای روحانیت » را علیه مقامات و مسئولان کشور نمی شنوید؟!
آیا خدا راضی است که با اینگونه سخنان، برای رادیوهای بیگانه و ضد انقلاب خوراک تهیه کنید و اصل نظام جمهوری اسلامی ایران را به زیر سوال ببرید؟!
حضرت آیت الله ! شما خوب می دانید که امت قهرمان پرور ایران هرگز تحمل کوچکترین اهانت به ساحت مقدس حضرت امام را ندارد و این حقیقت در دوران ستم شاهی بارها ثابت شده است. راستی اگر روزی این ملت باخبر شود که در بیت شما نسبت به عکس امام چه جسارتی شده است می دانید با آن بیت چه خواهند کرد؟!شما مداحی و ثناگوئی را نکوهش کرده اید! آیا ممکن است توضیح بفرمایید که منظور شما چه می باشد. تا آنجا که ما می دانیم در صدا و سیما، خطبه های نماز جمعه، نطق قبل از دستور و در قطعنامه ها جز از امام و حضرتعالی از هیچ مقامی مدح و ثنائی نمی شود و مداحی از امام از باب « فا ما بنعمت ربک فحدث » و « من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق » وظیفه همه مسلمانان است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم امت حق شناس ایران از این وظیفه هرگز سر باز نخواهد زد. هر چند ممکن است باند آدمکشان را خوش نیاید.
۶- شما همیشه دربرخورد با مسئولان ومقامات قضائی ازعفو زندانیان گروهکی سخن می گوئید وآزادی آنانرا میخواهید. با وجود آنکه بارها برای شما ثابت شده است که بسیاری از آنان به سبب اصرار و پافشاری شما مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند و با شناسائی بیشتر از پاسداران و بسیجیان دست به آدمکشی و ترور زده خون عزیزان ما را ریخته اند، لیکن هرگز اینگونه رویدادها در موضع شما در پشتیبانی از زندانیهای گروهکی تغییری پدید نیاورده است. این موضع شما برای ما سوال برانگیز است ما مطمئن هستیم که عناصر مرموز بیت، در این موضع گیری شما نقش اساسی دارند.
۷- شما در سخنرانیهای خود روی این نکته بارها تأکید دارید که برخی از شعارهائی که دادیم غلط بود، تندروی بود موجب رمیدن افکار جهانی شد! حتی در دیدار با هیئت فلسطینی سفارش کردید که اشتباهی را که ما مرتکب شدیم شما تکرار نکنید، شعار نابودی اسرائیل را سر ندهید.باید این نکته را یادآور شویم که استکبار جهانی برای منحرف کردن مسیر یک انقلاب، نخست از این راه وارد می شود که به برخی از سردمداران انقلاب بباوراند که قاطعیت و انعطاف ناپذیری و ایستادگی روی آرمانهای انقلاب غیر عملی و موجب انزوای کشور انقلابی در جهان می شود! و می کوشند افکار جهانی را به شکل لولوی سر خرمن، در برابر چشمان مسئولان انقلاب، پیوسته به رژه وادارند. غافل از آنکه، افکار جهانی را مشتی زراندوزان بی وجدان، رفاه طلبان بی درد و انسانهای تهی از انسانیت می سازند و آنانکه در کشورهای مقتدر و استکباری هنوز از انسانیت تهی نشده اند، خود از بسیاری حقوق محرومند و در معادلات جهانی نقشی ندارند.
مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید بکوشند شعارها و آرمانهایی را دنبال کنند که مورد پشتیبانی امت قهرمان پرور ایران است و خانواده های معظمی در راه تحقق آن آرمانها بهترین عزیزان خود را فدا کرده اند و هر گونه کمبود، کاستی و ناراحتی را در راه پیشبرد آرمانهای مقدس انقلاب تحمل میکنند و مسلما هیچگاه از آرمانهای مقدس خود دست نمی کشند و به آن پشت نمی کنند. آری ما باید بکوشیم شعارها و آرمانهایی را که امت اسلامی در راه پیاده کردن آن قربانیها داده رنجها برده و می برد حفظ کنیم و جامه عمل بپوشانیم. نه آنکه برای خوشایند بی تفاوتها، رفاه طلب ها سرمایه داران و سوداگران اروپا و آمریکا، به شعارهای اسلامی – انقلابی پشت کنیم و آنرا غیر عملی بخوانیم.
٨- شما می فرمائید « هر کس باید اعمال خود را محاسبه و اشتباهات خود را جبران کند ... و در پی برطرف کردن نواقص و رفع اشتباهات برآیند » البته پیشنهاد ارزنده و اسلامی است و همه وظیفهمندند به حساب خود برسند پیش از آنکه به حساب آنان رسیدگی شود لیکن باید دید حضرتعالی در این زمینه چه گامی برداشتید؟ اگر حضرتعالی نگاهی به گذشته های خود بکنید و اشتباهات گذشته را دریابید، شاید امروز بتوانید در برخوردهای خود جانب احتیاط را رعایت کنید و به این حقیقت برسید که ممکن است امروز نیز مانند دیروز در اشتباه باشید.
شما یک روز به کتاب شهید جاوید تقریظ نوشتید و روز دیگر بافشار نیروهای منفی درصدد برآمدید که آنرا رد کنید و توبه نامه بنویسید که برخی از دوستان نگذاشتند که هردو کار اشتباه بود. شما شهید قهرمان محمد منتظری را تحت تأثیر گفته های دیگران، روانی خواندید. در صورتی که امام را هرچه تحت فشار قرار دادند تا کلمه ای علیه محمد بر زبان آورند نپذیرفتند. و خدا می داند که لیبرالها و ملی گراها از این اظهار نظر شما در باره ی او چه بهره برداری های سوء کردند و در مجلس شورای اسلامی او را از قول شما دیوانه خواندند! . شما علیرغم توصیه ها و تذکرات حضرت امام که از نجف درباره مهدی دید منفی داشت و نیز دوستان دلسوز، مهدی هاشمی را مسئولیت دادید و دست او را باز گذاشتید و در نتیجه دیدید که بابهره برداری سوء از امکانات بدست آورده، به چه جنایاتی در ایران و افغانستان دست زد و امروز نیز علیرغم هشدارها و رهنمودهای حضرت امام و بیشتر دوستان وفادار و دلسوز، از پاکسازی بیت خود، خودداری می ورزید ودر نتیجه می بینیم که اطرافیها و نزدیکان شما برآنند که شمارا گام به گام از راه انقلاب جدا سازند و شما را نسبت به انسانهای متعهد و فداکار و انقلابی بد بین سازند و آدمکشان و سرمایه دارها و لیبرالها را در دید شما قهرمانان مبارزه با آمریکا جا بزنند!
شما دیگران را از یک دندگی و لجاجت منع می کنید لیکن خود در برابر این همه دوستان دیرینه و خیل خیراندیشان که از سالهای متمادی و از دوران های بسیارگذشته آنانرا می شناسید و به اخلاص و تعهد آنان ایمان دارید سرسختی نشان می دهید به گونه ای که انگار همه آنان در مسیر مخالف انقلاب حرکت می کنند و یا نمی فهمند ودر اشتباهند و تنها چند نفری که گرداگرد شما حلقه زده اند دلسوز انقلاب می باشند و درست می اندیشند.
۹- شما پیوسته به مسئولان گوشزد می کنید که نیروهارا کنارنزنید، افراد کاری را حذف نکنید لیکن می بینیم که امروز برخی عناصر درستکار و متعهد از بیت شما کنار زده شده و یا منزوی گردیده اند و سعید آیت الله زاده با اهانت از افرادی که در باند نیستند کلید تحویل می گیرد!!
۱۰- گفتن ندارد که در نظام جمهوری اسلامی، کمبودها و کاستی هایی وجود دارد که برخی از آن از پیامد های انقلاب نو پا و جنگ تحمیلی می باشد و اجتناب ناپذیر است و برخی نیز به سبب بی تجربگی و عدم کارائی برخی از مسئولان به وجود آمده است و قهرا با تذکرها و راهنماییهای مشفقانه همراه با ارائه طرح ها و برنامهها می توان آن را برطرف ساخت. اما این شیوه ای که شما در پیش گرفته اید که ضعف هایی را که اطرافیان و نزدیکان در نظر شما بزرگ جلوه می دهند، بدست میگیرید و با بوق وکرنا به رخ مسئولان می کشید، بدون آنکه راه حلی ارائه دهید، نه تنها شیوه ای سازنده و اصلاحی نیست بلکه از یک سوء ، برای دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم می کند و از سوی دیگر نظام را زیر سوال می برد و تضعیف می نماید. این شیوه آنهایی است که کنار گود نشسته اند و همه مشکلات کشور را یک روزه حل می کنند. شما خوبست به جای حمله به این و آن، به ارشاد و راهنمائی بپردازید و ضمنا به کارهائی که خود انجام می دهید بنگرید تا دریابید که تا چه پایه ای در صحنه عمل موفق بوده اید. آن بند ج که درباره آن نتوان سخن گفت و این نمایندگان شما در دانشگاه ها که برخی از آنان، مایه شرمساری و دور داشتن دانشجو از روحانی شده اند و دیگر مجالی برای شرح آن نیست.
ما در پایان لازم می دانیم که راه امام و خط امام را به شما یاد آوری کنیم. ما بر این باوریم که حضرتعالی اگر به زندگی و راه امام عنایت بیشتری داشته باشید و آن را در یابید و به کار بندید در زندگی سیاسی شما ۱٨۰ درجه دگرگونی پدید خواهد آمد و راه دیگری در پیش خواهید گرفت. از ویژگیهای برجسته و ارزنده امام این است که تأثیر ناپذیرند و این ویژگیها معظم له را از بسیاری خطرها مصون داشته است. در آن روزگاری که در نجف اشرف، در غربت به سر می بردند، نامه ها پیامها و فشارهای همه جانبه بیشتر یاران و دوستان ایشان نتوانست معظم له را تحت تأثیر قرار دهد و به پشتیبانی از منافقین وادارد. و چنانکه در بالا اشاره شد در باره شهید محمد نیز تلاشهای فراوانی شد تا امام کلمه ای علیه او بر زبان آورد ونیز درباره برخی از چهرهائی که در محافل روشنفکری محبوبیتیداشتندو نیز پیرامون برخی گروهها وانجمنها که متأسفانه امروز نیز در مراکز حساس جا خوشکرده اند، بارها تلاشهائی به عمل آمد تا از امام تأییدی بگیرند که به سبب بیداری و هوشیاری امام، همه آن تلاشها ناکام ماند و تأثیر ناپذیری امام بر همگان ثابت و آشکار گردید.
موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف که حتی به برادران روحانی نجف، اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را نداد، آموزنده و پندآمیز است ( در این زمینه آقای انصاری که در خدمت حضرتعالی انجام وظیفه می کنند وآقای سید حمید روحانی که در این نگارش، سهیم است، می توانند دیدگاه امام درباره مهدی در نجف را برای شما بازگو کنند.) ما اطمینان داریم که حضرتعالی با الهام از تذکرات و رهنمودهای حضرت امام بزرگوار، می توانید به بهترین شیوه ای در مقام اصلاح و پاکسازی بیت خود برآئید، عناصر ناباب را از درگاه خود برانید و نزدیکان را از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی خود منع کنید.
شما از اصلاحات، فراوان سخن گفته اید و رهنمود داده اید لیکن هیچگاه به سبب جوسازیهای برخی از اطرافیها و نزدیکان نتوانستید به اصلاح بیت خود دست بزنید یعنی اساسا به شما فرصت اندیشیدن در این باره را نداده اند .
صداقت، درستی و سلامت نفس شما برهمگان آشکار است، لیکن آنچه که شما را آسیب پذیر ساخته است بیت و نزدیکان شما و منابع خبری شما است که متأسفانه ناسالم است. و این منابع خبری ناسالم و برخی نزدیکان ناصالح شما را به اشتباهات خطرناکی واداشته اند و دشمن را به شکل دوست و دوستان را دشمن در برابر شما به نمایش می گذارند و عناصر لیبرال و منحرف مانند نهضت آزادی را به شما نزدیک می سازند . ما از این نگرانیم که این روش و شیوه شما صبر برادران انقلابی و وفادار به شما را لبریز کند و آنانرا به نگارش نامه های سرگشاده و استفاده از رسانه های گروهی برای پاسخگوئی به جنابعالی و توضیح حقایق برای امت اسلامی، ناگزیر سازد که از آن به خدا پناه می بریم.
ما رسما اعلام می داریم که تا منابع خبری و تشکیلات درونی شما اصلاح نگردد ، این ره به ترکستان است و هرگز نخواهید توانست وظایف و مسئولیتهائی را که در قبال اسلام و انقلاب اسلامی بر دوش دارید به درستی به پایان ببرید بلکه ممکن است خدای نخواسته به خود و اسلام و انقلاب زیانهای جبران ناپذیری وارد کنید. این حقیقت را می توانید با مطالعه در زندگی برخیعلما و مراجع گذشته که در محاصره اطرافیها و نزدیکان بودهاند به خوبی به دست آوریدکه قرآن می فرماید: لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب – والسلام علیکم ورحمت الله.
۲۹/ بهمن/۱٣۶۷
مهدی کروبی-سید حمید روحانی - مهدی جمارانی
|