چند شعرِ کوتاه
فتح الله شکیبایی (پدر)
•
می آزاردم
تنهایی
سنگ بر سینه می نهم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۹ دی ۱٣٨٨ -
٣۰ دسامبر ۲۰۰۹
١
می آزاردم
تنهایی
سنگ بر سینه می نهم
تا
شب را
به روز برسانم.
٢
کنارِ جاده ی ابریشم
کبوتری است که می خواند
برای شبنم و شبدر
بیا به دیدنِ دریا
بیا به دیدنِ دشت
که ردّ پایی بر ماسه ها نمی ماند
و
آفتابِ لبِ بام را
سرودی نیست.
٣
از آینه گذشته ام
بی آنکه به آینه رسیده باشم
گاهی که شکسته می شوم
آینه شکسته نیست
گرچه شکستِ آینه
آینه ست.
٤
دهانِ غار
غارِ دهان می بلعدت
صد ساله ات می کند
به نیمه ی راه
به آبی ی آسمان بیندیش
گاهی که آبی نیست آبی ی غار
از شوخ.
٥
دل تنگی هایت را بگوی
سرخ می کاریم
تا
سبز برداریم
شتر با بارش گُم می شود این جا
وقتی ستاره شدی
بر دامان ام بنشین.
٦
از بس که خوبی
تو را بی سر می خواهند
سر به چه دردت می خورد
دستمال را به گردن ببند
بی کله ها فراوانند.
|