آدمها و حاکمها
بخش دوم: ستیــز یا گـریز
ابراهیم هرندی
•
حکومت ایران با توجه به ساختار پسگرا و فرد ستیزش، ناتوان از پذیرش خواستهای مردمی و ناگزیر از فروپاشیست. این حکومت تا زمانی که روبه گذشته داشت، میتوانست پروار شود. اما اکنون چشمانداز فرهنگی شهرنشینان ایرانی رو به آینده دارد و بازگشت به بندها و پندهای گروهی سنت گرای روستایی را برنمیتابد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۱ دی ۱٣٨٨ -
۱ ژانويه ۲۰۱۰
در بخش پیشین گفتیم که هرگاه که جانوری با خطر ناگهانی روبرو میشود، خود را بر سر دو راهی "خیزو ستیز" و "خیزو گریز" مییابد1. ستیز برای جانوران همیشه و در همه جا، کرداری گران و توانسوز است و آنها تنها هنگامی که هیچ راه دیگری نمیماند، ناگزیز از ستیزه جویی میشوند. اما گریختن و جان بدر بردن اگر شدنی باشد، کاری ارزان و ای بسا که آسانتر از ایستادن و جنگیدن باشد. مگر نگفته اند که؛ "گریز ِ بهنگام پیروزی است"؟ چنین است که جانوران تنها در دو هنگام، استراتژی خیزو ستیز را برمیگزینند و در زمانهای دیگر، فرار را از قرار برتر میدارند. آن دوهنگام، یکی زمانیست که جان خود و بستگان خود را در خطر مییابند و دیگری هنگامی که کسی به گستره زیست آنان دست اندازی کند. اما برای انسان، گزینش یکی از این دو راه بسی دشوارتر از جانوران دیگر است. انسان گذشته از نگهبانی از جان و جهان خود، در پاسداری از آبروی خویش نیز به ستیز برمیخیزد.
اگرچه ستیز و گریز برای جانوران کرداری ذاتیست و آنها بی که بدانند چه میکنند و یا چه باید بکنند، بهنگام خطر یا می ستیزند و یا پا به فرار میگذ ارند. اما برای انسان، گزینش یکی از این دو استراتژی، گزینشی پیچیده و حساب پذیر است. آن که بهنگام خطر، راه گریزی برای خود نمیبیند، راه ستیز را برمیگزیند. کسی نیزکه خود را نیرومندتر از دشمن میپندارد، میماند و میجنگد. البته سازههای دیگری نیز سبب خیزوستیز میتواند باشد که بزرگترین آنها ایمان به درست بودن راه است. کسی که به درستی راه خود ایمان دارد، گاه بی چشمداشت به پایان کار، به ستیز میپردازد. در فرهنگ اسلامی گفتمانی بنام؛ "توکّل"، گاه مسلمانی را با یک استخاره، به بی برنامه وادار به کارهای خطرناک میکند. این گفتمان نیز میتواند زمینه ساز گزینش ِخیز و ستیز باشد.
از چشمانداز کردارهای همگانی، حاکمها بیشتر از آدمها دوستدار خیزوستیزند. بیشتر مردم خواستار رفتن راههای بیخشونت برای دستیابی به حقوق خویش هستند، اما حاکمان خوشتر میدارند که خواستههای برحق مردم را نامهای دیگر دهند و با آتشافروزی و آشوب آنان را سرکوب کنند. چنین است که در بیشتر خیزشهای مردمی، گروهی با نام مردم بپا میخیزند و با حکومت در میآویزند. باید گفت که آن که استراتژی خیزوستیز را برمیگزیند، آسان میتواند در هرزمان که بخواهد، دست از آن بردارد و به استراتژی خیزوگریز روی بیاورد. کردار شاه در پایان حکومت خود، نمونهای از استراتژی خیزوگریز بود. او این استراتژی را بسی پیش از خیزش مردم ایران، برنامه ریزی کردهبود. شاید او گمان میکرد که مردم خاندان وی را دست نشانده بیگانه میپندارند. هم از آنرو، سالها پیش از خیزو گریز خود از ایران، دارایی زیادی در کشورهای غربی پس انداز کرده بود و کاخهای گرانبهایی در چند جای جهان خریدهبود. او فرار را برتر از قرار میدانست. شاید هم شاه نمیخواست که با ماندن خویش در ایران، جنگ داخلی راه بیفد.
اگرچه رویدادهای چند ماه گذشته در ایران گویای آن است که حاکمان کنونی استراتژی خیزوستیز را برگزیدهاند، اما خوشبختانه دوران انقلابهای خونین بسر آمده است و همه انقلابهای سده بیست و یکم، انقلابهای آرام و مخملین بودهاست. این چگونگی حکومت را فلج میکند زیرا که حکومتیان همیشه با کشتار و سرکوب برآن میشوند تا تا مردم را از پی گیری خواستههای خود پشیمان کنند. از اینرو از شورش بی خشونت بیزارند. هدف از به رگبار بستن تظاهرات آرام مردمی نیز همین است.
نکته بسیار چشمگیر و امیدوار کنندهای که درباره رویدادهای کنونی ایران میتوان گفت این است که این بار، مردم چونان شهروندان ایرانی به میدان آمدهاند و نه بندگانی پیرو و یا بردگانی مزدور. گفتیم که انسان در پاسداری از آبروی خویش نیز به خیزوستیز میپردازد. آنچه امروز در ایران میگذرد، خیزشی از این دست است. این خیزش مردمی، نخست خواستار بازستانی رای خود بود و اکنون میرود که تا با گذر از آن، به ننگ تاریخی فروافتادن ایراینان به چاله خرافه و خامی پایان دهد. اگرچه این کاردشوار مینماید، اما خوشبختانه دوران بندگی و بردگی بسرآمده است و روزگار ما روزگار آگاهی مردم جهان از حقوق مدنی خویش است. این بار مردم به میدان آمدهاند و نه مومنان. آمدنی خود جوش و بیفتوا برای گرفتن حقوقی که بیش از دوهزار سال است پایمال شدهاست. این خیزش آرمانی نیست و هدف آن دستیابی به حقوق فردی برای زندگی بهتر است. این رویداد خجسته را دستکم نباید گرفت. خیزوستیزها در درازنای تاریخ ایران همه مذهبی، قومی و صنفی بوده است؛ جنگ حیدری و نعمتی آلها و ایلها. این باربیشترینه مردمان ِ شهرنشین، یعنی شهروندان، همصدا فریاد سردادهاند که؛ "ماهمه با هم هستیم". از این پس هیچ برنامه و فرآیند سیاسی نمیتواند مردم را نادیده بگیرد.
از سوی دیگر، حکومت ایران با توجه به ساختار پسگرا و فرد ستیزش، ناتوان از پذیرش خواستهای مردمی و ناگزیر از فروپاشیست. این حکومت تا زمانی که روبه گذشته داشت، میتوانست پروار شود. اما اکنون چشمانداز فرهنگی شهرنشینان ایرانی رو به آینده دارد و بازگشت به بندها و پندهای گروهی سنت گرای روستایی را برنمیتابد.
فروریختن هر حکومت در دنیای مدرن نیازمند به سه پیش آیند است: نخست آن که مشروعیت از آن زدوده شود. دیگر آن که اپوزیسیونی نیرومند و اکثریت پذیر در برابر حکومت پیدا شود و سوم آن که جامعه جهانی پشتیبان خیزش مردمی در آن سرزمین باشد. در ایران پیشآیند نخست پدید آمده است، اما آن دو دیگر هنوز شکل نگرفتهاست. چیره شدن آدمها برحاکمها خودبخودی نیست و بی برنامه و روش، شدنی نمیتواند باشد. تاریخ نشان داده است که گاه گروه حاکم در واپسین گام ِ شکست خود در خیزو ستیز با مردم، با ترفند تازهای مهرههای نمایان و جلودار را عوض کردهاست و آنان را نماینده مردم خواندهاست و این گونه به خیزش همگانی پایان دادهاست. این چگونگی در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی رخ داد و ساختار حکومت دست نخورده از دست رهبران پیشین به دست رهبران تازه سپرده شد. بله، حکومت نهادی چند لایه است که هر لایه، پیازین وار برگرد دیگری پیچیده شده است و آسان میتواند پوست بیندازد و شکلی نو به ساختار کهنه خود ببخشد. مردم رومانی با فروافتادن چائوشسکو، ماهها به هلهله و پایکوبی پرداختند و با رفتن او جهان را سفره پهن و بیپایان نمایی در دسترس خود پنداشتند. اما چندی پس از آن چگونگی، اندک اندک دریافتند که با رفتن دیکتاتور، دیکتاتوری از میان نرفته است و بسی موذیانهتر از گذشته به چپاول سرمایههای رومانی پرداختهاست.
ستیز آدمها و حاکمها بر سر آزادی و نیز برابری همگان در برابر قانون است. آزادی گرانبهاترین حق در جهان است. این حق، ریشه هرگونه بند و پند را میسوزاند و فرد را فرماندار زندگی خود میکند. آزادی به گوهر پدیدهای پاکساز است و دکان هرگونه مردم فریبی را میبندد. آزادی گفتمانی انسانیست و جامعه آزاد هماره در تیررس راهزنان ذهن مردم است. چنین است که آزادی نیز چون گل نیاز به نگهداری دارد. در کشورهای آزاد پاسبانی از آزادی کار نهادهای مدنیست. این نهادها با بکار گیری ِ خِرَد همگانی آیندها و روندها را با چشمداشت به سود و زیان همگانی برمیرسند و بدینگونه، کشور را از لغزش بسوی خوشداشتهای فردی میرهانند. نویسندهای ایرانی در جایی نوشتهبود که امروز ایران به مردی قوی نیاز دارد. به گمان من درستتر آن است که بگوییم امروز ایران به نهادهای مدنی نیرومند نیاز دارد. این کشور در درازای تاریخ خود مردان "قوی" زیادی از آلها و ایلهای گوناگون بخود دیده است، از چنگیز و نادر و رضا شاه. اکنون زمان آن رسیدهاست که دل از مردان و زنان خود ساخته برگیریم و به پیافکندن نهادهای مدرن مدنی بسپاریم.
حاکمها، آدمها را همیشه و در همه حالت محکوم میخواهند. محکوم به بندگی و بردگی. محکوم به نادانی و ناتوانی و ناخواهی. محکوم به زیردستی و دون مایگی و نوکر منشی. روانشناسی پیوند ِ حاکم و محکوم، روانشناسی راهزنی هماره است. در این کشمکش حکومت برآن است تا با پرداختن ذهن هر فرد، از وی ابزار بهره کشی بسازد و او را در راستای سود خود بکار گیرد. شعار هر حکومتی، شعار، "همه برای یکی"ست. خوی تمام خواه و ذهنیت و زندگی انگلی ِ حاکمها، انسان را مورچه وار در خدمت حکومت میخواهد. ریشههای کردارهای راهزنانه را در میان برخی از جانوران نیزمیتوان دید. "سَکیولینا"2، صدف دریایی گیاه مانندی است که با چسبیدن به تنِ خرچنگ و مکیدن خون از بدن آن جانور، زندگی انگلی دارد. این انگل آبزی، رشتهای بلند و پر نیش دارد که آن را در زیرشکم خرچنگ می چسباند و با فرو بردن نیش های سوزنی خود به تن خرچنگ تغذیه می کند. این جانور همچنین با فرو بردن نیشهای سوزنی خود در تخمدان خرچنگ، با مکیدن موادِ غذایی تخمها، ازکُنشهای جنسی آنها جلوگیری می کند و با اخته کردن خرچنگ، همه مواد غذایی و انرژی جسمی او را که می باید در راه همگون سازی به کار بَرَد، می مکد. هر چه خرچنگِ انگل زده بیشتر شکار می کند ومی خورد، سکولینا پروارتر می شود و بیشتر جاخوش می کند.
باج و خراجی که حاکمها در درازای تاریخ از مردم بنام شاه و خدا و خدمت به آب و خاک و بهانههای دیگر گرفتهاند و میگیرند، نمونه انسانی نیشهای سوزنی سکولیناست.
زیستارِ تک یاختهای دیگری بنام " ناس اِما"3، همه زندگی خود رااز راه فریفتنِ نوزادان سوسک و زنبور عسل میگذراند. نوزاد سوسک تا هنگام بلوغ، تنی نرم و شفاف و حلزونی دارد و برای بسیاری از شکارگرانِ این جانور، تُرد و خوشمزه و دلپذیر است. بدن این نوزادان را پیش ازبلوغ، تراوش هورمونی نرم می دارد که پس از بلوغ خشک می شود وبدن سوسک، اندک اندک سفت و سخت می شود. ناس اِما، با ساختن ماده ای همانندِ این هورمون، از بالغ شدن جانورِ میزبان جلوگیری می کند تا جایی که پس از چندی حجم بدن آن دو برابرِ حجم سوسک ِبزرگسال می شود تا طعمه مهمان خود گردد.
نمونه انسانی هورمونی که ناس-اما برای فریب نوزاد سوسک میسازد، مذهب و ایدئولوژیست. این دو، ذهن انسان را برای هرگونه بهره کشی کوک میکند و از انسانی که باید به گوهر دوستدار زیستن و آزادگی باشد، بمب انسانی میسازند. حاکمها با بهرهگیری ابزاری از دین و اخلاق و ادبیات و هنر، از انسان موریانه میسازند. لویی آلتوسر، فیلسوف نامدار فرانسوی در درنگی ژرف به این نکته پرداختهاست که چگونه شیوه همردیفیِ سازههای تولید، زمینه سازکارکرد ذهن انسان و جان و جهان او میشود.4 وی برآن است که درونیترین خواهشهای انسانی، ساختاری فرهنگی-اجتماعی دارد و آبشخور هر اندیشه خصوصی، ایدئولوژی حاکم بر زمان است. از این چشمانداز، آگاهی و اندیشه انسان در هر دوره، زمانمند، سیاسی و دستکار شیوه تولید در جامعه است. این چگونگی ساختاری ناخودآگاه دارد و ما بی که بخواهیم با آن همراه میشویم. برای نمونه، در تاریخ مدون ایران، پیروزیها بنام شاهان نوشته شده است و شکستها بنام مردم ایران. میگویند؛ نادر هندوستان را گرفت و نه ایرانیان. اما هنگامی که به شکست میرسیم، آن را به حساب مردم می گذاریم و - برای نمونه - میگوییم؛ شکست ایران از روسیه و نه شکست فتحعلی شاه.
(دنبـــــاله دارد.)
یادداشتها:
............
1. دوستی برمن خُرده گرفتهاند که جداسازی "حکومت" و "دولت" به گونهای که من از آن در بخش پیشین سخن گفتهام در فرهنگ و زبان انگلیسی وجود ندارد و واژه،“Government” در آن زبان هم برای حکومت بکار میرود و هم برای دولت. این نکته مرا بیاد سخنی از شاملو انداخت که در پاسخ کسی که به او گفته بود به این نوع شعر به زبان انگلیسی میگویند؛ "شعر آزاد"، گفته بود که؛ در انگلیس روستایی هم هست که به آن میگویند؛ "لیتل راک"، خُب، که چی؟ این که در زبان انگلیسی حکومت و دولت را یکی میدانند – که البته چنین نیست – هیچ پیوندی با سخن من ندارد. سخن این دوست ما این است که اگر دریافتهای ما با آنچه غربیها میگویند، جور در نیاید، درست نمیتواند باشد. یعنی آنچه آنها گفتهاند و نوشتهاند، باید سنجههای راستی و درستی برای ما باشد. وای برما اگر چنین بیاندیشیم..
در همین راستا، خشایار دیهیمی مترجم ایرانی، state را به دولت و government را به حکومت برگردانده است. به عنوان نمونه او convention model of state را "الگوی توافقی دولت" ترجمه کرده وgoverning convention را هم "توافق حکومتی" ترجمه کرده است. عزت الله فولادوند هم state را به دولت برگردانده است.
2. Sacculina
en.wikipedia.org
. Nosema
faculty.ksu.edu.sa
4. برای آگاهی بیشتر در این باره نگاه کنیده به ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت در اینجا: www.marxists.org
ابراهیم هرندی
http://goob.blogspot.com
|