یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش همگانی مردم را به هیچ نفروشیم!


ژاله وفا


• جنبش مردم در مرحله ای خاص ونقطه عطفی از تحول سیاسی -اجتماعی خود قرار گرفته است که در پیشبرد اهداف خود ،خط فارقی روشن مابین معتقدان عمل در چهارچوب نظام حاکم و معتقدان به گذار از تصلب نظام حاکم ترسیم کرده است و جنبش در روند خود همچون غربالی به پالایش خود خواهد پرداخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ دی ۱٣٨٨ -  ۵ ژانويه ۲۰۱۰


بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی در نقطه زمانی خاصی از عمر جنبش اخیر مردم صادر شد.به زعم نگارنده جنبش مردم ایران در مرحله ای ویژه و نقطه عطفی از تحول سیاسی -اجتماعی خود قرار گرفته است و آن ترسیم خط فارقی روشن و بی ابهام و ایهامی است مابین دو نوع طرز فکرو موضع نسبت به ماهیت و آینده نظام ولایت فقیه و جنبشی که در اعتراض و علیه آن شکل و نضج گرفته است.بخش اول عبارتند از کسان و طرز فکرهایی که تا به این مقطع از جنبش ، هم خود را همگام با جنبش مردم دانسته و هم در عین حال هنوز معتقد به اصلاح پذیر بودن نظام حاکمند و در اعلام مواضع خود، خود را خواهان ماندن در چهارچوب نظام ولایت فقیه وقانون اساسی آن و پاسدار وحافظ آن دانسته و می خواهند وکسان و طرز فکرهایی که تغییر بنیادین وساختاری کلی را درنظام سیاسی ایران خواهانند و وجود نظام ولایت فقیه را درکلیتش مانع و رادع استقرار مردم سالاری میدانند.در این مرحله تاریخی بناچار هر دودسته بایستی تکلیف خود را بطور شفاف در رابطه با جنبش مردم روشن کنند . هر یک از دو طرز فکر یا علاوه بر نضج گرفتن جنبش خودرا در ادامه حیات و تحول آن همیارو همگام و هم مقصد با مردم خواهند خواست و یا برعکس از هم اکنون حفظ نظام برای آنها اوجب واجبات است و خط قرمزهای نظری خودر ا به جنبش نیز تحمیل کرده با اصراربر ماندن در چهارجوب متصلب نظام ولایت فقیه ، خواسته ویا ناخواسته عملکردشان در راستای کاستن از صفات سرزندگی ، پویایی ، خودجوشی و بالندگی جنبش آزاد و پویای مردم ایران و از نفس افتادن این جنبش در گنداب ماهیت مافیایی نظام حاکم معنا می یابد.در این مرحله از جنبش ،هرگونه بیان و کردار و پنداری که آلوده به ابهام و عدم شفافیت و دوپهلو باشدو یا حامل تناقض و تضاد مابین هدف و وسیله در رابطه با جنبش باشد ، امکان حیات ندارد ونسبت به بردار و سوی جنبش مردم به محک زده میشود.لذا بر هر ایرانی است که بداند جنبش همگانی مردم تنها ضامن رستگاری ایران و ایرانی در قبال مظالم و سرکوب نظام ولایت فقیه است و آنرا به هیچ نفروشد.

اثرات بیانیه ۱۷ آقای موسوی بر جنبش همگانی مردم
آقای موسوی به عنوان یک فرد و از موضع یک فرد محق است هر گونه نظر و دیدگاهی دارد در نامه های سرگشاده وبیانیه های صادره در معرض قضاوت مردم قرار دهد. حق داشتن اختلاف در نظر حقی است که مسلما شامل ایشان نیز میشود .اما مواضع ایشان زمانی واجد اهمیت می شود که به اثرات آن در ادامه حیات جنبش و یا نظام حاکم نگریسته میشود چرا که دامنه اثراتش به کل جنبش تعمیم موسع می یابد . و البته خود نیز بایستی ملتزم به ملزومات و نتایج آن باشد. از زمان انتشار بیانیه اخیر آقای موسوی تا کنون ۶ برداشت و تلقی عمده از آن در درون وخارج از کشور صورت گرفته است .برخی آن را به حداقل و کف مطالبات مردم و نیز اتمام حجت وی به رژیم تعبیر کرده اند .عده ای معتقدند که با این بیانیه وی توپ را به زمین حاکمیت انداخته و سازش حسن هر سیاستمداری است با این کار جبهه حریف را تضعیف کرده است. برخی آن را کوتاه آمدن از مواضع قبلی و امتیاز دادن به نظام حاکم دانسته و دسته سوم آنرا علامت خستگی وی و ساختن توجیهی برای رفع خطر از خود و اطرافیان خود تلقی کرده اند ، عده ای آن را نوعی عقب نشینی فعال دانسته که هزینه اش بسیار کمتر از پیشروی همراه با خانه خراب کردن عده ای از مردم است! و برخی نیز آن را بیانیه سازش واضح با رژیم میدانند. ناگفته نماند که بسیاری از این برداشتها به زعم نگارنده بیش از آنکه ، حاصل بدخوانی متن بیانیه باشد حاصل ناخوانی آن است!
نگارنده بر این اعتقاد است که هیچ کس نمیتواند ادعای شناخت انگیزه آقای موسوی و یا هیچ فرد دیگری را داشته باشد و از مکنونات واقعی درون وی آگاه باشد. این مکنونات تا زمانی که به بیان نیامده اند و یا در عمل خود را بروز نداده اند امر درونی هر شخص محسوب می شود .اما به محض اینکه در قالب متنی برشته تحریر در آمد موجودیتی مستقل می یابد و اثرات خود را چه مثبت و چه منفی بر روی محیط اطراف خود می گذارد.در واقع خود متن بدور ازمکنونات واقعی نگارنده اش نیز زبان گویایی دارد و همانگونه که در مورد هیچ متنی نه روا است که نکات مثبت و واضح آن و اثرات آنرا با شک ها و یا خصومتها نادیده گرفت، در مورد نکات منفی و اثرات آن نیز نمیتوان خیالات و آرزوها را جانشین آن کرد ویا عامل تاویل وتفسیر دلبخواه کرد. زبان شفاف بر روی جنبش اثری مثبت و زبان ابهام اثری منفی خواهد داشت . شایسته است با متن بیانیه ایشان نیزجانب انصاف را مرعی داشته و در ترازویی دوکفه بدان نگریست و نکات مثبت و شفاف آن را ارج نهاد همانگونه که نکات منفی و مبهم آنرا نیز شکافته و اثرات آن را خاطر نشان مردم ساخت.   
بیاینه آقای موسوی در مقدمه و یا پیش در آمدش بدرستی اشاره دارد که : شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی مانند. در حالی که مردم نه روزنامه همراه و مشوقی در کنار خود داشتند و نه از صدا و سیما، به عنوان رسانه ای ملی و بی طرف و منصف و عاقل بهره می بردند. باز همه ملت ها و جهانیان شاهد بودند که در میان طوفانی از تهدیدها و تبلیغات و تکفیرها و اهانتها، عزاداران حسینی در این روز مقدس حسین حسین گویان به صورت مسالمت آمیز و بدون شعارهای تند روانه میدانها و مسیرهایی شدند که خود انتخاب کرده بودند و این بار نیز چون دفعات گذشته با اعمال تحریک آمیز مواجه شدند ."
پیش در آمد این بیانیه بدرستی اشاره دارد که خشونتها یی از قبیل :"خشونت های غیرقابل باور چون زیر کردن راهپیمانان، تیراندازی نیروهای لباس شخصی که امروز هویت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز بروز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود، فاجعه ای را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست."
همچنین آقای موسوی در پیش درآمد بیانیه خود بدرستی در باره توهم مسئولان نظام حاکم در باره تنها راه حل دانستن سیاست ارعاب تصریح میکند :جریان روزهای بعد از عاشورا و گسترش دستگیریها و دیگر تمهیدات دولتی نشان می دهد که مسئولان اشتباهات گذشته را این بار در وسعت بیشتر تکرار می کنند و آنها می اندیشند سیاست ارعاب تنها راه حل است."
اما در همان پیش درآمد نیز وقتی در باره هویت این جنبش مینویسد:"من لازم می دانم قبل از آنکه راه حل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم ، برهویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکید می نمایم "برخلاف واقعیات موجود که امر گذار مردم از قانون اساسی نظام حاکم با نشانه رفتن اصل ولایت فقیه بعنوان رکن اصلی قانون اساسی حاکم است ،آنهم به استناد فیلم های حقیقی موجود از شعارهای صریح مردم ،با وفادار دانستن جنبش به قانون اساسی فعلی ، ایشان شکافی بین مردم شرکت کننده در جنبش می اندازد.در واقعبا صراحت تکثر گرایی جنبش را نفی می کند .بیرون دانستن آن بخشی ازمردم فعال و پیش برنده جنبش که خواهان تغییر قانون اساسی نظام حاکم اند و نادیده انگاشتن مخالفت صریحشان با اصل ولایت فقیه ، تقسیم کردن جنبش به خودی و غیر خودی است و این امر ضربه ای مهلک برای جنبشی به شمار می آید که خواهان استقرار حاکمیت جمهور مردم ونفی ولایت غاصبانه ولی فقیه است.
آقای موسوی در بیانیه اخیر خود پس از آنکه نظا م حاکم را "نظام خود "می نامد و بر این امر تصریح می کند که " اعتقاد دارم که هنوز دیر نشده است و نظام ما آن قدرت را دارد که در صورت تدبیر و در صورت داشتن یک نگاه احترام آمیز و توام با ملاطفت به همه ملت و اقشار آن این مهم را بانجام برساند ."معتقد است ۵ راه حلی را که ارائه میدهد "همچون نهر و چشمه آب روشنی می تواند فضای ملی را تحت تاثیر قرار دهد و اوضاع را به سمت بهبود ببرد."
با هم مشاهده کنیم که راه حلهای ایشان بر روشنی فضای ملی و یا تیرگی فضای ملی می افزایند.
راه حل اول ایشان عبارت است از:" اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه به نوعی که از دولت حمایت های غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف هایش نشود و دولت مستقیما پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است . به یقین اگر دولت کارآمد و محق باشد خواهد توانست جواب مردم و مجلس را بدهد و اگر بی کفایت و ناکارآمد بود مجلس و قوه قضائیه در چهارچوب قانون اساسی با او برخورد خواهند کرد ."
واضح است که منظور ایشان در این بند حکومت یعنی قوه مجریه است (که ایشان از آن به دولت تعبیر می کنند ). به زعم نگارنده همین بند به جای حل مساله ای از مسائل کشور ابهامی بزرگ و مشکلی عظیم نیز ایجاد خواهد کرد.صرفنظر از تصریح این بند در برسمیت شناختن حکومت آقای احمدی نژاد که صراحت آن به هیچ وجه هم توجیه بردار نیست و با آرزو و دلخواه این و آن قابل سرپوش گذاشتن نیز نمی باشد و در واقع و در کمال تاسف حاکی از عقب نشینی صریح آقای موسوی ازاظهارات قبلی خود مبنی بر غیر قانونی دانستن آن حکومت می باشد، و اتمام حجتی با نظام محسوب نمی شود ،در واقع این بند معضل دیگری راخود ایجاد می کند که همانا امر" مسئول شناختن قوه مجریه در قبال قوه قضائیه" است ! امری که در هیج نظام دموکراتیکی سابقه نداشته است.آقای موسوی توضیح نداده اند که بر اساس چه قانون و اصل و منطقی ایشان قوه مجریه را در برابر قوه قضائیه مسئول می دانند و چنین موقعیت ویژه ای را برای قوه قضائیه قائل می شوند که بسیار خطر ناک نیز است ؟در واقع قوه قضائیه بایستی قوه ای مستقل باشد که تنها کارش رسیدگی به جرم و مجرم (واقعی و تعریف قانونی شده )باشد یعنی چنانچه شخصی جرمی تعریف شده رامرتکب گردید از طرف آن قوه مورد تعقیب قرار گیرد . هم اکنون در ترکیه ارتش و قوه قضائیه خود را پاسدار لائیسیته میدانند و در اموری دخالت می کنند که در منطق دموکراسی هیچ برسمیت شناخته نمی شود. کافی است ایشان در ایران قوه مجریه را تنها مامور اجرای قوانین مصوب مجلس و تنها در برابر آن مسئول ندانند بلکه در قبال قوه قضائیه نیز مسئول دانسته و با بسط یدی که برای قوه قضائیه قائل میشوند به این قوه اختیار تقنین نیز داده تا آن گشاده دستی را در سرکوب مردم و دست یازیدن به اعدامهایی از نوع دهه ۶۰ نیز مورد سوء استفاده قراردهد! اختیاری که آقای موسوی در این بند به قوه قضائیه اعطا میکند درواقع می تواند مستمسک سرکوب مردم توسط قوه قضائیه نیز بشود. به عکس العمل های آقایان جنتی و احمد خاتمی و حتی صادق لاریجانی : ریاست " قوه قضائیه بعد از صدور بیانیه خود توجه کنند که تا چه حد در آرزوی رفع هر گونه محظور قانونی برای قوه قضائیه می باشند ! آقای جنتی بصراحت می گوید که : این قوه قضائیه محدودیت‌های قانونی و مصلحتی دارد و نمی‌تواند مانند اول انقلاب باشد و همان‌گونه افراد را مجازات کند اما من می‌گویم که باید قوه قضائیه اینها را دستگیر کند و آزادشان نکند تا دوباره فساد کنند نباید آنها را امان داد و باید مجازات شوند که در این راستا دستگاه قضایی باید سرعت عمل داشته باشد و باید قاضی‌های انقلابی پنجاه و هفتی، قاطع و نه وا مانده را به این قضایا اختصاص دهند. اینها مصداق بارز مفسدفی‌الارض هستند ."از این رو بند ۱ بیانیه ایشان ابهامی را به مسائل کشور افزوده است و تنها در برسمیت شناختن یک حکومت غاصب غیر قانونی صراحت و روشنی دارد.نگارنده در باره این تلقی و ادعا که بیانیه آقای موسوی جبهه حریف را تضعیف کرده است با استناد به روند تند تر شدن روند دستگیریها و نیز زمزمه تسریع بخشیدن به اعدامها که همگی بعد از صدور بیانیه آقای موسوی نیزرخ داده است موافق نیستم . مواضع و تلاشهایی از جمله تلاش تعدادی از "نمایندگان " مجلس در ارائه طرح دوفوریتی که درآن خواستار تقلیل زمان اجرای حکم محارب از بیست روز به پنج روز شده اند ونیز جدا از اظهارات خشونت طلبانی چون حسینیان که جزو تندروان جناح راست تلقی میشودکه اکنون طلبکار نیز شده است و خطاب به رضایی مینویسد :"آقای رضایی ، باید این را هم توضیح دهد که اگر نظام اسلامی با سران فتنه سازش کند، چه کسی باید پاسخ خون‌های ریخته شده و شهادت ده‌ها بسیجی و مجروح شدن صدها تن از ماموران نیروی انتظامی و به آتش کشیدن اموال عمومی و مردم را بدهد "و یا موضع احمد خاتمی در ۱۱ دی بلافاصله در واکنش به بیانیه آقای موسوی مبنی بر اینکه :" آقای موسوی در بیانیه شماره ۱۷ خود اشتباهات و خطاها و گفتار نادرست گذشته خود را تکرار کردند. لازم نیست بیانیه بدهید؛ چرا که شما بسترسازی کرده‌اید و شانزده بیانیه ساختارشکن شما بستر این اهانت‌ها را ساخت و قانون‌شکنی‌های مکرر شما و تقابل مکررتان در برابر ولایت فقیه این بسترها را ساخته است". و ار موسوی می خواهد در پیشگاه رهبری توبه کند ! و نیز موضع صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه در روز ۱۱ دی که:" کسانی که مدعی خط امامند، مرزبندی های خود را مشخص کنند وقوه قضاییه و دیگر دستگاه ها به عنوان وظیفه قانونی و شرعی با فتنه گران به عنوان محارب قاطعانه برخورد خواهندکرد". همچنین مواضعی که سران نسبتا میانه رودر درون جبهه راست همچون نبی حبیبی دبیر کل جکعیت موتلفه در ۱۴ دی٨٨ اتخاذ کرده اند که با وجود اینکه دوستان احمدی نژاد را از خود نمیداند و معتقد است:"بر خلاف دوستان احمدی نژاد که جز به حذف هاشمی راضی نیستند ما باید رفتار آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را جدای از موسوی و کروبی بررسی کنیم در مورد آقایان موسوی و کروبی می گوید: امروز از آقایان موسوی و کروبی مایوس شده‌ایم و با آنها اتمام حجت کرده بودیم و نتیجه‌ای هم نگرفته‌ایم".همه و همه نشانگر این است که کسی در جناح راست از تندرو و میانه رو که حرفش تاثیری برجلوگیری از روند تشدید سرکوبها داشته باشد وجود ندارد که بیانیه آقای موسوی را ضعف وی تلقی نکرده باشد و تهدید به اعدام و ترغیب به توبه نکرده باشد.به زعم نگارنده هیچگاه از موضع ضعف نمیتوان در جبهه ظالم شکاف انداخت بلکه استواری بی کم کاست بر موضع حق است که باطل را چون کفی می راند و آفتاب حقیقت را می تاباند .
و اما در بند ۲ بیانیه ،آقای موسوی باز زبان ابهام بکار برده اند و معلوم نکرده اند که با وجود شورای نگهبان و وجود خود ولایت فقیه که حاکمیت ملی را سلب کرده است ؛ چگونه میتوان انتخاباتی آزاد را آنهم به تصریح ایشان توسط دست اندکاران نظام حاکم تمهید دید که در آن حقوق ملت پایمال نشود؟ تا زمانی که ایشان و امثال ایشان دست اندکاران نظام را با مشروعیت دادن بدانها درمقام خود ابقا می کنند چگونه انتظار دارند آنهم بعد از اینهمه کشتار به یکبارگی دست از تقلبی بزرگتر از تقلب خرداد ٨٨ بردارند؟و شیوه مالوف خود را تغییر دهند؟ ثانیا الگو قرار دادن مجالس اولیه پس از انقلاب آنهم "انتخاباتی " که در آن تنها گرایشات و جناحین خودی نظام ولایت فقیه امکان شرکت داشتند تنها نشانی که ندارد آزاد بودن است .این ارجاع تنها نشانگر طرز نگرش و برداشت مخدوش آقای موسوی را از مفهوم انتخابات آزاد است .جدای از این درخواست اجرایی کردن هر ۵ بند از مسئولان و دست اندرکاران نظام حاکم که پیوسته با اعمال خود بکار بازسازی استبداد و وابستگی وتضییع حقوق ملت مشغول بوده اند به مصداق ذات نایافته از هستی بخش - کی تواند که شود هستی بخش ، درخواست از نااهلان است .
در بند های ٣ و ۴ و۵ ایشان بدرستی خواهان آزادی زندانیان سیاسی و مطبوعات و رسانه ها و نیز اجتماعات مردم و احزاب و تشکلها شده اند که همگی در راستای خواست همگانی مردم است. الا اینکه تاکید ایشان در پایبندی به اصل ۲۷ قانون اساسی فعلی از حیز انتفاع ساقط کردن بند ۵ بیانیه خود است .زیرا قانون اساسی فعلی در این بند به صراحت تصریح میکند تجمعاتی آزاد ند که "مخل مبانی اسلام نباشد"و ممانعت از تجمعات آزاد مردم در طول٣۰سال حیات نظام فقیه بکنار ، آقای موسوی خود مستحضرند که مفسران و نگاهبانان این بند قانون اساسی در نظام حاکم تجمعاتی را که از ۲۲ خرداد به بعد مردم حتی در سکوت کامل خواهانش بودند را ، با چه تهدیدهایی مخل مبانی اسلام قلمداد کرده و از آن جلوگیری بعمل آوردند .اما در جملات پایانی بیانیه ، آقای موسوی با تصریح "ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود . مشاهده عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد . و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجرایی شود." تمامی رشته های تنیده خود را دوباره پنبه کرده اند.
همانقدر که این نظام حتی در سطح فردی،در صدد پاسخگویی به دادخواهی افراد در جنایاتش در قتلهای زنجیره ای بر آمد ، همانند در خواست کوچک ولی به حق خانم پرستو فروهر برای در دسترس قرار دادن پروندهای قتل پدر و مادرشان ،و یا حتی اگر به درخواست افرادی خودی با این نظام همانند آقای روح الامینی که چشم امید به التفات رهبری نظام ولایت فقیه در مجازات قاتل فرزندش در کهریزک بسته بود ، آقای موسوی پاسخی مشاهده کرد ،و یا شاهد سرعت بخشیدن به دستگیری اطرافیان خود حتی بعد از صدور بیانیه اشان نبود ، آنگاه میتوانست چشم امید داشته باشد که بدون ضرورت اجرای همزمان بندهای درخواستی ایشان و بدون سپردن تعهد ی در راستای اجرای آن ، همه بندها در خوشبین ترین حالتش بدل به وعده سر خرمن نشوند!
جالب است که در عرض ٣ روزی که از صدور اعلامیه ایشان می گذرد از طرف هوادارن آقای موسوی چندین اظهار نظر منتشر گردیده که همه متفق القول بر غیر قانونی بودن حکومت آقای احمدی نژاد تصریح کرده اند. حتی خواهان استعفای وی و برگزاری انتخاباتی مجدد نیز شده اند الااینکه صراحتی را که آرزو دارند در بند اول بیانیه آقای موسوی می آمد در آن وجود ندارد.چنانچه آقای موسوی تمایل نداشته اند در بند اول بیاینه خود ( حال تحت فشار و یا غیر فشار )حکومت آقای احمدی نژاد را برسمیت بشناسند ودر نگارش متن دقت کافی بخرج نداده اند و اکنون از روی عکس العملها نسبت به بیانیه خود متوجه شده اند که بند اول بیانه اشان بدان حد مبهم نگاشته شده است که محتاج تفسیرو تاویل از طرف برخی از هواداران خود نیز است ، تاویلهایی که اصولا ربطی نیز به متن بیانیه ندارند .کاری ساده تر و راحت تر از این نیست که دربیانیه ای مکمل و یا نامه ای سرگشاده به ملت منظور نظر خود را بطورشفاف بیان کنند.
اگر متنی تا به این اندازه از شفافیت بدور است که لازم است کسانی به تاویل و تفسیر آن بپردازند و تصریح می کنند که خواسته های بهینه جنبش سبز مردم ایران از جمله" استعفای آقای محمود احمدی نژاد و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف، لغو نظارت استصوابی، تشکیل کمیسیون مستقل انتخابات با شرکت نمایندگان مخالفان و معترضان به منظور تدوین ضوابط برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه،" می باشد و آنها را هم باز خواسته های حداقلی خود نام می دهند ، جای سوال باقی می ماند که آقای موسوی اکنون بواقع چه محظوری داشته است که از حرف اولیه خود در غیر قانونی شمردن حکومت احمدی نژاد کوتاه آمده و به حدی بند اول را مبهم نگاشته که نیاز به تکمیل کردن آن توسط دیگران شده است ؟در ثانی وقتی که افرادی معتقدند حامل خواسته های بهینه جنبشند و معتقدند که بخشی از این خواسته ها رانیز آقای میر حسین موسوی در بیانیه هفدهم خود آورده است که با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حد اقلی دارد ،چرا خود نیز به خواسته های حداقلی اکتفا می کنند و ابا دارند از اینکه خواسته های حداکثری مردم را همانا نا مشروع دانستن کل نظام ولایت فقیه را که خود مردم بدون ترس و با تهور در خیابانها و د ر معرض گلوله ها به زبان آورده اند در اطلاعیه ها و بیانیه های خود بگنجانند ؟!
زنهار که هر کس از موضع شفاف حق گویی دست شوید و بر آنچه حق میداند نایستد و کوتاه آید ،تردید نباید داشت که این نرمش از جانب غاصبان حاکم موضع ضعف تلقی خواهد شد و در عوض رفع خطر جلب خطر نیز خواهد نمود.افزون بر آن تمامی کشتار ها و اعدام هایی را هم که رژیم در برنامه خود دارد را نیز به اسم و به پای وی خواهد نوشت که اگر موضع شما بر حق بود پس این تخیف و کوتاه آمدن از چه رو است ؟ و علاوه بر آن طلبکار وی نیز خواهند شد .همانگونه که شده اند.
هشدار به همه طرزفکرهایی که با وجود قرارگرفتن بعد از تجربه ،هنوز به اصلاح پذیری این نظام چشم امید دارند که جنبش مردم از نظام حاکم عبور کرده است و دیگر نمیتوان با صدور بیانیه و یا نامه نگاری آن را به عقب باز گرداند و به تعبیرنادرست آقای عبدی، سازش را ( حتی سازش با دشمنان قهار حقوق ملت را )حسن سیاستمدار دانست !اما میتوان با صدور بیانیه های غیر شفاف که حاکی از موضع بینابینی و نه ایستادگی استوار بر حقوق ملت است ، حتی ناخواسته جنبش را با مکدر کردن فضای سیاسی مدت زمانی به تعویق انداخت. اما حاکمیت نیز بیکار نمی ماند ،به محض اینکه کسی به موازنه قوا تن داد و با ابزار زورگویان وارد بند و بست شد ،زورگویان طعمه اولشان پیوسته عنصر ضعیف خواهد بود.از اینرو قوت و بهترین ضامن سلامت و آینده هر کس ماندن استوار در عمل و نظر در بطن جنبش مردم و همراهی بدون خدشه با آن و کمک به اعتلای آن است .چرا که این نیروی برخاسته از وجدان ملی مادامی که بر حق استوار بماند لایزال است و هر مانعی را بسرعت و بدون نیاز به خشونت از جلوی راه خود برمیدارد. اما از آنجا که ازجمله سازوکارهای قدرت این است که تراکم قدرت در کانونهایش جز از راه تجزیه مجموعه و ادغام عناصر ادغام پذیر و خنثی و حذف عناصر ادغام ناپذیر ممکن نیست . یا رفتاری اتخاذ می نمایید که عنصر ادغام پذیر نظام حاکم محسوب شوید و به میزان آماده نشان دادن خود برای ادغام شدن درنظام حاکم بالتبع از جنبش مردم فاصله می گیرید و یا درس تجربه بر شما معلوم خواهد گردانید که به همان میزان که از کانونها قدرت حاکم دور شده و زبان صریح و شفاف حق گویی را اتخاذ می نمایید ، فاصله شما با جنبش و سرانجام آن کمتر خواهد شد. بر آقای موسوی است که به محض دریافت عواقبی که از رهگذر اتخاذ زبان ابهام گریبانگیر وی و مردم خواهدشد ، همانند مقاومت تحسن امیزش تا این مقطع ،آن بیانیه را بکناری نهاده تصحیح نماید و اینبار زبان شفاف آزادی را در راستای تقویت جنبش اتخاذ نماید . رفع خطا د ر نگارش همیشه قابل اغماض است ولی سکوت و یا اتخاذ مواضع ناروشن بر عکس از نگاه تیزمردم دور نخواهد ماند.
هیچ آزاده ای نیست که جبهه غاصبان حقوق ملت را پر رونق بخواهد و تمایل داشته باشد که غاصبان حاکم در طی پروسه دینامیزم تلاشی خود ،حقوق عده ای را پایمال و یا سرکوب خود را بنام و حساب آنان عملی نماید. اما همانگونه که در ابتدای این نوشتار خاطر نشان ساختم . جنبش مردم در مرحله ای خاص ونقطه عطفی از تحول سیاسی -اجتماعی خود قرار گرفته است که در پیشبرد اهداف خود ،خط فارقی روشن مابین معتقدان عمل در چهارچوب نظام حاکم و معتقدان به گذار از تصلب نظام حاکم ترسیم کرده است و جنبش در روند خود همچون غربالی به پالایش خود خواهد پرداخت.
زنهار که نظام حاکم حکم عصای موریانه خورده را دارد و تکیه گاه بس نا امنی است . امید که اقشار همراه و همگام با این جنبش هر چه بیشتر و پر توانتر از این پالایش و ابتلا سربلند برون آیند .

jalehwafa@yahoo.de
از مجامع اسلامی ایرانیان


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست