در جنگلی که نیست
اسماعیل خویی
•
افتاده ایستاده،
بدینسان،
بی تا ترین درخت ام:
در ساق و شاخسار
و برگ و بار،
نرم تر از موی آب
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۵ دی ۱٣٨٨ -
۵ ژانويه ۲۰۱۰
در جنگلی که نیست
افتاده ایستاده ندیدی درخت؟
نگا کن:
اینک من آن درخت ام.
با شاخ و برگ و بر که زمن می کنند،
با این همه تبر که به من می زنند،
اینک من آن درخت ام.
در گوهرِ دوگانه ی خویش، انگار هم زغال ام و هم الماس:
هم نرم ام،
هم سخت ام.
و مهر و کین ام با هم؛
نفرین و آفرین ام باهم.
افتاده ایستاده،
بدینسان،
بی تا ترین *درخت ام:
در ساق و شاخسار
و برگ و بار،
نرم تر از موی آب
و خوی ماهتاب،
اما،
در ریشه،
روی و آهنِ درهم سرشته ام:
سخت ام.
در جنگلی که نیست،
تنهاترین درخت ام.
افتاده ایستاده ندیدی درخت؟
نگا کن مرا!
بیست و پنجم دسامبر۲۰۰۹
کریسمس در بیدرکُجای لندن
*این واژه ، همچون واژه ی "یگانه ترین"،در معنای خود،منطق شکن است.هر یک از
این دو واژه،چون نیک بنگریم ،به ما می گوید یک برابر است با دو یا چند یا چندین!
واژه ی "تنهاترین" نیز، امّا، درست به همین گونه معنایی منطق شکن دارد؛ و من به دلیلِ پذیرفته بودن ِو حتّا پر کاربرد بودن ِ همین واژه است که آن دو واژه را نیز پذیرفتنی می یابم. با این همه، هرکه،در این شعر،"بی تا ترین" را خوش نمی دارد می تواند آن را بردارد و، به جای آن ،بگذارد:"کم تا ترین".
|