آنان که به خیابان ها آمده اند راه لایروبی" طویله اوژیاس" * را بلدند!
مسعود نقره کار
•
با کشکولی پند و اندرز وسفسطه آمده اند تا حکومت اسلامی و "ولی فقیه" را نجات دهند؟ نشنیدند فریاد این نسل را, نسلی که به خیابان آمده است تا این نمادهای توحش را بروبد. آقایان! بگذارید کارشان را بکنند. اگر یار شاطر نیستید, بار خاطر نباشید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۷ دی ۱٣٨٨ -
۷ ژانويه ۲۰۱۰
من با شعار "مرگ بر..." این و آن مخالف بوده و هستم, آن را بر زبان نمی آورم. اما تاریخ و تجربه ی زندگی نشان داده است این مخالفت زیبا و مدرن هنوز شعاری "قلم"ی ست, بیان حسی انساندوستانه و روشنفکرانه است, حسی ذهنی و غیر واقعی, که ضرورت طرح و تاکید بر آن البته منتفی نیست. مقوله ی پرهیز از خشونت و قهر تا حد عدم دفاع از حق شهروندی و حقوق بشری نیز شبیه شعار " مرگ بر...." این و آن است. در مخملی ترین انقلاب های روزگارمان این دست شعارهای "ممنوعه" فریاد شدند و انواعی از خشونت و قهر, فراتر از دفاع از خود, اعمال شد, با این تفاوت که حکومت ها و دیکتاتورهای کشورهای "بلوک شرق" در مقایسه با حکومت اسلامی و آیت الله خمینی و خامنه ای, تاکید می کنم, در مقایسه با حکومت اسلامی و آیت الله خمینی و خامنه ای, حکومت هایی "دموکرات" و موجوداتی "انسان نما" و "بی زار از آدمکشی" می نمودند.
جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه ای که اواخر خرداد ماه اوج گرفت به تجربه ی خود دریافت که چگونه در مقابله با حکومت اسلامی, حس های انسان دوستانه و روشنفکرانه پیش از آنکه خیابانی شوند زیر چکمه های گله های وحشی و آدمخوار پرپر می شوند, و شدند. این تجربه نشان داد در آغاز شعارهای "مرگ بر ..." و حق دفاع از خود, شعارها و تمایل آزادیخواهان نبود اما نظام ولایت فقیه و حکومت اسلامی این شعارها را به آزادیخواهان تحمیل کرد.
شعارها و تمایلی که در این جنبش بی دستاورد نبودند. یکی از دستاوردهای این شعارها این بود که بار دیگر چهره ی واقعی خواستاران زندگی و حیات ولایت فقیه و حکومت اسلامی نشان داده شد, سیمای جماعتی که خود را "اپوزیسیون" حکومت اسلامی می پندارند. چرایی مخالفت بخشی از این مجموعه در به کار گیری ِ واژه مرگ و تلاش برای تفهیم عدم کار برد این واژه در شعارها نه آن حس انساندوستانه و روشنفکرانه, که همنوایی ها و همخوانی های شان با حکومت اسلامی و خمینی و خامنه ای ست, همنوایی و همخوانی ای که نه فقط در مخالفت با شعارهای ممنوعه, حتی تا حد مخالفت با دفاع از حق شهروندی و حقوق بشری, سوق شان داده است.
به نظر می رسد این همنوایی و همخوانی را نسلی که به خیابان ها آمده است پیش تر دریافته بود, بیهوده نبود ونیست که این نسل برای این دست پندها و اندرزهای هدفمند تره هم خرد نکرد و نخواهد کرد. این نسل دریافته است که امروز پس از گذر هفت ماه از اوج گیری جنبشی که عمر سی ساله بر او گذشته است, نوعی از پاسداری از ولایت فقیه و حکومت اسلامی با زبان پند و اندرز و سفسطه به میدان آمده است, نوعی از پاسداری که می خواهد ولی فقیه و حکومت اسلامی را نجات بدهد.
پیر اندرزگو و محترم, آقای عزت الله سحابی, در هشداری به خارج از کشوری ها و نیز در گفت و گوی اش, به جنبش آزادیخواهانه با خیرخواهی و متانت فرمان می دهد "فیتیله را پایین بکشید " و به جای گفتن "تندش کن, لنگش کن" شل اش کنید. رهنمودی که سالیانی ست نهضت آزادی در هر بزنگاهی که حکومت اسلامی زیر سوال رفت, صادر کرد. این اندرزگوی محترم آمده است تا ولایت فقیه, مسبب همه ی فاجعه ها و جنایت ها را از زیر ضرب خارج کند. او از مردم و به ویژه از جوانان می خواهد که به مرده ی سیاسی و تدارکات چی ای چون احمدی نژاد بپردازند و دست از سر "آقا" بردارند:
"... مصلحت ما در این نیست که پای آقای خامنه ای را به میان کشیده و شعار علیه رهبر بدهیم. ما باید به هر وسیله ای می توانیم تبلیغ، ترویج، نوشتن، انتشار اسناد، نشان بدهیم که احمدی نژاد بلای جان ایران است..." (1)
به نظر می رسد با این دست فرمایشات و رهنمودها ایشان بیش از خارج از کشوری ها در معرض آسیب های "ذهنی شدن, عجله, جایگاه طلبی , نفرت و عصبانیت و..." قرار گرفته اند. (2)
پنج تن از نواندیشان دینی محترم نیز به میدان آمده اند تا کمبود های بیانیه ی آقای موسوی را که آماده ی شهادت است اما به دلیل تنگناهای سیاسی جرات نمی کند حرف اش را بزند, تصحیح و کامل کنند (3)- انگاری غلط گیری ها و تصحیح های آن دو عزیزی که خود را نماینده موسوی و رهبر جنبش سبز در خارج کشور می پندارند, کفایت نمی کرد (4)- . این پنج تن در همین بیانیه نشان دادند هنوز باور ندارند که بخش اعظم بدبختی های این ملت از "اسلام سیاسی" و حکومت دینی ست, پنج تنی که هنوز تکلیف شان را با ولی فقیه, صریح و بی حجاب روشن نمی کنند.
پیش از صدور این بیانیه آقای اکبر گنجی, یکی از این پنج تن, در چرخشی چشمگیر و خوش خیالانه توصیه کردند با جنایتکاری که به گفته ی خود ایشان مرتکب "جنایت علیه بشریت" شده و قرار بود به همت ایشان در دادگاه های بین المللی محاکمه شود, باید مذاکره کرد تا با اتکا به "عقلانیت" راه برای دستیابی به دموکراسی هموار شود: "رهبری جنبش دموکراسی خواهی باید بتواند با رهبری نظام سرکوبگر وارد گفت و گو به منظور گذار مسالمت آمیز به دموکراسی شود " (5), مذاکره ای معجزت گونه تا شاید ولی فقیه را آدم کند و در راه و روش اش تغییری بدهد, صیغه ا ی که آقای فرخ نگهدار, سیاست گذار اصلی حمایت حقیرانه و فاجعه آفرین بخشی از جنبش چپ از حکومت اسلامی و "خط امام", وسرکوب کننده ی پاره هایی از چپ ایران هم آن را بارها رو خوانی کرده است.(6). سیاست بازی که مردمی که این روزها در خیابان های میهنمان به راه آزادی جان می دهند را "بیچارگانی که از سر بلاهت یا دنائت، نعره" می زنند, خوانده است. (فرخ نگهدار, پیرامون نقش و اهمیت بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی, اخبار روز, 13 دیماه 1388)
بر این سیاهه می توان اندرزنویسی های روزنامه نگار محترم آقای مسعود بهنود را نیز افزود, روزنامه نگار "دلهره" داری که خود را شاقول شکست و پیروزی جنبش آزادیخواهانه میهنمان می پندارد, و یک تنه از لندن شکست و پیروزی جنبش در ایران را اعلام می کند. روزنامه نگار "خشونت ستیزی" که آشتی جویی و سازش خویی و عطش همکاری اش با قدرت های سیاسی ی خشونت آفرین, خشونت ستیزی اش را معنا کرده است. (7)
آیا نسلی که به خیابان ها آمده است این نوع پاسداری از ولی فقیه و حکومت اسلامی را نمی خواند, نمی بیند و نمی فهمد؟ پاسداری ِ مجموعه ای که پس از سی سال هنوز به روشنی به نقش خویش در پیدایی و تداوم این حکومت اشاره نکرده اند, و نقدی صریح و جدی بر نقش شان در بروز این فجایع روا ندانسته اند اما امروز به خود اجازه می دهند فقیهانه به آنان که جان بر کف به خیابان ها آمده اند تا بساط حکومت وحشت و وحوش را بر چینند, فرمان پرهیز از شعارهای شاختارشکنانه بدهند. و شگفتا معلوم شان و (معلوم مان) نیست که نسل جوانی که ایران و جهان را تکان داده است با چه زبانی باید بگوید:
آقایان! ما را به اندرزها ورهنمودهای فرسوده شما نیازی نیست! شمایانی که در بروزفاجعه ای که زندگی مان را به خاک و خون کشیده, نقش داشته اید, بگذارید کارمان را بکنیم, اگر پشتیبان ما نیستید, مانع کار ما نباشید "ما را به خیر شما امید نیست, شر مرسانید"!.
این یکی از همین دست جوانان است:
"... متاسفانه اما اکنون شاهدیم این دو عزیز- آقای سحابی و رحمانی - با ادبیاتی "پدرسالارانه" برای جنبش سبز به نوعی تعیین تکلیف می کنند و گاه حرف هایی می زنند که هر نیرویی را به تعجب وا می دارد. خطر تجزیه ایران در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی (آن گونه که آقای سحابی مطرح می کنند) و یا سخن راندن از مطالبات جنبش سبز بدون اشاره به بحث هایی چون محاکمه عاملان شکنجه و تجاوز در زندان، بحث محاکمه قاتلان مردم در خیابان، ابطال انتخابات، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی... و محدود کردن آن به نظارت استصوابی... به نظرم آدرس غلط دادن است..." (8)
***
* اوژیاس یا آوگیاس اصطبلی بزرگ با سه هزار گاو داشت که به مدت سی سال تمییز نشده بود که هرکول (هراکلس) به عنوان پنجمین شاهکار خود در طی یک روز با منحرف کردن آب دو رودخانه آن را تمیز کرد.
1- عزت الله سحابی: خشونت خواست حکومت است، مردم خویشتندار باشند، روزآنلاین/ گویا 7 دی 1388
2- نامه سر گشاده عزت الله سحابی به ایرانیان خارج کشور / گویا 6 دی 1388
3- خواسته های حداقلی جنبش سبز در بیانیه ی ۵ تن از روشنفکران/ گویا 14 دی ماه 1388
4- بیانیه محسن سازگارا و محسن مخملباف / گویا 12 دیماه 1388
5- اکبر گنجی , جنبش سبز به کجا می خواهد برود؟ تأملاتی پیرامون استراتژی و تاکتیک ها / سکولاریسم نو, 11 دی ماه 1388
6- منطور آقای فرخ نگهدار است. برای خواندن نمونه هایی از روخوانی مورد اشاره در نوشته های ایشان به سایت روز آنلاین, اتحاد جمهوری خواهان ایران, ایران امروز و... مراجعه کنید. سیاست ِتلاش برای تغییر در رفتار ولی فقیه و اینکه "... جنبش دموکراتیک ایران باید تنها "راه حل های ممکن" در کادر جمهوری اسلامی ایران را در دستور خود قرار دهد و از آن فراتر نرود. بر این اساس هر نوع حرکت سیاسی باید لزوما خصلت مطالباتی خود را حفظ کند و در کادر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران طراحی شود." هسته ی اصلی ِاکثر مقاله ها و مصاحبه های آقای نگهدار است.
در مورد نقش ایشان در انشعاب های متعدد در سازمان فداییان, در به منجلاب "خط امام" کشاندن سازمان فداییان و همکاری با ارگان های سرکوب حکومت اسلامی, و نیز نقش ایشان در سرکوب های درون سازمانی و متهم کردن مخالفان فکری و سیاسی اش در تشکیلات به جاسوسی برای سازمان های جاسوسی امریکا و انگلیس و... به نوشته ها و اسناد زیر, که فقط گوشه ای از اسناد موجوداند, مراجعه کنید:
- کتاب کنگره سازمان اکثریت, از انتشارات سازمان اکثریت
- کار اکثریت خرداد و تیر ماه 1360 و شماره 140 اذز 1360
- کار اکثریت در مقطع انشعاب آذر ماه 1361 و مقالات فرخ نگهدار درباره "فراکسیون" در سازمان و نیز پرسش و پاسخ های کیانوری در باره انشعاب ۱۶ آذر ۱٣۶۰. البته ترویج و تبلیغ ترور شخصیت در بولتن و نشریات درونی و شبه بخشنامه ها هم جای ویژه خود را داشت.
- ر.ک به نامه ی مجید عبدالرحیم پور از رهبران اکثریت به فرخ نگهدار, سپتامبر 2003
- رجوع کنید به مقاله های علی اکبر شالگونی در تارنمای روشنگری 2007 و پاسخ فرخ نگهدار/ سایت عصر نو و روشنگری ۱۵ مارچ ۲۰۰۷
- اتابک فتح الله زاده, خانه دایی یوسف, نشر باران, ۲۰۰۱
ترور شخصیت در جنبش چپ ایران ایران - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣٨۶ (۱۵ دسامبر ۲۰۰۷) - مسعود نقره کار
www.akhbar-rooz.com
-درس هایی از ترور و ترور شخصیت "درون تشکیلاتی"
در جنبش چپ ایران ایران - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۵ (۲۹ دسامبر ۲۰۰۶)
www.akhbar-rooz.com
- مسعود نقره کار , فرخ نگهدار و "اعاده حیثیت" از یک قربانی ترور شخصیت ایران - تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱٣٨۵ (۱۷ مارس ۲۰۰۷)
www.akhbar-rooz.com
- مسعود نقره کار, اتحاد جمهوری خواهان ایران و معیار های گزینش رهبری - "مرکزیت", سایت اخبار روز, زمستان ۲۰۰٣
- مسعود نقره کار, قبیله ی من (رمان), نشر نارنجستان (لس انجلس), سال ۲۰۰۵
7- نگاه کنید به مقاله های اخیر آقای مسعود بهنود در تارنمای روز آنلاین
8- آرش بهمنی, تنها مرا رها کن! ,چهارشنبه 9 دی ماه 1388, تارنمای روز آنلاین
|