یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خطاب به پنج روشنفکرِ دینی
مقصود از بهینه کردنِ خواسته های جنبشِ سبز چیست یا چه باید باشد؟


صدرا عمادی


• اگر بتوان خواسته یی از خواسته های جنبشِ سبز را که در بیانیه موسوی به هر دلیل مکتوم مانده است، بهینه کرد، آن خواسته چیزی نیست مگر مطالباتِ اقتصادیِ مردم، و تشریحِ سیاستهای اقتصادیِ دولت. بیانیه موسوی بی شک کارِ خود را در بعدِ سیاسی میکند. روشنفکران بیایند و ابعادِ اقتصادی و عقیدتیِ خواستهای مردم را بیان و تشریح کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ دی ۱٣٨٨ -  ۱۱ ژانويه ۲۰۱۰


۱
چه نکته یی در بیانیه هفدهم میرحسین ناگفته مانده بود که این پنج روشنفکر را بر آن داشت تا به نیابت از همه ایرانیانِ سبز اتاقِ فکری تشکیل دهند؟ ظاهراً درکِ خواسته نخستِ بیانیه موسوی کمی سخت بوده است. پنج روشنفکرِ دینی با این اظهار که موسوی در داخلِ ایران است و لاجرم به سببِ برخی محدودیتها نمیتوانسته سقفِ خواسته های جنبشِ سبز را بیان کند، خواسته های جنبشِ سبز را بهینه کرده اند. اولاً بهینه به نسبتِ چی؟ و ثانیاً بهینه از منظرِ کی؟ دربابِ پرسشِ نخست، دو گزینه محتمل است؛ یا روشنفکران فحوای بیانیه را درست درک نکرده اند، یا درک کرده اند و ورود کرده اند تا بیانیه موسوی را تدقیق کنند. من گزینه نخست را درست میدانم. بندِ یکِ خواسته های مندرج در بیانیه موسوی چنین است:
« اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه به نوعی که از دولت حمایت های غیرمعمول در مقابل کاستی ها و ضعف هایش نشود و دولت مستقیما پاسخگوی مشکلاتی باشد که برای کشور ایجاد کرده است . به یقین اگر دولت کارآمد و محق باشد خواهد توانست جواب مردم و مجلس را بدهد و اگر بی کفایت و ناکارآمد بود مجلس و قوه قضائیه در چارچوب قانون اساسی با او برخورد خواهند کرد.»
    ظاهراً برداشت روشنفکرانِ دینی از این بند چنین بوده است: موسوی عقب نشسته و مشروعیتِ دولتِ احمدی نژاد را پذیرفته است. آیا به¬ واقع چنین برداشتی از این بند میشود؟ به نظرم در این مورد استناد به برداشتِ رسایی و حسینیان، حامیانِ دوآتشه دولتِ عملاً نظامیِ احمدی نژاد در مجلس، راهگشاست. حسینیان علناً گفت بیانیه موسوی ابداً عقبنشینی نیست. رسایی هم دقیقاً دربرابرِ همین بندِ اول موضع گرفت و گفت قوه قضاییه و مجلس همین الآن هم دارند کارهای خود را طبقِ روالِ قانونی انجام میدهند و موسوی با بیانِ این خواسته درواقع برآن است که نه تنها دولت، بلکه مجلس و قوه قضاییه هم نامشروعند. در برداشتِ اصولگرایانِ تندرو نیز دو گزینه محتمل است: یا اصلِ خواسته موسوی را دریافته اند و موضع گرفته اند، یا به غلط فکر کرده اند موسوی عقب نشسته است و بحران دارد میخوابد، شورَش کرده اند که بحران برای بهره وریِ بیشتر از شرایط فعلاً مستدام باشد. به نظرم هردو گزینه به یک میزان رأی می آورد. دربابِ گزینه دوم در ادامه بحث خواهم کرد. اینجا لازم است روشن کنیم آیا خواسته اولِ بیانیه موسوی دراساس عقبنشینی هست چنانکه روشنفکران برداشت کرده اند یا نه. تردید ندارم بیانیه هفدهمِ موسوی نقطه عطفی در رویکردِ او به ادامه مبارزه برای احقاقِ حقِ مردم است. چرا؟ برای اینکه طرفِ گفتگوی چالش برانگیزِ او در این بیانیه برای اولین بار در طیِ این هفت ماه، شخصِ شخیصِ رهبری¬ست. دلیلم یکی این گفته اوست در مقدمه مبسوطِ پیش از ارائه خواستهای جنبشِ سبز: اگر صدا و سیما یک جو انصاف و عقل داشت می توانست برای تلطیف فضا و نزدیک کردن مردم به همدیگر گوشه ای از این صحنه ها را نشان دهد. موسوی نمیگوید اگر مسئولانِ صدا و سیما، میگوید: صدا و سیما. صدا و سیما در لحنِ او رادیو تلویزیون نیست. رئیسِ صدا و سیما هم نیست؛ چون او میداند که ضرغامی تعیین کننده مشیِ صدا و سیما نیست. او چنان میگوید صدا و سیما که مرادکردنِ مقامِ دیگری جز رهبریِ نظام عینِ کژفهمیست. دلیلِ دیگرم دقیقاً خواسته اولِ بیانیه است که روشنفکرانِ دینی از آن عقبنشینی برداشت کرده اند. از برداشتِ رسایی مدد میگیرم؛ موسوی دقیقاً با زیرِ سوال بردنِ استقلالِ مجلس و قوه قضائیه به انتصابی بودنِ بلاشبهه دومی و انتصابی بودنِ کمابیش محرزشده نمایندگانِ مجلس، خواه با گذر از فیلترِ شورای نگهبان و نظارتِ استصوابی خواه با امریه های گاه و بیگاه و پنهان و آشکارِ رهبری خطاب به نمایندگان که چنین کنند و چنان نکنند، اشاره میکند و اینسان توپ را به زمینِ کسی می اندازد که «آقا» خوانده میشود. اشاراتِ بیانیه به سپاه و بسیج هم مویدِ همین مطلب است. بنابراین، بیانیه هفدهم نه فقط عقبنشینی نیست، بلکه بیانگرِ گامی به پیش است و به دور از احساساتیگریِ آشکاری که در بیانیه روشنفکرانِ دینی مشاهده میشود، عملاً و با سیاست درونه حاکمیت را میلرزاند. درپیِ این بیانیه بود که اصولگرایانِ میانه رویی چون محسن رضایی ها و علی مطهری ها و هسکراولادی ها خواستارِ فضایی روشنبینانه تر شدند و درپیِ بیانِ این خواسته ها از سوی جناحِ میانه روِ اصولگرا بود که جناحِ تندرو حمله به حامیانِ آشکار و پنهانِ دیروزِ خود را علنی کرد و اختلافِ نظرها عریان شد و از پرده به در آمد. نکته بسیار حائزِ اهمیتِ دیگری نیز با بیانیه هفدهم رخ نمود و آن اینکه حالا رهبری باید پس از یک هفته سکوت می آمد و میگفت با میانه روهاست، یا تندروها. همان شب هم صدا و سیما یک تندرو (مهدی کلهر) و یک میانه رو (خوش چهره) را برد روی آنتن که رودرو حرف بزنند. کلهر مدام به بخشهایی از گفتارِ رهبری اشارت میداد که آشکارا تندروانه بود و خوش چهره به آن بخشها که بوی میانه روی میداد. فردای سخنرانی هم روزنامه های تندروها آن بخشها را برجسته کردند و روزنامه های میانه روها بخشهایی را که خواسته هاشان در آنها تأمین میشد. دو نکته از این فعل و انفعال دریافتنیست؛ نخست اینکه کوششِ رهبر برای نگه داشتنِ هردو طرفِ ذی نفوذ با توجه به تفاسیر و به هم پریدنهای دولتمردانِ هردو جناح عبث بوده و او باید در آینده نزدیک یک جناح را فدای جناحِ دیگر کند، و دوم اینکه مسیرِ وقایع به سمتی رفت که رهبری علناً به عنصرِ تعیین کننده بودن یا نبودنِ نظام تبدیل شد و عملاً این پرسشِ شکسپیری برای کلِ نظام کلید خورد که بودن یا نبودن، مسئله این است، و این یعنی عینیت یافتنِ شعارِ سبزها در ۱۶ آذر و عاشورا: ما میگیم شاه نمیخوایم اسمشو رهبر میذارن! به یاد آوریم این گفته معروفِ آیت الله خمینی را که گفت: شاه باید برود. در نظامِ شاهنشاهی رفتنِ شاه یعنی فروپاشیِ نظام. تا پیش از این عموماً تصور بر این بود که نقشِ رهبری در نظامِ اسلامی چنان نیست که نقشِ شاه در آن نظام بود. حالا معلوم شده است رهبری نقشی اساساً سلطانی دارد و این هم برای مبارزان و هم برای مردم کاملاً روشن شده است. آیا رهبر میتواند کماکان یکی به میخ یکی به نعل بزند؟ هم میانه روها مطالبه دارند، هم تندروها. رهبری به هر طرف رو کند، شعارِ سبزها شعارِ طیفِ مقابلِ مقبول افتادگان نیز خواهد شد. همه اینها یعنی حاکمیت از درون در حالِ متلاشی شدن است.

۲
اما بحثِ ما این نیست که روشنفکران نباید خواسته ها را بهینه کنند. بحث بر سرِ این است که کدام خواسته ها کم رمقتر بیان شده و باید با قدرتِ بیشتر بیان شود. این گفته علی مطهری بسیار مهم است: برخی از بحرانِ به وجود آمده نفع میبرند و نمیخواهند بحران فروکش کند. مقصودِ او تندروهای درونِ حاکمیت است که ابزارهای قدرت را در دست دارند. این یکی از همان گزینه هاییست که دربابِ مخالفتِ تندروهای مجلسی یادآور شدیم. پرسش این است که چه منافعی در کار است که تندروها به قیمتِ فروپاشیِ نظام و هر اتفاقِ ناخوشایندی که ممکن است برای ایران بیفتد حاضرند بحران همچنان بر دوام باشد. سه منفعت توامان به کار است: منفعتِ سیاسی؛ منفعتِ اقتصادی؛ منفعتِ عقیدتی.
۱. منفعتِ سیاسی. محاسباتِ تندروها نشان میدهد که رهبری در انتخابِ نهایی ضروررتاً طرفِ آنها را میگیرد و از حذفِ طیفِ معتدلی که رفته رفته از مطالباتِ حاکمیت دور و دورتر میشود هیچ اِبایی ندارد. معنیِ این پشتیبانی برای تندروها حذفِ بزرگترین رقبای سیاسی و یکه تازی در عرصه سیاستِ ایران است. پرسش این است که در این صورت غایتِ آمالِ سیاسیِ تندروها چیست. چنین به نظر میرسد که تندروها چندان اقبالی به رهبری ندارند و چه به از بابِ اعتقادی و چه متعاقباً ازبابِ سیاسی به شکلی دیگر از رهبریِ سیاسی و در اساس به شکلی دیگر از حکومت باور دارند و شخصِ رهبرِ فعلی را فاقدِ شرایطِ لازم برای پیشبردِ اهدافِ خود میدانند. آیا هدفِ بعدیِ تندروها حذفِ شخصِ رهبری، و به طریقِ اولا حذفِ نهادِ رهبری نتواند بود؟
۲. منفعتِ اقتصادی. چندی پیش دیوانِ محاسبات از گم شدنِ ۱۷ میلیارد دلار از صندوقِ ذخیره ارزی خبر داد. این خبر در غوغای حوادثِ عاشورا و خبرسازیِ بی وقفه صدا و سیما از چشمها پنهان ماند. آیا این همان پولی نیست که در ترکیه به دستِ مقاماتِ آن کشور ضبط شد؟ به جای برجسته کردنِ موردهایی از این قبیل، اراده فعالانِ سیاسی عمدتاً بر دفعِ حملاتِ تندروها متمرکز شد؛ و این درست همان چیزی بود که آنها میخواستند. مردم باید بدانند و عملاً پرسشِ آنها این است که این ارقامِ نجومی تو جیبِ چه کسانی میرود؟ در خبری دیگر آمده بود که بانکها ۵۰ میلیارد دلار از مردم مطالبه دارند. ۵۰ میلیارد دلار رقمِ هولناکیست. بی شک این رقم صرفاً اختصاص ندارد به وامهای ۲ـ٣ میلیونی که مردم هِبِه شده است. در این بین درصدِ بسیار ناچیزی وامهای کلان دریافت کرده اند و اینک از پرداختِ اقساطِ آن سربازمیزنند. اینان چه کسانی هستند و به کجاها مربوطند و با چه هدفی به آنها وامهایی این چنینی میدهند. علاوه کنید ۵۰ میلیارد دلار بدهیِ دولت را به بانکها و از خود بپرسید بانکها این ارقام را از چه منابعی به دولت و گیرندگانِ وامهای کلان هِبه کرده اند؟ پاسخ روشن است: از ذخیره حسابِ مشتریان، یعنی مردم. حال بپرسیم اگر مردم به برداشتِ داراییهاشان از بانکها اقدام کنند چه اتفاقی می افتد؟ روشن است که بانکها تواناییِ عودت دادنِ پولهای مردم را ندارند. موجِ اعتراضها همه گیر میشود و مردم از خود میپرسند پولهاشان کجاست؟ چرا بحرانی که دارد به نفعِ تندروها عمل میکند، نتواند به نفعِ خواسته های جنبشِ سبز و مآلاً کلِ مردمِ ایران عمل کند؟
٣. منفعتِ عقیدتی. ایدئولوژیِ تندروها چه مولفه هایی دارد؟ بی شک دو منفعتِ پیشگفته با منفعتِ عقیدتی و در بطنِ آن شکل میگیرد. ما در تبیینِ نظرمان دربابِ منفعتِ عقیدتی مستندِ مسلمی نداریم، اما از تحرکاتِ روزبه¬روز تندروانه تری که بر منابرِ منتسب به تندروها و نیز در صدا و سیما در جریان است، چنین به نظر میرسد که گروهی با عقایدی خاص پشتِ ماجرا را گرفته اند. آیا این گروه عقایدی نزدیک به عقایدِ حجتیه ندارند؟ در اثباتِ این نظر مروری بر لغزگوییهای منبریها و دولتیها دربابِ ظهورِ مستعجلِ امامِ زمان گوشه های تاریکِ قضایا را زیرِ نور میبرد. سخنرانیِ مشکوکی در ساعاتِ نیمه شب با پارچه نوشتِ آشکاری که اشارت دارد به مجمعی از اهالیِ حجتیه در صدا و سیما؛ معنای این چراغ زدنها چیست؟ گفته های به نظر مجنونانه مداحانه اهلِ بیت دربابِ امام زمان چه اهدافی را دنبال میکند؟ گفته های شخصِ احدی نژاد و مشایی دربابِ امامِ زمان چه معناهای ضمنی میتواند داشته باشد. به نظر میرسد تندروها از مدتها پیش پروژه ظهورِ امام زمان را کلید زده اند. چرا و چگونه؟ روشن نیست. باید چرایی و دلایلِ پولهایی را که گم میشود در این بافت مشاهده کرد. ظاهراً اعتقاد بر این است که امامِ زمان به زودی ظهور خواهد کرد و این پولها که در دستِ افرادی گزیده و خاص جمع شده است، ذخیره قیامِ حضرت است. اگر چنین جنونِ متوهمانه یی به کار باشد که ظاهرِ امور مویدِ آن است، ایران به کجا میرود؟

    بازگردیم به پرسشِ عنوانِ این یادداشت؛ مقصود از بهینه کردنِ خواسته های جنبشِ سبز چیست یا چه باید باشد؟ روشن است که مقصود از بهینه کردنِ خواسته های جنبشِ سبز از منظرِ روشنفکرانِ دینی معطوف بوده است به این برداشت که موسوی کفِ خواسته ها را به دلیلِ برخی محدودیتها بیان کرده است. روشن شد که به هیچ وجه چنین نبوده است، و موسوی ذره یی از موضعِ خود پا پس نکشیده است. پس بهینه کردنِ خواسته های جنبشِ سبز با چه مقصودی باید صورت پذیرد؟ پیشنهادِ ما به روشنفکرانِ دینی و همه فعالان از همه طیفها روشنگری دربابِ منافعِ اقتصادی و آمالِ عقیدتی تندروهای حاکمیت، چه در رسانه های جمعی و چه در فضای اینترنت است. ابعادِ فاجعه اقتصادی یی که گریبانگیرِ مردمِ ایران است، باید با ملموسترین بیان و به قدرِ کفایت برای آحادِ مردم روشن شود. اگر بتوان خواسته یی از خواسته های جنبشِ سبز را که در بیانیه موسوی به هر دلیل مکتوم مانده است، بهینه کرد، آن خواسته چیزی نیست مگر مطالباتِ اقتصادیِ مردم، و تشریحِ سیاستهای اقتصادیِ دولت. بیانیه موسوی بی شک کارِ خود را در بعدِ سیاسی میکند. روشنفکران بیایند و ابعادِ اقتصادی و عقیدتیِ خواستهای مردم را بیان و تشریح کنند. این باید باشد مقصود از بهینه کردنِ خواسته های جنبشِ سبز: تحلیل و تعلیلِ اقتصادی و عقیدتیِ شرایطِ موجود، و تبیینِ منطقِ عقلانیت دربرابرِ جنونِ متهومانه حاکمیت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست