خواستههای رادیکال جنبش سبز
محمدرفیع محمودیان
•
آنهنگام که از خواستههایی رادیکال، از جهانی متفاوت، از سقف انتظارات سخن میگوییم آنگاه خواستههایی دیگر مطرح میشوند. خواستههای رادیکال نه در گسترهی رویارویی با رژیم و حاکمیتی معین که در گسترهی رویارویی با نظم و ساختار اجتماعی و سیاسی یک دوران دارای موضوعیت هستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۲ دی ۱٣٨٨ -
۱۲ ژانويه ۲۰۱۰
جنبش اعتراضی تودههای مردم ایران در چند هفتهی اخیر به عمق و گسترشی دست یافته که در آغاز کمتر نشانی از آن دیده میشد. این جنبش اینک دیگر معطوف به انتخابات ریاست جمهوری و تقلب رویداده در آن و حتی اصلاحاتی در ساختار حکومت نیست، بلکه تحولی بنیادین در ساختار قدرت سیاسی و رابطهی جامعه و دولت را میجوید. جنبش هنوز دچار محدودیتهای زیادی است. از گسترهی شهرهای بزرگ، بخصوص پایتخت و طبقهی متوسط فراتر نرفته، خواستها و برنامهی مدونی را تدوین ننموده و خود را سازماندهی نکرده است. ولی چنان پر شور و شرر به تقابل با قدرت و نظم حاکم برخاسته که هر حرکت آن بر وحشت حاکمان کشور افزوده و به کنشگران سیاسی و اجتماعی اقصی نقاط جهان شوق و امید میبخشد.
جنبش اعتراضی اینک بیش از هرگاه دیگر نیازمند تدقیق مواضع، تدوین برنامه و تبیین افق دید است. از این فرصت رهبران اولیهی اصلاحطلب آن، روشنفکران دینی، فعالین سیاسی لیبرال منش و برخی فعالین سیاسی چپ بهره جستهاند و شعارها و برنامههایی را طرح کرداهاند. تمامی این شعارها و برنامهها تدوین شدهاند تا جنبش را مستقیم و هر چه سریعتر با کمترین دغدغه و مشکل به هدفهایی معین برسانند. طراحان آنها وفادار به افق دید بهنجار و پذیرفته شدهی جهان معاصر هستند. حداکثر خواست آنها دموکراسی لیبرال، اقتصاد باز، دولت رفاه و تضمین آزادیهای مدنی و سیاسی است. اما جنبش اعتراضی تودههای مردم ایران در گستردگی، عمق و تدوام خود امری یکه در جهان است، و بدین خاطر میتواند افقهایی نو را به روی جهانیان بگشاید - درست بهمان صورت که تا بکنون از نظر شور مبارزاتی انجام داده است. جنبش نیازمند طراحی خواستها و برنامهای رادیکال است تا بر محور آن جهان موجود و افقهای بسته آنرا درنورد و پشت سر بگذارد. فراروی از حاکمیت جهموری اسلامی،ِ استوار بر سنتهای سیاسی و باورهای دینی هزاران ساله بنوبت خود حدی از رادیکالیسم را میطلبد که در برنامه و افق دید اصلاحطلبان و روشنفکران لیبرال منش و حتی چپ دوران معاضر کمتر نشانی از آن دیده میشود.
خواستههای رادیکال بر خلاف خواستههای غیر رادیکال باید مشخص، موجز و معدود باشند تا معین شود که چه چیزی را میتوان و میبایست دکرگون ساخت. این خواستهها همچنین باید انضمامیتر و جزئیتراز آن باشند که نتوان بسرعت در جهت تحقق آنها حرکت کرد، چه در غیر آنصورت گذشت زمان و بازگشت شرایط عادی تودهها را از حرکت در جهت تحقق آنها منصرف میسازند. خواستههای رادیکال معطوف به دامن زدن به تحولاتی بینادین هستند اما میبایست سازگار با سیر و راستای تحولات اجتماعی و سیاسی جوامع معاصر باشند. اساساً در مغایرت با فرایند تحولات هیچ خواست و برنامهای را، بخصوص خواسته و برنامهی معطوف به تحولی جدی را نمیتوان به ارادهی یک جنبش سیاسی-اجتماعی تبدیل ساخت.
با توجه به ویژگیهای حنبش اعتراضی مردم میتوان چهار خواسته رادیکال زیر را طرح کرد:
۱- دموکراسی رادیکال پارلمان – خواستهای مرتبط با نقش انتخابات در شکلگیری جنبش و روبارویی آن با نهادهای سیاسی غیر انتخابی
۲- دموکراسی نمایشی – خواستهای مربوط به شیوهی مبارزهی تودهها و توجه فوقالعادهی آنها به حرکتهای نمادین، نمادها و نمایش عمومی حرکتهای خود
۳- نمایشی شدن حوزههای فعالیت اقتصادی و اجتماعی – خواستهای در ارتباط با نگرش کلی تودههای شرکت کننده در جنبش اعتراضی؛ آنها بیش از آنکه دلبستهی سوسیالیسم یا اقتصادی و جامعهی باز باشند دلبستهی آرمان زندگی معنامندی هستند.
۴- ارج گذاری پوشش هویتی انتخابی همهی انسانها – خواستهای مرتبط با گسترده و بازبودن جنبش اعتراضی؛ جنبش نه فقط همه را با روی باز میپذیرد بلکه شیوهای خاص مبارزهی هر گروه و فرد را نیز ارج مینهد.
اولین خواستهی رادیکال واگذاری تمامی قدرت سیاسی به دولت است. تمامی قدرت سیاسی باید در دست یک نهاد انتخابی قانونگذاری و نهاد اجرایی وابسته به آن یعنی کابینه و دستگاه اداری بر آمده از اقتدار آن متمرکز شود. تمامی نهادهای تصمیمگیرندهی سیاسی دیگر باید منحل شوند. نهادهای غیرتصمیمگیرندهی سیاسی نیز یا باید منحل شده یا در حوزهی اقتدار و نظارت مجلس قانونگذاری قرار گیرند. مجلس قانون گذاری تنها مرجع قانونگذاری خواهد بود و مبنای قانونگذاری آن نیز چیزی جز خواست شهروندان ونمایندگان آنها نخواهد بود. نهاد اجرائی نیز این قانون را به اجرا خواهد گذشت. هیچ عامل دیگری، اعم از باور فرهنگی، سیاسی یا دینی نباید بر فرایند تصمیمگیری یا اجرای تصمیمها تأثیر بگذارد. غایت اینجا دموکراسی پارلمانی رادیکال است. به این دلیل، انتخابات باید بدون هیچگونه محدودیتی برگزار شود. امکانات مساوی کافی باید در اختیار تمامی فعالین سیاسی و اجتماعی قرار گیرد تا همه بتوانند فارغ از میزان برخورداری از امکانات در فرایند رقابت برای اخذ آراء شرکت جویند.
بر خلاف آنچه مارکسیسم، منبع اصلی تفکر رادیکال سیاسی، بر آن تأکید ورزیده دولت باید از اقتدار کامل سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد تا از یکسو بتواند خواست عمومی را متحقق سازد و از سوی دیگر در مقابل قدرت بازار، دین و سنت بایستد. قدرت دولت حتی نباید در عرصهی جامعه بوسیلهی نهادهای مدنی بچالش خوانده شود. نهادهای مدنی، از اتحادیههای صنفی گرفته تا تشکلهای زنان و انجمنهای خیریه فقط مجاز به بحث و ارائهی نظر در حوزهی عمومی بمنظور تأگیری گذاری بر افکار عمومی هستند. آنها بهیچوجه نباید دارای قدرت سیاسی باشند. تنها نیروی مهار کننده و محدود کنندهی قدرت دولت، ارادهی شهروندان، تودهی رأی دهنده خواهد بود. بهترین الگوی حاکمیت دولت نیز الگوی انسجام حاکمیت، یگانگی دو قوهی مقننه و مجریه است. این الگو، با یگانه ساختن نهاد قدرت فرصت و امکان بیشتری را برای مشارکت و نظارت تودهها فراهم میآورد.
به هر رو، دموکراسی پارلمانی امروز با مشکل بزرگ بیتفاوتی تودهها و کاهش میزان مشارکت تودهها روبرو است. استقلال نسبی نمایندگان انتخابی، محدودیت قدرت دولت و حوزهی سیاست در زمینهی تعیین سمت و سوی حرکت جامعه و قدرتگیری موسسات اقتصادی و رسانههای ارتباط همگانی، همه و همه، تودهها را نسبت به قدرت رأی خود مشکوک ساخته است. برای برگذشتن از این مشکل و دستیابی به شور مشارکت باید به الگوی دیگری از دموکراسی، الگویی بازتر و دربرگیرندهتر روی آورد.
دومین خواستهی رادیکال، نمایشی ساختن فرایند تصمیمگیریها و اجرای تصمیمها است. تمامی بحثها و تبادلنظرهای مربوط به تصمیمگیریهای سیاسی و ادارهی امور جمعی نه فقط باید آشکار و علنی باشند بلکه باید در فرایند مشارکت عمومی و توأم با درگیر ساختن تمامی افراد علاقمند صورت گیرند. فرایند بحث و تبادل نظر باید آنگونه سازماندهی شود که علاقهی شهروندان را به مشارکت برانگیزد. شهروندان باید بتوانند با شور و لذت، از سر بازیگوشی و همچنین بخاطر ابراز وجود، در بحثها و فرایند انجام امور شرکت جویند. در این مورد، در دموکراسیهای پیشرفته جهان، بحث قدیمی کانت در بارهی اصل عمومیت دارای موضوعیت است. در این دموکراسیها سعی میشود فرایند تصمیمگیریها، تصویب قوانین و اجرای قوانین، همه، بشکلی آشکار و شفاف صورت گیرد. صورت جلسات و گزارش اقدامات، همه، بطور دقیق تهیه میشوند و قابل دسترس همگان هستند. ولی این اصل امروز فاقد کارآیی و جذابیت لازم است. فقط گاه برخی روزنامهنگاران از آن در جهت کسب اطلاعات در مورد تصمیمها یا اقداماتی معین استفاده میکنند. تودههای شهروندان کمتر از آن بهره میگویند. این تا حد زیادی به آن خاطر است که آنها دیگر نمیتوانند تصمیمها یا اقدامات انجام شده را تغییر دهند، در عین حال که فرایند بازبینی مدارک از هیچگونه جذابیتی برخوردار نیست.
امروز در برخی دموکراسیها، فرایند رقابت انتخاباتی و قانونگذاری مجالس شکلی نمایشی دارد و تا حد معینی با حضور شهروندان انجام میگیرد. اما این حضور دارای خصلتی یکسره انفعالی است و به تودههای شهروند اجازه داده نمیشود که در فرایند نمایش و تصمیمگیریها شرکت کنند. تودهها بیشتر سیاهی لشکر نمایشنامهی سیاسی از پیش تنظیم شدهای هستند. مهم اما آن است که افراد نقشی فعال و پویا در فرایند کناکنش نمایشی داشته باشند، بتوانند افکار و آراء خود را بیان کنند و در همراهی با یکدیگر سیر نمایش را تعیین کنند. نمایشهای انتخابی، بحثهای نمایشی، نمایشهای سیاسی و گردهماییهای سیاسی، همه، باید آنگونه سازماندهی شوند که یکایک افراد شرکتکننده در آن امکان نمایش خود و طرح باورها و افکار خود را داشته باشد. فراموش نباید کرد که بر خلاف آنچه متفکرین لیبرال و حتی متفکرین آرمانخواهی همانند هابرماس مطرح میکنند بیان آراء و افکار امری محدود به بیان کلامی آن نیست بلکه بیشتر امری مربوط به نمایش خود، لذت از فرایند مشارکت در کناکنش و احساس شور و هیجان کنش جمعی است.
سومین خواستهی رادیکال جنبش اعتراضی نمایشی شدن تمامی عرصههای تصمیمگیری و کنش اجتماعی و اقتصادی است. دموکراسی امروز حتی در پیشرفتهترین دموکراسیهای جهان محدود به عرصهی سیاست و دولت است و به عرصهی فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی راه نمییابد. این در حالی است که بخش اصلی زندگی انسانها در حوزهی فعالیتهای اقتصادی و فرهنگی، حوزههایی همانند کار، مصرف و بازتولید فرهنگ بصورت مطالعه، تماشای فیلم و تلویزیون و شنیدن موسیقی سپری میشود. در این عرصهها انسانها بیش از پیش به عناصری منفعل تبدیل شدهاند. این نوع فعالیتها دیگر فعالیتهایی نیستند که در خود مهم و معنامند باشند. انسانها کار میکنند تا امکان معیشت خود را فراهم آورند، مصرف میکنند تا وقت بگذرانند و از تنهایی و انزوا بگریزند، به مطالعه و تماشای فیلم روی میاورند تا از دغدغههای زندگی رهایی یابند. شرکتها و موسسات تولیدی، تجاری و رسانهای نیز از فرصت بهره جسته بر تسلط خود بر ذهنیت، کنش و زندگی خود افزودهاند.
تنها راه برقراری دموکراسی در گسترهی زندگی اجتماعی و اقتصادی و اِعمال ارادهی تودهها بر زندگی خود نمایشی شدن عرصههای گوناگون این گسترهی زندگی است. انسانها باید در درجهی اول بتوانند آن شخص یا کسی باشند که خود میخواهند. آنها باید بتوانند آنگونه که خود میخواهند خود را بنمایش بگذارند و آنگونه که خود میخواهند کار و فعالیت معینی را پیش برند. فعالیتها، از فعالیت تولیدی گرفته تا فعالیت مصرفی، همه بطور عمده در فرایند کناکنش (بمعنای کنش متقابل یا interaction) بپیش برده میشود و نمایش بُعد مهم کناکنش است. اما هر کس یاد گرفته بخود همچون عنصری منفرد و مجزا بنگرد و کارها و امور خود را شخصی پیش برد. ولی نمایش معطوف به دیگران است و هر گاه اهمیت و موضوعیت پیدا کند انسانها را بیکدیگر نزدیک میسازد. نمایشی شدن حوزههای گوناگون زندگی عملاً دو غایت را متحقق میسازد. یکی معنامند ساختن کنش (بوسیلهی درگیر ساختن انسان در فرایند کنش) و دیگری همراه ساختن انسانها با یکدیگر. در این فرایند انسانها به شور لازم برای کامروایی و سازماندهی هدفمند فعالیتها و زندگی خود دست مییابند.
چهارمین خواستهی رادیکال جنبش اعتراضی ارجگذاری پوشش انتخابی همهی انسانها است. انسانها هر یک در حوزههای گوناگون زندگی روزمره، در عرصههای گوناگون کار و کنش، بنا به سلیقه و درک خود از شرایط، پوششی را برمیگزینند. هر کس خود را بنوعی و بشکلی معرفی میکند. یکی بر هویت کلی خود تأکید مینهد، دیگری خود را بر مبنای هویت شغلی خویش معرفی میکند و کسانی قوام شخصیتی و اخلاقی خود را برخ دیگران میکشند. برای برخی آرایش پوششی، سیما و بدن مهم است، برخی دیگر برعکس ذهنیت را مهم میشمارند و خود را بسان موجودی یکسره اندیشمند، یاغی نسبت به هنجارهای آرایشی یا زاهدمنش معرفی میکنند. انسان بدون پوشش در جهان وجود ندارد. هر کسی دارای پوششی است و بر عهدهی دولت، نهادهای سیاسی و اجتماعی و جامعه است که تمامی پوششها را ارج نهد. با طرح این خواسته جنبش اعتراضی مردم ایران از گفتمان حق بر میگذرد. گفتمان حق بسان اصلیترین گفتمان سیاسی دوران مدرن بر پیشفرض برهنگی انسان استوار است. حق ادعای انسان، بسان انسانِ صرف، انسان بدون هویت و برهنه، به امتیازی معین است. اما انسان هیچگاه برهنه نیست، او هیچگاه انسان صرف نیست. پوشش بخشی از وجود او است. بدون پوشش نمیتواند زندگی کند. پوشش حق انسان نیست، بخشی از وجود او است. مهم آن است که پوششی که انسانی معین برای خود برمیگزیند همانند و همسان دیگر پوششها معتبر و ارزشمند بشمار آید.
آیا گفتمان حق دیگر اهمیت و اعتبار خود را از دست داده است و لزومی به بذل توجه بدان وجود ندارد؟ آیا حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیگر از اهمیت برخوردار نیستند؟ شاید در غرب اینچنین باشد ولی آیا در ایران هم آنگونه است؟ جهان مدرن، همانگونه که مارشال بر آن تأکید ورزیده از دورههای گوناگون موضوعیت حقوق گوناگون برگذشته است. در آغاز در قرن هجدهم حقوق مدنی، حقوقی همانند آزادی بیان و آزادی فعالیت اقتصادی مهم بشمار میامدند. سپس در قرن نوزدهم حقوق سیاسی، حقوقی مانند حق رأی همگانی و حق انتخاب شدن اهمیت پیدا کردند. در نهایت در قرن بیستم حقوق اجتماعی، حقوقی همانند بهرهمندی از حق بیمهی بیکاری و درمان و حداقل معیشت، موضوعیت یافتند. برخی جامعه شناسان به این فهرست حقوق فرهنگی نیز افزودهاند و چند دههی پایانی قرن بیستم را دوران اهمیت این حقوق شمردهاند. آنها حقوق فرهنگی را بمعنای آزادی و بهرهمندی از امکانات لازم برای بازتولید فرهنگ قومی، ملی یا دینی میدانند. بطور کلی میتوان گفت که پس از برسمیت شناهته شدن یک دسته از خقوق دستهای دیگر اهمیت و موضوعیت پیدا میکنند. به هر رو، در ایران هیچکدام از این دسته حقوق بطور جدی برسمیت شناخته نشدهاند که از برگذشتن از آنها بتوان سخن گفت.
برگذشتن از گفتمان حق بمعنای نفی اهمیت آن گفتمان نیست بلکه بمعنای نفی اهمیت کلی و مطلق آن گفتمان است. در حوزههای گوناگون زندگی میتوان بنا به شرایط یکی از هویتهای مدنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مهم شود و انسانها آنرا بسان پوشش انتخابی خود برگزینند. دولت و جامعه موظفند آن پوشش را ارج نهند و برای شخص امکانات لازم را برای دستیابی به غایتهای مورد نظر خود فراهم آورند. ولی هیچ حکم کلی و مطلقی در اینمورد وجود ندارد. میزان امکانات جامعه و خواستهای دیگر انسانها مشخص میکنند تا به چه حد میتوان به غایتهای هر یک از افراد توجه داشت. با اینحال هر کس آزاد است که پوشش هویتی مورد علاقه خود را برگزیند و دیگران نیز موظفند که آن پوشش را مورد بازشناسی قرار دهند. بدون شک در صورتی که یک پوشش خاص (و کنشهائی که از آن نشأت میگیرند) به آزادی و شأن دیگران لطمه وارد میآورد، آنگاه دولت و جامعه میتوانند محدودیتهایی را برای آن قائل شوند. ولی حتی در این زمینه مهم ارجگذاری پوشش است و نه محدود ساختن آن.
جنبش اعتراضی تودهها امروز درگیر مبارزه با جمهوری اسلامی است. این بخودی خود بر خواستهها و شیوهی حرکت آن تأثیر مینهد. خواستههایی همانند انتخابات سالم و آزاد، انحلال نهادهای غیرانتخابی سیاسی، آزادی بیان، جدائی دین از دولت و اقتصاد باز در این رابطه معنا پیدا میکنند. این خواستهها میتوانند بطور کلی معنامند و برای بسیاری جذاب باشند. ولی آنهنگام که از خواستههایی رادیکال، از جهانی متفاوت، از سقف انتظارات سخن میگوییم آنگاه خواستههایی دیگر مطرح میشوند. خواستههای رادیکال نه در گسترهی رویارویی با رژیم و حاکمیتی معین که در گسترهی رویارویی با نظم و ساختار اجتماعی و سیاسی یک دوران دارای موضوعیت هستند.
|