اصل ولایت فقیه و یاران جنبش سبز
ر. الف
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ دی ۱٣٨٨ -
۱٣ ژانويه ۲۰۱۰
ابتدا باید متذکر شوم که انگیزه نوشتن این چند سطر، سخنرانی اخیر آقای خاتمی در جمع شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس و نکته ای از بیانیه آقای کروبی در پذیرفتن اصل ولایت فقیه است.
اخیرا در چرخشی قابل ملاحظه، برخی از اصول گرایان معتدل در حرکتی هماهنگ، تبدیل به منتقدان دولت و سیاستهای آن در برخورد خشن و افراطی با جنبش سبز و مردم گردیده و سعی نموده اند با ایجاد فضایی آرام تر، از روند رو به رشد افراط گرایی جلوگیری نمایند. از طرف دیگر، برخی از اصلاح طلبان نیز با استقبال از این حرکت که آن را در جهت تلطیف فضای امنیتی موجود می دانند، راه کارهایی را برای خارج شدن از بحران فعلی پیشنهاد نموده اند که بسیار هوشمندانه و واقع بینانه طراحی شده اند.
اما نکته ای که در طرف اصول گرا بطور کامل و در طرف اصلاح طلب نیز تا حدی قابل تشخیص است ویا زمزمه هایی هرچند ضعیف از آن به گوش می رسد، تاکید بر این مسئله است که اگر هم برخورد نامناسب و غیرقانونی با معترضان نتیجه انتخابات اخیر در چند ماه گذشته صورت گرفته، با مسئولیت افراد خودسر و حداکثر، تعدادی از صاحب منصبان حکومتی انجام پذیرفته و دامن مقام رهبری و ولی مطلقه فقیه از آن مبراست. جناح حاکم در چند روز اخیر تمام تلاش خود را بکار برده تا نشان دهد این دعوا دعوای خانوادگی است و طرفین آن خودی و از داخل نظامند؛ نظامی که پایه استوارش ولایت فقیه و رهبری کنونی است. طرفین دعوا هم افراطیون دو جناحند که مردم را به جان هم انداخته و بدنبال کسب قدرتند. راه برون رفت از این بحران نیز تنها اطاعت مطلق از اوامر ولی فقیه و گوش جان سپردن به راهکارهای او و پرهیز از افراطی گری است.
بنظر نویسنده، چنین برخوردی از جانب جناح حاکم کاملا منطقی و قابل پیش بینی بوده است. بعد از سرکوب شدید مردم در روزهای سیزده آبان، شانزده آذر و به خاک و خون کشیدن وحشیانه آنان در روز عاشورا، هرچند حکومت بعد از واقعه عاشورا با تمام قوا سعی در وارونه نشان دادن واقعه با استفاده از تمام وسایل و امکانات موجود مشروع و نامشروع داشت تا از بی آبرویی خود جلوگیری کرده و فرصتی برای تجدید قوا بیابد، این مسئله برای آیت الله خامنه ای و فرماندهان سپاه حامی ایشان کاملا روشن گشت که ادامه روند فعلی بدون شک به سرنگونی این حکومت خواهد انجامید. پس ناگزیر باید استراتژی ها را تغییر داد و در عین اینکه قدرت نظامی و امنیتی را باید به رخ مخالفان کشید، از در مسالمت و مهرورزی با آنان درآمد و حساب اغتشاش گران را از معترضین جدا نمود. فضا را با ترورها و بمب گذاریهای هدفمند متشنج و ناامن کرد، عده ای بی گناه را بازداشت نموده، محارب جلوه داد و با شکنجه و فشار وادار به اعتراف در مقابل دوربینهای تلویزیون نمود و اگر لازم شد شاید حتی اعدام کرد. عده ای دیگر را معترضانی دانست که فریب خورده اند و باید به آغوش ولی فقیه باز گردند! بدین ترتیب می توان از خطر فروپاشی جلوگیری نموده و ضمن نشان دادن اینکه حکومت اقتدار لازم را برای برخورد با مخالفان دارد، حیثیت از دست رفته رهبر را تا حد ممکن بازگرداند.
اما نکته ای که باعث نگرانی است تاکید آقای خاتمی در سخنرانی اخیر بر اصل ولایت فقیه و پذیرفتن این اصل از طرف آقای کروبی درآخرین بیانیه اوست. با وجود احترام خاصی که نویسنده به آقای کروبی قائل است و ایستادگی و شجاعتش را تحسین می کند، پرداختن به این مسئله را بسیارضروری و عدم توجه به آن را در شرایط کنونی ضربه بزرگی به جنبش سبز دموکراسی خواهی مردم ایران می داند.
بنظر نویسنده مشکل اصلی کنونی کشور ریشه در اختیارات بی حد و حصر ولی فقیه و آزادی عمل کامل و بدون محدودیت او دارد. اینکه از نظر اخلاقی یا روانی، ولی فقیه کنونی دارای چه شخصیتی است، مسئله ایست که به جای خود قابل بررسی است. اما مهمتر این است که جایگاه ولایت مطلقه فقیه برای شخصی که حائز کسب آن تشخیص داده شده است منزلتی را به همراه می آورد که به دلیل انسان بودن وبنابراین جایزالخطا بودن وی، بشدت او را در معرض آسیبهای شخصیتی مانند خودکامگی و توهم خداگونه شدن یا نمایندگی خدا و پیغمبرانش در روی زمین قرار می دهد. این خود بزرگ بینی، آشفتگی و بیماریهای فردی تاثیری فاجعه آمیز بر جامعه ای خواهد گذاشت که تحت اوامر چنین شخصی اداره می شود. باز تاکید می کنم که مشکل شخص نیست و جایگاه است.
بیاد بیاوریم آیت الله خمینی را که با وجود اینکه به اعتقاد بسیاری از نظر فردی، انسانی پرهیزکار و وارسته بود، در جریان قتلهای مخالفان سیاسی در سال شصت و هفت، دستور اعدام هزاران مخالف عقیدتی و سیاسی را صادر نمود و آن فاجعه بزرگ را رقم زد. و اگر حتی در این زمینه سخنان برخی مبنی بر عدم اطلاع دقیق وی از واقعیت موجود و ارائه اخبار نادرست توسط معتمدین به ایشان را بپذیریم، صورت مسئله تغییری نخواهد کرد و حسرت نهادی قانونی که بصورت معقول احکام حکومتی آن مرحوم را قبل از اجرا مورد بررسی و سنجش قرار می داد، بر دل آگاهان می ماند. شاید بتوان گفت که با هیچ روایتی از نظریه های دولت در فقه شیعه، نمی توان بین نظام مبتنی بر ولایت فقیه و حکومت مردمسالار سنخیتی قائل شد. در تمام آنها ولایت فقیه جایگاهی فوق بشری داشته و امری مقدس است. اگر هم معتقد باشیم ولی فقیه باید توسط مردم انتخاب شود و یا حتی ولایت او را محدود به امور قضایی و اجتماعی کنیم، در عصر کنونی و برای انسانهای ذاتا صاحب حق، این مفهوم غیر قابل پذیرش و حتی توهین آمیز بشمار می آید.
در چند ماه گذشته، خشونتهای بسیار بر مردمی که در ابتدا فقط رایشان را می خواستند اعمال شد. اکثر آنان در راهپیمایی آرام میلیونی بیست و پنجم خرداد با ولایت و ولی فقیه کاری نداشتند. می خواستند احمدی نژاد نباشد. اما سخنان ولی فقیه در نماز جمعه بیست و نهم خرداد و تهدید عریان مردم توسط وی، اعمال خشونتهای بی حد و حصر و به خاک و خون کشیدن معترضان، شکنجه، اعتراف سازی و کشتار زندانیان با مدیریت نهادهای تحت امر رهبر مانند قوه قضائیه، بسیج و سپاه وجعل واقعیت، هتاکی، سناریو سازی و دروغ پردازی رسانه های مطیع اوامر ولی فقیه مانند صدا و سیما، روزنامه کیهان، خبرگزاری ایرنا، فارس و ...موجب شد مردم چهره واقعی ولی فقیه را به روشنی و بدون آراستگی های همیشگی مشاهده کرده و مهمتر اینکه خطرات جایگاه ولایت فقیه را با تمام وجود خود لمس کنند. پس شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و مرگ بر خامنه ای" یا "مرگ بر اصل ولایت فقیه" که امروزه کمابیش در هر راهپیمایی شنیده می شود، بگذریم از اینکه نویسنده خود با شعار مرگ مخالف است، شعاری انحرافی نیست و اتفاقا نشان از درک عمیق مردمی دارد که خطر ولایت فقیه را بخوبی دریافته اند.
در نهایت، خواهشی که نویسنده از امثال آقای خاتمی دارد این است که اگر هم در شرایط فعلی نمی توانند به صراحت نظرشان را در مورد ولی فقیه و ولایت مطلقه اعلام کنند، خواسته یا ناخواسته آن را تایید نکرده و حد اقل این موضوع را مسکوت گذارند. و بدانند که کاری ترین ضربه به جنبش سبز زمانی وارد خواهد شد که آنان در مذاکرات خود با جناح حاکم به توافق برسند که ابتدا اصل ولایت فقیه و سپس ولی فقیه کنونی را در ازای گرفتن امتیازاتی به رسمیت بشناسند.
البته شعار "خامنه ای قاتله ولایتش باطله" از شعارهایی بود که مطرح گشت و این سوال را برای مطرح کنندگان و مخاطبان پیش کشید که اگر ولایت رهبر فعلی باطل است، چه نهادی باید آن را تشخیص دهد و ولی مطلقه فعلی را عزل و فرد یا افراد دیگری را به جای ایشان معرفی کند؟ ظاهرا جواب روشن بود، مجلس خبرگان مطابق قانون اساسی مسئول این امر است. اما مگر در مجلس خبرگان کسی جرات مخالفت با رهبر را دارد؟ آیت الله دستغیب تنها کسی بود که چنین جراتی داشت و دیدیم چه بر سرش آوردند! علاوه بر این، مجلسی که اعضایش جمعی از مسن ترین روحانیون مرد دست چین شده شورای نگهبان و شورای مدیریت حوزه علمیه قم، دو نهاد تحت امر رهبر، می باشند، غیر از مدح سلطان چه هنر دیگری می توانند داشته باشند؟ برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توان به مقاله زیر از همین نویسنده مراجعه کرد: www.rahesabz.net
یا www.akhbar-rooz.com
|