یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

انقلاب مسالمت‌آمیز
تنها راه برون‌رفت از بحران کنونی


ب. بی نیاز (داریوش)


• برای پرهیز از هرگونه سازش یا مماشات تاکتیکی با حکومت نظامی- ولایی ضروری است که مقدمتاً دو اصل «جمهوری اسلامی باید برود» و «راه مسالمت‌آمیز انقلاب» پذیرفته شوند. و از آن جا که همه‌ی افراد، گروه‌ها، سازمانها و احزاب سیاسی دموکراتیک «منشور جهانی حقوق بشر» را قبول دارند، بنابراین می‌توان این منشور سی‌ماده‌ای را مبنای این پیمانِ سیاسی- حقوقی قرار داد. فقط از این طریق است که «جنبش حقوق بشر مردم ایران» می‌تواند یک چهره‌ی واقعی و مادی به خود بگیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣٨٨ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۰


پیش از پرداختن به این مسئله بهتر است ابتدا درک خود را از مفاهیمی چون انقلاب (هدف) و راه مسالمت‌آمیز یا قهرآمیز (وسیله) ارایه دهم.
من انقلاب سیاسی را این گونه می‌فهمم: انقلاب سیاسی یعنی دگرگون کردن ساختارهای سیاسی یک جامعه و تعویض یک نوع معین از نظام اداری و کشورداری به یک نوع دیگر. انقلاب 57 یک انقلاب سیاسی بود زیرا ساختارهای سیاسی یک جامعه‌ی شبه مدرن بورژوایی را به ساختار سیاسی جامعه‌ی دینی قرون وسطایی دگرگون ساخت (1). به همین دلیل می‌توان گفت که هر انقلاب سیاسی، لزوماً مترقی یا رو به جلو نیست. انقلابات سیاسی لزوماً به تغییر و دگرگونی مناسبات اقتصادی حاکم بر یک جامعه معین منجر نمی‌شوند. ولی زیر ساخت سیاسی‌ای را فراهم می‌کنند که در آن یک نوع معین از شیوه‌ی زندگی سیاسی و شیوه‌ی حل مسایل اجتماعی و اقتصادی را عرضه می‌کنند.
تاکنون یعنی تا اواخر قرن بیستم اکثریت قریب به اتفاق انقلابات سیاسی از طریق مبارزات قهرآمیز به فرجام رسیدند، خواه این انقلابات تحت عنوان انقلابات بورژوایی، خواه سوسیالیستی رقم خورده باشند. علت اصلی قهرآمیز بودن این دگرگونی‌ها اساساً در عدم رشد نسبی جوامع مدنی نهفته است. کیفیت اصلی جامعه‌ی مدنی، رشد ذهنی شهروندان است که با نرخ بالای باسوادی آن جامعه نسبت مستقیم دارد، از سوی دیگر وابسته است به شکل‌گیری نهادهای مدنی و سیاسی که حاملین آن همین شهروندان باسواد می‌باشند. شکاف عظیم و غیرقابل پرش بین نهاد دولت و جامعه‌ی توده‌ای بی‌شکل منشاء اجتناب‌ناپذیری انقلابات قهرآمیز بوده است. در این جا، هم نهاد دولت، بدوی (primitiv) است و هم جامعه‌ی توده‌ای. ولی همواره چنین بوده که انقلابات سیاسی برای از بین بردن نهاد کهنه‌ی دولتی مجبور بودند از طریق مبارزات قهرآمیز سازمان‌یافته، مقاومت نهادهای سازمان‌یافته‌ی قهریه‌ی دولتی را در هم بشکنند. از این رو، خصلت اساسی مبارزات قهرآمیز نه در مقاومت و دفاع پراکنده‌ی مردم که در سازمان‌یافتگی آن تعریف می‌شود. بنابراین زمانی که ما از مبارزات قهر‌آمیز سخن می‌گوئیم نباید فراموش کنیم که این مبارزات اساساً سازمان‌یافته می‌باشند.
حال پرسش اصلی در رابطه با جامعه ایران این خواهد بود: آیا می‌توان در ایران کنونی یک انقلاب مسالمت‌آمیز را به فرجام رساند؟ ابتدا به امکانات موجود نظری بیفکنیم.
در حال حاضر کلاً دو آلترناتیو (بدیل) برای برون رفت از این وضعیت نابسامان بحرانی وجود دارد: 1- فرآیند اصلاحات یا رفرم و 2- فرآیند انقلاب، یعنی سازماندهی عمومی برای جابجایی یک ساختار سیاسی نوین به جای ساختار سیاسی کهنه.

فرآیند اصلاحات
جنبش اصلاح طلبی یا رفرمیسم یعنی چه: طبق تعاریف استاندارد بین‌الملللی، رفرم یعنی تغییرات بابرنامه و مسالمت‌آمیز در مناسبات و ساختار سیاسی موجود. ولی اصلاح‌طلبان ایرانی چه درکی از آن به جامعه‌ی ایران تحویل می‌دهند؟ آنها به طور مستقیم و یا غیرمستقیم این تعریفِ خودساخته را به جامعه‌ی مدنی ایران عرضه می‌کنند: اصلاحات یعنی تغییرات کمّی و تدریجی در ساختار همین حکومت نظامی- ولایی و ارتقاء آن تا یک نظام سکولار دموکراتیک. پرسش اصلی: چرا پروژه‌ی اصلاحات در ایران به بن‌بست رسیده است؟ تمامی کسانی که معتقد به اصلاحات در این نظام دینی هستند بر این اعتقاد هستند (آگاهانه یا غیرآگاهانه) که این نظام دینی از چنان کیفیت انعطاف‌پذیری برخوردار است که می‌توان این پروژه را تا ایجاد یک نظام دموکراتیک ادامه داد. ولی یک اصل علمی می‌گوید: فقط زمانی یک نظام می‌تواند اصلاحات یا تغییرات کمّی را پذیرا باشد که قابلیت انعطاف‌پذیری داشته باشد یعنی دموکراتیک باشد. آقای گنجی در همین رابطه می‌گوید: «کارل پوپر نظام‌های دموکراتیک را نظام‌هایی به شمار می‌آورد که می‌توان آن‌ها را به روش‌های مسالمت‌آمیز (از طریق صندوق رأی) رهبران سیاسی را عوض کرد.» (2) بنابراین طبق تعاریف استاندارد که آقای گنجی نیز بر آن تأکید دارد، امکان رفرم و تغییر رهبران سیاسی فقط در نظام‌های دموکراتیک قابل تحقق است. حال این پرسش پیش می‌آید: آیا پروژه‌ی اصلاح‌طلبی با نظام انعطاف‌ناپذیر و غیردموکراتیک جمهوری اسلامی در تناقض است یا خیر؟ البته پاسخ این پرسش را باید اصلاح‌طلبان ایرانی بدهند!

فرآیند انقلاب
1- دانش تاکنونی ما اساساً پروژه‌ی انقلاب و راهکارِ قهرآمیز را مکمل یکدیگر می‌داند. ولی این «دانش» نه بر شرایط ملی و جهانی امروزین که دیروزی استوار است. از اواخر قرن بیستم تقریباً همه‌ی فیلسوفان سیاسی بر این نکته اتفاق نظر دارند که: عصر انقلابات قهرآمیز به پایان رسیده است. ولی این بدان معنا نیست که اساساً عصر انقلابات سیاسی به پایان رسیده است. زیرا انقلابات سیاسی می‌توانند به وقوع بپیوندند ولی مسالمت‌آمیز. اساساً راهکار قهرآمیز برای رسیدن به هدف (انقلاب)، یک راهکار سازمانیافته‌ی آگاهانه است. مبارزات خیابانی مردم و واکنش‌های زمخت و خشمگیانه‌ی آنها در مقابل خشونت دولتی، تحت عنوان مبارزه‌ی قهرآمیز طبقه‌بندی نمی‌شوند. می‌توان آنها را تحت عنوان «خشونت» یا «قهر فیزیکی» ملاحظه کرد ولی نمی‌توان به آن صفتِ «مبارزات انقلابی قهرآمیز» داد. حتا رفتار «خشونت‌آمیز» واکنشی مردم هند در مقابل نیروهای انتظامی استعماری انگلیس بارها و بارها رخ داده است، البته بدون آن که به صفت و کیفیت ضدخشونت آن جنبش لطمه خورده باشد. زیرا رهبران آن جنبش تا به آخر از فکر سازماندهی قهرآمیز مبارزات پرهیز کردند. بنابراین باز تأکید می‌کنم: بین واکنش خشونت‌آمیز مردم در مقابل خشونت دولتی با مبارزه‌ی قهرآمیز سازمانیافته و آگاهانه باید تفاوت ماهوی و کیفی قایل شد. اولی کیفیت خودجوش، پراکنده و گذرا دارد ولی دومی هدفمند و پایدار است.
ولی جامعه‌ی امروز ایران نه هند آن زمان است و نه کنگو یا چین امروز. ایران امروز- صرف‌نظر از عناصر خرافی، اسطوره‌ای و دینی آن- جامعه‌ای است که علی‌رغم اراده و شعور حاکمان دینی، فرآیندی را طی کرده است که نطفه‌های آن توسط عباس میرزا و امیرکبیر بنیان‌گذاری شده بود، توسط انقلاب مشروطه تأئید تاریخی شد و در زمان رضا شاه و محمدرضاشاه ادامه یافت. همین بافت به غایت متناقض امروزی به بستری تبدیل شده است که امروز جامعه‌ی ایران در کلیت خود با نهاد دولت دینی در رویارویی کامل قرار گرفته‌ است. این موضوع را در فلسفه‌ امروزین با اصل «وابستگی حساس به شرایط آغازین» توضیح می‌دهند. یعنی سنگ‌های اولیه‌ای (شرایط آغازین) که زمانی توسط عباس میرزا و امیرکبیر به عنوان پایه چیده شدند و پس از انقلاب مشروطه در دوران پهلوی‌ها، با افت و خیزها، ادامه یافت. امروز پس از صد و بیست سال همین «شرایط آغازین»، علی‌رغم همه‌ی تمامیت‌خواهی‌های دولتی، چه در دوران پهلوی و چه در دوران کنونی، به ثمر نشسته است. جامعه‌ای که به گونه‌ی خودسامان به جامعه‌ای‌ تبدیل شده که از کیفیات یک جامعه‌ی مدنی برخوردار است. در جامعه‌ی امروزین ایران برخلاف آستانه‌ی انقلاب 57 دولت در مقابل یک جامعه‌ی توده‌ای بی‌شکل قرار ندارد (نکته‌ای که بسیاری از روشنفکران فراموش می‌کنند)، بلکه با یک جامعه‌ با کیفیت مدنی مواجه است. یعنی دولت با یک جامعه‌ی نسبتاً باسواد که خود را در نهادهای مدنی ثبت‌شده یا ثبت‌نشده سازمان‌دهی کرده است، روبرو می‌باشد. طبق آخرین لیستی که من در اختیار دارم قریب به چهار هزار نهاد مدنی ثبت‌شده (اگر چه تحت کنترل دولت) وجود دارد. ولی آگاهان معتقدند که نهادهای مدنی در مجموع (ثبت‌شده و ثبت‌نشده) بیش از 20 هزار تا می‌باشند. در کنار این نهادها، احزاب و سازمانهای سیاسی وجود دارند که تعداد آنها به 50 می‌رسد. این نهادها از سوی جامعه (توسط همان دست نامرئی سنگ اول – وابستگی حساس به شرایط آغازین)، طی یک پروسه‌ی خودسامان، به دولت اسلامی تحمیل شده‌ و دولت حداکثر تلاش خود را کرده و می‌کند که بتواند بر آنها کنترل داشته باشد، امری که امکان‌ناپذیر است. تفاوت نهاد دولت و جامعه‌ی مدنی ایران مانند تفاوت پدر بزرگ و نوه است، یعنی اختلاف دو نوع متفاوت انسان که چند نسل بایکدیگر تفاوت دارند و عملاً زبان یکدیگر را نمی‌فهمند.
2- آن چه آغاز دارد، پایان نیز دارد (3). عمر نظام‌ها و به ویژه نظام‌‌های سیاسی با تطبیق‌پذیری و انعطاف‌پذیری آنها نسبت مستقیم دارد. «نشانه‌های پیری» نظام اسلامی نه تنها در پیری بیولوژیک رهبران آن است، بلکه در «پیری» و «خشکیدگی» مناسبات و ترکیب عناصر تشکیل‌دهنده‌ی آن نیز می‌باشد. برای حفظ این نظام انعطاف‌ناپذیر و غلبه بر این «پیری»، دو آلترناتیوِ به ظاهر جوان به طور خودسامان شکل گرفتند. اولی توانست خود را در حکومت نظامی- ولایی تثبیت نماید (نظامیان) و دومی به مدار اپوزیسیون اصلاح‌طلب پرتاب شد. اولی محصول اصلی و واقعی یک جنگ هشت‌ساله و دومی محصول جنبی و غیرواقعی همان جنگ بود. گرچه سرچشمه و منشاء این دو یکی بوده ولی مسیر این نهرها از یکدیگر جدا شد. هر دو بدیل نتوانستند بر «پیری» و «انعطاف‌ناپذیری» این نظم فایق آیند، زیرا آب زندگانی‌ای که در رگهای این دو نهر جاریست، از یک جنس می‌باشد. در عناصر ترکیبی این نظم، دو عنصر از جایگاه تعیین‌کننده برخوردار است: زیرساخت سیاسی و زیرساخت اقتصادی.
زیرساخت سیاسی این نظم برخلاف زیرساخت‌های انعطاف‌پذیر که بر جذب و همزیستی قرار گرفته، فقط بر حذف استوار شده است. این روش یا سیاست حذفی نه تنها در سیاست که در اقتصاد نیز نمایان است. ولی حذف یعنی چه؟ حذف تنها به معنای حذف فیزیکی مثل اعدام یا کشتن نیست. حذف یعنی خارج کردن فیزیکی و معنوی از یک قلمروی معین. این حذف در اقتصاد خود را در سلب مالکیت و تخصیص مالکیت این یا آن شئی نشان می‌دهد (تشدید انحصار اقتصاد دولتی). بنابراین فرآیند حذف، آغاز انحصار از طریق بهره‌مندی از امکانات انحصاری است (مانند در اختیار داشتن قوای سه گانه).
حکومت نظامی- ولایی کنونی زیرساخت سیاسی خود را آن چنان شکل داده است که هرگونه تغییر یا اصلاحی منجر به ریزش آن می‌شود. از این رو، اجباراً فقط می‌تواند آن کسانی را پذیرا باشد که در ساختارش حل شوند. این یعنی انزوا و انفراد نظام ولایی و تنگ شدن حلقه‌ی خودی‌ها. ولی مشکل اصلی، بن‌بست اقتصادی این نظام است که به پاشنه‌ی آشیل آن تبدیل شده. در واقع جامعه‌ی ایران با یک نظام فرتوت رو به مرگ مواجه است.

شرایط عینی بین‌المللی و ملی برای انقلاب مسالمت‌آمیز
انقلابات مسالمت‌آمیز در اروپای شرقی آغاز گفتمان «انقلابات مسالمت‌آمیز» در عصر کنونی شد. دو عامل اصلی موجب انقلابات مسالمت‌آمیز در بلوک شرق به سرکردگی شوروی شد: 1- ناتوانی و به بن‌بست رسیدن نظام‌های سوسیالیستی در شکوفایی اقتصادی و ساختارهای مدنی و 2- رشد آموزشی مردم در این جوامع. این ناتوانی و فرسودگی اساساً در رهبریت روسی نمایان بود. زیرا با آغاز اعتراضات شهروندان در بلوک سوسیالیستی در آغاز سال 1989 دیگر شوروی مانند سالهای 1953، 1956 و 1968 توانایی دخالتِ نظامی در اقمار خود را نداشت. از سوی دیگر آغاز جنبش مدنی که تحت عنوان منشور 77 در چکسلواکی سابق آغاز شده بود، موجب بسط جنبش‌های اعتراضی شهروندان در بلوک شرق شد که خود این‌ها بعدها به حاملین اصلی این انقلابات مسالمت‌آمیز تبدیل شد.
در فرآیند این تحولات سیاسی در بلوک سوسیالیستی در کنار مفهوم انقلاب، مفاهیمی چون «تحول»، «از هم پاشیدن»، «فروپاشی»، «ریزش» و «زوال» برای توضیح این دگرگونی‌های سیاسی به کار برده می‌شد. ولی سرانجام مورخین و فیلسوفان سیاسی این دگرگونی یا تحولات سیاسی را تحت عنوان «انقلاب مسالمت‌آمیز» طبقه‌بندی کردند. ایلکو-ساشا کووالزوک (Ilko-Sascha Kowalczuk) که به عنوان مورخ، تحقیقات وسیعی در زمینه‌ی انقلابات و جنبش‌های مقاومت دارد، انقلاب مسالمت‌آمیز 1989 در آلمان شرقی را این گونه جمع‌بندی می‌کند: «نظم سابق دیگر ناتوان، نامشروع و به لحاظ اخلاقی فاسد بود؛ همه‌ی ارزش‌ها و باورهایی که نمایندگی می‌کرد، فرسوده شده بودند؛ مردم و شهروندان در مقابل آنها صف‌آرایی کرده بودند و ساختارهای نوین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را خواهان بودند؛ بدین ترتیب یک نظم جدید ایجاد شد؛ طی چند ماه این جنبش توانست ساختارها، ارزش‌ها، ایده‌ها، فرهنگها و نخبگان حاکم کهن را از میان بردارد، تقریباً هیچ چیز دیگر در عرصه‌ی عمومی مانند سابق نبود، به همین دلیل مفهوم «انقلاب» به درستی بیانگر این فرآیند است.» (4)
انقلابات مسالمت‌آمیز در بلوک شرق که با فروپاشی بلوک سوسیالیستی همراه بود، نقطه‌ی پایانی جنگ سرد و پایان رقابتهای دو بلوک نیز بود. این شرایط بین‌المللی، بستر مساعدی شد برای انقلابات مسالمت‌آمیز که در آینده رخ خواهند داد.
در کنار این دگرگونی در سطح بین‌المللی گسترش فناوری اینترنت است که زیرساخت ارتباطی جهان را تغییر داده است. گسترشِ جهانی این فناوری عملاً از اوایل سالهای نود قرن بیستم به وقوع پیوست. تأثیرات بلاواسطه‌ی این فناوری ابتدا در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری نمایان شد: جایگزین شدن تجارت الکترونیکی (e-commerce) به جای تجارت سنتی، شکل‌گیری دولتِ الکترونیکی، بحران در ساختارهای حزبی در اروپا و سرانجام تبدیل کردن جهان به یک دهکده‌ی کوچک و محو مجازی مرزهای ملی. برای اولین بار مفهوم «عصر ارتباطات» به یک پدیده‌ی مردمی تبدیل شد. «مبارزات رسانه‌ای یا اطلاعاتی» به پایه‌ی مبارزات خیابانی، اعتصابات، نافرمانی‌ها و بایکوت‌ها تبدیل شد. و برای اولین در تاریخ جهانی «همبستگی جهانی» یا «انترناسیونالیسم» برای مردم عادی ملموس گردید. امروز دیگر اینترنت جزو زندگی ماست، بدون آن نه مبادلات اقتصادی، نه سیاسی و نه خصوصی صورت می‌گیرد. اینترنت، خود به مهم‌ترین ابزار مبارزات مسالمت‌آمیز تبدیل شده است، به اصطلاح از طریق می‌توان دولتهای توتالیتر را «محاصره‌ی اطلاعاتی» کرد و عرصه‌ی عمومی را حساس کرد. از سوی دیگر خود اینترنت باعث آفرینش هزاران نهاد مدنی مجازی یا واقعی شده است که در جوامع مدنی امروزین فعال هستند.

انقلاب سیاسی مسالمت‌آمیز
تحولات سیاسی در بلوک شرق نشان داد که انقلاب سیاسی مسالمت‌آمیز امکان‌پذیر است. علت اصلی تن دادن دولت‌های توتالیتر به انقلاب مسالمت‌آمیز، در مرتبه‌ی اول در پوسیدگی و فرتوتی آنها نهفته است (مطلقیت قهر، مغلوب قهر مطلق می‌شود!). نظام کنونی ایران هم فرتوت است و هم از درون پوسیده. به همین دلیل، هرگونه مبارزه‌ی قهرآمیز سازمانیافته می‌تواند هرمون آدرنالین آن را بالا ببرد و به پایداری آن یاری رساند. ولی مبارزات فرسایشی- تظاهرات، اعتصاب، نافرمانی‌های کوچک و بزرگ و هزاران نوع دیگر مبارزه که به ذهن من فردی نمی‌رسد- مانند ضربات پی در پی بوکسوری می‌مانند که سرانجام طرف مقابل را مغلوب خواهد ساخت. ولی بایستی این مبارزات فرسایشی را سازماندهی و هماهنگ کرد تا بتوان هزینه آن را برای مردم به حداقل رساند. تاکنون این حکومت نظامی – ولایی فقط با مبارزات خودجوش مردم مواجه بوده است، یعنی می‌توان گفت که با یک درصد توانایی‌های نهفته در مردم روبرو نشده است. برای جنبش سکولار و دموکراتیک، کیفیت مهم است، یعنی چه چیزی جانشین این نظام خواهد شد. باید و می‌توان کیفیت مطالبات مردم را بالا برد و آنها را در خرید «کالاهای سیاسی» مشکل‌پسند کرد. عربها ضرب‌المثل زیبایی دارند: کل تأخیر فی خیر! این نظام خود را بیش از سی سال به ما تحمیل کرد، حالا هم می‌توانیم داوطلبانه و آگاهانه دو سه سال دیگر صبر کنیم! ولی مهم این جاست که ما بتوانیم یک فرهنگ مداراگری و تساهل و دموکراتیک اشاعه دهیم که بستر سالمی باشد برای حل مسایل آتی‌مان.
حال در این جا به اظهارات یکی از مخالفان سرسختِ پروژه‌ی انقلاب توجه کنیم:
آقای گنجی می‌گوید: «"همه انقلابها پیامدی خشونت بار دارند و طبیعتا به خشونت نیاز داشته و خواهند داشت."» (5) به تشریح همین جمله‌ بپردازیم! این جمله بار جهانشمولی و پرنسیبی دارد. «همه‌»‌ی انقلابها «طبیعتاً» به خشونت نیاز داشته و «خواهند داشت.» (خوب دقت کنید: خواهند داشت) یعنی «طبیعت همه انقلابها خشونت بار است.» حال این پرسش پیش می‌آید پس چرا طبیعت انقلابات سیاسی در بلوک شرق خشونت‌بار نبوده است؟ البته آقای گنجی در جایی دیگر (6) پاسخ من را داده است. او گفته است: «متکای من، تاریخ است، نه بحث های انتزاعی. به گذارهای موفق به دموکراسی در ٣٥ سال گذشته می‌نگرم که همگی به روش‌های مسالمت‌آمیز به هدف دست یافته‌اند، نه استفاده از اسلحه.» من نمی‌دانم که در این جا به چه گفته‌ی آقای گنجی متوسل شوم. به تجربیات 35 ساله‌ی گذشته که به روش‌های مسالمت‌آمیز به هدف خود یعنی انقلاب سیاسی رسیدند یا اصل جهانشمول او یعنی «طبیعت همه انقلابها خشونت‌بار است»؟ گنجی انقلابات سیاسی در بلوک شرق را جزو همین تجربیات 35 سال گذشته، می‌گذارد ولی چرا او حاضر نیست بپذیرد که در ایران امروز هم می‌توان یک انقلاب مسالمت‌آمیز را به فرجام رساند؟ منشاء این تناقض کجاست؟ به اعتقاد من منشاء این تناقض دو علت دارد. علت اول درک التقاطی آقای گنجی از مفهوم «اصلاحات» و «انقلاب» است و علت دوم این است که هنوز آقای گنجی علی‌رغم اعلام‌شان که دولت و دین باید از یکدیگر جدا باشند، هنوز در بند اندیشه‌ی دینی خود به نوعی گرفتار است. زیرا او در جایی می‌نویسد: «روشن است که نواندیشان دینی از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند، دولت دینی را دموکراتیک به شمار نمی آورند، سکولاریسم را یکی از اوصاف نظام های دموکراتیک به شمار می آورند. نواندیشان دینی مسلمانند، اما به حکومت دینی باور ندارند. آنها مدافع و مبلغ نظام سیاسی دموکراتیک، کثرت گرایانه، جامعه ی مدنی، حقوق بشر، برابری حقوقی زنان و مردان، و... هستند.» (7) این جمله‌ی آقای گنجی نه بوی اصلاحات که بوی انقلاب می‌دهد. به عبارتی ما در این جا فقط با تناقضات نظری آقای گنجی مواجه هستیم: از یک سو اذعان دارد که انقلابات اخیر مسالمت‌آمیز به فرجام رسیدند ولی از سوی دیگر اعلام می‌کند که طبیعت همه انقلابات خشونت‌بار است، از یک سو بر مفهوم اصلاحات و رفرم تأکید می‌کند ولی از سوی دیگر جدایی دولت و دین را تبلیغ می‌کند. تناقضات نظری و تفکری آقای گنجی تبلور تناقضات فکری همه‌ی شاخه‌های کوچک و بزرگ اصلاح‌طلبان است. به اعتقاد من، بدون مرتفع کردن این تناقضات نظری یک مبارزه منسجم و سازش‌ناپذیر با حکومت دینی توتالیتر امکان پذیر نیست.
در ضمن من نمی‌دانم که کدام نیروی سیاسی ایرانی از مبارزات قهرآمیز سازمانیافته سخن گفته که آقای گنجی امروز این چنین علیه شعار «جمهوری اسلامی باید برود» صف‌آرایی کرده و کسانی را که می‌خواهند زیر این شعار جمع شوند، به خشونت‌طلبی متهم می‌کند؟ اتفاقاً بنا بر همین تجربیات «35 سال گذشته» که گنجی از آن نام می‌برد من معتقدم که می‌توان در ایران یک انقلاب مسالمت‌آمیز را به فرجام رساند. برخلاف گنجی ما معتقدیم که هم نیروهای سیاسی سکولار ایرانی و هم مردم ایران خشونت‌گریز هستند و حاضر نخواهند شد که برای رسیدن به هدف خود یعنی فروپاشی حکومت اسلامی به همان ابزاری متوسل بشوند که حکومت اسلامی طی سی سال زندگی‌ِ نابودگر خود به آن متوسل شده است.

پیشنهاد:
به همین جهت جنبش سکولار و دموکراتیک ایرانیان دو راه بیشتر در مقابل خود ندارد: یا از جنبش دینی اصلاح‌طلبان که خواهان حفظ همین نظام است، دنباله‌روی کند و به زائده‌ی آن تبدیل شود یا دست به تشکیل و ایجاد یک آلترناتیو سکولار و دموکراتیک بزند. این آلترناتیو یا بدیل سیاسی که می‌تواند تحت این یا آن عنوان شایسته متولد شود، در مرتبه‌ی اول یک قرارداد یا یک پیمان سیاسی- حقوقی است. برای پرهیز از هرگونه سازش یا مماشات تاکتیکی با حکومت نظامی- ولایی ضروری است که مقدمتاً می‌بایستی دو اصل «جمهوری اسلامی باید برود» و «راه مسالمت‌آمیز انقلاب» پذیرفته شوند. و از آن جا که همه‌ی افراد، گروه‌ها، سازمانها و احزاب سیاسی دموکراتیک «منشور جهانی حقوق بشر» را قبول دارند، بنابراین می‌توان این منشور سی‌ماده‌ای را مبنای این پیمانِ سیاسی- حقوقی قرار داد. فقط از این طریق است که «جنبش حقوق بشر مردم ایران» می‌تواند یک چهره‌ی واقعی و مادی به خود بگیرد و تمامی نیروهای پراکنده و سرگردان را حول مطالبات حقوق بشری جمع نماید. یکی از نمونه‌های تاریخی، جنبش منشور 77 چکسلواکی است که با جنبش دموکراتیک کنونی مردم ایران نقاط مشترک بسیار دارد. (8)


1- پیچیدگی وضعیت ایران از تلفیق همین عناصر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شبه مدرن و قرون وسطایی ریشه گرفته است.
2- zamaaneh.com
3- در چین قدیم یک روز یکی از راهزنان معروف که جزو بهترین جنگجویان نیز به شمار می‌رفت، با یارانش به روستایی حمله می‌کند. آنها بسیاری را می‌کشند و روستا را غارت می‌کنند. نوجوانی که پدر و مادرش را از دست داده بود رو به راهزن بزرگ کرد و گفت: تو را خواهم کشت! راهزن قهقهه‌ای سر داد و گفت: منتظرت هستم. بیست سال بعد که راهزن، پیر و گوشه‌گیر شده بود در کنار دره‌ای عمیق نشسته‌ای بود. همان پسرک که امروز دیگر جوانی رشید شده بود در کنارش نشست و سلام کرد. او سنگی را برداشت و در دره‌ی عمیق رها کرد و گفت: دو چیز در جهان مطلق هستند. یکی سقوط آزاد سنگ (که امروز ما به آن نیروی جاذبه می‌گوئیم) و دیگری مرگ. پیرمرد نگاهی به جوان انداخت و گفت: نسبت به سن‌ات بسیار خردمندانه سخن می‌گویی. جوان به راهزن پیر یادآوری کرد که او کیست. پیرمرد نگاهی به ته دره‌ی عمیق انداخت، آرام از جا برخاست و سقوط آزاد کرد. جوان با خود اندیشید: مطلقیت قهر، مغلوب قهر مطلق شد.
4- یکی از کتابهای مهم کووالزوک «پایان بازی. انقلاب 1989 در جمهوری دموکراتیک آلمان» است. نقل قول فوق که مورد توافق بسیاری از مورخین واقع شده است در ویکی‌پدیا به عنوان شاخص و تعریف «انقلاب مسالمت‌آمیز» درج شده است.
5- نشست گنجی در لندن: www.rahesabz.net
6- zamaaneh.com
7- www.roozonline.com
8- ترجمه‌ی منشور 77 (Declaration of Charter 77) که پلاتفرم جنبش مدنی چکسلواکی بود، در مقاله‌ «مختصری درباره‌ی تطور جامعه‌ی مدنی» بخش 7 ، اخبار روز آمده است:
akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست