ارتفاع سبز و چند سروده ی دیگر
ریوار آبدانان
•
دارهای اعدام را
بنگر
گفتهبودم که جغرافیایِ میهنم
پُر بیشهست!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۷ دی ۱٣٨٨ -
۱۷ ژانويه ۲۰۱۰
به یاد شهدای اعدامی: عگید، احسان و فصیح
● «ارتفاع سبز»
دارهای اعدام را
بنگر
گفتهبودم که جغرافیایِ میهنم
پُر بیشهست!
رعدْواژهی «نَه» را
بشنو
از دهانِ من؛
گفتهبودم
گفتهبودم که هوای میهنم
طوفانیست!
ببین ارتفاع سرزمینم را
چه
« با
لا
تَر»
از سطح مُردابیِ شماست
آقایِ قاضی!
...پرواز مرا نمیبینی؟!
ریوار آبدانانـ پاییز ۲۰۰۹ قندیل
● «نوستالوژی»
در خیابان شهر
فریادزنان
سینه سپر گلولههای داغ نمود
چون عاشق آزادی بود!
چتر زردتُ وا کردی
وقتی از پسْکوچهی تاریک زمستون پیچیدی
آفتابگردونی پیِ خورشید بودی!
اینُ همه دیدن
پنجرهها
دودکشا
خیابونا
...
میون غُلغُل جمعیت
میون دریادریا موج
آشیون کردن دو پرنده تو نیگات
یکی امید
یکیشون غم.
اینُ همه دیدن
باد سرد
شاخهی لخت درخت
تیرایِ برق
...
مشت کوچیکتُ گره کردی
دونهبرفا تویِ هُرمِ نَفَسات آب شدن
لبخند زدی به آسمون
به زمین
به جمعیت
بعد فریادتُ همراهشون سر دادی
«زنده باد آزادی!»...
«مرگ بر دیکتاتور!»...
گلوله بود و آتش
خون بود و آسفالت
اینُ همه دیدن
پنجرهها
خیابونا
شاخهی لخت درخت
::
سی سال گذشت
نقاب دیکتاتور تازه هم افتاد
اما گُل سرخِ صدایِ تو
هنوز هم مث یه شعلهی آتیش
وسط آسمونِ کبود شهر
پرپر میزنه!
اینُ همه میبینن
من
با دو پرنده که تو نیگام آشیونه کردن
یکی امید
یکیشون غم!
ریوار آبدانانـ ۲۰۰۹ قندیل
● «شاخهی خشکیدهی رویا»
دشت را گفتم از چه رو غمگینی
ـ جنازهی رود را به جانب مُرداب میبرم
ـ رود!
اما چرا آخر؟
ـ آه! تنها دمی
دمی تنها دریای آبی را افسانهای پنداشت.
...
آسمان را گفتم از چه رو گریانی
ـ نعش پرنده را به سرزمین سنگ و سکوت میبرم
ـ پرنده!
اما چرا آخر؟
ـ آه! تنها دمی
دمی تنها پرواز را خطر نکرد.
...
زمین را گفتم از چه رو مویهگری؟
ـ خاکستر باغ را به تابوت باد میسپارم
ـ باغ!
اما چرا آخر؟
ـ آه! تنها دمی
دمی تنها خوشهی رویای بهاری را ناچیدنی انگاشت.
...
شاعر را گفتم از چه رو محزونی؟
ـ جسد پوک آدمی را در گور نسیان مینهم
ـ آدمی!
اما چرا آخر؟
ـ آه! دمی
تنها دمی از عشق به آزادی گسست و با بدی پیوست.
ریوار آبدانانـ ۲۰۰۹ قندیل
● «گریلا»
به هر سو چاه وحشت
فریب و دام
بر گلوی جادهها
دشنهی دیوِ زمستان
قصه را ناچار
جز نابهفرجامی نبود انجام
...پس ستارهای سرخ بر آستان شب شکُفت و
ناگاه زمزمهی دیگری برخاست:
گریلا!...گریلا!...
...
گریلا کیست ای کوه؟
ـ خشم بیدارِ یک فریاد
همتبارِ من؛
خصم دیرین را
رودِ پرخروشِ انتقام است او.
گریلا کیست ای رود؟
ـ زلالایِ حقیقت را شوقِ بیپایان
همخونِ من؛
خواهد سِتُرد اندوه و غم
ز چهر باغ پاییندست.
گریلا کیست ای باغ؟
ـ به شبِ دوبارهرُستن، گُلِ مهتاب
همکلامِ من؛
در عمق جان او میتپد هر آن
نبض یک ایثار سرخ.
گریلا کیست ای ماه؟
ـ نسیم تیزپَرِّ نوری بر چکاد دور
همرازِ من؛
تیرگیهای این قرن بیخورشید را سَرِ آوَرد دارد او.
گریلا کیست ای باد؟
ـ قاصدی با کولهباری از آسمان لاجورد
پابهپایِ من؛
سکون را مرگ میداند، و مردن را بهتر از مُرداب.
...
گریلا کیست
کُردستان
ای سرزمینِ پای در زنجیر؟
ـ آتشفشان دردهای ناگفتهی تاریخ
داستان تازهی انسان
فرزند من؛
گندِ شرمانگیز خیانت را بخواهد شُست
شیشهی عمر دیو را، خواهد شکست!
ریوار آبدانانـ پاییز ۲۰۰۹ قندیل
|