یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

غزل
زندگی ام شورِعاشقانه ندارد


اسماعیل خویی


• زندگی ام شورِعاشقانه ندارد:
بهرِ ِ نمردن، دلم بهانه ندارد.

نایدم از دل ترانه یی به زبان، آه!
آتش دارم، ولی زبانه ندارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲ بهمن ۱٣٨٨ -  ۲۲ ژانويه ۲۰۱۰


 
زندگی ام شورِعاشقانه ندارد:
بهرِ ِ نمردن، دلم بهانه ندارد.

سوزِ درون ام به واژه ها نبَرَد راه:
آتش ِ خود سوز ِ من زبانه ندارد.

غیبتِ عشق از دل ام خرابه ی غم ساخت:
خانهْ خدامان خبر ز خانه ندارد.

صد ره بهتر که ناسروده بماند،
شعر اگر شور عاشقانه ندارد.

چنگی ی شعرم خموش باد، که دیگر
جز به طنینی حزین ترانه ندارد.

روزِ ِ من از شامگاه می شود آغاز؛
شب، شبِ من رامش ِ شبانه ندارد.

پیکِ بهاران پیام اش آوَرَد از مرگ،
پیردرختی که یک جوانه ندارد.

هیچ به جز آبِ رو به گـَنده شدن نیست
رود، اگر بودنی روانه ندارد.

ذوقِ شکارش چرا به اوج کشاند،
باز که جفتی در آشیانه ندارد؟!

خوش دمِ آن شعله ای که، در گذر ِ باد،
بیم و غم از مرگِ ناگهانه ندارد.

آه، چه خوب است، آه، آه، چه خوب است
این که کسی عمر ِ جاودانه ندارد.



۴ اکتبر ۲۰۰۵ ـ بیدرکجای لندن



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست