یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جاده یکطرفه جمهوریخواهی
پاسخی به آقای کدیور


وحید شعبانی


• اگر مراد ما از نظام جمهوری همان نظامیست بر آمده از جمهور مردم که بر مردم به خواست مردم وعدالت حکم براند و متضمن آسایش این دنیایی و همگانی آنان باشد بی رودر بایستی در عصر حاضر "یک راه" بیشتر ندارد و آنهم جمهوری نوع چهارم شما است که مبتنیست برجدایی دین از حکومت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ بهمن ۱٣٨٨ -  ۲٣ ژانويه ۲۰۱۰


کسانیکه که از گذشته بیاموزند آینده را در اختیار خواهند داشت و کسانیکه امروز را در اختیار دارند تنها کنترل بر گذشته را دارا هستند.
جورج ارول


آقای کدیور،
همانطور که خواسته اید تاملی می کنم در نگاه شما به مقاله" جنبش سبز در چهار راه جمهوری".(١)

در ابتدای مقاله تان اشاره کرده اید به اینکه "مشورت با برخی دوستانی که در زندان بزرگ انتقال به زندان کوچک را انتظار می کشند، مشخص کرد که پاره ای مسائل مرتبط با جنبش سبز نیاز به تبیین و توضیح بیشتری دارد". امیدوارم همدردی و همراهی با این دوستان که روزگار سختی را می گذرانند و احساس من وشما را براستی تحت تاثیر قرار می دهد لاجرم به تعقل ما آسیب نرساند.

در ادامه جمهوریخواهان را به ٤ بخش تقسیم می کنید. غیراز طرفداران جمهوری اسلامی واقعا موجود، طرفداران جنبش سبز را در زمرهء پشتیبانان جمهوری اسلامی بر اساس تفسیر حقوقی قانون اساسی موجود، جمهوری اسلامی به روایت پیش نویس قانون اساسی منهای ولایت فقیه و جمهوری سکولار دسته بندی می کنید. من خود از طرف داران جمهوری دمکراتیک بر مبنای سکولاریسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر می باشم ولی نیک می دانم که البته مشروطه خواهان دموکراسی خواه نیز آنطور که شما ادعا می کنید اقلیت بسیار محدودی نیستند و همانطور که شما اشاره کرده اید اگر تجربه 80 ساله مشروطه سلطنتی ما را به لحاظ حقوق سیاسی سیراب نکرد و تجربه ناموفقی بود، لیکن جمهوری اسلامی شرم تاریخی ما شد. پس در مورد جمهوریخواهمان لطفن به سابقه مشروطه سلطنتی گیر ندهیم که قامت اسب جمهوریخواهیمان در پیش سابقه مشروطه خواهان سخت نزار است.

و اما انواع جمهوری مورد ذکرشما. از جمهوری نوع اول میگذریم که اگر جمهوری دموکراتیک خلق کره شمالی وکوبا را جمهوری بدانیم حکومت فعلی حاضر نیز جمهوریست. اما در تبیین نوع دوم که جمهوری اسلامیست که ظرفیتهای استفاده ناشده از قانون اساسی موجود دارد و کاچی بهتر از هیچیست،شما آن را رندانه مقدور حال ما می دانید و تجربه ٨ سال آقای خاتمی و ٤ سال مجلس ششم را یادآوری نمی کنید که چرا اصلاحات مبتنی بر قانون اساسی موجود زمینگیر شد و معتقدین جدیش یا به فرنگ غریبند و یا به زندان قریب.

من در ادامه می کوشم که روشن کنم که نه تنها این جمهوری نوع دوم بلکه جمهوری نوع سوم شما که جمهوریست اسلامی منتها بدون ولایت فقیه را ابدا جمهوری ندانم چنانچه همنوع آن در کره شمالی و کوبا را نیز نمی دانم. حوصله کنید ادامه را نیز بخوانید. بقول آذری زبانها کج بنشینیم ولی راست بگوییم. اگر مراد ما از نظام جمهوری همان نظامیست بر آمده از جمهور مردم که بر مردم به خواست مردم وعدالت حکم براند و متضمن آسایش این دنیایی و همگانی آنان باشد بی رودر بایستی در عصر حاضر "یک راه" بیشتر ندارد و آنهم جمهوری نوع چهارم شما است که مبتنیست برجدایی دین از حکومت.


بقول مسعود بهنود "کمی تاریخ بخوانیم". در سال های پیش از مشروطه مرحوم مستشار الدوله نگارنده یکی از بزرگترین کتابهای مشروطه ساز یعنی "یک کلمه" ادعا می کرد که اساس تمدن غرب چکیده قرآن است (٢) و بزرگترین رمان این دوران یعنی "سیاحتنامه ابراهیم بیگ" نوشته بزرگ یاد زین العابدین مراغه ای مملو از نکاتیست که تمدن غربی را حاصل استفاده غربیها از اسلام راستین می داند.(٣) دگر اندیشمندان مشروطه غیر از آخوندزاده(٤) کم و بیش مدافع این نظر بودند. البته ٢ احتمال برای این نگاه و یا عملکرد این روشنفکران متصور است. یا ایشان و دیگر اندیشمندان این دوران اساس تمدن غربی که بر پایه دخالت دادن هر چه بیشتر عقل در امور جاریه مردم و محدود کردن قدرت کلیسا -و نه لزوما دین- را در این خصوص نشناخته و نفهمیده بودند و از روی خیال خوش به چنین تصوری رسیده بودند و یا به نظر، بسان شما در پیش عقل خویش به تقسیم "مطلوب" و" مقدور" روی آوردند که مقدور اینست که فعلا دموکراسی و آزادی بیان و حقوق شهروندی را برگرفته از دین اسلام بدانند بلکه از شر آخوند پر قدرت شیعه و قدرت سنت گرای و اسلحه تکفیرش بنوعی در گذرند.(٥) البته این روشنفکران به کمک روحانیت شیعه ما را به مشروطه رساندند. ولی این تعبیر نادرست از پیشرفت غرب، هفتاد سال پس از مشروطه کار دستمان داد. نتیجه این شد که اینک به مشروطه ١٠٠ سال پیشمان مغروریم و به جمهوری اسلامی ٣٠ سال پیش مغبون. شاید آنها پیش بینی نمی کردند که روشنفکر (ضد مدرنیته) ایرانی جلال آل احمد پنج شش دهه بعد هرچند که خود عاشق آخوند ضد مشروطه شیخ فضل الله بود، با استفاده [شاید نه آگاهانه] از نظریات این دست روشنفکران، "سنت" مان را که اکثرن عقب مانده از زمان خویش و رنگ و لعاب اسلامی داشت را مایه رهایی و عامل پیشرفت بداند. دیگر اندیشمند زمانه اش شریعتی تلاشی مشابه اندیشمندان مشروطه انجام داد و این دفعه سعی کرد سوسیالیزم (انقلابی) را در اسلام بیابد. چه گوارا و امام حسین، لیلی خالد (٦) و زینب در هم تنیده شدند. رزا لوکزمبورگ (٧) هم شد فاطمه. آنها نیز موفق شدند ایرانیان را به انقلاب اسلامی رهنمون شوند، هرچند که یک انقلاب را قطعا یک عامل به راه نمی اندازد. اگر بقول دکتر اتابکی "تجدد آمرانه" سلسله پهلوی به عقل جمعی بیشتر تکیه می کرد و از خودمحوری پرهیز می کرد، ما ایرانیان هم قطعن در صحنه عمل اشتباه می داشتیم و هم لابد امکان تصحیح و جبران اشتباهمان را می یافتیم؛ چیزی که در غرب بهر صورت تجربه شد. البته این فقط یک گمانهء تاریخیست. باری ما ایرانیان با ذهنیت اسلام راستین رهایی ساز که پشتوانه سنت اجدادی را داشت انقلاب اسلامی کردیم. حتی چپهایمان به تعبیر استاد ارجمند آرامش دوستدار "دینخو"، بودند. دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه گواه مدعای نظر من است. (٨) پس از ٣٠ سال نتیجه چه شد؟ آمرزیدن روح آن پدر و پسر به تعبیر آیت الله خمینی در تاکسیهای تهران بدست نسل انقلاب و شماتت شدن نسل انقلاب از نسل بعد.

حال توصیه شما را بخوانیم: "تأکید بر ابعاد رهائی بخش اسلام و تشیع از قبیل فریضه امر به معرف و نهی از منکر، نصیحت به ائمه مسلمین، شرط عدالت در تصدی سمتهای عمومی". فکرمی کنید که باید چند بار از یک سوراخ گزیده شویم. تجربه مشروطه و حکومت اسلامیمان را کی بکار ببندیم پس؟ شما انگار دستکم ٣٠ سال حکومت بنام دین را جز تجربیات تلخ این ملت نمی دانید؟ لابد انتظار دارید که من شهروند عام حضرت آیت الله خزعلی و جنتی را طی عریضه ای امر به معروف و نهی از منکر کنم؟ از نسل من ابا ندارید؟

شما در قسمتی که مطلوبات و مقدورات جنبش سبز به روایت یک شهروند (یعنی خودتان) را روایت می کنید فراتر از ۱۰ خط از نظام مطلوبتان که مبتنی بر مردمسالاری و حقوق بشر است می نویسید بدون آنکه سر آخر از حکومت سکولار نام ببرید. آیا شرم می کنید این مفهوم را بکار ببندید و یا اینکه معترف شوید که این مفهوم را خیلی پیشتر از شما رژیم بقول دوستانتان ستمشاهی عملن تا بیشینه مقدور بکار می بسته است بدون آنکه ادای روشنفکری به خود بگیرد. بعد از آن که به میمنت تراوشات فکری قلمی روشنفکران و ادبای چپ مزاج وطنی به فاجعه ٥٧ رسیدیم که اسم میمونش ""جمهوری اسلامی"" برای اهل اندیشه کفایت می کرد که بدانند با این شتر گاو پلنگ نه اسلامیتی خواهد ماند و نه جمهوریتی؛ چنانچه یک از واضعانش، مرحوم منتظری در هفته های آخر عمر سرانجام به آن معترف شد. تازه در جمهوری سکولار مبتنی بر دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر ناروایی این چنین به دین شخصی مردم و پیشوایان دین نخواهد رفت که قرائت شما از دین را بازخواست کنند، یکی آیت اللهش را به جرم اعتقاد به جدایی دین از حکومت در زندان زیر شکنجه بیندازند و چند آیت الله دیگر را به جبر خود خواسته و نخواسته در خانه محبوس کنند. (۹) به تعبیر علامه طباطبایی- نقل به مضمون- که وقتی به ایشان گفته اند که این انقلاب (اسلامی سال ٥٧) خیلی شهید داشت، گفتند که این انقلاب فقط یک شهید داشت و آنهم اسلام بود. آیا فکر کرده اید که چرا بیشترین دین گریزی و دین ستیزی ایرانیان خارج کشور که آزادی انتخاب و بیان آن را دارند از کجا نشأت گرفته است؟ آیا می دانید که در سال ٢٠٠٧ اکثریت قریب به اتفاق کسانی که ارتداد خویش را با تعمد به مطبوعات غرب کشیدند، ایرانیان بودند؟ (۱۰) آیا فکر نمی کنید که اینها نتایج عجین شدن اسلام در خشونت حکومت ایران باشد! من که باور دارم اگر رژیم شاهنشاهی در عمل سکولار ناقض آزادی سیاسی، مانده بود عده دینداران راستین ما چند برابر بود و کی جرات می کرد به حریم روحانیت شیعه اسائه ادب کند.

شما نوشته اید که "گرایش سکولار در میان جوانان و ساکنان خارج از کشور طرفداران بیشتری دارد." اول اینکه به دلیل نبود آزادی بیان از آمار طرفداران جمهوری سکولار در ایران سخت بتوان حرفی زد. دوم از فحوای کلام شما اینطور استنباط می کنم که این اختلاف فقط به سلیقه بر می گردد. آقای کدیور اینطور نیست. ما ایرانیان فراری داده شده هریک به فراخور قدرت ذهنمان اندیشیده ایم که ما چگونه به این فلاکت و ادبار رسیده ایم. و خوشبختانه شادمانم که از جنابعالی نیز می شنوم ما شهروندان دنیای آزاد (و بالقیاس خوشبخت تر) اس و اساس کامرانی غربیها یعنی حکومت بر مبنای خرد جمعی و کوتاه کردن دست دین ازقدرت را درک کرده ایم هر چند که معترفم که این جدایی بنابر عرف رایج هر مملکت نیز نسبیست. (۱۱) ولی کمتر وجدان صادقی یافت می شود که دموکراسی غربی را که رکن رکینش دموکراسی برپایه سکولاریزم و اعلامیه جهانی حقوق بشر که آنهم بنوعی بقول دکتر سروش بر "تقدس یکسان مذاهب" بنا شده است را شرط نیکبختی نسبی نوع بشر آگاه نداند. البته این فقط یک شوخی زشت خواهد بود که بعضن خوشفکر و روشنفکر امروز ایران اعلامیه جهانی حقوق بشر را بسان روشفنکران مشروطه و انقلاب اسلامی عصاره اسلام بدانند و یا به تعبیر استاد ارجمند دکتر آجودانی "تقلیل در مفهوم" کنند و مدعی شوند که این اعلامیه با "اسلام موجود" و "پیش از این موجود در کل تاریخ" منطبق است. اگرهم بخواهند اسلام را در آینده ای نامعلوم جرح و تعدیل کنند بطوریکه منطبق با این اعلامیه باشد بگمان من از شریعت، سخت چیزی بماند. تصور بفرمایید که این تعدیلات به قوانین "ارث"، "دیه" "ازدواج و طلاق"، "مطهرات"، "معاملات" و ... کارگر شود، بواقع از فقه سنتی چه می ماند؟ از کتاب شریف نیز بیگمان بعضی از سوره های مدنی نیز دیگر باره باید منسوخ شوند. (۱٢) اگر هم دلتان به قرائتهای تازه و نظریات اصلاحی فلان و بهمان خوش است بلکه روزی در "حکم اجماع" منشا اثر باشد نیز خیلی خوش خیالید. همانطور که حضرتعالی بهتر از من می دانید بازار تکفیر و خلع مقام آیت اللهی از قدیم تا جدید شیعه پر مشتری بوده است و دل شیر میخواهد که بسان آیت الله منتظری بهایی دوصد درصد نجس را تازه داخل آدم بداند. دومن فرضن تا اکثر آیات عظام و حجج اسلام به این نتیجه برسند که یک زن در زمان قاعدگی نجس نیست، حکم ارث یک مسلمان و یک نامسلمان برابر است، حکم دگرباشی مرگ نیست، دیه زن با مرد متساویست و علم اقتصاد بدون ربا بی معنیست و ... یک چند ده سالی می طلبد که در قرن سرعت و ارتباطات بیشتر از زیاد است، آنهم برای ملتی که مجهز به تازه ترین فن آوری ارتباطات است، تجربه یک سد و پنجاه ساله تفکر دارد؛ دومین ملت جوان دنیاست و همین جوانی بی شکیبش می کند و مطلوبش را در نهایت مقدور خواهد کرد. نتیجه اینکه جمهوری هیچوقت نه مسیحی می تواند باشد و نه اسلامی. جمهوری جمهوری است ولا غیر هیچ. برای چسباندن جمهوریت و اسلامیت هم سریش تفسیر و قرائت نو هم کارگر نیست. دستکم در حوصله دنیای پرسرعت نیست. عرض خویش مبرید و زحمت خود مدارید.

و باز هم برمی گردم به مقاله شما. شما نوشته اید: "بر این اساس رژیم/ نظام (state) باید به گونه ای باشد که تاب تحمل هر دو جریان دیندار و عرفی (secular) در صورت برخورداری اکثریت را داشته باشد و از حقوق پایه هریک دفاع کند" این جمله مفهوم نیست. به نظر من شما هنوز مفهوم سکولاریسم را درک نکرده اید. دیندار بودن با سکولار بودن برخلاف نظر شما در تضاد نیست که در صورت اکثریت یافتن یکی مراعات حق دیگری شود. در اروپا احزاب دینی (مسیحی) همه در لوای سکولاریسم فعالند و همه اعضایشان بزعم خویش دیندار. این تفاوت نمی کند که کدام حزب مسیحی یا کارگری یا لیبرال مصدر قدرت باشد. آن اصل مهم است که حقوق من شهروند با هر گرایش فکری و اجتماعی که اتفاقن ممکن است هیچگاه رای هم ندهم با آن شهروند مسیحی یا چپ در زمانیکه آنها قدرت سیاسی دارند یکسان بماند و وقتی هم به قدرت برسند پدر اقلیت بی دین را هم نسوزانند؛ چون بواقع حق دخالت دادن مذهبشان را و لابد تبعیضات مذهبیشان را در اداره حکومت ندارند. یک کلام حکومت به حقوق شهروندی استوار است. همین. ضمنن در اروپا و آمریکا بسیاری از عرفی گراها (سکولارها) دیندارند و بدینشان نیز مفتخر.

در ادامه از تغییر قانون اساسی این چنین یاد می کنید: "لذا گنجاندن اینکه یکی از اصول قانون اساسی الی الابد تغییر ناپذیر است، قابل دفاع نیست. قانون توسط مردم نوشته می شود و اگر نسل بعد آنرا نپسندید می تواند آنرا کلا عوض کند. اینگونه قانون نویسی دفاع خردمندانه از دین نیست." اینجا باز هم نوشته تان گنگ است. از بدیهیات عقلیست که قانون اساسی به مقتضای زمان و خواست مردم متغیر میباید باشد. چیزی که گنجاندن آن بقول شما الی الابد تغییر ناپذیرمی باید باشد و اتفاقن در شرایط حاضر زندگی بشری بسیار هم معقولست اشاره به حق فردیست که رای نمی دهد؛ هیچگاه در اکثریت سیاسی و لاجرم اقلیت آن هم سهیم نیست و حقوق یکسان طلب می کند چنانچه هر شهروند دیگری باید بدارد. اینها در جمهوری متصف به دین ممکن نیست.
آقای کدیور شما در جایگاه نظریه پرداز دینی و اجتماعی قرار گرفته اید. نسل جوان و غیرجوان نظرات شما را بسیار می خواند. سیاست ورزیتان را کنار بگذارید و آنقدر به "مقدور" نچسبید. "مقدور"، گاهی به روزی متغیر است و آن هم لابد انتخاب مردم و سیاستورزان است در لحظه. لحظه هایی که پیش بینیش هم برای شما سخت است و هم من. چه کسی ٦ ماه پیش باور می کرد که قدرت جمهوری اسلامی تا بدین پایه سست شود که فریاد مرگ بر رهبرش در خیابانهای پایتخت شنیده شود. صحبت مقدور را به مردم داخل واگذاریم و کنشگران دانشجویی و کارگری و حقوق زنان و امثالهم. خواهشن اگر ادعای بلد راه شدن دارید اینبار نشانی درست بدهید هر چند که پیمودن راهش سخت تر و طولانی تر باشد. امید سبزمان بی سراب باد.

وحید شعبانی، دانشجوی ایرانشناسی دانشگاه لیدن هلند

(١) www.rahesabz.net ، "جنبش سبز در چهارراه جمهوری"
(٢) مشروطه ایرانی، ماشاالله آجودانی، اختران، تهران، ١٣٨٧
(٣) یک نمونه: یک فرنگی در مباحثه با یک ایرانی خطاب به وی می گوید: " ... اگر چنانچه دین و مذهب حنیف اسلام را موافق تبلیغ حضرت محمدی -ص- و ائمه هدی -ع- پیروی کنید، هر آینه شرق و غرب عالم را مسخر خواهید نمود – چنانچه در بدو اسلام کرده اید- هیچ ملت به شما برتری نتواند جست... در حقیقت شارع مقدس اسلام نکته ای فرو نگذاشته و در ارایهء طریق سعادت و نیکبختی دنیا و آخرت پیروان خود چیزی باقی نگذاشته؛ اگر ایرانیان پیروی از شریعت غرای خود نموده، دست از مساوات بر نمی داشتند به چه سعادتهای دنیا و آخرت که نایل نمی شدند!" سیاحتنامه ابراهیم بیگ، جلد دوم، زین العابدین مراغه ای، انتشارات آگاه، تهران،١٣٨٤، ص. ٤٥٧-٤٥٨
(٤) برای نمونه وی در سال ١٢٩٢ در نقدی بر کتاب « یک کلمه » مستشارالدوله نابرابریهایی که میان مرد و زن، مسلمان و نامسلمان، برده و آزاد در فقه اسلامی در نظر گرفته شده و اصولاً قانون مجازات اسلامی را مورد حمله قرارداد. از نظر او، قوانین اسلامی با روح یک نظام قانونی و دموکراسی غربی منافات دارد. مقالات، میرزا فتحعلی آخوندزاده، گردآورنده باقر مومنی، انتشارات آوا، تهران (١٣٥١)
(٥) البته بیشتر کنشگران دوران مشروطه به تیر تکفیر گرفتار شدند از جمله حاج مراغه ای راقم سطور بالا و طالبوف دیگر کوشنده مشروطه که هم توسط شیخ فضل الله نوری تکفیر شد و هم نائینی.
(٦) عضو شورای مرکزی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین و عضو فعلی شورای ملی فلسطین نهاد قانون‌گذاری سازمان آزادی‌بخش فلسطین است. خالد به دلیل نقشی که در دو هواپیماربایی که در سال ۱۹۶۹ و ۱۹۷۰ (میلادی) داشت، مشهور گردید. وی از اسطوره های جوانان آرمانخواه در دهه هفتاد میلادی بود. ویکپدیای فارسی، لیلی خالد، ٢٢ ژانویه ٢٠٠۹
(٧) (١٨٧١-۱۹۱۹)، آرمانخواهی کمونیست، جمله معروف وی این چنین است: "آزادی زن باید در کارزار آزادی طبقه کارگر نهادینه شود و بانتیجه طبقه کارگر آزاد نخواهد شد تا آزادی زن تحقق نیابد." وی هر چند که بصورت مستقیم و مجزا از کوشندگان حقوق زنان نبود منتها فمنیستهای چپ وی را از پیشگامان حقوق زنان می دانند. ویکپدیای هلندی و انگلیسی، Feminism و Rosa Luxemburg، ٢٢ ژانویه ٢٠٠۹
(٨) این جمله آغاز دفاعیات گلسرخی مارکسیست است: "ان‌الحیاه عقیده و جهاد. سخنم را با گفته‌ای از مولاحسین شهید بزرگ خلق‌های خاورمیانه آغاز می‌کنم". او کمی بعدتر: "مولا علی می‌گوید؛ قصری برپا نمی‌شود مگر آن‌که هزاران نفر فقیر گردند؛ نزدیکی‌های بسیاری وجود دارد چنین است که می‌توان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان پارسی‌ها و اباذر غفاری‌ها. زندگی مولاحسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. او در اقلیت بود و یزید،بارگاه،قشون،حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد هر چند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد ولی آن‌چه که در تداوم تاریخ تکرار شد راه مولا حسین و پایداری او بود،‌نه حکومت یزید. آن‌چه را خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند راه مولا حسین است. بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی بعنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی و اسلام علی تایید می‌کنیم." www.farsnews.com
(٩) آیت الله بروجردی طرفدار جدایی دین از مذهب هم اکنون در جمهوری اسلامی در زندان است. آیات عظام وحید، آذری قمی، شریعتمداری و منتظری(پنج سال) از زمره آیت الله های محبوس در خانه بودند.
(۱۰) برای نمونه "کمیته مسلمانان سابق" (Centraal Comité voor Ex-Moslim) که در سال 2007 در هلند توسط ایرانیان پایه ریزی شد و جنجالی بزرگ در عرصه مطبوعات به وجود آورد. پیشتر در آلمان نمونه مشابه(Zentralrat der Ex-Muslime)، باز هم به ابتکار یک ایرانی پا گرفته بود.
(۱۱) برای نمونه بتازگی قانونی در ایرلند به تصویب رسیده است که اهانت کنندگان به خدایان مذاهب مختلف را از ٢٥ تا ۱٠٠ هزار یورو جریمه می کند. پیشتر از این، تنها مسیحیان از این حق شکایت بهره مند بودند.
(۱٢) در این خصوص محمود محمد طه متفکر،اسلام شناس و سیاستمدار اصلاح طلب سودانی (۱۹۰۹-۱۹٨٥) تا بدانجا پیش رفت که وی سوره های مدنی را که در زمان حکمرانی پیامبر اسلام بر وی نازل شده بود و بیشتر لحنی هشدار و کیفردهنده دارند را از اقتضائات سیاسی حکمرانی پیامبر بر اعراب زمان خویش بداند. وی روح قرآن جاودانه را در سوره های مکی می یافت که از لحنی روحانی تر برخوردار هستند و خدایی پاداش دهنده را معرفی می کند. وی در سال ۱۹٨٥ به دلیل عقاید سیاسی مذهبی لیبرالش توسط حکومت وقت سودان کشته شد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست