یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

خط سرخ بر روایت سبز شما از تاریخ
جوابیه به مقاله ی فریبا داوودی مهاجر «فرزندانمان را گروگان میگیرند»


غزال طبری


• نمیگذاریم تاریخمان را پاک کنید. این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی دست به این نوع گروگان گیری میزند. این اولین بار در تاریخ شماست... شمایی که با همه احترامی که برایتان قائلم همیشه تاریخ را به شیوه خود نوشته اید. تاریخی که ما هرگز انگار درآن وجود نداشته ایم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ بهمن ۱٣٨٨ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۱۰


خانم داوودی مهاجر مطلبتان را خواندم. مطلبی زیبا... و قطعا مثل همه مطلب هایی که به قلم اصلاح طلبان نوشته میشود، بیانگر تنها بخشی از حقیقت تلخ این سرزمین که اگر برای شما چهار سال پیش تبدیل به زندان شد و مجبوربه ترکش شدید؛ برای خیلی از ماها سال ها و سال هاست که زندانیست که انتخابش کرده ایم تا دیوارهایش را روزی رو به آسمان فرو بریزیم، زندانی که گور بی نام خیلی از رفقای ما در گوشه و کنارش پراکنده است...
خانم داوودی مهاجر... گفته اید که دولت ایران از ابزاری جدید استفاده میکند. از گروگان گرفتن بچه های فعالان اجتماعی تا این فعالان را تحت فشار بگذارد. به حافظه تاریخی شما غبطه میخورم. به حافظه تاریخی همه اصلاح طلب ها غبطه میخورم که میتوانند بخشی از تاریخ ایران را اینقدر راحت فراموش کنند... مطمئنید که این ابزار "جدید" قبلا در ایران استفاده نمی شد؟ یا نکند ان موقع که خودتان طرف استفاده کنندگان این ابزار بودید جزو تاریخ به حساب نمی آید؟ شاید هم آن بخش از تاریخ سرخ های ایران از حافطه سبزتان پاک شده است... مقاله زیبایتان خاطره ای را در من تداعی کرد. خاطره ای دور از زندان های شصت و هفت که کسی سالها پیش در جمعی تعریف میکرد از کودکی که نمیگذاشتند به دستشویی برود. کودکی که با صدای بلند برای اینکه صدایش به دوستش که با مادر در سلولی دیگر بود برسد فریاد میزد: بهاره جونم... پیفم داره میاد بیرون... کودکی که سعی میکرد درد را با تقسیم کردن تحمل کند...
خانم داوودی مهاجر... صدای این بچه در گوش من حک شده است. پینه های انگشت های کوچک دخترخاله ای که توی زندان چهار دست و پا راه رفتن را یاد گرفته بود هم...
من برای همیشه بخشی از زندگیم، بخشی از کودکیم، بخشی از شادیم را کنار آن ادم ها و خاطراتشان جا گذاشته ام.
محل تولد بعضی از بچه های ما زندان است. میدانید که؟
نمیگذاریم تاریخمان را پاک کنید. این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی دست به این نوع گروگان گیری میزند. این اولین با ر در تاریخ شماست... شمایی که با همه احترامی که برایتان قائلم همیشه تاریخ را به شیوه خود نوشته اید. تاریخی که ما هرگز انگار درآن وجود نداشته ایم. شاید هم بچه های زندانیان سیاسی آن موقع بچه نمیرسند به نظرتان یا خونشان پاک نبود. اندازه خون بچه های اصلاح طلب ها و لیاقت ان را نداشتند که راجع بهشان چیزی نوشته شود.
مهسا حکمت را میشناسم... شاید خیلی نزدیکتر از شما. دیده ام مهسا با چه شوقی توی ستاد موسوی کار می کرد. مهسا دوست من است. من برای مهسا هم مثل همه آنهای دیگر نگرانم. من هم دلم میخواهد مهسا برگردد خانه... من هم به نظرم غیرانسانی می رسد که او را بی هیچ جرمی همچنان برای فشار آوردن به پدر در زندان نگه دارند. اما این باعث نمیشود شما تنها روایتگر باقی بمانید.
خانم داوودی مهاجر، آن بچه ها بزرگ شده اند. خیلی هایشان دوباره این روزها به سلول هایی برگشته اند که روزهای کودکیشان را در آن گذرانده اند. تاریخ را پاک نکنید... اینبار دیگر روایت خود را از تاریخ ننویسید. تمام بچه هایی که کوکیشان را سبزهای امروز روزگاری دور ازشان دریغ کردند کنار تاریخشان ایستاده اند تا دیگر روایت سبز شما همیشه خط سرخی داشته باشد. یادگار کودکانی که اولین قدم های زندگی روی کف سیمانی زندان برای همیشه زندگیشان را رقم زد و پدرانی که هرگز از ان سوی سیم ها بازنگشتند تا شاهد قدم های استوار فرزندانشان باشند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست