جاودانه باد یاد جانسپاران میهن
دکترمنوچهر سعادت نوری
•
کوشش آقای مانی در مورد جایگزینی واژه ای برای جان باخته شایان ستایش و تحسین است. لغت نامه دهخدا برای واژه ی جان بخش چنین آورده است: حیات دهنده - زنده کننده - جان بخشنده
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۵ بهمن ۱٣٨٨ -
۲۵ ژانويه ۲۰۱۰
نویسنده ی ارجمند آقای میرزا آقا عسگری مانی در تازهترین نوشته ی خود در تارنمای اخبار روز در زمینه ی جایگزینی واژه ای برای جان باخته یاد آور شده اند که
ایرانیان میکوشند نام تازهای برای هممیهنانی بیابند که جان خود را پیشکش آرمانهای ایرانی، آزادیخواهانه؛ عدالتخواه، و سربلندی میهنمان کردهاند. برخی نام «جانباخته» را در این پیوند بکار میبرند که درست نیست. چرا که مبارزان راه آزادی و میهندوستی «قمار» نکردهاند که جان خود را «باخته» باشند. بل که آنان راه، روش و منش خود را آگاهانه، هوشمندانه و خردمندانه برگزیدهاند و جانشان را در راه آرمانهای ایرانی، نوگرایانه و انسانی به میهن و مردم خود «بخشیده»اند. بنابراین؛ آنان را نه «شهید» و «جانباخته» بلکه باید «جانبخش» نامید. برای نمونه ندا آقاسلطان نه شهید است و نه جانباخته. او راه مبارزه را آگاهانه برگزیده بود و مانند دیگران میدانست که هر آن ممکن است جانش پیشکشِ راهش گردد. پس او، پیشاپیش آمادگی برای بخشیدنِ جان و هستیاش در راه ایران، فرهنگ و آرمانهای آن را داشته است. واژهی جانبخش نه تنها برای چنان ایرانیارانی بسیار گویا است، بلکه محتوای روح بخشندگی، دلیری و از خودگذشتگی در فرهنگ ایرانی را نیز در خود نهفته دارد
کوشش آقای مانی در مورد جایگزینی واژه ای برای جان باخته شایان ستایش و تحسین است. لغت نامه دهخدا برای واژه ی جان بخش چنین آورده است
حیات دهنده - زنده کننده - جان بخشنده - جان دهنده و بیشتر در مورد پروردگار و مجازا در مورد دیگران. و اینست نمونهای از سروده های شاعران ایرانی
فردوسی
بگفتندلشکر که ای پهلوان
بیزدان جانبخش و فرخ روان
xx
نظامی
پیرایه جان ز جان توان ساخت
کس جان عزیز را نینداخت
جان بخش جهانیان دم تست
وین جان عزیز محرم تست
از تو عمل سخن گزاری
از بنده دعا ز بخت یاری
xx
حافظ
شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد
آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست
قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند
در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند
نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین کردهاند
ساقیا دیوانهای چون من کجا دربر کشد
دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند
خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کاس الکرام
این تطاول بین که با عشاق مسکین کردهاند
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند
علاوه بر جانبخش واژهٔ ی متداول دیگر واژهٔ ی جانسپار است
لغت نامه ی دهخدا برای واژهٔ ی جانسپار چنین آورده است
جان سپارنده . جان دهنده . فدائی
وا ینست نمونهای از سروده های شاعران ایرانی
مولوی
تا خیال دوست در اسرار ماست
چاکری و جانسپاری کار ماست
هر کجا شمع بلا افروختند
صد هزاران جان عاشق سوختند
عاشقانی کز درون خانهاند
شمع روی یار را پروانهاند
ای دل آنجا رو که با تو روشنند
وز بلاها مر ترا چون جوشنند
xx
ملکالشعرای بهار
ای سر به ره نیاز سوده
با سرخوشی و امیدواری
منشور دلاوری ربوده
در عرصهٔ رزم جانسپاری
با داس مقاومت دروده
کشت ستم و تباهکاری
زنگار ظلام را زدوده
ز آیینهٔ دین کردگاری
لب بسته و بازوان گشوده
وز دین قویم کرده یاری
واندر طلب حقوق بوده
چون کوه، قرین بردباری
جان داده و آبرو فزوده
در راه بقای کامکاری
وین گلشن تازه را نمود
از خون شریف آبیاری
مستیز به دهر ناستوده
کز منظرهٔ امیدواری
خورشید امید باز تابید
از رحمت حق مباش نومید
بنظر نگارنده شاید واژهٔ ی جانسپار برای این جایگزینی مناسب تر باشد
جاودانه باد یاد جانسپاران میهن
|