عزراییل هم با ماست
هژیر پلاسچی
•
وحشت آنها از این است که به یاد بیاوریم این انقلاب ماست و باید آن را پس بگیریم. وحشت آنها از این است که توی چشمهای هم نگاه کنیم، دستی روی شانهی هم بگذاریم و بگوییم: «ما توانستیم، ما سی و یک سال پیش توانستیم، ما میتوانیم»
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٨ بهمن ۱٣٨٨ -
۲٨ ژانويه ۲۰۱۰
بهمن جلالی خوب کرد که مرد. درست زمانی بود که باید میمرد. درست آن زمانی که مرگ از وضعیت فرجام دراماتیک درمیآید و زایندهگی را درون خود حمل میکند. بهمن جلالی خوب کرد که همراه کاوه گلستان آوارهی بیابانهای جهان نشد تا روی مین ضد نفر تکه تکه نشده باشد. خوب کرد که برای گرفتن عکس از تظاهرات مردم نرفت توی خیابانها تا مانند حسین سلمانزاده و جواد مقیمی آواره نشده باشد یا مانند ساتیار امامی و مجید سعیدی به بند نکشیده باشندش. خوب کرد این همه سال در دانشکدهی خبر شاگردانی تربیت کرد که حالا زندانی و آواره شوند. و ماند تا درست در چنین لحظهیی مرده باشد. در لحظهیی که با مرگش گرد فراموشی را پاک کند.
ماشین زمان و نگاتیوهای کهنه
چندی پیش در خبرها آمده بود: «به صورت غیرمکتوب به شبکههای داخلی، بینالمللی و استانی صدا و سیما ابلاغ شده تا از تصاویر شهدای انقلاب در تصاویر استفاده نکنند و تصاویر خون ریخته شده به روی زمین و دستهای خونین مردم حذف شود. همچنین در این ابلاغیهی غیرمکتوب پخش تصاویر حمله، تخریب، آتشسوزی، مبارزههای خیابانی و مقابله با نیروهای گارد ممنوع شده است... نشان دادن تصاویری مانند شعارنویسی، برعکس گرفتن عکسها، سنگربندی وسط خیابانها، ساختن کوکتل مولوتوف، حضور زنان و مردان در کنار یکدیگر در تظاهرات و پخش برخی شعارهای معروف آن زمان ممنوع شده است.»
همین چند سال پیش بود که عزتالله ضرغامی، رییس آن زمانی و هنوز رسانهی «ملی» با تبختر فیلمهای آرشیو انقلاب را رها کرد تا تصاویر حذف شدهی این همه سال را دیده باشیم. با یکی از رفقا فیلمی را که از روی تلویزیون ضبط شده بود به خانهی رفیقی بردیم که بعد از مصادرهی انقلاب 57 از دانشگاه اخراج شده و چند سالی را هم به «مهمانی آقایان» در زندان اوین گذرانده بود. سری با آب خوش انگور دستساز وطنی گرم کردیم و فیلم را توی ویدیوی خانهگی هل دادیم. تصویرها که پشت هم ردیف شد هم اشک صاحبخانه درآمد که خود در جای جایی که دوربین حرکت میکرد، حضور داشته بود و هم اشک ما که دل صاحبخانه را به غصه شکسته بودیم. هنگامهی غریبی بود. اشک ما و اشک صاحبخانه اما کراهت ماجرا را فاش میکرد. کراهتی که از پی آن هیجانهای زودگذر که برای ما و نسل ما، کشف تصویری حذف شده بود، رخ مینمود. سرداران مصادرهکنندهی انقلاب مردم، در طول همهی این سالها تصاویر مردم را هم مصادره کرده بودند و حالا حاتمبخشی میکردند و با نشان دادن بخشی از همان تصاویر، بخشی که هنوز به وضوح رد قیچی را میشد بر اندام آنها دید، منتی هم سر جامعهی ایرانی گذاشته بودند. آنها تصاویر خودمان را به خودمان نشان میدادند و میخواستند از آنها ممنون باشیم.
حالا چند سالی از آن شب مغموم سوگواری برای انقلابی ناتمام گذشته است. دوباره قرار است تصاویر ما را مصادره کنند و به آرشیوهای غیرقابل دسترس برگردانند. آنها میخواهند به یاد نیاوریم چه خواستهییم، که بودهییم و چه کردهییم.
عزراییل وارد میشود
فرشتهی نازنین مرگ اما با همدستی بهمن جلالی این پروژه را بر هم زده است. انگار در یک توافق قبلی، بهمن جلالی باید همین حالا میمرد تا تصویرهای انقلاب را به یاد ما بیاورد. بهمن جلالی یکی از آن بسیارانی بود که در روزهای انقلاب 57 دوربین سر شانهاش میانداخت و تاریخ را روی نگاتیوها ثبت میکرد. مرگ او به عنوان یکی از عکاسان انقلاب 57، وقتی در کنار ابلاغیهی صدا و سیما قرار میگیرد، آشکار میکند که حاکمان از چه چیزی میهراسند.
آن تصویرهای مصادره شده در طول این همه سال، همان تصاویری که در آرشیوهای دور از دسترس صدا و سیما روی هم تلنبار شدهاند، حالا جان گرفتهاند، غبار سکوت را از تن ستردهاند و با پای خودشان به خیابان آمدهاند.
وحشت حاکمان جمهوری اسلامی از این است که ما خودمان را در این تصاویر ببینیم. وحشت آنها از این است که به یاد بیاوریم یک بار، سی و یک سال پیش از این برای تغییر سرنوشتمان به خیابان آمدیم. وحشت آنها از این است که به یاد بیاوریم این انقلاب ماست و باید آن را پس بگیریم. وحشت آنها از این است که توی چشمهای هم نگاه کنیم، دستی روی شانهی هم بگذاریم و بگوییم: «ما توانستیم، ما سی و یک سال پیش توانستیم، ما میتوانیم».
www.deghar.blogfa.com
|