پایان عمر گفت و گوی تمدن ها
رژیم جمهوری اسلامی ایران، مدتی است که در ذهنیت ایرانی ها فرو پاشیده، فقط اروپا متوجه آن نیست.
اشتفان وایدنر*
- مترجم: محمد ربوبی
•
در کشوری که می خواست اسلام را ایدئولوژی دولت و ملت کند و آن را در تمام عرصه های زندگی جامعه جاری و ساری کند ، در کوچه ها و بازارهایش از دین و مذهب خبری نیست.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ بهمن ۱٣٨٨ -
۵ فوريه ۲۰۱۰
کسی که شهرهای بزرگ کشورهای اسلامی را می شناسد، اگر به تهران سفرکند، آنچه در آنجا مشاهده می کند باورش نمی شود.
در جمهوری اسلامی ایران، ندای موذن ها به گوش نمی رسد، در حالی که در قاهره و دمشق و حتی در بیروت و مراکش، سحرگاهان از شنیدن آوای اذان بلندگوها گریزی نیست. در تهران فقط روزهای جمعه ندای اذان گهگاه شنیده می شود.
در کشوری که می خواست اسلام را ایدئولوژی دولت و ملت کند و آن را در تمام عرصه های زندگی جامعه جاری و ساری کند ، در کوچه ها و بازارهایش از دین و مذهب خبری نیست. شاید تصور شود، این امر از مذهب شیعه ناشی می شود که در مقایسه با مذاهب اهل تسنن چندان متعصب نیست. اما این امر بی تردید واکنش مردم در مقابله با دولتی کردن اسلام است. درکشوری که مذهب و اصول دین از سوی مقامات دولتی دیکته می شود، دیگر نیازی نیست اتباع کشور بدان تظاهر کنند و انحطاط مذهب و شریعت پیامد ناگزیر آن است.
درایران، بین حکومت و اهالی کشور، بین حاکمین و محکومین، مانند سایر کشورهای اسلامی، شکاف عمیقی ایجاد شده است. اما درحالی که اعراب، مذهب را به عنوان کاتالیزاتور مقاومت علیه رژیم ها الیگارشی به کار می برند، ایرانی ها، در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی، مذهب را با حاکمیت مطلقه و تمامیت خواه مترادف می دانند و با سرپیچی از امر و نهی های مذهبی، مخالفت خود را ابراز می کنند.
حکومت آمریکا، پس از واقعه عربستان سعودی وضع را مناسب دید و «مذاکرات نا خوش بینانه » را با مقامات ایرانی قطع کرد. شاید حکومت آمریکا در مقایسه با اروپا قاطعیت سیاسی نسبت به ایران از خود نشان داده است. اما در اروپا چه بخواهیم و چه نخواهیم یک چیز را باید بدانیم : اکثریت قاطع ایرانی ها که با خارجی ها گفت و گو می کنند خواستار سرنکونی رژیم هستند و بدین منطور، حتی برخی، تاب تحمل حمله ی آمریکا به ایران را دارند .
افکار عمومی مردم در ایران مخالف با رژیم کنونی است و ترفند های سازمان های امنیتی رژیم برای جلب افکار عمومی با شکست مواجه شده است. ( در کوچه و بازار، در گفت و گو با دانشجویان، رانندگان تاکسی و در رستوران ها و گفت وگو با دوستان و دوستان دوستان، مخالفت بارژیم ، ناسزاگویی به نظام کنونی به طورعلنی ابراز می شود) . مشاهده ی پسران ودخترانی که دست در دست در خیابان ها و پارک ها گردش می کنند، مشاهده ی دختران و زنانی که پیوسته حجاب اسلامی را به هیچ می¬گیرند، رواج موسیقی غربی، نوشابه های الکلی و انواع مواد مخدر نشان می دهد که ایدئولوژی اسلامی با واقعیتِ موجود در ایران بیگانه و فقط وسیله ای شده است برای حفظ قدرت حاکمین. بیگانگی رژیم کنونی ایران با اسلام انقلابی سال ۱۹۷۹، شبیه بیگانگی رژیم های کشورهای سوسیالیستی واقعا موجود سابق با نگرش های مارکس وانکلس است. با این وجود، اکثر کشورهای اروپایی هنوز هم گفت و گوی به اصطلاح « انتقادی » با مقامات رسمی رژیم را پی گرفته اند. این کشورها با این کارشان، گوشت دم توپ زبان بازی های رژیم مستبد و تمامیت خواهی شده اند که علیزعم امید ها و آرزوهای چند سال گذشته نشان داده است اصلاح پذیر نیست. خاتمی در سال ۱۹۹۱ در برابر رسانه های عمومی جهان، ایران را به عنوان نماینده¬ی اسلام راستین و پیشگام گفت و گوی تمدن¬ها معرفی کرد. ولی اگر نیک بنگریم، مسخره است که از سیستم تمامیت خواه و تنگ¬ نظری مانند سیستم حاکم برایران انتظار داشت با طرف « متساوی الحقوق» گفت وگو کند. ما هر قدر هم امید و انتظار زیادی داشته باشیم که در جهان اسلام طرف شایسته و مناسبی برای گفت و گو خواهیم یافت، بی تردید، این طرفِِ گفت گو ایران کنونی نخواهد بود.
اشتاین باخ، در هامبورگ ـ شخصی که در این جور گفت و گوها و مباحثات همواره و درهمه جا حضوردارد ـ درسمینار « مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن ها » که در تهران برگذار شد، سرانجام اذعان کرد که گفت وگوی تمدن ها مرده است . او در این مورد سه دلیل را ذکرکرد : سیاست یک جانبه ی حکومت آمریکا، ناتوانی کشورهای اروپایی در اتخاذ سیاستی واحد و متوقف شدن روندِ اصلاحات در کشورهای اسلامی. اما او در مورد انگیزه و چگونگی آغاز « گفت و گوی تمدن ها » در گذشته، که ناشی از پنداشت و پیش فرض موهومی بود، محترمانه سکوت کرده است. فقط موقعی از یک نظام اسلامی که ظرفیت و توان اصلاحات را دارد می توان توقع و انتظار داشت که طرف گفت و گوی تمدن ها باشد و در بازی رژیم حاکم برایران که مدعی دو تمدن متساوی الحقوق است شرکت کرد. اکنون که همان نخستین کام های مردد اصلاحاتِ سال های گذشته متوقف شده و پیامدهایش به حال تعلیق در آمده، اکر کسی بخواهد دوباره در همان بازی شرکت کند، و ضعیت خطیر کنونی را در ک نکرده است.
اگرچه اکنون در کشورهای متعدد اسلامی آزادی مطبوعات و رسانه های عمومی به طور محدود وجود دارد، اما گفتمـان روشنفکرانه در لجن زار الیگارشی ها و حاکمیت های تمامیت خواه فرورفته است. در ایران هر نوع فعالیت فکری خطرناک است. زیرا این نوع فعالیت ، نظام حاکم براین کشور را ـ مانند کشورهای بلوک شرق سابق ـ زیر سئوال می برد . فعالیت فکری، کفر و توهین به مقدسات دینی است و به شدت تحت پیگرد قرار می کیرد .
گهگاه این فعالیت ها آگاهانه یا در اثر اهمالگری تحمل می شوند. اما یکی از روش های مزورانه ی نظام حاکم این است که حد و حدود تحمل دگراندیشان به وضوح مشخص نمی شود. این یی ثباتی امنیت حقوقی، سبب می شود حاکمین در پس برده جامعه را به طور کامل کنترل کنند و در عین حال با هوچی گری وانمود کنند فضا برای اصلاحات گشوده است . در سال های امیدواری به اصلاحات، برخی روشنفکران مانند سروش و شبستری خواستند در درون نظام موجود فکرشان را به کاراندازند تا بشود فعالیت فکری کرد. اما واقعیت به آنان آموخت که اوضاع چگونه است. ـ بر خلاف روشنفکران اروپایی که در چارچوب برنامه ی« سفرهای گفت و گوی تمدن ها » به ایران دعوت می شوند و هنوزهم غافل و از اوضاع بی خبرند.
گفت و گو زیر شمشیر دموکلس رژیم، بیشتر به معنای سازش با آن است تا سکوت در برابرآن . رژیم، بااین ترفند تلاش می کند افکار عمومی را به سود خود مشوش کند . ازاینروست که چنین گفت و گوهایی را تشویق و تبلیغ می کند. اگرچه « مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن¬ها» سفر هابرماس به ایران را تبلیغ کرد، اما این امر دال بر جامعه ی باز در جمهوری اسلامی نیست، بلکه نشانه¬ی واضح وآشکار بی ثمر بودن این جور مسافرت ها به کشور دیکتاتوری ازخود بیگانه شده و در خود فرورفته است. دراین کشور، مردم پیوسته با سرکوب واقعی که در پس و فراسوی محافل گفت و شنودهای آکادمیک جریان دارد سر و کار دارند . سفر هابرماس به ایران نه تنها خطری برای رژیم محسوب نمی شود، بلکه وسیله ای است برای تبلیغات رژیم: ایران، هابرماس را که یک متفکر مخالف سرسخت تمامیت خواهی و دیکتاتوری است دعوت کرده و سخنرانی هایش را منتشر کرده است. آیا چنین کشوری دیکتاتوری و تمامیت¬خواه تواند بود؟ اما واقعیت این است روزنامه هایی که در دهه ی نود مطالبی در نقد سیستم می نوشتند توقیق و تعطیل شده اند و سردبیران و نویسندگان این روزنامه ها یا در زندان به سر می برند و یا اجازه ی اشتغال به کار ندارند.
با این وجود، ایرانی ها تلاش می کنند مرزهایی را که سیستم با خط سرخ تعیین کرده است گسترش دهند. در ایران فقط تا موقعی که از این خط سرخ ها فراتر نرفت آزادی وجود دارد. رو سری را می شود پس و پیش کرد و به بهانه ای گاهی برداشت و باز بر سرنهاد. اما روسری در انظارعموم سمبل نظام و شریعت اسلامی و از واجبات است. می شود مشروبات الکلی نوشید، موسیقی شنید و رقصید و در محافل خصوصی اغلب کسی مزاحم نمی شود، اما این کارها در انظار عموم، گناهی است تا بخشودنی که جنایت و خیانت محسوب می شوند.
پلیس ایران اخیرا به آخرین مدل خودروهای مرسدس بتز مجهز شده است و نمی شود به آن ایراد گرفت . اما این امر به « گفت و گوی تمدن ها » نیازی ندارد. از ژاپنی ها باید آموخت که به جای فرستادن روشنفکران¬شان به ایران به منظور گقت و گوی تمدن ها ، خیل تجارشان را به این کشور سرازیر کرده اند. این تجار، پس از بستن قراردهای تجاری، شامگهان به هتل های مجلل تهران بازمی گردند و یا درمیدان های گلف این هتل ها از فراز شمال به تهران بزرگ نگریسته، از منظره ی فرورفتن خورشید در پس دماوند لذت می برند.
ایران کشوری است زیبا، به شرطی که بتوان رژیم و قربانیان این رزیم را از یاد برد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Stefan Weidner * استاد فلسقه و اسلام شناسی ، سردبیر مجله ی اندیشه و هنر( انستیتو گوته، آلمان)
* برگرفته از FAZ ( آلمان ) پنچم ژوئن ۲۰۰۳
|